سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

روشنفکر و خروس جنگی!


عبدالرضا سالک


• در هیچیک از دو تعریفی که دو فرهنگ معتبر «لاروس» و «آکسفورد» از واژهء «اینتلیگنسیا» بدست می دهند، بهیچوجه از بار سنگینی که دکتر زرافشان بر دوش این واژه گذاشته خبری نیست. در هیچیک از آن ها سخنی از تعارض با قدرت حاکم در میان نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۷ شهريور ۱٣٨۶ -  ۲۹ اوت ۲۰۰۷


تئوری خاکستری ست و این درخت
    زندگی ست که همواره سرسبز و
                                        شاداب است.
                                  «گوته، شاعر آلمانی»


وکیل مبارز آقای دکتر ناصر زرافشان طی مقالهء مبسوطی در سایت اخبار روز نقطه نظرات ابراز شده از سوی دکتر عباس میلانی را در روزنامهء هم میهن که برای مدت کوتاهی در ایران منتشر شد، بررسی کرده، پاسخ گفته اند.
موضوع این نوشته پرداختن به برخی نظریاتی است که در پاسخ دکتر زرافشان وجود دارد و گرچه شاید
طرح آن در یک نشریهء غیر تخصصی همچون «بامداد» (۱) برای بسیاری از خوانندگان این نشریه بی مورد جلوه کند، با اینحال چه بسا بتواند برای بخش دیگری از خوانندگان که با مباحث نظری سر و کار دارند، کمکی باشد. بویژه اگر پیامدهای اجتماعی پذیرش دیدگاه دکتر زرافشان یا دکتر میلانی در نظر گرفته شود، روشن خواهد شد که این بگو مگو صرفاً یک «بگو مگوی روشنفکری» از آن دست که میان روشنفکران همواره وجود داشته و دارد و غالباً هم با عینیت زندگی عامهء مردم سنخیتی ندارد، نبوده، فوائدی بر آن مترتب است.
بزبان خیلی ساده، مسأله این است که چه کسی را می توان «روشنفکر» نامید و چه کسی از این دایره بیرون است. دکتر زرافشان در مقالهء خود خطاب به دکتر میلانی از جمله می نویسند:

«اما بدانید آن تصوری که شما از روشنفکر دارید و ابداع نوع آمریکائی نگرش نئو لیبرالی ست، با بستر فرهنگی این سرزمین بیگانه تر از آن است که گمان می کنید. عملهء فکری که در استخدام و مجذوب نظام سرمایه داری مالی هستند، روشنفکر نیستند.»

«چون آگاهی که خصلت روشنفکر است با حقیقت ارتباط ذاتی دارد، روشنفکر به حکم سرشت خود با قدرت معارضه دارد.»

دکتر زرافشان در جای دیگر مقالهء خود ادامه می دهند:

«آگاهی، صفت روشنفکر و شرط لازم روشنفکری ست، اما کافی نیست. از این رو هر فیلسوف، جامعه شناس، صاحب نظریهء سیاسی یا اقتصاددانی خود بخود روشنفکر نیست.»

یا در دنباله در مورد دکتر میلانی می گوید:

«او اصرار دارد که موضع اجتماعی روشنفکر و رابطهء او با قدرت را از مفهوم روشنفکری بزداید، و این، خلاف مقتضای ذاتی روشنفکری ست.»

می بینیم که بر اساس نظریات دکتر زرافشان کسی را می توان روشنفکر خواند که:

۱) دارای آگاهی باشد و
۲) با قدرت حاکم در تعارض باشد.

بدین ترتیب همگی کسانی که آگاهی دارند اما با قدرت حاکم در گیر نیستند، از زمره و خیل روشنفکران بشمار نمی آیند و این عنوان پر طمطراق بر پیشانی آنان جائی ندارد. بعنوان مثالی کوچک، «آندره مالرو» وزیر فرهنگ فرانسه در دوران ژنرال دوگل و «دکتر پرویز ناتل خانلری» که در دوره ای از سلطنت شاه پست وزارت فرهنگ را بعهده داشتند، و هیچیک هم با قدرت حاکم در تعارض نبودند، بر اساس تعریف دکتر زرافشان بسادگی از جرگهء روشنفکران خارج و به « عملهء فکری که در استخدام و مجذوب نظام سرمایه داری مالی هستند» تبدیل می شوند.

بخش بزرگی از مشکلات، به باور من به برگردان ِ واژهء روسی – لاتینی «اینتلیگنسیا» برمی گردد که در گذشته «منورالفکر» و بعدها به فارسی «روشنفکر» ترجمه شد و از همان آغاز بار ِ مثبتی به آن داده شد.
اگر «اینتلیگنسیا» «انسان ِ دارای فکر ِ روشن» ترجمه شده باشد که چنین شده و روشنی فکر هم مشخصاً همسوئی و همراهی با روند تکامل اجتماعی شناخته شود و این روند تکامل اجتماعی هم روند گذار جوامع انسانی از برده داری به فئودالیسم و سرمایه داری و امپریالیسم تعریف شود، واضح است که بعنوان مثال شخصی مثل دکتر عبدالکریم سروش را باید از شمول چنین تعریفی بیرون دانست هر چقدر هم که در زیر و بم مفاهیم فلسفی و ادبی کند و کاو کرده باشد. ظاهراً راه دیگری نیست جز این که به تعریفی که در فرهنگ ها از واژهء «اینتلیگنسیا» وجود دارد مراجعه کنیم.

در فرهنگ «لاروس» که معتبرترین فرهنگ فرانسه شناخته شده، زیر واژهء «اَنتلیژانسیا» آمده:
«مجموعهء انتلکتوئل های هر کشور».
اما زیر واژهء «انتلکتوئل» چنین آمده:
«کسی که پیشه اش اساساً متضمن کار ِ فکری ست (فکری در برابر بدنی) یا کسی که برای کارهای فکری ذوقی بلیغ نشان می دهد».

در فرهنگ انگلیسی «آکسفورد» زیر همین واژهء «اینتلیجنسیا» می خوانیم:
«بخشی از جامعه که دیگران بعنوان «اینتلکچوال» به آنان می نگرند (یا خود خویشتن را چنین می بینند) و قادر به تفکر جدی مستقل اند».
و زیر واژهء «اینتلکچوال» آمده:

«کسانی که دارای قدرت استدلال قوی بوده به مباحث فکری (هنر، نظریات) دلبستگی نشان می دهند».

می بینید که در هیچیک از دو تعریفی که این دو فرهنگ معتبر از واژهء «اینتلیگنسیا» بدست می دهند، بهیچوجه از بار سنگینی که دکتر زرافشان بر دوش این واژه گذاشته خبری نیست. در هیچیک از آن ها سخنی از تعارض با قدرت حاکم در میان نیست و از قضا بر خلاف نظر دکتر زرافشان و در انطباق با تعریفی که این دو فرهنگ بدست داده اند «هر فیلسوف، جامعه شناس، صاحب نظریهء سیاسی یا اقتصاددانی خود بخود روشنفکر است». منتها شاید آن روشنفکری که جناب دکتر زرافشان می خواهند نباشد، کما این که تمام آموزگاران، استادان دانشگاه ها، هنرمندان چه در دورهء شاه و چه در دورهء کنونی بسبب سرشت کارشان که کاری فکری ست، روشنفکرند. درست همین گرفتاری در ترجمهء این واژه است که دکتر زرافشان را آنجائی که قادر نیست در روشنفکری فردی مانند «ابوالفضل بیهقی» شک کند، از کنار این موضوع می گذرد که «بیهقی» و نیز استادش «بونصر مشکان»، سال های طولانی هم در دربار سلطان محمود و هم سلطان مسعود خدمت کردند و به آنان علاقمند هم بودند و برخلاف نظر دکتر زر افشان «به حکم سرشت خود با قدرت در معارضه» نبودند.
اما شاید دکتر زرافشان تدوین کنندگان فرهنگ های «لاروس» و «آکسفورد» را هم از جملهء «مزد بگیران
نئولیبرال های آمریکائی» بشمار آورند. برای رفع این شبههء احتمالی ایشان، مراجعه به تعریف روشنفکر در دو فرهنگ فلسفی مارکسیستی - لنینیستی یکی منتشر شده در «جمهوری دمکراتیک آلمان» سابق تألیف «گئورگ کلائوس» و دیگری «دیکشنری فلسفه» چاپ بنگاه «پروگرس» اتحاد شوروی سابق هم بی مورد نخواهد بود.

(۱)
مجموعهء آفرینندگان فکری (دانشمندان، پزشکان، آموزگاران، هنرمندان، مهندسان، تکنیسین ها و غیره)، آن قشر اجتماعی از مردم که از نظر شغلی به کار فکری اشتغال دارند. (از فرهنگ مارکسیستی لنینیستی منتشر شده در آلمان دمکراتیک.)

(۲)
گروهی اجتماعی که از نظر حرفهء خود به کار فکری اشتغال دارند. شامل مهندسان، تکنیسین ها، دکترها، حقوقدانان، هنرپیشه ها، آموزگاران، کارگران علمی، بخش بزرگی از کارکنان دفتری. (از فرهنگ فلسفی منتشر شده در اتحاد شوروی سابق ۱۹٨۴)

روشن است که این هر دو فرهنگ هم در دورانی نگاشته شده اند که اتحاد شوروی سابق و آلمان شرقی و دیگر گشورهای سوسیالیستی آن دوران از سوی بخش هائی از مارکسیست ها با عنوان «رویزیونیست» شناخته می شدند. از این رو نگاهی کوتاه به سرنوشت این واژه در دوران تشکیل روسیهء شوروی شاید مشکل را حل کند.
(«بلشویک» های روس «اینتلیگنسیا» را نه بعنوان یک «طبقه» بلکه بعنوان یک «پروسلویکا» که می توان آن را به فارسی برابر با واژهء «لایهء» اجتماعی گرفت، می نگریستند که چه در لغت روسی و چه در فارسی بدلیل آن که «لایه» معمولاً بین دو چیز قرار گرفته، کمابیش ته مزه ای منفی دارد. بعبارت دیگر «اینتلیگنسیا» در ساختار اجتماعی، فاقد جایگاهی«حقیقی» ست بلکه «لایه» ای ست میان «زحمتکشان» از یک سو و
استثمارگران» از سوی دیگر. «اینتلیگنسیا» با سربازگیری از میان زحمتکشان رشد می یابد اما محصول کارش یعنی محصول کار فکری اش درست مانند هر کالای دیگری از سوی طبقهء استثمارگر سفارش داده می شود و به فروش می رسد. بنابراین استقلال ِ این لایه، توهمی ایدئولوژیک بیش نبوده بلکه در واقعیت امر، اینان طبقهء عظیمی از «دنباله روهای» بورژوازی و زمینداران را تشکیل می دهند. این «لایه»، در عین حالی که «دو فاکتو» از زمرهء استثمار شدگان بشمار می رود، بصورت «فلّه ای» فاقد انگیزهء انقلابی ست. طنز تاریخ است که این تئوری توسط نمایندگان خود ِ «اینتلیگنسیا»، مشخصاً «ولادیمیر لنین» و «لئون تروتسکی» و دیگران عرضه شد.
بویژه این اشارهء نیشدار لنین معروف است که گفت:
«روشنفکران نه مغز بلکه نجاست ملت اند».) (۲)

بی گمان مراجعه به فرهنگ ها و استفاده از تئوری های گوناگون همواره مفید است اما اگر به سخن «گوته» که در بالای این نوشته هم آمده، بذل توجهی شود و خود ِ زندگی غنی تر از هر تئوری و نظریه ای شناخته شود، در آنصورت نیازی نیست که انبوه کسانی را که در تمامی طول تاریخ ایران و جهان در برابر دیدگان خود ما، به کار خلاق فکری مشغول بوده لزوماً با قدرت حاکم هم درگیر نبوده اند، با چرخش قلمی و بدلخواه از دایرهء «روشنفکری» حذف کرد.      
اما اگر بر سر ِ واژهء «اینتلیگنسیا» در جامعهء ما چنین بلائی آمده و بواقع تعبیری که گهگاه از «روشنفکر» می شود بی شباهت به «خروس جنگی» نیست، ظاهراً نباید زیاد جای نگرانی باشد. مشروطیت، پارلمان، حزب و بسیاری از مفاهیم اخذ شده از دیگران هم در سرزمین ما سرنوشت بهتری نداشته اند. اگر فرصت کردید، کتاب «مشروطهء ایرانی» نوشتهء دکتر ماشاالله آجودانی را نقادانه بخوانید و خود داوری کنید.

-----------------------------------------------------------------
(۱) نشریه ای هفتگی در سیدنی استرالیا
(۲) آنچه که در داخل پرانتز آمده از «ویکی پدیا» زیر واژهء «اینتلیجنسیا» ست و نگارنده از منبع گفتاوردی که از لنین آمده آگاهی ندارد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست