سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بازتاب و مروری بر نوشته ی آقای مهرداد باباعلی
"علل کامیابی آغازین و بحران متعاقب جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک" - قسمت دوم - بخش اول


آراز. م. فنی


• بنظر من جنبش جمهوریخواهان لائیک تنها زائیده تاثیرات رفرم و آزادی های نسبی درون جامعه ی ایران نبود بلکه عکس العملی بود در مقابل بحران عمومی در جنبش آزادیخواهی و دموکراتیک جامعه ی ایران هم در درون و هم در خارج از کشور ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٨ مهر ۱٣٨۶ -  ٣۰ سپتامبر ۲۰۰۷


مطالب مورد آنالیز در این دو بخش:
 
- مقدمه و ادامه ی مقاله ی پیشین
- تعریفی از مفهوم بحران
- بررسی بحران و تاویل های گوناگون از آن
- فرق جنگ، بحران و اختلاف
- نمونه های تاریخی از تکامل سیاسی اروپا، بحران یا ثبات؟
- تصویر کلی و عمومی از سطح های بحران
- جنبش چیست و آیا جدل یک جنبش است؟
- نظریات توماس کون در باره ی شرایط نرمال، بحرانی و انقلاب در برخورد به تئوریهای علمی
- مسئله بحران و اقتصاد (نظریه لئونتیف کندراتیف و ..)
- جمع بست: بحران جهانی، نظریه ی آسانسور (احتمال صعود آسانسور کوچک و سقوط آسانسور بزرگ)
 
از شماره ی قبل:
اگر بخواهیم استناد به این مدلهای آنالیز را در نوشته ی باباعلی جستجو کنیم و یا انطباق یک و یا چند تا از این مدل ها را در تحلیل از کارکرد چند ساله ی "جدل" رد یابی کنیم نتیجه ی زیر را می شود جمع بست:
 
که آقای باباعلی در نوشته ی خود   بیشتر از هر موردی به تحلیل روابط فردی و گروهی درون جدل پرداخته اند.   پیوند تئوری های ارایه شده با متن ها و آنالیز ارایه شده ضعیف بنظر می رسد. بر طبق تاویل ایشان از بحران، اختلاف در نگرش به مسایل سیاسی، اتحاد ها، ضعف در ساختارتشکیلاتی و مهمتراز همه گزینه ی سیاسی بعد از فروپاشی حاکمیت سیاسی در ایران از مهمترین عواملی بودند/هستند که باعث ریزش نیروهای "جدل" و در نهایت نوعی انشعاب در سازمان این جریان سیاسی گشته است. ولی دلایل و عواملی که برای عمومن اثبات بحران درون جدل، بی پرنسیب عمل کردن فراکسیونهای درونی (غالب) و عملکرد پاره ای از افراد درون جدل برای   توضیح "بحران" آورده شده، بنظر من آن چنان جدی نیستند که به این چنین سردرگمی و یا بقول پاره ای از منتقدین از جمله آقای باباعلی به "بحران" انجامد.
 
اگر ما حرکت جمهوریخواهان را بعنوان یک پروسه ی سیاسی/ اجتماعی در نظر بگیریم که:
  1). این پروسه در مرحله ی شکل گیری ابتدائی خود می تواند تابعی از تغییرات درون جمهوری اسلامی باشد
  2) گزینه ای بود/هست برای تشکل دادن و جمع آوری نیروهای جمهوری خواه و لائیک اپوزیسیون درون و بیرون
  3) این جریان همچنان جوابی بود/هست که نیازها و نظرهای الیت درون این جنبش یا جریان را انعکاس میداد/میدهد، دراین صورت یک یا چند عامل مهم را از نظر دورداشته ایم و یا سطحی به آن برخورد کرده ایم.
- عدم بررسی رابطه ی مردم با جنبش جمهوری خواهی (دلایل ضعف مشارکت مردم در این پروسه)
-   کم بها دادن به تاثیر شرایط بین الملل بطور عمومی و نادیده گرفت شکست نیروهای چپ در عرصه ی بین امللی وعامل تاثیر دوران و سامان مسلط موجود
- کم به توجهی به مسایل اقتصادی تشکیلات جدل (بودجه ی اجرائی یا سالانه ی جنبش). بعنوان یک ارگان اجتماعی در تکامل سیاسی موسسه ای و تشکیلاتی آن مواردی هستند که یا از قلم افتاده اند یا بدلیل محدود بودن حجم یک نوشته ی دیجتالی به آنها پرداخته نشده است.
 
- در ضمن آقای باباعلی در تعریف عمومی از بحران خوانندگان را به تعدادی تئوری اجتماعی سیاسی (علمی) رجوع داده اند بدون اینکه اثبات کنند که این تئوری ها دقیقن آن تئوری هائی هستند که میتوانند مشکل مورد نظر ایشان را توضیح دهند. با توجه به اینکه جامعه   ایران در طول اگر اغراق نکنم دو صد سالاخیرفاقد ثبات سیاسی و اقتصادی بوده به بیان دیگر جامعه دچار بحران بوده و به تبع آن نیروی های سیاسی که در بستر این جامعه شکل گرفته، حرکت و زندگی می کنند بخودی خود دچار بحران خواهند شد. [1]   اما برای اینکه مفهوم بحران که در نوشته ی باباعلی استفاده شده از زاویه دیگری هم بررسی و کاوش شود؛ من تحلیلی از بحران اگر چه مختصر ارایه می کنم.
 
تعریفی از مفهوم بحران، کدام تعریف با شرایط "جدل بیشتر تطابق دارد؟
 
بحران چیست و چه نوع بحرانهائی می تواند مورد کنکاش ما قرار گیرند؟ در این قسمت با استفاده از منابعی که در مقالات وجود دارند به آنالیز مجدد بحران می پردازم.   در یکی از منابعی که مورد استفاده ی آقای باباعلی هم قرار داشت از بحران این چنین تعریف می شود:
 
“An unusual manifestation of the interflow of activity between the participants. (Moreover, crisis) interaction is likely to (take the form of effects on the) stability or equilibrium of the system, or disturbance of the normal run of business conducted between actors” (See McClelland, 1968: 160- 161 in Brecher, 1993: 20).
 
برای مک کلیلند بحران، نمایشی از وضعیتی غیر معمولی است که در بین بازیگران (فعالان) یک اکت ویا یک حادثه بروز میکند. بدیگر بیان یک میانکنشی است که روی توازن قوا و یا ثبات سیستم اثر گذاشته و آن را بهم زده ویا جریان نرمال ارتباطات در یک کار قراردادی (برای مثال مشارکت در ساختن یک شرکت و یا سازمان سیاسی) دربین بازیگران را مختل می کند.
 
همان نویسنده با استناد به تعریف مکتب "آنالیزهای سیستم جهانی" چنین می نویسد:
 
World system analysis:
By crisis in a historical system I shall mean … a structural strain so great that the only possible outcome is the disappearance of the system as such, either by a process of gradual disintegration … or by a process of relatively controlled transformation. … In this sense, a crisis is by definition a “transition” … medium-long in length, taking often 100-150 years” (See Immanuel Wallerstein in M. Brecher, 1993:24).
 
والرشتین می نویسد: "به نظر من، بحران درسیستم های تاریخی می تواند عبارت باشد... از یک تنش ساختاری بزرگ که تنها نتیجه ی آن، می تواند محو و یا نابودی این چنین سیستمی را بدنبال داشته باشد، فروپاشی می تواند با یک ناهمگرائی تدریجی و یا یک پروسه ی کنترل شده که گشتار و یا دگرگونی جامعه را میسرمی کند همراه باشد... در این شرایط بحران یک مرحله ی گذار اجتماعی... متوسط مدت است که معمولن بین 150-100 سال طول می کشد" (نگ. به والرشتین در برچر، 1993:24).
 
تعریفی که آقای میکائیل برچر و ویلکن فلد بطور عمومی با آن توافق دارند (البته با پنج مورد تکمیلی) این چنین است:
 
Our definition builds upon a view of crisis for state enunciated by Hermann (1969b:414); ”A crisis is a situation that (1) threatens high-priority goals of the decision-making unit, (2) restricts the amount of time available for response before the decision is transformed, and (3) surprises the members of the decision-making units by its occurrence…. Underlying the proposed definition is the hypothesis that if all three traits are present then the decision process will be substantially different than if only one or two of the characteristics appear” (See Hermann in Brecher & Wilkenfeld; 2000:10)
 
اگرچه تعریف برچر و ویلکن فلد در پنچ نقطه با تعریف هرمان زاویه پیدا می کند ولی طبق باور آنها، این تئوری   می تواند محور بررسی بحران های سیاسی در سطح بین المللی قرار گیرد. این نویسندگان " سردرگمی وتعجب اعضای گروه" را که در نوشته ی هرمان یکی از تاثیرات بحران در بین فعالین یک جریان بعنوان یک شرط لازم آورده شده، حذف می کنند. همچنین مشخصه ی "مدت محدود" برای عکس العمل اعضا را جایگزین "مدت مشخص" می کنند و تاکید دارند که در بررسی منشاء بحرانها می تواند عوامل داخلی و خراجی باهم و توامن در نظر گرفته شود. بنا به تحلیل نویسندگان این موارد از عواملی بودند که در آنالیز هرمان پیش بینی نشده بودند. در نهایت در بررسی بحران، ضرورت و یا احتمال دخالت نظامی بعنوان یک اولویت می بایست جزو پیش شرط های اساسی در نظر گرفته شود.  
 
نگاه وبررسی کوتاهی از تعریف بحران توسط هرمان جمع بست زیر را ارایه می دهد که:
1) وجود بحران امکان همکاری اعضا را نقض نمی کند
2) درعمر کوتاه جدل تصامیم زیادی که قابلیت اجرا داشته باشند اتخاذ نشده، اگرچه در مواردی به پرنسیب هائی چون شرکت برابر زنان در شوراهای رهبری و اجرائی خدشه وارد شده؛ ولی اولویت های مورد نظر   در کلیت خود هنوز محترم هستند (به زعم پاره ای از مسئولین).
3) با در نظر گرفتن گستردگی جغرافیائی و پراکندگی اعضا در کشورهای گوناگون و مشکل ارتباطات زنده ی فیزیکی، علیرغم ریزش نیروهای فعال، هنوز برای ادامه ی فعالیت و توافق های حداقل دیر نشده است
4) تعداد زیادی از اعضا این شکل کار برایشان عادی بوده و مشکلات درونی را به گونه ای نرمال ارزیابی می   کردند/می کنند.
5) همانطوریکه در بالا برشمردم به این موارد تاثیر حوزه ها وقدرت هائی که خارج از جدل وجود داشته و روی روند فعالیت درونی این جریان تاثیر می گذارند و عمل می کنند بهای لازم داده نشده است. بنظر من نیروهای داخلی و خارجی همزمان و شاید هموزن در تغییر تحولات عمومی هر جامعه ای   و در سامان دادن نظام های اجتماعی آن جامعه نقش بازی می کنند ولی در رابطه با ایران معاصر بدلیل اهمیت استراتژیک ایران، وسعت خاک، جمعیت، تاریخ ...و داشتن منابع انرژی غنی که مورد نیاز دنیای صنعتی است، نقش کشورهای بزرگ و سیاست خارجی آنها در ساختار سیاسی حاکمیت و نیروهای اپوزیسیون بیشتر از عوامل داخلی موثر هستند.
  
من فکر می کنم که نقش آن قسمت که بر میگردد به بررسی میانکنش روابط مجموعه ی جامعه ی ایران، ساختار سیاسی موجود، تاریخ دو صد سال اخیر، روابط عناصر قدرتمند درون جامعه روی حرکت های سیاسی و مهمتر از همه تاثیر کشورهای خارجی در تکامل نیروهای سیاسی؛ انسجام، تکامل و یا تضعیف تشکیلات بایست مورد مداقه ی ببشتری قرار گیرد اگر چه این مهم نیاز به مقالات و شاید نوشتن کتابهائی داشته باشد ولی برای بررسی علل بحران درون "جدل" و جریانهای سیاسی رادیکال ایران امر ضروری است.
 
بنظر من جنبش جمهوریخواهان لائیک تنها زائیده تاثیرات رفرم و آزادی های نسبی درون جامعه ی ایران نبود بلکه عکس العملی بود در مقابل بحران عمومی در جنبش آزادیخواهی و دموکراتیک جامعه ی ایران هم در درون و هم در خارج از کشور. این نیروها به گونه ای آچمز شده اند و بدلایلی که در بالا بر شمردم و شاید بدلایل دیگری که من از آنها آگاه نیستم در طول این بیست و هشت سال از ارایه ی گزینه ی دیگری در مقابل جمهوری اسلامی عاجز هستند. هر حکومتی که شاهد بحرانها و مشکلات درونی و بیرونی که جمهوری اسلامی با آن در گیر هست رودر رو می شد می بایست بارها سقوط می کرد.
تلاش جمهوریخواهان عمومن و جمهوریخوان لائیک بازتابی بود/هست به پروسه ی تشکل یافتگی/نیافتگی سازمانهای سیاسی که هنوز ثبات درونی نداشته و ندارند. این جنبش برای اینکه بتواند بعنوان یک وسیله سیاسی قدرتمند هدایت جامعه و یا بخش اعظم جامعه را بعهده بگیرد پروسه ی تکاملی را بگذراند – این نیروها به دلایل گوناگون، از جمله عدم وجود ارتباط های دموکراتیک بین مردم و نیروهای سیاسی –   در عمل آزموده نشده ولی به گونه ای می توانند   در بحران سیاسی اقتصادی بزرگتری که دامنگیر منطقه و کشور است به حرکت اگر چه کند ولی تکاملی خود ادامه دهند. بدین ترتیب جنبش هنوز در اول راه است. با این توضیحات می شود نتیجه گرفت که بطور کلی شرایط نرمال برخلاف قرائت آقای باباعلی از جدل و جامعه ی سیاسی ایرانی، ترازش و یا ثبات بین شرایط داخلی جدل   و عوامل خارجی وجود نداشته و هنوز توانائی های لازم جهت دگرگشت به شرایط نرمال که یک جریان سیاسی می تواند بعد از شاید بیست سال فعالیت   دست یابد، بدست نیاورده است. کار مستمر وبردبارانه برای ساختن یک جنبش سیاسی رادیکال که بتواند نیروهای طرفدار آزادی و عدالت اجتماعی حول شعارهای ترقیخواهانه و انسانی متمرکز کند، هنوز نیازش حس می شود.   
من در قسمت بعدی اشاره ای به این مطلب خواهم داشت.
 
بدین ترتیب بنظر می رسد که مشکل را تنها در اختلافات اعضا و یا زاویه گرفتن تعدادی از فعالین از پرنسیب های مورد توافق   دیدن کافی بنظر نمی رسد؛ مشکل را بایست در عوامل دیگر   و جای دیگر جستجو کرد. در این راستا شاید بررسی سامان لیبرال دموکراتیک جامعه ی اروپا   بتواند به پاره ای از مشکلات پیش آمده برای درک بحران روشنائی بیاندازد. حال باید دید که سه بینش و نظرگاهی که چارلز تیلی بعنوان مبنای تحلیل های سیاسی/اجتماعی بودند در آنالیز ما چه محلی از اعراب می تواند داشته باشد؟   دربررسی سیستمی رابطه ی جز با سیستم و بالعکس مورد مداقه قرار می گیرد. در نوشته ی باباعلی این رابطه به گونه ای وجود داشت و بررسی شده بود ولی کافی نبود.
 
نمونه های تاریخی از تکامل سیاسی اروپا، بحران یا ثبات؟
 
آنچه که از یک بررسی سریع و شتابزده از پروسه ی تکامل تاریخ دویست سال نهائی هزاره ی دوم میلادی می شود برداشت کرد زخم هائی است که صورت جامعه ی انسانی را پوشانده ونشانی از بربریت انسان قرن بیستم دارد. دلایل، جنگهای بزرگ و کوچک و خشونت های وسیع در بین گروهای سیاسی و اقتصادی. این بررسی آب در آسیاب طرفداران تئوری بالانس قدرت، رئالیسم سیاسی و سیستمی می ریزد. دو جنگ جهانی (اول و دوم که بیش از صد میلیون قربانی داشت) انقلاب روسیه، جنگهای داخلی در اروپا، انقلاب چین، جنگ کره، جنگ در هند و چین، جنگهای مختلف در شمال افریقا، کنگو، جنگ در کشورهای آمریکای لاتین، جنگ سرد سی و پنج ساله بین بلوک شرق و غرب (بحران برلین، بحران کوبا)، جنگ اعراب و اسرائیل، و اختلافات اسرائیل و فلسطین، جنگ بین هندوستان و پاکستان، استقلال بنگلادش و جنگ سی ساله در افغانستان، جنگ بین ایران و عراق، جنگ آمریکا و متحدانش در عراق از نمونه های شناخته شده ی این بحران ها و جنگها هستند. در اکثر و یا تقریبن همه ی این نمونه ها جنگ یا بین دو کشور روی داده، یعنی یعنی جنگ بین دولت های ملی و یا اینکه اختلافات بین دو بلوک بزرگ اتفاق افتاده؛ بلوک شرق و غرب. اگر طول واستمرارجنگها در این مدت را در نظر بگیریم بنظر می رسد که بخش اعظم این دوره ی دو صد ساله را انسانیت برای تدارک جنگ و در جنگ گذرانده   تا زندگی نرمال و صلح آمیز. سئوال مشخص این مرحله این است که نوع زندگی نرمال انسانی چگونه تعریف می شود و علایم آن کدام هستند؟
 
اگر به این جنگها، خشونت ها و بحرانها که در سطح دولت ها و یا بین بلوک های رقیب اتفاق افتاده، جنگهای داخلی را اضافه کنیم، که اغلب جنگهای قوم هائی هستند که سیاسی شده اند و به حرکت های ناسیونالیستی تبدیل گشته اند، تصویرما از زندگی انسانها و سازمان های سیاسی اجتماعی انسانها بسیار تاریک تر و خونین تراز آنکه هست، می شود. جنگ داخلی در فلیپین، لبنان، تایلند، درگیرهای داخلی در کنگو، سودان، سومالی، الجزایر، مراکش (جنبش آزادیبخش صحرا)، تیمور، برمه، اندونزی، رواندا و موارد مشابه عمیقتر بشکافیم و ریشه های آن را شکافته و به لیست قبلی اضافه کنیم استدلال قیاسی ما و نتیجه گیری از آن، این گونه می شود که در زندگی گروه ها، کشورها وانسانها علیرغم خوش بینی روشنگرایان قرن هیجده و لیبرال های خوش بین معاصر، جنگ پدیده ی غالب و   نرمال در بین گوهای انسانی است تا صلح مسلح و یا صلح پایدار که هنوز صورت واقعی پیدا نکردهاست. [2] سئوالی که در این قسمت می شود مطرح کرد این است که مفهوم های جنگ، خشونت، پرخاشگری، بحران های سیاسی و اختلاف و تضاد بین ملت ها، دولت ها و سازمانهای اقتصادی و سیاسی را چگونه می شود درجه بندی کرد و آیا می   شود از ثبات و شرایط نرمال حرف زد زمانیکه صلح وامنیت به معنی درست کلمه هنوز هم یکی از رویاهای انسانی است؟
 
از طرف دیگر مطلق گرائی و پذیرش استدلال نظریاتی که بر وجود بحرانهای دایمی و وضعیت جنگی نسبی تاکید می کنند با آنچه که تئوریسین های لیبرال؛ طرفداران جنبش جهانی شدن و رئالیست های جدید و بخشن نظریات اتوپیست/هومنیستها از آینده جامعه ی انسانی و خصوصن رشد و تکامل نظام لیبرالیستی و ثبات نسبی سیستم موجود جهانی ارایه می دهند انطباق ندارد. مقایسه زندگی مردم کشورهای گوناگون اروپائی نشان از رشد نسبی اقتصاد کشورهای غربی، رفاه اجتماعی آنها دارد. مقایسه استاندارد رشد اقتصادی، مصرف کالاهای ساخته شده، طول عمر و آموزش عمومی بطورکلی خیلی بهتر از پانصد سال پیش و با ثبات تر از صد سال اخیر است، ولی کم توجهی به عامل زمان، مکان و سیر تکاملی تاریخی نیروهای سیاسی و تکامل جوامع می توانند ما را به کور رنگی و فقر بینش تاریخی مبتلا کرده به عدم توجه به اختلافات در رشد ناهمگون اجتماعات و نیروهای اجتماعی منجر گردد.
 
همانطور که می دانیم در سالهای بعد از انقلاب صنعتی انگلیس، انقلاب اجتماعی فرانسه و استقلال سیاسی ایالات متحده ی آمریکا حکومت دموکراتیک و پارلمانی بعنوان یک نرم در غرب پذیرفته شده و آوازه ی این سیستم به اقصا نقاط دنیا رسیده است. امروزه تعداد کشورهائی که سامان سیاسی آنها توسط انتخابات تعیین می شود به حدود پنجاه کشور می رسد. ولی بررسی تاریخی این دگرگشت سیاسی/اجتماعی دلالت به    حظور بحران های عمیق سیاسی، فرهنگی واقتصادی بین سالهای 1878 تا سالهای 1950 دارد. بدیگر بیان در این مرحله از تکامل کشورهای اروپائی بحران مهمترین پدیده ی غالب اجتماعی حاکم بر اروپا بود. [3]
 
عمر حکومت های سیاسی در مدت مزبور و در بهترین شرایط، حداکثر به یکسال می رسید. این مسئله در پاره ای از کشور ها چون ایتالیا، اسپانیا، بلژیک به بیش از چهار ماه نمی رسید. بحران سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و هویتی در اروپا بیش از صد سال طول کشید. حکومت های فاشیستی در ایتالیا، پرتقال، اسپانیا و حکومت نازیستی در آلمان و حکومت دیکتاتوری استالینی در شوروی و پاره ای از کشورهای اروپای شرقی حاصل این بحرانها بود. جنگ های جهانی اول دوم عمیق ترین زخم بر تفکر همونسیتی زد   و شکست آرمانهای عصر روشنگری نتیجه این چنین سیاست های غلط اروپائیان بود. فاجعه ای که جامعه ی انسانی هیچ وقت نمی تواند فراموش کند. سئوال این است که اتفاقات بحران موجود در این صد سال را در مقایسه با بحران سیاسی یا ثبات احتمالی در "جدل" و یا جامعه ی سیاسی ایران چگونه می شود ارزیابی کرد وبا معیار های تاریخی به چه شکلی قابل توضیح هست؟
 
موازی با این تردید در تکامل سامان سیاسی و اجتماعی جهانی، بایست به نظریات وتئوری هائی که روابط حاکم بر انسانها و یا جوامع را به گونه ای دارای ثبات نسبی دیده و حضور یک خط سرخ در تکامل جوامع را زنده ازیابی کرده و به جای انقطاع و بحران، استمرار را توضیح می دهند و برای اثبات نظریه خود دلایلی ارایه می کنند، بهای کافی داد. همه ی این نظریات بی پایه بنظر نمی رسند. رفرم هائی که در جوامعی که دولتهای رفاه ملی حاکم بوده   و تدوین و تصویب حقوق انسانی از آن جمله آزادی های فردی، منشورهای حقوق بشر، ملاک و پایه قرار گرفتن حقوق فردی و علایق فردی در مشارکت اجتماعی، تثبیت حقوق سندیکائی و عمومی و سامان دادن میثاق های جدید می تواند حکم به درست بودن نسبی نظریات "فایده باورها" [4] بدهد.
 
یکی از جلوه های مهم کاهش تشنج و جنگ بعد از جنگ جهانی دوم است که مخرج مشترک تلاش تمامی پاسیفیست ها و صلح دوستان جهان و اروپا را در بر داشته و به ایجاد سازمان ملل متحد، منشورهای حقوق بشر و حمایت از حرکت های آزادیخواهانه ی مردم تحت ستم منجر شده است. متاسفانه این صلحجوئی و منشور ها بارها و بارها در مقابل منافع اقتصادی قربانی شده اند و می شوند ولی در کلیت خود آن نور امید بخشی است که از پشت ابرهای سیاه خشونت و جنگ روزهای توام با نامیدی خیلی ها را روشن می کند.
 
علیرغم وجود اختلافها، تضادها، بحرانها و جنگهای مختلف در حوزه های گوناگون در عرصه ی بین المللی، در پاره ای از مناطق جغرافیائی این بحرانها و ستیزه جوئی ها اشکال ملایم تری بخود گرفته است. اروپا غربی و آمریکای شمالی، کشورهای نوآبادی چون استرالیا و نیوزیلند مثالها و نمونه های گویائی هستند. ایجاد سامان های دموکراتیک در این مناطق درگیری بین علایق گوناگون را از میدان های جنگ، و خیابانها به مراکز حل وفصل اختلافات از آن جمله پارلمان، انتخابات کمونی، و مراجع حقوقی هدایت کرده است.
 
با یک پارانتز می توان آن راهکارهائی که هدف آنها کاهش تنش ها و بحران های در بین گروهای انسانی و همچنین ایجاد سامان های دموکراتیک در برنامه ی سیاسی خود دارند، بطور نسبی موفق ارزیابی کرد. ولی موازی با این تائید، بایست اعتبار نظر خیلی از متفکرین از آن جمله تئوریسن های چپ، طرفداران تئوری های "آنالیز سیستم جهانی" و نظریه پردازان "تئوری های وابستگی" را که ثبات در کشورهای مزبور را، با استدلال انتقال بحران به کشورهای حاشیه ای توضیح می دهند توافق داشت.
 
  کشورهای اروپائی با کانالیزه کردن منابع اقتصادی کشورهای درحال توسعه موفق به ایجاد سیستم رفاه اجتماعی شده اند که تقسیم نسبی ثروتها، که یکی از مهمترین عوامل کاهش بحران و جنگ در اروپا را بدنبال داشته، از نمونه های بارز این نوع سیاست بحساب آورد.در تکمیل استدلال فوق باید اضافه کرد که رقابت ها و جنگها از حیاط های خلوت این کشورها به سایر مناطق دنیا منتقل شده اند به بیان بهتر وجود بحران در مناطق در حال رشد بخشن بر می گردد به دخالت کشورهای صنعتی در امور سیاسی و اجتماعی سایر نقاط دنیا.   من با این تقسیم بندی و توضیح موافق هستم با این شرط و تاکید که؛ عمده کردن عوامل قدرت های خارجی در آفرینش بحران های جهانی و و منطقه ای، نبایست مسئولیت ما را درحل مشکلات با دیالوگ و کار مستمر دیسکورس سازی و موسسه سازی کاهش دهد.
 
با توجه به مطالب بالا می توان سطوحی که بحران و تضادهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بطریق اولی سازمانی حضور داشته و به روند تکامل سیاسی/اجتماعی سایر حوزه ها ی انسانی تاثیر گذاشته در شکل زیر توضیح داد: تصویری از سطوح بحران و علومی که به آنالیز چنین بحران هائی می پردازند (البته ساده شده)
 
1   – بحران در سطح جهانی که به حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تقسیم شده اند، برای سهولت در بررسی و شناخت آنها بایست خود در دو مفهوم مادی و مجرد زیر یعنی بحرانهای موسسه ای و سازمانی تقسیم شوند. منظور من از موسسه آن نهاد اجتماعی است که در پروسه ی تاریخی طولانی بوجود آمده، گسترده بوده و فاقد ساختار هرمی و از بالا به پائین مشخص است. ولی در مقابل سازمان دارای برنامه ی مشخص، رهبری مشخص، منطقه ی عمل مشخص بوده و بودجه تعیین شده می باشد. این نوع بحرانها تا سالهای 1989 قبل از فروپاشی شوروی با رقابت دو بلوک برای تسلط روی منابع اقتصادی و بازار های انرژی دور می زد (بالانس قدرت) و بعد از آن با تئوری ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدن ها و یا ستیز بنیادگرایان و نئوکان های شرق و غرب توضیح داده شده است. نیاز غرب در ایجاد دشمن (واقعی و یا خیالی) مبارزه با این دشمن بیشتر در سطح افکار عمومی و رسانه های گروهی از مهمترین مشخصه های این دوره است.  
 
2 – بحران ها در سطح مناطق. این بحرانها را می توان به پنج قاره ی دنیا و بعدن در درون هر قاره به دو یا چند قسمت مخصوص با توجه به شرایط استراتژیکی و فرهنگی جدا کرد. تقسیم دنیا به چند منطقه ی بزرگ صنعتی یعنی اتحادیه ی اروپا، پیمان همکاری کشورهای جنوب شرقی آسیا (اس آن و آپک)، شوروی سابق و کشورهای مجاورآن، پیمان همکاری های امریکای شمالی (کانادا،ایالات متحده و مکزیک در محور این همکاری) نمونه های تحکیم یافته ارتباط های تجاری و سیاسی در این مناطق است. رقابت بین این قطب ها در شورای امنیت و یا بازار جهانی (سازمان تجارت جهانی) نمونه هائی بحران سازی هستند که   در این سطح قرار داشته و بایست مورد مداقه قرار گیرد. [5]
3 – بحران در سطح کشوری.
4 – بحران در سطح سازمانی، گروهی
5 – بحران های فردی و خانوادگی
من با توجه به محدودیت حجم این نوشته و اصولن امکان چاپ این چنین مباحثی بصورت دیجیتال از توضح بحرانها در سطوح کشوری، سازمانی و بحرانهای فردی خودداری می کنم.
 
تصویری ساده شده از سطوح ارتباطات انسانی، بحران و رشته های علمی
 
 ">www.akhbar-rooz.com
  
در باره ی شکل ارتباط این سطوح آنالیزی و مناطق جغرافیائی و سیاسی مورد ذکر، در ایجاد و یا رفع بحران و تاثیر آنها برهمدیگر می شود خلاصه وار چنین جمع بست کرد که: در مرحله ی اول تاثیر از بالا به پائین است و از کل به جزء. حرکتها و پدیده هائی که در کشورهای بزرگ که ارتباطات گسترده سیاسی اقتصادی با سایر نقاط دارند   جهانی اتفاق سیاست های اتخاذ شده و بحران در روابط تا کوچکترین سطح آنالیز که همانا افراد باشند نفوذ کرده و عمل می کنند. مناطقی از جهان بعنوان مراکز صنعتی، سیاسی، فرهنگی وعلمی در همان سطح عمده عمل می کنند. آمریکای شمالی و اروپا و اخیرن آسیاسی جنوب شرقی از مناطق حساس هستند که بحران در آنها به تمام سطوح در حداقل ترین زمان منتقل می شود.
 
بحران و یا تغییر تحولات در سطح افراد و یا ارگانها و سازمانها هم می تواند تاثیرات بین المللی داشته باشند. افرادی بزرگ چون چه گوارا، لومومبا، مارتین لوتر کینگ، گاندی، نهرو، هوشی مین، مصدق، سارتر، راسل، نلسون ماندلا و یا نکرومه بعنوان رهبران فکری و یا سیاسی تاثیر مستقیم در نظرات وافکار مردم دنیا داشتند. امروزه دو گروه مهم روی افکار و عقاید مردم تاثیر گذار هستند. کسانی که روی رسانه های عمومی تسلط دارند و کسانی که اهرم های اقتصادی پویای دنیا را کنترل می کنند.   از سازمانهای سیاسی و یا عقیدتی که در ایجاد بحران و یا افزایش بحران دخالت داشتند می شود از القاعده، اخوان المسلمین، جنبش ویتکنگ و جنبش آزادیبخش الجزایر نام برد.
 
دربررسی بحرانها همانطوریکه قبلن اشاره کردم می شود از مدل ها وبینش های زیر استفاده کرد:
- تحلیل سیستمی
- تحلیل لیبرالی
- تحلیل رئالیستی (رئالیسم سیاسی)
- تحلیل میاکنش های فردی واجتماعی
- آنالیزعمومن مارکسیستی
 
جنبش چیست؟

ادامه ی مطلب در قسمت بعدی

---------------------------------
 
  1 –   من تاریخ دان نیستم و مطالعه ی سیستماتیکی هم در رابطه با تاریخ ایران انجام نداده ام و لی مطالعات پراکنده و برداشتهای غیر حرفه ای   من نشان از   وجود جنگ های طولانی، بحران و انقطاع در رشد منظم جامعه ی ما دارد.   [1]  
  جنگ داخلی، بین دو قوم توتسی و هوتسی در دهه ی آخر قرن بیستم(1991-1997) قریب دو میلیون کشته به جای گذاشت – [2]
[3]   – See Mark Mazower, Dark Continent : Europe ’s twentieth century; 1998
[4] – Utilitarism or according Tilly, Dispositional account
  - با توجه به محدود بودن حوزه عمل و ضعف اقتصادی سیاسی پیمان کشورهای افریقائی این سازمان، در جدول بالا قرار نگرفته [5]


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست