سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مبارزه هفت تپه – یادداشت اول


بهمن شفیق


• کارگران خوزستان در اعلامیه اشان نوشتند: "دیروز سندیکای واحد، امروز کارگران نیشکر هفت تپه و فردا نوبت ماست." کسانی که چنین سریع درسهای زندگی را فرا می گیرند، آغاز به گام نهادن در راه رسیدن به آینده ای روشن تر کرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۰ مهر ۱٣٨۶ -  ۱۲ اکتبر ۲۰۰۷


هنگامی که کارگران شرکت واحد در شبانگاه هشت بهمن ٨۴ در دپوهای دهگانه تهران اعتصاب فردای خود را سازماندهی میکردند، هیچ تصوری از یورش بربرانه ای نداشتند که ساعاتی بعد بر آنها رفت. رادیوها و رسانه های دولتی البته در تمام روز هفت بهمن مشغول آماده سازی زمینه های این یورش بودند. اما مگر نه این که قالیباف، با حکم رهبر درجیب، وعده داده بود که همه مشکلات را حل می کند؟ مگر نه این که "مسئولان" و "نمایندگان محترم مجلس" بیش از یک بار تفاهم خود را با کارگران اعتصابی شرکت واحد اعلام کرده بودند؟ مگر نه این که مردم تهران در روزهای تدارک اعتصاب با رضایت خاطری عمیق اعلامیه های اعتصاب را از دست فعالین سندیکا می قاپیدند و برایشان آرزوی موفقیت می کردند؟ و سرانجام مگر نه این که بسیاری از اعتصاب کنندگان سالهای عزیزی از عمرشان را در جبهه های جنگ گذرانده و جسم و جانشان رابرای دفاع از همین نظام در طبق اخلاص گذاشته بودند و بسیاری از آنان معلول جنگی به شمار می امدند؟ نه، در شبانگاه هشت بهمن نمی شد با عقل سلیم و صرفا با احساس ساده انسانی تصوری از یورش وحشیانه شبانه به کارگران داشت. و چنین شد که در ساعات اولیه سحرگاه هشت بهمن هشتاد وچهار، زیر پوست شب تهران، کارگران واحد ناگهان خود را در قلب نبردی نابرابر با دشمنی سازمان یافته مواجه دیدند. بیش از هزار نفر به اوین راه یافتند، خانه و کاشانه شان مورد تهاجم قرار گرفت و رهبران بازمانده سندیکا یکباره در موقعیتی قرار گرفتند مشابه چریک فدایی دوران شاه. کیست که جنگ و گریز و سازماندهی مخفیانه غلامرضا میرزایی ها و محمدی ها و سلیمی ها را به یاد نیاورد.
برای پیش بینی چنین یورشی چیزی بیش از عقل سلیم و احساسی انسانی لازم بود. برای کارگران مساله حق یک زندگی شرافتمندانه بود. آنها حقیقت را بیان می کردند که امرشان امر صنفی بود. آنچه که خود آنها اما تصور کاملی از آن نداشتند، انعکاس عملشان در طبقه حاکم و دولتش بود. قدرت انفجاری کار شرکت واحدی ها نه در مطالبات آنان، بلکه در راه و شیوه تحقق این مطالبات نهفته بود. آنها متحد شده بودند و این گناه کبیره اشان بود. اما خود آنها هنوز به بزرگی این گناه واقف نبودند. اگر می دانستند که اتحاد کارگران نزد حاکمان سرمایه چه گناه بزرگی است، می توانستند این را هم پیش بینی کنند که خصم طبقاتی تمام نیروی خود را برای درهم شکستن این اتحاد به کار خواهد گرفت. آنها این درس را در شبانگاه هشت بهمن فرا گرفتند. آنها فرا گرفتند که "نمی گذارند متحد شویم. نمی خواهند حق ما را بدهند. دروغ می گویند، فریب می دهند وسرکوبمان می کنند. برای پیروز شدن باید نقشه هایی بهتر ریخت." و شروع کردند به طرح نقشه هایی بهتر و کارآتر.
یک سال و نیم بعد در فاصله هزار کیلومتری تهران نوبت کارگران نیشکر هفت تپه فرارسید. آنها که روز دوازده مهر سال هشتاد و شش به قصد تحصن در محل فرمانداری شوش به سمت شهر حرکت می کنند، با جاده های بسته مواجه می شوند. نیروی انتظامی بسیج شده است و در شهر نه تنها به کارگران، بلکه حتی به مردم شهر نیز هجوم می برد و با مشت و لگد و باتوم به جان کارگران و مردم شهر می افتد. کارگری از کارگران نیشکر واقعه را چنین بیان می کند: "امروز که از محل شرکت حرکت کردیم ... نیروهای انتظامی جاده ها را بسته بودند. بچه ها از جاده های فرعی خودشان را به شوش رساندند. ... حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفری از بچه ها در تجمع بودند. نیروهای انتظامی با مشت و لگد و باتوم بچه ها را زدند و چند نفری را بازداشت کردند. ... برنامه امروز نیروی انتظامی از قبل زمینه چینی شده بود. موقعی که به محلی آمدیم که از آنجا به سمت فرمانداری حرکت می کردیم، آنجا ماشینهای نیروهای انتظامی مستقر شده بودند. از قبل مستقر بودند. همراه با آمبولانس و گارد ضد شورش و لباس شخصی هاشون. یعنی اگر ما پانصد نفر بودیم، آنها از ما کمتر نبودند که بیشتر بودند....". آیا اتهامات سیاسی هم زده بودند؟ "آره. مشخص است. باید اتهامات بزنند. مثلا یکی از اتهاماتشان این است که شما دارید جو شهر را متشنج می کنید، آشوب می کنید. مثل هم اینهایی که می گویند اراذل و اوباش و هزار تا ترفندی که به مردم تهمت می زنند. ما هم همینطور. می گویند شما جو شهر را متشنج کردید، باعث آشوب شدید. با صحبتهایی که می کنید مردم دارند بر علیه نظام تحریک می شوند. دارند سیاسیش می کنند. سیاسی می کنند تا بتونند از آب گل آلود ماهی بگیرند. بتونند افراد را سرکوب کنند. البته همین الآن هم خواسته های صنفی را دارند سرکوب می کنند. اما میخواهند مسائل سیاسی را هم قاطی کنند که بتونند بیشتر سرکوب کنند. ما تا امروز با نیروی انتظامی مشکلی نداشتیم ولی امروز دیگر نهایت بی شرمی و نهایت پستی را از نیروی انتظامی دیدیم. واقعا خیلی اینها رذل اند. ما حقیقتا چنین انتظاری نداشتیم. چون باهاشان که صحبت می کردیم، چند روز جلوتر، می گفتند حقتان است. شما که حقوق نگرفته اید واقعا مشکل دارید. ما اگر دوروز هم حقوقمان عقب بیفتد کلی مشکل داریم شما که دو ماه و الآن نزدیک به سه ماه است که حقوق نگرفته اید. این صحبتها را که می کردند ما هم گفتیم که حتما آدمهای فهمیده ای اند، آدمهایی اند که می دانند درد جامعه چیست. ولی واقعا نمی فهمند، واقعا درد جامعه را نمی فهمند. میگویند ماموریم و معذور. مامور و معذورند و آدمهایی اند بی چشم و رو. ... همه طور می زدند. هر چه که دستشان بود می زدند، هر که جلوشان می امد می زدند، با چوبها و باتومهایی که داشتند. بی سیم هایی هست که تهشان مثل قنداق تفنگ است. با همانها می زدند توی سر و صورت بچه ها. چکار کنیم. ما هم امروز نمی توانستیم. نیروهایمان امروز از همیشه کمتر بود... این که کمتر بودیم برای آن بود که گفتیم اول توی شرکت جمع شویم بعد بیاییم شهر. نمی دانستیم که جاده ها را می بندند ...این چهارصد پانصد نفری هم که آمده بودند به شهر خودشان را از جاده های انحرافی به شهر رسانده بودند. بعد هم این نیروی انتظامی سریع دست به سرکوب زد تا نگذارند تجمع ما کامل بشود. اگر نیم ساعت دیگر طول می کشید، بچه ها خیلی بیشتر از اینها جمع می شدند... خیلی خوب شد، خیلی به نفع ما شد. تمام شهر دارند صحبت نیروی انتظامی را می کنند و حرفهایی که به نیروی انتظامی نباید بزنند می زنند که دارند کارگرها را می زنند. ... می گویند که کارگرهای فقیر را که سه ماه است حقوق نگرفته اند به جای این که بیایند دردی ازشان دوا کنند، دارند با باتوم می زنند توی سرشان". آیا قرار است بخشی از حقوق را بدهند؟ "آره، قرار بوده که امروز بدهند. ولی این یک ترفند است، به قول خودمان ضد پاتک است... چون که فردا روز قدس است گفته اند که از مرکز استان این پول را بدهند... مشکل ما که با این بک حقوق حل نمی شود ... این یک حقوق حتی برای امرار معاش هم کم است...". چگونه اعتراضاتشان را ادامه می دهند؟ "دوباره از روز شنبه فعلا در همان محدوده شرکت، تا زمانی که جو را دوباره آماده کنیم برای آمدن به شهر... البته قولهایی هم داده اند ولی این قولها مثل قبلا فقط همان پناه بر خدا و خدا کریمه و درست میشه و انشاءاله است. همین انشاءاله است که ۲٨ سال است ما را بیچاره کرده...". و کارگر دیگری می گوید "در مملکت ما هر که تحصن برای حقش بکند سیاسی و ضد انقلاب محسوب می شود." آیا زخمی ها را در بیمارستان مداوا کردند؟ "نه، برای اینکه اگر آنها را به بیمارستان می بردند نیروی انتظامی می رفت و آنها را می گرفت. بچه ها بردندشان در جاهایی که خودشان سراغ دارند دوا و درمانشان کردند."
و چقدر آسمان صاف هفت تپه شبیه است با آسمان پر از دود تهران. گویی این فیلم تکراری است. گویی همان بازیگران اند و همان سناریو. دروغ، فریب، وعده و سرانجام نیروی انتظامی و باتوم و زندان. و کارگران هفت تپه چه خوب درس گرفته اند. آنها نیز نمی دانستند که ته خط دروغ و فریب، نیروی انتظامی در انتظارشان است. و چه خوب فرا گرفته اند که اقدام بعدی شان را باید بهتر سازمان دهند، که در روزهای تعیین کننده بسیج هر چه بیشتر نیرو از چه اهمیتی برخوردار است، که حتی به نهادهای مدنی دشمن نیز نباید اعتماد کرد و... و... و... و کارگران خوزستان در اعلامیه اشان نوشتند: "دیروز سندیکای واحد، امروز کارگران نیشکر هفت تپه و فردا نوبت ماست."
کسانی که چنین سریع درسهای زندگی را فرا می گیرند، آغاز به گام نهادن در راه رسیدن به آینده ای روشن تر کرده اند. باز هم به این خواهیم پرداخت.

* همه نقل قولها از مصاحبه های کارگران نیشکرهفت تپه با رادیو برابری نقل شده اند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست