سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اگر اسلام این است، شرممان باد که خود را مسلمان بنامیم


اکبر کرمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۴ مهر ۱٣٨٣ -  ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۴


قرار بود پس از ۱۴ سال، دکتر سروش در قم سخنرانی داشته باشد. دوستان و علاقه مندان به آقای سروش با شور و حرارت در پی برگذاری مراسم بودند. هیچ سالن و محل مناسبی در اختیار نداشتند. هیچ سالنی را نمی توانستند اجاره کنند. چند منزل شخصی را سبک سنگین کردند، و در آخر، یکی از خانه ها را که از نظر امنیتی مناسب تر بود، به عنوان محل سخنرانی انتخاب کردند. خیلی مواظب بودند که نیروهای امنیتی و گروهای فشار - که در دسترسی به اطلاعات از نیروهای امنیتی، هم جلوتر هستند و هم در برنامه ریزی موفق تر – از محل و زمان برگزاری سخنرانی بی اطلاع بمانند. مدعوین فعالان سیاسی، اساتید دانشگاه، برخی از روحانیان، دانشجویان کارشناسی ارشد و برخی از مدیران محلی بودند، که همگی با دعوتنامه دعوت شده بودند.
تاریخ چه طنز گزنده ای برای ما دارد! در ام القرای اسلام – به قول گروهای فشار- و در دوره ای که برخی خود را منادی اسلام رهایی بخش! تلقی می کنند، انجام یک سخنرانی آن هم به وسیله ی کسی که بی شک از برجسته ترین اسلام شناسان ایرانی است و البته از برجسته ترین منتقدان اسلام گذشته گرا، مثل انجام فعالیت های مسلحانه و چریکی باید در سکوت و در پوشش امنیتی کامل انجام بگیرد. تازه با آن همه تمهید و رعایت، گروهای فشار که خود را سربازان امام زمان می دانند و ذوب در ولایت شده اند، و لابد از غیب به آن ها خبر می رسد، سر موقع می رسند و از برگزاری جلسه جلوگیری می کنند. ترتیب دهندگان مراسم در کمال ناباوری در برابر عمل انجام شده ی گروهای فشار قرار می گیرند و با وجود حضور مردم با فشار نیروهای امنیتی که اعلام می کنند ما نمی توانیم امنیت جلسه را تضمین کنیم، جلسه را لغو می کنند و تصمیم می گیرند (البته با این امید که گروهای فشار نمی دانند) جلسه را به صورت محدودتر در خانه ی میزبان آقای سروش برگزار کنند. بازهم سربازان امام زمان به صورت غیبی از راه می رسند و همه چیز را به هم می ریزند. چه طنز تلخی! سروش، سال هاست تلاش می کند به منتقدان سکولار خود نشان دهد اسلام، دین رحمت و صلح است و می تواند با دمکراسی و حقوق بشر هم آهنگ و همراه گردد، ولی سربازان امام زمان و حامیان ولایت، حتی به وی اجازه صحبت کردن هم نمی دهند. فاجعه از این هم بزرگتر و استخوان سوزتر است. سروش را در برابر دوستدارنش، نیروهای امنیتی و فرماندار قم کتک می زنند. جناب سروش پس یک تعقیب و گریز چند ساعته می تواند از مخمصه ی سربازان امام زمان بگریزد و به طرف تهران حرکت کند.
از من هم برای حضور در جلسه دعوت شده بود. با همه ی احترامی که برای آقای سروش و جریان های مذهبی نواندیش قایل هستم، و شجاعت بی نظیر آن ها را در مواجهه با جبهه ی استبداد می ستایم، تصمیم نداشتم در جلسه باشم، چرا که دل بستگی ای به نیروهای مذهبی - حتی از نوع نواندیش - ندارم و بر این باور هستم که آن ها به هر حال آب را برای مذهبی های گذشته گرا گرم می کنند. برای روشن شدن مطلب، این را هم بگویم که با همه ی این حرف ها، خانه ی خود را به عنوان یک گزینه برای محل سخنرانی در اختیار دوستداران آقای سروش قرار داده بودم..
وقتی از برخورد گروهای فشار با دکتر سروش با خبر شدم، دردی بس سنگین گلوی مرا فشرد و غمی بزرگ تمام وجودم را فرا گرفت. چقدر مایه تاسف و درد است که رهبران این حکومت در عرصه ی جهانی برای مظلومیت فلسطینی ها، عراقی ها و افغانی ها اشگ می ریزند ولی در همان حال با شهروندان خود این گونه برخورد می کنند. چه وقاحتی می خواهد آدمی دادگاه مروان برقوتی را در اسراییل ببیند، اما با شهروندان خود این گونه برخورد کند. چه حماقتی می طلبد، آدمی سخنرانی لوییس فراخوان - رهبر سیاپوستان مسلمان امریکایی - را در برابر کاخ سفید ببیند و با دوستان قدیم این گونه تصفیه حساب کند. چه گستاخی بزرگی می خواهد و چه آپارتاید مخوفی می طلبد، کسانی که دیروز به واسطه ی چاپ یک کاریکاتور- که به یک روحانی اشاره داشت - کفن پوش به خیابان ها ریختند و تقاضای عزل وزیر و اعدام کاریکاتوریست را کردند، امروز با سروش که می خواست از عقل اعتزالی سخن بگوید، این گونه برخورد کنند. چه سیاه و چه تلخ.
اگر اسلام این است شرممان باد که خود را مسلمان بنامیم و اگر ایرانی این گونه است شرممان باد از این که ایرانی هستیم. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست