سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آزادی در آستانه ی هزاره ی سوم


اکبر کرمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ مرداد ۱٣٨۲ -  ۶ اوت ۲۰۰٣


آزادی «به عنوان یک حق»، اصلیترین و اساسیترین و در عین حال، مناقشه انگیزترین مطالبه ی انسانی است که به گونه ای روشن و تحسین انگیز، در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر بازتاب یافته است. به باور من ـ صرف نظر از برخی چالشها که در فرآیند پیچیده و چند بعدی تفسیر و اجرای اعلامیه به وقوع پیوسته و خواهد پیوست - آزادی ـ به ویژه آزادی بیان که جوهر آزادی است - «به عنوان یک حق» چراغ پرفروغ این آستان بلند و کریم است، که تعاطی اندیشه و همنظری در مورد آن، میتواند به روشن شدن و شفاف سازی دیگر حقوق مندرج در اعلامیه نیز کمک کند(۱).
آزادی مانند بسیاری دیگر از کلیدواژه ها - حق، عدالت، سعادت، خوشبختی و... - از آن چنان انعطاف و پیچیدگی خیره کنندهای برخوردار است که از کلاه شعبده ی تفسیر آن، خرگوشهای متعدد و متفاوتی بیرون میآید. اگرچه این تکثر و تنوع که از جوهر زبان و سحر متن آب میخورد، بر خلاف پندار ذهنهای بسیط و ساده، غیرقابل اجتناب است، اما پرداختن و دلباختن به آزادی از پرچین کلبه ی الکترونیک مک لوهان(۲) و در زمانهای که نیم عمر اطلاعات به کسری از ثانیه رسیده است، اگر بتواند پنجرهای به آینده باز کند، شاید به برخی از کج فهمی ها و بدفهمی ها خاتمه دهد.
برای درک بهتر بندهایی از اعلامیه جهانی حقوق بشر که به گونهای نامگرایانه به آزادی پرداخته است، لازم است به «تئوری برآیند اطلاعات» و چند تفکیک مهم ـ تفکیک آزادی از اختیار، تفکیک آزادی «به عنوان یک حق از آزادی «به عنوان یک روش یا ارزش»، تفکیک آزادی مثبت(ایجابی) از آزادی منفی(سلبی) و تفکیک نامگرایی از ذاتگرایی ـ اشاره کنیم.
۱ـ تئوری برآیند اطلاعات
۱ـ۱) به زبان سایبرناتیک (اطلاعات)، انسان مانند دیگر پدیده های هستی، مجموعه ای از اطلاعات است(۳). این مجموعه ی اطلاعات، برآمده از آرایش و نوع چینش جرم و انرژی است (تئوری تعادلات سه جزیی «جرم، انرژی و اطلاعات»). در این زمانهی انفجار اطلاعات که از آن ـ به درستی ـ با عنوان فاخر «عصر ارتباطات و اطلاعات» یاد میشود، شایسته است انسان و حقوق وی در این پارادایم نیز مورد مطالعه و حلاجی قرار گیرد.
روانشناسان مجموعه ی اطلاعات سازندهی آدمی را شامل دو خزانه ی «ژنی» و «محیطی» میدانند. نخستین خزانه، محصول تکامل نوع انسان و برآمده از تبار و نژاد او ست و از طریق فرآیند پیچیده ی وراثت رقم میخورد، و دیگری برآمده از تجربیات محیطی ـ به معنای عام کلمه ـ و تاریخچه ی فردی است که به صورت خودآگاه و ناخودآگاه انباشته شده و پالایش مییابد.
فرض هر منبع دیگری از اطلاعات که بتواند در شکلگیری شخصیت (مجموعه ی اطلاعات سازندهی آدمی) موثر باشد، نمیتواند از دو حالت فوق خارج باشد؛ یعنی هر اطلاعی یا به صورت ارثی و «از پیشی» به آدمی میرسد یا به صورت اکتسابی و «از پسی».
۲ـ۱) وقتی یک مجموعه ی اطلاعات با یک اطلاع خاص مواجه میشود، این مجموعه در گرفتن یا نگرفتن آن اطلاع، آزاد نیست، زیرا گرفتن و نگرفتن اطلاعات، به پذیرش و کمپلیانس آن مجموعه بر میگردد ، که از برآیند اطلاعات آن بر میخیزد. فرض هر حالت دیگر، مستلزم یک پارادکس و تناقض خواهد بود (۴).
۳ـ۱) هیچگونه تغییری در یک مجموعه ی اطلاعات رخ نمیدهد، مگر با تغییر اطلاعات آن مجموعه؛ در این معنا تمامی رفتارها و حرکتهای یک مجموعه ی اطلاعات، برآمده و در جهت برآیند اطلاعات آن خواهد بود(۵).
۲ـ تفکیک «نامگرایی» از «ذاتگرایی»
در مباحث ذاتگرایانه از آزادی، محل اصلی نزاع، جوهر و کنه واژهی آزادی - آزادی به مثابه یک ارزش - است. از این رو، در این مناقشات، تبارشناسی، تاریخ و طرز استعمال واژه، اهمیت بسیاری پیدا میکند و تلاش برای همنظری در مورد آن، اهتمام اصلی فلاسفه و اهل اندیشه است، در حالی که مباحث نامگرایانه اگرچه از گفتمان ذاتگرا آب خورده و تغذیه میشوند، اما در چمبره ی این گفت و گوها محدود نمیشوند و بر نوعی توافق، قرارداد و همنظری موقت، انعطاف پذیر، نسبی و اجمالی اشاره دارند. برای مثال، مفاهیم آزادی منفی و مثبت نوعی رویکرد ذاتگرایانه از آزادی اند، در حالی که برای مثال، ماده ی ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر که به آزادی اندیشه، وجدان و دین (آزادی به مثابه یک حق) اشاره دارد، توافق، همنظری و قرارداد روشنی است که به گونه ای نامگرایانه و فارق از اختلافهای ذات گرایانه مورد تصریح قرار گرفته است.
بحثهای ذاتگرایانه - در هر مقوله - به پیدایش پیوستار و طیفی از معانی منتهی میگردند، در حالی که نامگرایی به برشی خاص یا محدوده ای توافقی و معین بر روی آن طیف، اشاره دارد.
۳ـ «آزادی مثبت» و «آزادی منفی»
در گستره ی مباحث ذاتگرایانه، برای آزادی، دو مفهوم مثبت (ایجابی) و منفی (سلبی) مطرح است. در این تفکیک، مفهوم اصطلاحاً منفی آزادی (آزادی از) به چیستی، چگونگی و کجایی محدوده و قلمرویی که یک فرد یا گروه در آن ـ در عمل ـ آزاد بوده و از دخالت دیگران مصون است، توجه دارد و مفهوم مثبت آزادی (آزادی در) به منشأ کنترل و نظارتی که میتواند کسی را وادارد کنشها و واکنشهای خاص و معینی داشته باشد، چشم دوخته و تکیه میکند. در برداشت ایجابی از آزادی، در واقع، به آنچه یک فرد به طور واقعی میخواهد ـ یا باید بخواهد ـ تکیه میشود. برای مثال، بند نخست ماده ی ۲۹ اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، به روشنی، به چنین آزادیای اشاره دارد. چرا که این بند، در واقع، تنها جوامعی را صاحب حق کنترل، نظارت و وادارکردن (اعمال قانونی اجبار) شهروندان میداند که رشد آزادانه و همه جانبه ی آنها را ممکن کرده باشد: هر فرد تنها در برابر جامعه ای که رشد آزادانه و همه جانبه ی او را ممکن می سازد، وظایفی بر عهده دارد.
۴ـ آزادی به مثابه یک بازخورد منفی
آزادی واجد پتانسیل بنیادینی است که میتواند از طریق تشکیل سیکلهای مثبت و منفی به افزایش و اصلاح خود کمک کند و چون تنها در یک محیط آزاد، جریانهای متنوع نقد و نقادی شکل میگیرد و امکان جهشهای اطلاعاتی مطلوب فراهم میشود، آزادی شاید تنها سازوکار و اهرمی باشد که میتواند ـ به گونه ی یک فیدبک منفی ـ به اصلاح اطلاعات یک جامعه بیانجامد (آزادی به مثابه یک روش).
میدانیم که هر فرد، گروه و جامعه ای در قالب نظام کلی حاکم بر جهان ـ و به طور ویژه مطابق با اصل دوم ترمودینامیک ـ در جهت بینظمی، فساد، فروپاشیدگی و آنتروپی بیشتر در حرکت است. سایه ی این لولو تنها بر خطه ای که در آن نور کنترلها و سیستمهای اصلاحی بازخوردی منفی میتابد، نمیافتد، به همین دلیل، پدیدههایی چون رشد و تکامل، تنها جزایر مسکونی اقیانوس انتروپیک هستی اند(۶).
امروز روشن شده که تکنولوژی، جامعه و بسیاری دیگر از مصنوعات بشری، مجهز و مسلح به انواع فیدبکها و فیدفورها می باشند و تئوریهای علمی در این زمینه، آن چنان بسط یافته است که کنترل دهکده ی جهانی ما به دست رایانه ها و آدم آهنیهای خارج از کنترل بشر، دیگر حتی خارج از رمانهای تخیلی نیز هراس انگیز و رعب آور جلوه میکند.
جامعه نیز چون هر پدیدار و فنومن دیگری، در قالب تئوری تعادلات سه جزیی (فرهنگ، سیاست، اقتصاد) قابل تحلیل و بررسی است. در جامعه ای که آزادی نهادینه نشده باشد، جریان انرژی به صورت قدرت سیاسی بروز کرده، از طریق سلاح متمرکز میشود. در این حالت جریان اطلاعات قادر به توزیع قدرت در جامعه نخواهند بود و جریان هایی یک سویه و ناقص، بدنهی اصلی آن را شکل میدهند. در چنین موقعیتی، امکان هر گونه نقد و جهش اطلاعاتی مثبت و مطلوب از جامعه سلب گشته، تنها در آینه های عوام فریب و خودفریب دست ساخت خویش میتواند به تماشای خویش بنشیند.
این تصویر، چشم انداز رایج و معمولی جوامع بدوی و توسعه نایاقته است که نظم حاکم بر آنها معطوف به قدرت و سلاح است. در این گونه تجمعات انسانی، قدرت ـ در نهایت ـ حالتی انفجاری و آنارشیک بخود گرفته، به آنتروپی جامعه افزوده میشود و تمدن و هستی آن از هم فرو پاشیده، به فساد میانجامد. در نقطه ی مقابل، هرگاه شاهین و همای آزادی بر سر جامعه ای بنشیند، قدرت سیاسی در آن توسط اطلاعات و منطق عام شده (فرهنگ و عقل سیال جمعی)، کنترل و توزیع میشود. در نتیجه، امکان نقد کوچکترین تا بزرگترین اجزای اطلاعاتی جامعه فراهم شده، نحله های فکری غنی و متنوعی در جامعه به سیلان و جریان در میآید. در چنین جامعه ای ملکه ی زیبای عقل با احترام و تکریم تمام، بر کرسی بایسته و شایسته ی خویش مینشیند و مهندسانه ـ و در عین حال جزءنگرانه ـ سیاستی معطوف به فرهنگ را بر جامعه اعمال میکند. تنها در این گونه جوامع، آنتروپی منفی رشد میکند و تنها، این گونه جوامع هستند که راهی به سوی زوال، انحطاط و سقوط ندارند. (۷)
۵ـ تفکیک آزادی از اختیار
به نظر میرسد فعالیت های آدمی شامل دو دسته فعل و انفعال باشد؛ یکسری فعل و انفعال های درونی هستند - که در درون آدمی شکل گرفته و هیچگونه بازتاب فیزیکی بارز و مستقیم، در بیرون از وجود او ندارند - و برخی فعل و انفعال های بیرونی. برای مثال، حل یک مسئله به صورت کاملاً ذهنی و بدون بازتاب خارجی، تخیل یک پدیده، پرداختن یک داستان و... صرفاً فعل و انفعال های درونی و پیاده کردن یک نقشه بر روی کاغذ، نوشتن، حرکت اندامها و ... فعل و انفعالهای بیرونی اند (۸).
به نظر می رسد مفاهیم جبر و اختیار، در ارتباط با فعل و انفعال های درونی و آزادی و بردگی در ارتباط با فعل و انفعال های بیرونی مطرح و حاکم اند. توجه به این جنبه، بسیار مهم است و بسیاری در مبحث جبر و اختیار، این دو مقوله را با هم خلط کرده، ناگزیر به اندیشه های رقیب تاخته و باورهای ناصواب بافته اند. در فعل و انفعال های درونی، آدمی همواره در جهت حاکمیت اکثریت مصالح خود حرکت میکند. به عبارت دیگر، او طبق اصل منفعت طلبی، پس از پیدایش انگیزه ها، بهترین هدف ممکن ـ در حد اطلاعات سازندهی خود ـ را یافته، از بهترین راه ممکن که باز هم در چارچوب اطلاعات سازنده اش شکل میگیرد، به تلاش پرداخته، تا حد ممکن برای رسیدن به هدف مبارزه میکند. باید توجه داشت که تمام هدف ها، حدها، بایدها و نبایدها، در چارچوب اطلاعات سازندهی فرد رقم میخورد. در این حالت، آدمی در جهت خواسته ها و انگیزه ها - و حتی فرا انگیزش ها - ی خویش که همگی در نهایت، بر اساس منافع او شکل میگیرند و طرح میشوند، حرکت میکند، ولی از آن جا که پیدایش این انگیزه ها و خواسته ها و نحوه ی حرکت فرد، همیشه و به صورت کلی، بر اساس اطلاعات سازندهی فرد - که قائم به ذات نیستند - شکل میگیرد، «جبر درونی» مطرح میشود. به عبارت دیگر، در این حالت، با وجود احساس آزادی (عدم وجود یک یا چند قید خارجی در برابر فعل و انفعال های بیرونی) و عدم احساس بردگی، به واسطه ی وجود قانونمندیهای گریزناپذیر در فعل و انفعالها، جبر مطرح و قابل قبول جلوه میکند؛ یعنی ما در عالم درون مجبوریم کاری را انجام دهیم که دوست داریم و فکر میکنیم در جهت منافع ماست و هر فکری غیر از این، نه تنها با اصل علیت عمومی، منافات داشته، بلکه در غیاب اصل علیت (عدم قطعیت) نیز غیر قابل قبول خواهد بود.
در این حالت، در قالب اصطلاحات علمی، میتوان گفت: هیچ نوع کنترل آشکار در برابر رفتار فرد وجود نداشته و ندارد و در نتیجه، احساس بردگی در برابر عوامل بیرونی، بهصورت یک احساس جانبی رفتار طرح نمیشود.
به عبارت دیگر، آزادی به معنی «ولایت بر خویش» و رفع موانع از سر راه خود و خواسته هایش و یا عدم وجود کنترل های آزارنده، در مورد فعل و انفعال های بیرونی صادق و حاکم است. این موانع و کنترلها، ممکن است به صورت های گوناگون ـ مانند موانع طبیعی، موانع حاصل از نهادهای خردستیزانه ی اجتماع یا مخالفت ها و مزاحمت های ناشی از خواسته ها و رفتار دیگران ـ به صورت نهان و آشکار، خودنمایی کنند.
بنابر آنچه گفته شد، آزادی باید در برابر بردگی، استقلال در برابر تابعیت و عامل بودن در برابر معمول بودن مطرح باشد. در جبر درونی، بردگی و تابعیت و معمول بودن در برابر اطلاعات سازندهی خود مطرح است، به همین دلیل حس بردگی و تابعیت و معمول بودن خود را نشان نخواهد داد، در حالی که در بردگی (عدم آزادی)، تابعیت و معمول بودن در برابر اطلاعات دیگران مطرح و در نتیجه با حس بردگی همراه خواهد بود.
۶ـ تعاریف کلاسیک آزادی
۱ـ۶) برای آزادی تعریفهای مختلفی بیان کرده اند:
الوسیوس: کسی آزاد است که در زنجیر و گرفتار زندان نباشد و از بیم مجازات، در وحشت و هراس قرار نداشته باشد.
روسو: در واقع تنها کسی آزاد است که چیزی را که میتواند فراچنگ آورد، بخواهد. و چیزی را که می تواند انجام دهد، آرزو کند.
هابز: کسی آزاد است که از انجام کاری که می خواهد، بازداشته نشود.
گرین: آرمان آزادی راستین آن است که حداکثر امکانات برای همه ی اعضای جامعه، به طور یکسان تأمین شود، تا همگی بتوانند آن را در جهت منافع خود به کار گیرند.
لایب نیتس: آزادی یعنی توانایی انجام آنچه شخص میخواهد.
ولتر: وقتی بتوانم آنچه را که میخواهم، انجام دهم، آزادی را به دست آوردهام.
ج. اس. میل: آزادی منفی یعنی توانایی انجام آنچه انسان آرزو میکند.
با توجه به تعاریف فوق از آزادی به ویژه تعاریف اخیر روشن است که از «حق برخورداری آدمی از اطلاعات درست» غفلت شده است (۹).
دقت در این تعریف ها به خوبی روشن میکند که در غالب آنها، از خواسته ها و آرزوهای آدمی که چرا، چگونه و توسط چه کس و چه نهادی شکل میگیرند؟ یا باید شکل بگیرند، صحبتی دقیق نکرده اند. و از کنار خواستگاه خواهشها، پاورچین پاورچین گذشته اند.
۲ـ۶) به باور من، مفهوم ذاتگرایانه ی آزادی، از دو رکن اصلی برخوردار است و باید در تعریف آزادی به هر دوی آنها ـ یعنی ارضای خواهش ها (اشاره به لزوم ایجاد محیطی مناسب که در آن، آدمی میتواند بدون دخالت هر قدرتی، در جهت برآیند اطلاعات سازنده اش رفتار کند) و خاستگاه خواهش ها(اشاره به کنترل، بهینه سازی، پالایش و استاندارد کردن اطلاعات در ساحتی دمکراتیک، انعطاف پذیر، توافقی و برخوردار از انواع مکانیسم های بازخوردی موثر) اشاره شود (۱۰).
دقت در تعاریف فوق به روشنی نشان میدهد که روسو و گرین تنها به خاستگاه خواهش ها، چشم دوخته اند، ولتر، میل، لایب نیتس و هابز صرفاً به ارضای خواهش ها دل سپرده اند و هیچ یک به هر دو رکن آزادی در کنار یکدیگر توجه نکرده اند.
۷ـ نتیجه
به باور من، نقد دقیق تعاریف کلاسیک آزادی بر اساس «تئوری برآیند اطلاعات»، مدلهای مختلف ارتباطی، مکانیسم های بازخوردی و تفکیک های فوق، نشان میدهد:
۱ـ۷) بر خلاف باور و تصور بسیاری از اهل اندیشه، آزادی های منفی لیبرال ـ به رغم اهمیت بی بدیل و نقش تضمین کننده ای که برای سایر حقوق، ارزشها و آزادیها دارد ـ حداقل آزادی را شامل و در نظر نگرفتن اهمیت و ضرورت آزادیهای مثبت، یک پروژه ی ناتمام است، به ویژه از آن رو که عالیترین و مقرون به صرفه ترین نوع کنترل یک جامعه، زمانی به دست میآید که افراد آن جامعه، از طریق بازخورد طبیعی رفتار خود کنترل شوند (۱۱). در واقع، آزادیهای مثبت به «حق برخورداری از اطلاعات درست یا بهینه(۱۲)» که جوهر حقوق انسانی است، اشاره دارند.
هرچند ادبیات آزادی که جدیترین جریان آن، جریانهای لیبرال رادیکال اند، تاکنون در پی به رسمیت شناختن و بر کرسی نشاندن برخی از جلوه های متنوع «آزادی از» بوده و هستند، اما ما با این تعریف، در پی طبیعی جلوه دادن(۱۳)، حمایت و جانب داری کردن از تمامی تظاهرات عظیم و متنوع «آزادی از» و «آزادی در» هستیم و میخواهیم بگوییم: آزادی ـ یعنی طیف انتهایی آزادی ـ تنها با ایجاد تناسب واقعی میان مثلث خواسته های آدمی، خواسته های جامعه و محیط اجتماعی ـ طبیعی صورت می پذیرد و البته در این تناسب، گرانیگاه مسئولیت، از شانه ی فرد بر دوش جامعه منتقل میشود (۱۴)؛ یعنی به جای آن که فرد به انحای مختلف مجبور باشد با محیط و خواسته های حاکمیت کنار بیاید، جامعه، مکلف است با طراحی محیطی مناسب، خواسته های افراد را به گونه ای شکل دهد که اولاً تأمین کننده ی منافع واقعی و دیرآیند آنها باشد و ثانیاً با خواسته های اجتماعی و حاکمیت ـ به شرطی که واقعاً دربردارنده ی مصلحتی عام باشند ـ نیز منطبق باشد.
چنین برداشتی از آزادی، به مشکل جدی و همیشگی تصادم آزادی و امنیت منتهی میشود. و در این تصادم، آنهایی که از بخشی از حق برخورداری از اطلاعات درست محروم مانده اند، در جریانی از حرکت های متنوع آگاهانه یا ناآگاهانه، به نقض امنیت شهروندانی می پردازند که تصادفاً از امکان بیشتری برای بهره وری از اطلاعات درست برخوردار بودهاند. این حقیقت ایجاب میکند که این گروه ها در جهت حفظ امنیت خویش، بخشی از هزینه های سنگین و سرسام آور ایجاد شرایط بهینه برای کنترل محیط و صدور اطلاعات درست ـ در مجموعه ای تنومند و شبکه های گستردهی اجتماعی و اطلاعاتی ـ را به دوش کشند و فعالانه مسئولیت حرکتهای ناهنجار اجتماعی را به عهده گرفته، از طریق بسط و گسترش مهندسیهای اجتماعی جزء نگر، به بازیافت و اصلاح جریانها و اطلاعات مخرب و منحرف کمر همت بربندند، چراکه «تنها جامعه ای میتواند به شهروندان خود، امنیتی معقول عرضه کند که شهروندانی آزاد بر آن نظارت و کنترل (۱۵) داشته باشند.»(۱۶).
در اینجا، دولت و حاکمیت از آنرو، که تأمین کننده ی منافع و مصالح عمومی است، واجب الاطاعه نیست و اطاعت از آن نیز عین آزادی تلقی نمیگردد، بلکه، درست از آن رو که باید تأمین کننده ی منافع واقعی و در نظرگیرنده ی مصلحت عمومی باشد، انسان میتواند ـ و باید بتواند ـ در جهت برآیند اطلاعات سازنده ی خویش حرکت کرده، به خواسته ها و آرزوهای خویش جامه ی عمل بپوشاند و دولت در حالی که به شدت و به طور موثر، نظارت و تفتیش میگردد، موظف است با طراحی و پی افکندن محیطی مناسب، از شکل گیری خواسته های غیرطبیعی که دربرگیرنده ی منافع واقعی و دیرآیند عامل آنها و در جهت منافع عمومی نیست، جلوگیری کند. مصلحت عمومی در این جا، دولت را به حرکت، جهاد، تفکر و برنامه ریزی علمی و عملی موظف میسازد و در آنجا فرد را به اطاعت. در این جا فرد محق است و آنجا مکلف.
۲ـ۷) هرچند در محیط های آکادمیک و علمی، وارد شدن به حیطه ی مباحث ذات گرایانه از آزادی لازم و ضروری است، اما روشنفکران و فعالان حقوق بشر باید بیاموزند قاعده ی هرم اجتماعی - به ویژه در جوامع توسعه نایافته یا در حال توسعه که امکان استفاده ی سوء از مباحث ذاتگرایانه بسیار زیاد است - نیازمند کالاهایی از جنس برداشتهای نامگرایانه و توافقی از آزادی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و برخی از قوانین اساسی کشورها، رسمیت یافته است.
۳ـ۷) بنابر آنچه گفته شد، به نظر میرسد «آزادی به عنوان یک حق»، سنگ بنای سایر حقوق و «آزادیهای منفی» ـ به ویژه «آزادی بیان» ـ مادر، ضامن و بیمه کننده ی سایر آزادیها می باشد؛ به معنایی دیگر، کلید طلایی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، آزادی بیان است و دقیقاً از این رو، مدافعین اعلامیه ی جهانی حقوق بشر نباید بگذارند این آزادی به هیچ بهانه و بهایی قید خورده، تحدید گردد.
به گفته ی آیزایا برلین، «در آن جا که اندیشه ها در بازار آزاد عرضه نشوند، حجاب از چهره ی حقیقت برنخواهد افتاد و جایی برای ابتکار، خودجوشی، نبوغ، قدرت تفکر و شجاعت اخلاقی نخواهد ماند. چنان جامعه ای در زیر بار ابتذالات گروهی، درهم خواهد شکست و غنا و تنوع زیر سنگینی بار رسوم و عادات و به تبعیت از تمایل طبیعی مردم، به همرنگی با جامعه، تن در خواهد داد و خرد و نابود خواهد شد؛ فاجعه ای که حاصلی جز استعدادهای فرومرده، مردمی کوته اندیش، له شده، فسرده و کج و معوج به بار نخواهد آورد.»
۱-۳-۷) آنچه باید در نظر داشت این است که در طول تاریخ، همواره از ارتفاع دیوارهای استبداد و بردگی کاسته شده و به بلندای قامت آزادی افزوده شده است. این بالندگی، امری جبری بوده است و کسی را یارای توقف مطلق آن نیست، چراکه اطلاعات هر جامعه، به رغم پادرمیانی موانع و سانسورهای متعدد و مختلف، به صورت روزافزون افزایش مییابد و به دنبال آن، شهروندان روز به روز، در فهم خویش از آزادی و حقوق فردی و طبیعی خود، موفقتر خواهند بود. از طرف دیگر، این مسئله موجب میشود، استبداد نیز به شیوه ها و ترفندهای جدید و مخفیتری برای سلب آزادی و ایجاد استبداد و استعباد متوسل شود.
اگر در برهه هایی از تاریخ ـ و نیز در حال حاضر ـ در برخی از نقاط جهان، لزوم استعباد، استبداد و قدرت مطلقه برای اداره ی یک جامعه، در ذهن و باور اکثریت مردم، پذیرفته بوده است، امروز لرد جان اکتون میگوید: «قدرت، فساد می آورد و قدرت مطلق، فساد مطلق».
اگر در تاریخ دیده میشود که در برخی از جوامع، لزوم قدرت مطلق و استبداد از طریق منسوب کردن خویش به خدا و... در افکار عمومی قابل قبول جلوه میکرد، این حنا دیگر رنگی ندارد (۱۷).
در این جا بحث، درستی و یا نادرستی احکام و ادعاهای فوق نیست، بلکه منظور، بیان شیوه ها و ترفندهای مختلف مشروعیت و حقانیت بخشیدن به قدرت است؛ مقصود بیان این نکته ی ظریف است که مخالفین آزادی و سایر مفاهیم بلند انسانی، هیچگاه در مبارزه ی خود، شرافتمندانه وارد گود نمی شوند و شمشیر از رو بسته و رودررو ظاهر نمی شوند، بلکه به قلب ماهیت این مفاهیم دست یازیده و بیشرمانه در صحرای فریب و اغفال می تازند، بسیاری را توجیه میکنند و اهداف خود را در باور آنان مشروعیت میبخشند. از اینرو باید توجه داشت بزرگترین مخالفین و خطرناکترین معاندین آزادی، همواره پشت لفظ آزادی سنگر گرفته و از آن جا به قلب آزادی شبیخون میزنند.
اگر در برهه هایی از تاریخ مدون ما، بسیاری از فرزانگان، همسو با جریانی به نام خردگرایی، هر نوع آزادی فردی را در راه - به زعم آنها - رسیدن به آزادی واقعی فدا میکردند و نادیده میگرفته اند (خردمندان در خدمت خودکامگان)، امروز، کنستان، میل و توکویل میگویند: جامعه ای آزاد است که در آن، اولاً حق مطلق، جایگزین قدرت مطلق، شود و ثانیاً مرزهای طبیعی ـ و نه تصنعی ـ ای که افراد در داخل آنها از هر گونه تعرض و تجاوز در امان بمانند، وجود داشته باشد.
اگر روزی ژاکوپنها میگفتند: «هیچ کس در ارتکاب و انجام زشتیها و منکرات آزاد نیست و بازداری چنین مرتکبانی از اعمالشان، به منزلهی اعطای آزادی به آنهاست»، امروز سر آیزایا برلین میگوید: «زشتی تمام خطاهایی که آدمی به رغم اندرزها و هشدارها، در معرض ارتکاب آنهاست، در برابر پلیدی این شر که به زور آدمی را وادارند به عملی که دیگران آنرا خوب و مستحصن میدانند، عمل کند، هیچ است».
اگر زمانی سلسله ای از نخبگان از هراکلیتوس، افلاطون و ارسطو گرفته تا اخلاف حلالزاده ی آنها چون هگل، فیخته و شیلینگ ـ در طراحی «جامعه ی بسته»، قلم فرساییها کرده، دروازه ی زرادخانه ی عظیم جنبشهای استعبادی و استبدادی را در جهت طغیان بر عقل و آزادی گشودند، امروز، پروفسور کارل ریموند پوپر با طراحی و تبیین جامعه ی باز، دشمنانش را به تمسخر و استیضاح گرفته، بر آنچه آنان مزورانه بافته اند، شجاعانه تاخته است.
اگر در گذشته اطاعت، مطلوب و تکلیف، و چون و چرا کردن، مطرود بود و در اکثریت جوامع، اصول عقلانیت جهانشمول، آشکارا و با صراحت نمی توانست اعتبار فرهنگی سنتهای مشترک میان ذهنی ای را که به حاکمیتها مشروعیت میبخشید، به پرسش کشد، امروزه، هیچ چیز و هیچ نکته ای از تیزی دم تیغهای مختلف و متنوع نقد در امان نمیماند و چون و چرا، بر صدر نشسته و بسیار قدر یافته است، چرا که برای انسان امروزین، «پرسشگری تقوای تفکر است (۱۸)» و جریان خودپیشرونده ی آزادی، مولود میمون آن.
۴-۷) برخلاف باور بسیاری از لیبرال ها، آزادی های لیبرال و منفی و نیز بسیاری از محصولات پیآمد آن ـ چون تساهل و... ـ نتیجه ی الزامی و قطعی اعتقاد به نظریه ی اختیار نیستند، بلکه به باور من، درک تازه از ایده ی جبر درونی که از تئوری برآیند اطلاعات بر می خیزد، محمل واقعی و مناسبتری برای دفاع از آزادی، برابری و مدارا فراهم میآورد.
از دیدگاه جبرگرایی، آدمی مختار نیست، اما انتخابگر است و انتخاب های او به حکم اکثریت مصالح وی و مطابق با معیارهایی که محیط در او کاشته و به بار آورده است، انجام میگیرد؛ از این رو، اگر کسی یا گروهی نتواند یک الگوی خاص، یک قانون مشخص، یک مرامنامه ی حزبی، یک ایده و مذهب قومی و ملی، یک آئین منطقه ای و حتی جهانی و... را بپذیرد، به هیچ روی مقصر و متهم نخواهد بود و اصولاً انتظاری بر خلاف آن، غیرطبیعی و غیرمنطقی خواهد بود.
چنین برداشتی میتواند حقیقتاً ـ نه به طور تصنعی ـ موجد و مولد مدارا و تساهل باشد. در چنین دیدگاهی، پلورالیسم سیاسی، فرهنگی و مذهبی رشد کرده، بالنده خواهد شد. در این جا، تنوع امری طبیعی بوده، حق مخالفت با هر چیزی و هر حکمی، چونان سایر حقوق فردی، به رسمیت خواهد رسید.
برای اینکه آزادی برخی محدودیت ها و تنگ نظریهای تحمیلی را درنوردد و دامنه ی شمول و شکوه گوهرینش به تمامی و بی پروا ظهور و بروز پیدا کند، باید از گرایش های اختیارگرایانه ی نو و کهنه - و به گفت هی اسکینر از بت انسان خودمختار ـ گذشت و از قربانی کردن شأن نهراسید، تا راه برای توسعه ی هرچه بیشتر تکنولوژی رفتار بر پایهی «جبر درونی»، باز شود.
جایزالخطا بودن آدمی ـ به عنوان یکی از مهمترین مبانی و مبادی لیبرالیسم ـ حاصل و پیآمد مستقیم و همیشگی جبرگرایی است، ویژگی ای که با مختار بودن آدمی و روشن و مشخص بودن راه برایش، دیگر قابل قبول نخواهد بود. این تفکر مسئول اصلی و عمده ی بسیاری از تنبیه های خشن و مجازاتهای غیرانسانی است.
ملاحظه فرهنگ های مختلف و تمدن های جهانی، به خوبی موید و مبین این نکته است که عدم تحمل و تساهل و مدارا در برابر اندیشه ها و جریان های متفاوت و حرکتهای نامطلوب و نامطبوع، ریشه در گرایش های اختیارگرایانه دارد، گرایشی که همگام با رشد و بالندگی جبرگرایی نوی ن و فاصله گرفتن از مفاهیم متافیزیکی تقدیر و فاتالیزم، به کمک علوم مختلف و شناخت علل گوناگون و موثر در حرکتهای فردی و اجتماعی، روحیه تساهل و مدارا را گسترش داده، کبوتران آزادی را پروبال میدهد و در این رهگذر است که علت یابیها، استدلالها، طراحیها، بازسازیها و بازپروریها جایگزین تنبیه ها، مجازات ها و اعدام ها میشوند.
پیآمد سیطره ی روحیه ی تساهل و مدارا در یک جامعه ـ چه از دیدگاه حکومتی و چه از نظر آداب و روسوم حاکم بر اعمال اجتماعی که منشأ حقوقی و قانونی ندارند ـ تنوع و پلورالیزم ـ به مثابه یکی از مهمترین معیارها و محک ها برای ارزیابی کم و کیف آزادی در یک جامعه ـ است.
جامعه همواره در حال رشد و توسعه است. از این رو، برآیند فهم شهروندان از حقوق و آزادیها خویش نیز همواره رشد میکند، تا جایی که در دنیای امروز، کشورهایی پیدا میشوند که در آنها، لااقل ظاهراً اعمال سلطه و قدرت به صورت غیر دمکراتیک و در فرمهای کلاسیک غیرممکن مینماید. به همین خاطر، در دنیای کنونی که «عصر ارتباطات و اطلاعات» نام گرفته است، نوع کاملاً جدیدی از اعمال قدرت و نفوذ به نام «تبلیغات» که میتوانیم محصول آن را «بردگی الکترونی» بنامیم، شکل میگیرد.
در این جوامع، برآیند اطلاعات به حدی از رشد و توسعه رسیده که اعمال قدرت را از راه های کهنه شده و قدیمی، دیگر نمی پذیرد، و ناگزیر تنها راه باقی مانده برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت ها و نفوذ و سلطه برای هدایت جامعه در مسیرهای دلخواه، استفاده از تبلیغات است. تبلیغات تیغ بسیار برندهای است که با مکانیزم شناخت هر چه بیشتر و بهتر مخاطب ها ـ یعنی پی بردن به ایدهها، نیازها، اعتقادها، گذشته و تاریخ، آینده و امیدها، و همه و همه ی آن چیزهایی که با آنها در ارتباط است ـ و نیز با استفاده ی بهینه از علوم مختلف پایه و پی بردن به برآیند اطلاعات جامعه، عمل کرده، هداف دلخواه را فراچنگ می نهد و القای تفکرات و ایده های مورد نظر را در جامعه تسهیل میکند (۱۹).
تبلیغات بر خلاف روشهای قدیمی که تلاش میکرد در سایه ی شمشیر دموکلسی تنبیه و تشویش، افراد را در مسیر دلخواه خود قرار دهد، جامعه را از درون به بند می کشید و از این طریق، آنها خود به راحتی و بدون هیچ گونه تشویق یا تنبیه، با اشتیاق و علاقه، در مسیر دلخواه تبلیغات قرار میگیرند و افکار تبلیغاتی را می قاپند. کالاهای تبلیغاتی را می خرند و راههای تبلیغاتی را می پیمایند. حرفهای تبلیغ شده را نشخوار و اداهای تبلیغاتی را تقلید میکنند و ژستهای تبلیغاتی میگیرند و خود را در خوشبختی القا شده توسط تبلیغات، شناور میسازند. کارهایی که همگی جبری و الزامی اند.
پرواضح است، چنانچه تبلیغ افکار و انتشار اطلاعات و کنترل های اعمال شدهی نهانی، واقعاً درست، مطابق با واقع و در جهت مصالح حقیقی مردم باشد، نمیتواند سلب آزادی تلقی شود، چنان که در غیر این صورت، تبلیغات که براساس اصول دوم و سوم تئوری برآیند اطلاعات عمل میکند، به عنوان اهرم بدیع و بسیار موثری برای کنترل دروازه ی بلند آزادی، ظهور خیره کننده و خردکننده ای پیدا میکند. این دغدغه ایجاب میکند نهادهای دمکراتیک ویژه ای جهت کنترل، نظارت، توازن و استاندارد کردن این شیوه ها شکل بگیرد.
البته تبلیغات میتواند در درازمدت، با افزایش اطلاعات جامعه و تصحیح هرچه بیشتر برآیند آن به کنترل دقیق و بهینه ی خود دست یازد. این تنظیم بازخوردی، به افزایش مقاومت و ایمنی جامعه در برابر سوء تبلیغات و تبلیغات سوء منجر و در نتیجه، هماره و به صورت تصاعدی، محدوده ی تأثیر و عمل تبلیغات و اطلاع رسانی هدفدار و غیر واقعی، تنگتر و مجاری نفوذ آن، کورتر خواهد شد (یعنی فرهنگ و آزادی خودپیشرونده است). فرجام ایده ال این خوشبینی مستدل تاریخی و ایستگاه آخر ـ اما نسبی ـ این شاهراه الزامی تاریخ، تعطیل سوءکنترل ها و کنترل هایسوء پنهان اجتماعی و فرهنگی و برداشتن هرچه بیشتر و کامل تر انواع یوغها و بردگی های ظاهراً مشروع از گردن انسانها است. البته باید تاکید کنم که این ایستگاه در مدینه ی فاضله ی افلاطون(۲۰) یا در آرمانشهر جناب توماس مور قرار ندارد و جهت گیریهای کلان فرهنگی و سیاسی امروز، به خوبی موید تشریف فرمایی و اجلال نزول پرنسس آزادی در سرزمین افسانه ای قرن بیستم و یکم است.
مقصود و منزلگاه این حرکت مارپیچ و زیگزال در بستر اندیشه ی تاریخی و تاریخ اندیشهی بشر که امروزه حتی از محافظه کاری های بعضاً رایج لیبرالیستی نیز فراتر می رود، در واقع، پیش کشیدن و درچیدن مفهوم و معنایی بسیار جدید و عمیق از آزادی است؛ مفهوم و معنایی که نه تنها «موجد مرزهای طبیعی ای برای افراد جهت مصون بودن از هرگونه تجاوز است و آنها را قادر می سازد در برابر هرگونه رفتار غیر انسانی قدرتهای حاکم و نافذ بایستند و سرباز زنند» بلکه انسان را در جایگاه رفیعی قرار میدهد که بخواهد و بتواند حتی تکامل تصادفی طبیعت و طبیعت تصادف را نیز به هم ریخته، نظمی جدید و طبیعتی از پیش طراحی شده را پایه گذاری کند. اینجا، زایشگاه پندار و رهیافت جدیدی از آزادی، حق و تکلیف است که شاید بتوان آن را میمون ترین شاهکار نوزاد تمدن بشر دانست.
۵ـ۷) اگر بتوان عدالت را برابری هر چه بیشتر در توزیع اطلاعات دانست و آزادی را امکان و فرصت هرچه بیشتر برای استفاده از آن، آن گاه، به نظر میرسد آزادی و عدالت دو روی یک سکه اند.
۸) اتهام ها و پاسخ ها
چنین قرائت حداکثری از آزادی، با چند اتهام جدی و دیرین روبروست که بدون پاسخ گفتن به آنها، این طرح کامل نخواهد بود.
۱- ۸) نخستین اتهام
اگر رکن نخست آزادی، امکان بیشتر برای رفتار در جهت برآیند اطلاعات باشد، همه چیز به هم خواهد ریخت و به گفته ی ما ایرانی ها، سنگ روی سنگ نخواهد ماند. این اتهام ـ به گاه خود ـ اشاره دارد به تالی فاسد ایجاد محیطی مناسب که در آن، آدمی بتواند بدون دخالت قدرت های بیرونی، در جهت برآیند اطلاعات سازنده اش عمل و حرکت کند (مفهوم منفی). به باور منتقدین، کاربست چنین شرطی بسیار خطرخیز و مناقشه انگیز است.
در پاسخ یک نگرانی و چند نکته قابل طرح است.
۱-۱-۸) این خطر همواره وجود دارد که معاندین عقل و آزادی، برای مشروعیت بخشیدن به انحا و انواع مختلف بردگی ها و ستم ها، بر این اتهام انگشت نهاده، آن را بزرگتر از آنچه هست، تصویر و تصدیق کنند.
۲-۱-۸) در فقدان آزادی یا قید خوردن آن ـ به ویژه آزادی بیان ـ به هیچ کس و هیچ چیز نمیتوان اعتماد کرد. به عبارت دیگر، برای پاسخ گفتن به این پرسش که آیا ما احتیاج به آزادی نامحدود(۲۱) داریم یا نه؟ باید گفت و گو کرد و این یعنی نیاز ما به آزادی نامحدود و این که تنها قید آزادی، آزادی دیگران است (برابری).
۳-۱-۸) پذیرش این قرائت به ظاهر خطرناک از آزادی - افزون بر آن که برای زدودن هرچه بیشتر انواع ستم ها و بهره کشی ها، ضروری مینماید ـ به گفته ی هولدرلین (۲۲)، نیروی منجی نیز، تنها از بطن این خطر میبالد و در زهدان این تشویش می روید. آن نیروی نجات دهنده شاید همان طور که مارتین هایدگر در مورد تقدیر و سرنوشت تکنولوژی گوشزد میکند، امکان ظهور انواع حضور یافتن ها بر روی کره ی خاکی باشد.
۴-۱-۸) آزادی و مفهوم مقابل آن، خودپیشرونده و توسعه یابنده اند، بنابر این، قید خوردن آزادی ـ همواره ـ امکان تعطیلی آن را نیز در پی دارد.
۲-۸) اتهام دیگر
صحبت از کنترل و پیش کشیدن مفهوم مثبت آزادی با طومار اتهامات اثبات شده اش، شیفتگان مخلص آزادی را خوش نمیآید، چرا که خاطر عزیز انسان، خاطره ی تابلوه ای سیاه قتل ها، ترورها و آدمسوزی های ژکوپنها، خمرهای سرخ و نازیها را هرگز فراموش نکرده است، اما به نظر، شهد واقعی آزادی نیز بدون پرداختن به آن، در کام نیاید و بدون کنترل دقیق و علمی نحوه ی شکل گیری خواسته ها و آرزوهای آدمی، تابلویی سیاهتر در ذهن تاریخ، خود مینماید و عفریت دهشت آوری در گستره ی آن دهن میگشاید.
این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که با وجود رشد و گسترش تکنولوژی و علوم مختلف، در پی دستیابی عجیب و باورناپذیر آدمی بر طبیعت و رام کردن آن، بشر همیشه به محیط خویش متکی و وابسته بوده است و خواهد بود. چراغ دانش بشر هرچه روشن تر گردد، این وابستگی نمایان تر میشود و تلاش جانفرسای بشر، تنها ماهیت این اتکا و وابستگی را تغییر میدهد. به همین طریق، اگر بخواهیم محیط اجتماعی خودمان را تا حد ممکن از محرکات آزارنده رها سازیم، لازم نیست ـ برخلاف ادعای راجر مارتین دوگارد ـ آن را نابود کرده یا از آن بگریزیم(۲۳)، بلکه باید آن را از نو طرح ریزی کنیم.
به علاوه، محیط بدون کنترل در عمل، غیرممکن و دست نیافتنی است، چراکه ما حتی پیش از تولد و شکل گیری شخصیت اولیه ی خویش (سپردهی ارثی)، در بند کنترلهای آشکار و پنهان متعددی چون مشاوره های ازدواج، آیینها و قوانین رسمی و دینی در مورد ارتباطات و ازدواج، تربیت، آموزش، آداب و رسوم اجتماعی و فرهنگی و... هستیم. پس از تولد نیز پدر و مادر، اطرافیان، دوستان، محیط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و... که در واقع محیط ویژه ی و منحصر به فرد ما را تشکیل میدهند (تاریخچه ی فردی)، عوامل کنترلی هستند که الزامی و اجباری بوده، گریز از آن ها غیرممکن است. بنابر این تنها راه باقی مانده، شناخت این عوامل کنترلی به صورت علمی و ترمیم، اصلاح و بالا بردن کارآیی آنهاست.
از طرف دیگر، چه تفاوتی میان کنترل از سوی عواملی چون پدر، مادر، قوانین دینی و مملکتی و... یا از عواملی غیر از آنها وجود دارد؟ اصولاً این، خود پرسشی مهم است و جامعه باید با ساختن و درچیدن یک ساخت منطقی و دستگاه نقد ویژه و ممتاز، بدان پاسخ گوید که منشأ این کنترلها چه کسی میتواند ـ و باید ـ باشد؟ و چگونه باید باشد؟ اگر عوامل دسته ی دوم، عواملی باشند که از طریق پیشرفتهای روزافزون علوم مختلف و تکنولوژی رفتار و مهندسی اجتماعی، به صورت تخصصی شکل بگیرند و با دستگاه های نقد علمی، تجربی و خردورزانه سنجیده شده، کنترل آنها نیز با عوامل ضدکنترل و بازخوردی، تحت نظارت دقیق قرا بگیرد و نتایج عمل آنها نیز به صورت علمی بررسی و تحلیل شود، مسلماً کنترلی معقول تر و مقبول تر اعمال خواهد شد.
«انسان رفتار خوب و بد (خواسته های خوب و بد) را به ارث نمی برد و افراد پاک و شریر ـ هر دو ـ رفتار خود را در محیط میآموزند.» این تعبیر اسکینر شاید اول بار در گفتار روسو دیده شده است. به عبارتی، ژان ژاک روسو اگرچه از اختیار و اراده ی آزاد سخن گفته است، اما نخستین کسی است که مرکز ثقل مجادلات بسیار بر روی رفتارهای ناهنجار آدمی را جابه جا کرده ـ به رغم کلام مسحیت و برخی ادیان که گناه فطری را منشأ نابه سامانی های رفتاری میدانستند و بار سنگین آن را بر دوش افراد می افکندند ـ انگشت اتهام را روی جامعه قرار داد.
آنچه امروزه به عنوان مقررات و هنجارهای ملی و بین المللی به صورت قانون، تعهد، میثاق و قرارداد به منظور شناسایی، رعایت و استیفای حقوق انسانها در قالب اعلامیه جهانی حقوق بشر، منشور ملل متحد، قانون اساسی کشورها و کنوانسیونهای بین المللی مختلف - به ویژه کنوانسیون حقوق کودک و کنوانسیون رفع تبییض از زنان ـ مطرح و پیگیری میشود، در واقع، آغاز ناگزیر و بازگشت ناپذیر روند استاندارد سازی جهان است.
۹- پاورقی ها
۱) توجه به این نکته که واژه ی آزادی در مقدمه و مواد مختلف اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، ۲۸ بار صریح به کار رفته است، اهمیت گفت و شنود و نظریه پردازی در مورد آن را روشن تر می کند.
۲) اشاره به خانه های الکترونیک آینده در دهکده ی جهانی دارد.
۳) الف- سقراط: تو قبل از هر چیز عقل هستی. ب- مولوی: ای برادر تو همه اندیشه ای.
۴) مطالعه ی مدل های ارتباطی ای که از زمان ارسطو تاکنون مطرح بوده، موید دیدگاه های فوق و آشکار کننده ی دو نکته ی مهم است: الف)افزایش در پیچیدگی و تبیین عوامل تاثیر گذار در ارتباط و نحوه ی عمل آن ها. برای مثال در مدل ارتباطی معروف به مدل ارسطو که از قدیمی ترین مدل های در دسترس است، تنها دو واحد فرستنده و گیرنده دیده می شود، در حالی که مدل های ارتباطی سال های اخیر – چون مدل ارتباطی کلودشن و وارن ویور یا مدل ارتباطی ویلبر شرام عوامل و واحدهای تاثیر گذار در ارتباط، بسیار متنوع و متعدد مطرح شده اند. ب) افزایش تمایل به تبیین جبری و قسری ارتباط. امروزه در تئوری های ارتباطی مطرح در سایبرناتیک و ارتباطات دیگر مفاهیم اختیار و خودمختاری فرستنده و گیرنده، محلی از اعراب ندارد و ملاحظه ی مبانی، تکنولوژی و انگاره های مربوط به تبلیغات نیز به روشنی به درک یافته های فوق، کمک می کند، به گونه ای که در هزاره ی سوم از بردگان الکترونی یاد می شود.
۵) اگرچه انباشت یک کوانتوم اطلاعات، به جهش اطلاعاتی منجر می شود، اما جهش اطلاعاتی، خلاقیت و حتی گفتمان عدم قطعیت هایزنبرگ – برخلاف باور بسیاری از مولفان و نظریه پردازان – نمی تواند راهی به نقض دینامیسم جبری تئوری برآیند اطلاعات باز کند.
۶) درست به همین خاطر، فیزیکدان بزرگی چون شرودینگر در کتاب "زندگی چیست؟" این مکانیسم های فیدبکی و فیدفوری منفی را با عنوان "آنتروپی منفی" وجه تمایز جاندار و غیر جاندار می داند.
۷) این موضوع یکی از دلایل بالندگی و فربهی تمدن غرب است که در غرب شناسی های رایج مورد غفلت قرار گرفته است.
۸) باید توجه داشت، به نظر می رسد، یک فعل و انفعال درونی می تواند بدون هیچ گونه فعل و انفعال بیرونی بروز کند، ولی در مورد فعل و انفعال های بیرونی، وجود فعل و انفعال های درونی پیش درآمد و الزامی است.
۹) بخش از این غفلت، ناشی از تفکر بطی و عادت شده ی اختیار و بخشی دیگر، حاصل پیچیدگی گیج کننده ی آدمی و عدم درک کنترل های ناآشکار محیطی بر رفتار اوست. هنوز – حتی روشنفکران – گاهی رفتار آدمی را به عوامل مرموز درونی نسبت می دهند و ما را از فهم دقیق و کامل رفتار و تفاوت های فردی باز داشته، از ما شهامت و شجاعت برخورد مناسب با افکار، رسوبات و رسومات کهن را می گیرند.
۱۰) کنستان، میل و توکوویل بر وفق سنتی که پیرو آن بودند، می اندیشیدند هیچ جامعه ای را نمی توان آزاد خواند، مگر آن که دو اصل زیر – که بهم مرتبط و پیوسته اند- بر آن حکومت کنند: الف – در آن جامعه به جای قدرت مطلق، حق مطلق بنشیند، به طوری که همه ی افراد مطلقا" حق داشته باشند که زیر بار رفتارهای غیر انسانی قدرت حاکم - هرچه که باشد - نروند. ب – مرزهای طبیعی - و نه تصنعی – ای که افراد در درون آن ها، از تعرض مصون بمانند، وجود داشته باشد.
۱۱) در این زمینه، مطالعه ی آثار جی. اف. اسکینر – به ویژه کتاب فراسوی آزادی و شان - را توصیه می کنیم.
۱۲) شاید با چنین برداشتی بود که اپیکور می گفت: دانش آزادی می آورد.
۱۳) یکی از اشتباهات رایج فلسفی، یکی پنداشتن " طبیعی بودن" با " درست بودن" و ضروری انگاشتن تلازم این دو است، در حالی که یکی بر ساحت "است ها" و دیگری بر ساحت "باید ها" اشاره دارد و روشن است که بین این دو ساحت رابطه ی الزامی وجود ندارد. پرفسور ریموند کارل پوپر در جامعه باز و دشمنانش ذیل مفهوم طبیعت و میثاق، به خوبی نشان می دهد که تصمیمات آدمی، قوانین اجتماعی و ارزشی (خواسته ها و باید ها) هرگز الزاما" از امور مسلم (است ها و شناخت ها) زاده نمی شوند و از این طریق خط بطلانی بر طبیعت گرایی می نهد. درست بودن جنبه ی ارزشی داشته، متناسب با فرهنگ و تمدن، رنگ و بو می پذیرد و حالت میثاقی دارد. برای مثال مکتب منفعت طلبی (اصالت خود) به طبیعی و اصیل بودن منفعت طلبی و گرایش به خود تاکید می ورزد، اما این به معنی درست بودن هر عملی که زاده ی این گرایش ها می باشد نیست.
۱۴) در این حالت، به قول متفکر برجسته ی معاصر، دکتر عبدالکریم سروش " انسان محق شکل می گیرد و هر چه تکلیف است، به جامعه منتقل می گردد.
۱۵) کنترل در این جا، نه به معنای هدایت استعبادی که به معنای رفتارگرایانه ی آن و به عنوان عوامل تقویت منفی و مثبتی است که همواره جامعه آن را نقد، تفتیش و نظارت می کند.
۱۶) کارل ریموند پوپر.
۱۷) کنکاش در تاریخ، مملو از چنین ترفندهایی است، کسانی خود را فرزند شمشیر و کسانی دیگر خود را فرزند مار می پنداشتند. کسانی به نوعی نسب و اصالت خویش را از دیگران جدا می کردند و خود را تافته ی جدا بافته از مردم می دانستند. جریان های نجیب زادگی، برخی از جریان های ناسیونالیستی (شوینیستی)، شجره نامه های قطور و طولانی، قبیله گرایی های نو کهنه، جنبش های علیه آزادی و عقل، خدایگان، فراعنه و پیامبران تباهی که خود را خدا، نماینده ی خدا یا سایه ی او در زمین می دانستند و تحقق بسیاری از حکومت های کاریزماتیک در جهان، همه و همه موید همین نکته اند. چنین تبیینی در آثار بسیاری از فلاسفه – از گزنفون گرفته تا دیوید هیوم – به چشم می خورد. آن ها به خوبی پی برده بودند که مستبد ترین حاکمان نیز نمی توانند قدرت خود را بر پایه ی زور مادی صرف استوار سازند، به عبارت دیگر رژیم های استبدادی و استعبادی ممکن است مشروعیت نداشته باشند، اما بدان سخت نیازمند هستند و از همین روست که در زمانه ی ما پیوند سلاخان اندیشه و قلم با شکارچیان انسان تا این اندازه محکم و استوار شده است.
۱۸) مارتین هایدگر.
۱۹) از ترفند های رایج دیگر در جهان سوم، پیش کشیدن، بزرگ کردن و پیش رو قرار دادن مشکلات و بحران های جوامع دمکراتیک و منادی آزادی است. تا از این طریق – به گفته ی پاره تو – بدون تلاش در انهدام احساس ها ، مزورانه از احساس ها و هیجان ها بهره برداری کرده، بر آزادی و برابری بتازند و در مسیر گسترشش، موانع، خارسیم های بسیار ببافند و صد البته حمل صلیب آزادی و انسان دوستی را دشوارتر بسازند. این اتهام اگر صادقانه مطرح شود دو پاسخ روشن و قانع کننده دارد. الف – دمکراسی طریق حل مسایل نیست، بلکه طریق جستجوی راه حل هاست. بنابر این حضور دمکراسی در یک جامعه به معنای فقدان مشکل در آن جامعه نیست، بلکه به معنای نهادینه شدن ساز و کارهای لازم برای جستجوی راه حل های بهینه و کم هزینه است. فرایند دمکراسی در یک جامعه به معنای دقیق کلمه به فرایند نهادینه شدن نقد ترکیبی و عبور از نقد قیاسی (تراژدی گذشته گرایی، تعصب و دگماتیزم) و نقد استقرایی (فقدان حافظه ی تاریخی و کمدی تکرار) اشاره دارد. ب- حکومت های دمکراتیک و آزاد حکومت هایی نیستند که در آن ها آزادی یا حقوق اقلیت و اکثریت به هیچ عنوان نقض نشود، بلکه حکومت هایی هستند که امکانات و مناسبات حقوقی لازم را جهت وارسی، نظارت و بازخورد تصمیم گیری ها و رفتارها سیاسی - اجتماعی به شهروندان خود می دهند و چنانچه به دلایلی آزادی یا حقوق اقلیت و اکثریت نقض شود برای شهروندان امکان وارسی و تجدید نظر فراهم است. برای مثال در جامعه ما بارها و بارها – حتی از سوی اصلاح طلبان و آزادی خواهان- به دمکراسی و آزادی در دولت دمکراتیک فرانسه به طعنه نگریسته شده و اجرای قانون مربوط به ممنوعیت آموزش های مذهبی در مدارس را به چالش کشیده اند.
۲۰) مقصود دور از دسترس بودن طرح افلاطون است نه تایید تخیلات ارتجاعی و استبدادی او. چرا که به قول پوپر ما هرگز نمی توانیم به عصمت ادعایی و به زیبایی جامعه ی بسته برگردیم و اگر روی بدان کنیم، ناچار باید این راه را تا پایان بپیماییم، باید به وحش برگردیم.
۲۱) هر کس در اعمال حقوق و بهره گیری از آزادی های خود تنها تابع محدویت های قانونی ای است که به طور صرف برای شناسایی و مراعات حق.ق و آزادی های دیگران و برای رعایت عادلانه ی اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی، در جامعه ای دمکراتیک وضع شده اند (بند دوم ماده ی ۲۹ اعلامیه ی جهانی حقوق بشر).
۲۲) اما هرجا خطر هست/ نیروی منجی نیز می بالد. ابیاتی از پاتموس patmos اثر هولدرلین.
۲۳) قبل هر کار، در آغاز، باید همه چیز را خرد و خمیر کنیم و پیش از آن که بتوانیم این جهان را آراسته کنیم، باید سراسر این تمدن ملعون منهدم گردد.
۱۰ـ منابع
۱ـ آسیموف، ایزاک، اسرار مغز آدمی، انتشارات علمی و فرهنگی.
۲ـ اسکینر، بی. اف.، فراسوی آزادی و شأن، ترجمهی علی اکبر سیف، انتشارات رشد.
۳ـ برلین، آیزایا، چهارمقاله در مورد آزادی، ترجمهی حسن کامشاد، انتشارات خوارزمی.
۴ـ پوپر، کارل ریموند، جامعهیباز ودشمنانش، ترجمهی علیاصغر مهاجر، شرکت سهامی انتشار.
۵ـ پوپر، ریموند کارل، جستجوی ناتمام.
۶ـ جانسون، گلن، اعلامیهی جهانی حقوق بشر، ترجمهی شهید محمد جعفر پوینده، نشر نی.
۷ـ جعفری، محمد تقی، جبر و اختیار، انتشارات دارالتبلیغ اسلامی.
۸ـ راین، آلن، فلسفهی علوم اجتماعی، ترجمهی عبدالکریم سروش، انتشارات صراط.
۹ـ سیاسی، علی اکبر، نظریههای شخصیت یا مکاتب روانشناسی، انتشارات دانشگاه تهران.
۱۰ـ شولتس، دون، روانشناسی کمال، ترجمهی گیتی خوشدل، نشر نو.
۱۱ـ اطلاعات و ارتباطات، ترجمهی و تألیف عبدالحسین آذرنگ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۱۲ـ تاریخ فلسفهی کاپلستون، ج. ۶ و ۸، انتشارات علمی فرهنگی.
۱۳ـ قانع بصیری، از اطلاعات تا آگاهی (تئوری تعادلات سه جزئی).
۱۴ـ کاسیرر، ارنست، فلسفهی روشیاندیشی، ترجمهی نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی.
۱۵ـ کرنستون، موریس، تحلیلی نوین از آزادی، ترجمهی جلالدین اعلم، انتشارات امیرکبیر.
۱۶ـ مالتز، ماکسول، سایکو سایبرناتیک.
۱۷ـ مزلو، آبراهام، انگیزش و شخصیت.
۱۸- میل، ج. ا.، آزادی.
۱۹- وینر، نوربرت، استفادهی انسانی از انسانها (سایبرناتیک و جامعه)، مهرداد ارجمند، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
۲۰ـ هایزنبرگ، ورنر، جزء و کل، ترجمهی حسین معصومی همدانی، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی.
۲۲ـ هایدگر، مارتین، پرسش از تکنولوژی، فصلنامهی ارغنون، ش. ۱
۲۳ـ هلیگارد و همکاران، ارنست، زمینه ی روانشناسی، انتشارات رشد.
۲۴ـ کرمی، اکبر، فراسوی اختیار، آماده ی چاپ.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست