سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در حاشیه ی گفت وگوی ناصر زرافشان
نقش تبعیدیان در تحولات درون ایران


مسعود نقره کار


• زرافشان عزیز به گونه ای از تبعیدیان و بازگشت تبعیدیان به وطن سخن می گوید که انگاری از دلایل تبعید اینان بی اطلاع ست, و هیچکدام آن ها را نمی شناسد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ آبان ۱٣٨۶ -  ٨ نوامبر ۲۰۰۷


دو نام , ناصر زرافشان و اکبرگنجی, امروزه مطرح ترین و پر آوازه ترین نام های جنبش روشنفکری و روشنگری "سیاسی" ایران در داخل و خارج از ایران هستند. می دانم عزیزانی از جریان های فکری و سیاسی "چپ و راست و میانه" خوش ندارند این نظر را بشنوند و به عنوان واقعیت بپذیرند, اما کاری نمی شود کرد, خوش آمدن یا خوش نیامدن این و آن تغییری دراین واقعیت نخواهد داد! چنین اعتبار و جایگاهی دستاورد اندیشگی, کردار و به ویژه مقاومت جسورانه ی این دو در برابر حکومتی ضدانسانی و ضددموکراتیک است. پشتوانه ی دیگر این اعتبار و جایگاه, رنجی ست که این دو به خاطر آزاد اندیشی و آزادیخواهی تحمل کرده و می کنند.
من, ضمن احترام و ارادت به اکبر گنجی, به لحاظ نظری و عاطفی خود را به ناصر زرافشان نزدیک تر می بینم, و به همین دلیل شاید پذیرش لغزش های زرافشان برایم آسان نیست, وبا آنکه تردید دارم" انسان کامل" دست یافتنی باشد اما انگاری این تردید با انتظاری که از زرافشان می رود, همخوان نمی شود.
از جمله لغزش های زرافشان نوع و جنس بحث و جدل اش با پژوهشگر و نویسنده ی گرانقدرعباس میلانی بود. در این بحث و مجادله من با عباس میلانی موافق نیستم و ریشه ی نظر و برخورد غیرواقعی ایشان در باره روشنفکران و روشنفکری چپ را تفکری حذفی, مغرضانه و متفرعنانه می دانم. بررسی و نقد نظرات میلانی ضروری ست, و زرافشان توانایی و صلاحیت نقد و بررسی نطرات میلانی و همفکران اش را دارد اما به گمان من این نقد و بررسی روش دیگری می طلبد (۱).
ناصر زرافشان بتازگی نیز در گفت و گویی با ابراهیم نبوی سخنانی گفته است که جای بحث, بررسی و تدقیق دارد. (۲) من به آن بخش که زرافشان پیرامون حمله ی نظامی امریکا به ایران رهنمود داده است: ".... گمان می‌کنم بیش از همه آن استقلال، آن هویت، آن تمامیت، در خطر قرار گرفته است و ایجاب می‌کند که همه چشمشان را ببندند و صمیمانه در جهت مبارزه‌ و مقابله با آن خطر حرکت کنند؛ .." (٣) نمی پردازم, که مقال و جای دیگر می طلبد.
در این چند سطر فقط روی نکاتی که ایشان در باره ی نقش "هموطنان خارج کشور" در رابطه با "تغییر و تحول" در داخل کشور عنوان کرده است مکث می کنم , نکاتی که سایت " تابناک", (سایت" بازتاب" سابق که محسن رضایی و باندش گردانندگان اش هستند), نیز با عنوان "انتقاد صریح ناصر زرافشان از اپوزیسیون خارج کشور" دربوق کرده است .(۴) ,نکاتی ناروشن, نادقیق و غیرواقعی.
زرافشان در این گفت و گو همراه با اظهار نظرهایی شتاب زده, به هموطنان خارج کشور رهنمود هایی نیز داده است. او گفته است:
"... واقعیتی که شما می‌خواهید در آن تغییر بدهید، در آن تحول ایجاد کنید، جای دیگری‌ست. یا باید دل بکنید از این قضیه، یا اگر واقعا می‌خواهید و به فکر تغییر و تحولی هستید، باید در بطن آن واقعیت باشد. اگر نبودید، قادر به عمل‌کردن نیستید. سخت است و به مرور شناخت و آگاهی خودتان را هم نسبت به آن واقعیت و در نتیجه از دست‌دادن تماس از دست می‌دهید. بنابراین من معتقدم کسی که واقعا می‌خواهد کاری بکند، باید و مطلقا ضروری ا‌ست که توی خود ایران باشد.
"... من همواره به بچه‌های داخل کشور گفته‌ام که به‌ طور کلی این وسوسه‌ رفتن به بیرون را، اگر دلایل دیگری ندارند، از سر به در کنند. حتی در موقعیت‌هایی که بهرحال ماندن در آنجا با مخاطرات و با هزینه‌هایی روبه‌روست. به نظر من اگر بتوان یکجوری آن را حل و فصل کرد و اگر سه‌ چهار روز زندان رفتن را تحمل کنی و بیایی بیرون، به قیمت اینکه بمانی در داخل ایران، بهتر است.... احساس من این است که این جا یک جوری آدم بتدریج دچار توهم می‌شود. یعنی زندگی فرد در دنیایی از پندارهای غیرواقعی و واهی قرار می گیرد و رفته‌رفته این از دست دادن تماس، از دست دادن شناخت و غم غربت، همه اینها دست به دست هم می‌دهد و به لحاظ ذهنی فضایی را می‌سازد که با آن فضا و با آن ذهنیت فکر نمی‌کنم کار جدی چندانی از کسی ساخته باشد. وقتی من اکنون مقایسه می‌کنم جریان هایی را که الان خارج از کشور هستند با چهل‌سال پیش، یعنی آن سالهایی که در همین آلمان «بننو اونه زورگ» کشته شد در جریان آن تظاهرات علیه شاه، آن زمانی که کنفدراسیون دانشجویان ایرانی فعال بود و در داخل ایران هم جنبش اجتماعی وسیع‌تر، جدی‌تر و سازمان یافته‌ تری وجود داشت، کاملا متوجه می‌شود آدم که چقدر فاصله و تفاوت وجود دارد. آن موقع می‌گفتند خارج از کشور کاری بیش از کار تبلیغاتی و در واقع ابلاغ حقانیت جنبش داخل به جهان کار دیگری از او ساخته نیست "... (در حال حاضر) ضعیف‌تر هم شده است. برای اینکه خود جنبش اجتماعی در ایران ضعیف‌تر است. تشکلی به آن صورت و به آن حد گسترده نیست و بیرون هم آنچه هست، تشتت است. شما با تشکل‌هایی مواجه هستید که کلا عمرشان یکماه است. تشکیل می‌شود، اعلام مواضع می‌کند، ائتلاف می‌کند، اجلاس می‌گیرد، صحبت می‌کند و یکماه‌ بعد همه چیز دود می‌شود می‌رود به هوا. علت این است که در داخل کشور در درجه اول جنبش فراگیر، وسیع و جدی به آن شکل وجود ندارد، اصلا تشکلی به آن شکل وجود ندارد. در چنین شرایطی فعالیت، به خصوص در خارج از کشور به نظر من بی‌معناست. علت دوم این است که در همین شرایط ضعیف جنبش داخلی، رابطه‌ منظمی میان داخل و خارج وجود ندارد. رابطه‌ی دوستان خارج با داخل چنان رابطه‌ منظمی نیست که یک تصویر کمی واقع بینانه‌‌تر از آنچه در داخل ایران می‌گذرد به جهان بدهد. اینجا باید فورا باید اضافه کنم که به هیچ وجه منظورم کم‌ بهادادن به تلاش کسانی نیست که همه زندگی‌شان را گذاشتند، همه زندگی را هزینه کردند و آمدند اینجا و دارند تلاش می‌کنند. این بچه‌های نازنین بهترین بچه‌های آن مملکت‌اند که آمده‌اند اینجا، ولی شرایط و وضعیت اینگونه است..."(۵)

برخی ناروشنی ها و تناقض های سخنان زرافشان این ها هستند:
۱- مخاطبان زرافشان در این گفت وگو "هموطنان خارج از کشور" هستند, که جماعتی از اینان بتدریج "متوهم و پندارباف" شده اند. به نظر زرافشان این جماعت اگر به فکر تغییر و تحولی هستند باید راهی ایران شوند, اگر نه بهتر است از این قضیه دل بکنند! گروهی دیگر از این هموطنان اما "بچه های نازنین" ی هستند که "بهترین بچه های آن مملکت اند" و "همه زندگی شان را گذاشتند" و "همه زندگی شان را هزینه کردند....".
زرافشان می داند ایرانیان در خارج از ایران دو گروه بزرگ را شامل می شوند: تبعیدیان و مهاجران (۶).
تبعیدیان کسانی هستند که از ایران گریخته اند, چرا که زندان, شکنجه و مرگ در انتظارشان بود, و هست. تبعیدیان به مبارزه ی خود علیه حکومت اسلامی ادامه داده اند. تبعیدیان "وسوسه رفتن به بیرون" نداشتند, اجبار سبب گریز ناخواسته و تلخ آن ها شده است. گروهی دیگر مهاجران هستند که با میل خود, بی آنکه خطر زندان و شکنجه و اعدام برای شان وجود داشته باشد, ایران را ترک کرده اند. مهاجران بدنبال زندگی ای بهتر ترک دیار کرده اند, و با هدف دیدار, و کسب و کار به ایران سفر می کنند. البته برخی از مهاجران نیز به فعالیت های سیاسی "مخملین" روی آورده اند که حکومت اسلامی این حد را هم تحمل نکرد ه است, و دیدیم با هاله اسفندیاری, علی شاکری و.... چه کرد. بنابراین به نظر می رسد مخاطب زرافشان مهاجران نیستند, چرا که مهاجران لابد درحد حضورشان در ایران منشا اثر بوده و خواهند بود, بنابراین می مانند تبعیدیان, که "چون در بطن واقعیت نیستند قادر به عمل کردن نیز نیستند" پس یا باید در ایران باشند یا دل از این قضیه بکنند!
زرافشان عزیز به گونه ای از تبعیدیان و بازگشت تبعیدیان به وطن سخن می گوید که انگاری از دلایل تبعید اینان بی اطلاع ا ست, و هیچکدام آن ها را نمی شناسد, و یا اگر هم می شناسد اینان هم می توانند در ایران با سه چهار روز زندان مسایل شان را با حکومت اسلامی حل و فصل کنند, آن هم به گونه ای که فرصت و امکان داشته باشند در " تغییر و تحول" جامعه نقش ایفا کنند. به عنوان یک تبعیدی می توانم ادعا کنم اگر تبعیدیان اطمینان حاصل کنند مثل کسانی که زرافشان به آن ها اشاره کرده است با سه چهار روز زندان مسایل شان با حکومت اسلامی "حل و فصل" می شود, و پس از حل و فصل می توانند آزادانه به مبارزه ی خود ادامه دهند و در "تغییر و تحول" کشور نقش ایفا کنند, اکثرشان با سر راهی وطن خواهند شد! زرافشان که در این گفت و گو از واقعیت و واقع بین بودن سخن می گوید و" پیه"ی این حکومت هم به تن اش خورده است, خوب می داند که حاکمیت اسلامی چگونه جانوری ست, با این حال رهنمود هایی غیرعملی می دهد.   
۲- مشخص نیست زرافشان عزیز با استناد به کدام اسناد و شواهد ادعا می کند "... بیرون هم آنچه هست، تشتت است. شما با تشکل‌هایی مواجه هستید که کلا عمرشان یکماه است. تشکیل می‌شود، اعلام مواضع می‌کند، ائتلاف می‌کند، اجلاس می‌گیرد، صحبت می‌کند و یکماه‌ بعد همه چیز دود می‌شود می‌رود به هوا...."؟
می توان انبوهی سند و شاهد زنده ارایه داد مبنی بر اینکه تلاش های فرهنگی, سیاسی و علمی ایرانیان تبعیدی و مهاجر, علیرغم تشتت ها, ضعف ها و لغزش ها, چشمگیر و در حد خود منشا اثر بوده است. تنها در عرصه ی فرهنگ و هنر, و دفاع از آزادی بیان و قلم در ایران کافی ست نگاهی به کارنامه ی فعالیت های ۲۵ ساله ی کانون نویسندگان ایران "در تبعید", انجمن قلم ایران "در تبعید", صدها تشکل فرهنگی و هنری تبعیدی در سرتاسر جهان, لیست کتاب های منتشر شده توسط تبعیدیان, سایت ها, رادیوها, تلویزیون ها, روزنامه ها و... بیاندازید. زرافشان نمی تواند حتی یک نمونه تشکل فرهنگی و هنری, و سیاسی تبعیدی در خارج کشور نشان دهد که یکماه بعد از اعلام موجودیت اش دود شده و به هوا رفته باشد!
تردیدی نیست که "تشتت" وجود دارد, نوع اش اما از همان نوع "تشتت" هایی ست که در داخل کشور هم وجود دارد. به جای سرزنش دیگران می باید سراغ شناخت عوامل تاریخی, فرهنگی, مذهبی , سیاسی و... این تشتت ها در داخل و خارج کشور رفت, و راه حل یافت.
زرافشان یکی ازعلت های تشتت و "بی معنا" بودن فعالیت در خارج کشور را چنین بیان می کند: "در داخل کشور در درجه اول جنبش فراگیر، وسیع و جدی به آن شکل وجود ندارد، اصلا تشکلی به آن شکل وجود ندارد. در چنین شرایطی فعالیت، به خصوص در خارج از کشور به نظر من بی‌معناست".
بدو ن شک یک جنبش فراگیر, وسیع و جدی در داخل کشور می تواند بر فعالیت های "هموطنان در خارج کشور" تاثیر بگذارد , اما این گفته که در صورت فقدان چنین جنبشی در داخل, فعالیت های هموطنان در خارج کشور "بی معنا"ست, گفته ای نادرست است, نمونه های فعالیت "معنا دار" در عرصه جهانی, و در تاریخ میهنمان کم نیستند..
این نوع سخنان تاثیرات نامطلوب و دلسرد کننده ای نیزبر فعالین و فعالیت ها در خارج کشور خواهد داشت.
٣- زرافشان گفته است برای نقش داشتن در "تغییر و تحول" در ایران, "باید و مطلقا ضروری ا‌ست که توی خود ایران بود.", "باید در بطن آن واقعیت بود. اگر نبودید، قادر به عمل‌کردن نیستید. سخت است و به مرور شناخت و آگاهی خودتان را هم نسبت به آن واقعیت و درنتیجه از دست‌دادن تماس از دست می‌دهید."
زرافشان چنان از نقش حضور فیزیکی و تماس مستقیم در کسب شناخت و آگاهی سخن می گوید که انگاری در "عهد سنگ و بوق" زندگی می کنیم. ایشان برای آنکه گفته ی خود مبنی بر اینکه از "هموطنان خارج کشور" "کار جدی چندانی ساخته نیست" را اثبات کند همه ی ما تبعیدیان فلک زده را به گونه ای "متوهم" و آدمیانی که در "دنیایی از پندارهای غیرواقعی و واهی" زندگی می کنیم, می پندارند.
زرافشان برای اینکه نشان بدهد چقدر فعالیت های "هموطنان خارج کشور" بی معنی ست بدون ارایه دلیل و سند, و شناخت و آگاهی دقیق از فعالیت های تبعیدیان و مهاجران, دست به مقایسه ای غیرواقعی می زند, و می گوید:
"...وقتی من اکنون مقایسه می‌کنم جریان هایی را که الان خارج از کشور هستند با چهل‌سال پیش، یعنی آن سالهایی که در همین آلمان «بننو اونه زورگ» کشته شد در جریان آن تظاهرات علیه شاه، آن زمانی که کنفدراسیون دانشجویان ایرانی فعال بود و در داخل ایران هم جنبش اجتماعی وسیع‌ تر، جدی‌تر و سازمان یافته‌ تری وجود داشت، کاملا متوجه می‌شود آدم که چقدر فاصله و تفاوت وجود دارد."
لازم نیست برای نشان دادن نقش تبعیدیان و مهاجران در تغییر و تحول درون ایران سراغ تاریخ رفت و مثلا" جنبش و انقلاب مشروطه و نمونه های دیگر را مثا ل زد. در همین حاکمیت فقها نقش تبعیدیان در افشای جنایت های حکومت اسلامی, کشتار بزرگ سال ۶۷, قتل های زنجیره ای و دفاع ازآزادی بیان و قلم در داخل و خارج کشور و.., نقشی معنا دار و غیرقابل انکار است.
میزان نقش تبعیدیان در تغییر و تحول درون ایران را حتی می توان از روی دست حکومت اسلامی هم خواند. ترور ده ها تن از رهبران اپوزیسیون و دگراندیشان در اروپا و امریکا, نشان هراس حکومت اسلامی از اهمیت و نقش تبعیدیان در تغییر و تحول در داخل ایران نیست؟
تحلیل زرافشان عزیز اما این است که فعالیت های هموطنان در خارج کشور "بی معنا" ست! پس تکلیف اینکه گفته است "به تلاش کسانی که همه زندگی‌شان را گذاشتند، همه زندگی راهزینه کردند و آمدند اینجا و دارند تلاش می‌کنند, نباید کم بها داد" چه می شود ؟ نکند تعارف می کنند؟ (۷). و چگونه است که برای "جنبش ضد جنگ" از تک تک همین هموطنان خارج کشور تقاضای کمک می شود؟ (٨) مگر کمک کردن نوعی "عمل" نیست؟
*********
خلاصه کنم:
می توان به سیاق خود زرافشان به صورت مساله نگاه کرد, و گفت چون ایشان در خارج کشور زندگی نمی کنند "شناخت و آگاهی" کافی در باره ی موضوع مطرح کرده ندارند .اما نه, به گمان من کم اطلاعی زرافشان از وضعیت "هموطنان خارج از کشور" و فعالیت های آنان, و شتاب در ارایه تحلیل و رهنمود سبب شده اند تا این بزرگوار اندکی به ورطه پیشداوری بیافتد, و ناروشن و غیرواقعی نظر و رهنمود بدهد.
زرافشان علت دوم "بی معنا" بودن فعالیت "هموطنان خارج کشور" را این می داند که: "... رابطه ی منظمی میان داخل و خارج وجود ندارد. رابطه‌ی دوستان خارج با داخل چنان رابطه‌ منظمی نیست که یک تصویر کمی واقع بینانه‌‌تر از آنچه در داخل ایران می‌گذرد به جهان بدهد...". (۹)
من با بخشی از این گفته موافق نیستم, واقعیت این است که جهان تصویر واقعی از آن چه در داخل ایران می گذرد دارد, و تبعیدیان و مهاجران در انتقال این تصویر نقشی بسزا داشته و دارند, اما در این نکته با زرافشان هم عقیده ام که "رابطه ی منظمی میان داخل و خارج وجود ندارد", وچگونه می تواند وجود داشته باشد هنگام که روشنفکر گرانقدری چون او اینگونه در باره ی پاره ای از جنبش آزادیخواهانه میهنمان سخن می گوید و رهنمود می دهد؟




**********
زیر نویس و منابع:
۱- من در باره این بحث و جدل مطلبی باعنوان "روشنفکر کیست؟" آماده کرده ام, که منتشر خواهد شد.
۲- گویا نیوز ,به نقل از رادیو زمانه , مهر ماه ۱٣٨۶ / اکتبر سال ۲۰۰۷
٣- منبع شماره ۲
۴- سایت " تابناک" , ٣ آبان ماه ۱٣٨۶
۵- منبع شماره ۲
۶- جماعتی از کارمندان دولتی, هواداران حکومت اسلامی و مزدوران اش در خارج از کشور زندگی می کنند که در زمره ی دو گروه اشاره شده قرار نمی گیرند.
۷- منبع شماره ۷
٨- "......دکتر ناصر زرافشان روز پنج شنبه گذشته طی مصاحبه ای رادیویی گفتند که "دشمن در خانه ما را زده است." از این روی ایشان درصدداند که با همکاری دیگر دوستان از مردم داخل کشور برای دفاع از این مرز و بوم جبهه ای تشکیل دهند و در این مصاف از تک تک هموطنان خارج از کشور تقاضای کمک نموده اند. بجاست که همه ما که در این ساحل امن نشسته ایم به میدان آییم، فاصله ها را کمتر کنیم و بدور از هر گونه اختلاف به گوش جهانیان برسانیم که جنگ فقط برای جهانخواران و انحصارطلبان سود دارد و برای کشور و مردم ما بجز نابودی و آوارگی هیچ چیز دیگری درپی نخواهد داشت. وقت آن رسیده که در کنار دکتر ناصر زرافشان با پیوستن به جنبش های ضد جنگ در آمریکا صدای مخالفت و اعتراض خود را نسبت به هرگونه تجاوز به گوش جنگ طلبان برسانیم. از این طریق قدرت خود را به نمایش بگذاریم و از گمراه شدن افکار عمومی مردم آمریکا به نفع این جنگ جلوگیری کنیم..." (گویا / چهارشنبه ۹ آبان ۱٣٨۶/ در حمایت از فراخوان دکتر ناصر زرافشان برای مقابله با حمله آمریکا به ایران/ اکرم پدرام نیا)
۹- منبع شماره ۲


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست