سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

موج شتابناک مرگ
یاد نوشتی در سالمرگ خاموشی محمد امینی لاهیجی ( م. راما ) شاعر و مترجم


علی صدیقی


• در تراکم رخداد های شوم روز های وحشت و کشتار سال های شصت، خبر مرگ محمد امینی لاهیجی ( م. راما ) شاعر و مترجم ، تا حدودی پنهان ماند و بعد ها نیز چنان که شایسته بود بازتاب نیافت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱ شهريور ۱٣٨۶ -  ۲٣ اوت ۲۰۰۷


در تراکم رخداد های شوم روز های وحشت و کشتار سال های شصت، خبر مرگ محمد امینی لاهیجی ( م. راما ) شاعر و مترجم ، تا حدودی پنهان ماند و بعد ها نیز چنان که شایسته بود بازتاب نیافت. پیداست ، خواست حکومتی چیزی جز سکوت فعال در برابر مرگ این شاعر شناخته شده مخالف نبود ؛ خاصه آن که « مرگ او مشکوک بود ». ادعای ابهام در چگونگی مرگ او ، تنها بر این فرض استوار نیست که مرگ هر مخالفی به ویژه در آن سال ها، به حکومت اسلامی متصل بوده است . تنها ، یادآوری شعر « آزادی » او که در همان نخستین سال انقلاب اسلامی، خطر شکل گیری حکومتی فاشیستی ـ مذهبی را، روی جلد یک نشریه ادبی فریاد می زد، کافی است تا مرگش را در ۳۸ سالگی، به حساب اتفاق ساده مرگ نگذاریم .
م. راما ، روز ۳۰ مرداد ۱۳۶۴در آب های خزر جان باخت ، اما چنان که یکی از نزدیکان شاعر در سومین سالگرد مرگش به صاحب این قلم گفت « مرگ محمد به دلایل بسیارمشکوک است. او حتا شنا را به خوبی می دانست ،چگونه ممکن است غرق شده باشد .»
محمد امینی لاهیجی، نخستین اشعارش را درنیمه دوم دهه چهل ، زمانی که در تبریز دانشجو بود در نشریات ادبی معتبری مانند خوشه به چاپ رساند و از همان زمان نام شاعری م. راما را برگزید . سال ۱۳۵۰، با اتمام تحصیل دانشگاهی در رشته مهندسی کشاورزی ، به دلیل فعالیت سیاسی، دستگیر شد و تا سال ۱۳۵۷ در زندان بسر برد . شعرهای زندان او که بعد ها در سه مجموعه « مشت و درفش » و « غزل های بند » به فارسی ودر مجموعه شعرگیلی اش « اوجا » ( پژواک )، منتشر شد ، از او نامی آشنا در ادبیات ایران ساخت . به ویژه در گیلان، شعر های گیلکی او در چند سال اول انقلاب شهرتی همه گیر یافت و شعر« بیجه بادی » ( باد سرد و سوزنده ) از او، محبوبیتی کم نظیر خاصه در میان جوانان و فعالان سیاسی مخالف داشت .
آثار م. راما هر چند در دایره ادبیات متعهد و فراتراز آن، ادبیات « مقاومت » زندان سال های قبل از انقلاب، قابل تعریف است ، اما، شعر او، درعبور از کلیشه های رایج آن نوع از ادبیات دوره ای ، از خلاقیت زیبای شناسانه نسبی ای بهره مند بود که او را از خیل پر نویسان فاقد نبوغ ادبی آن، متمایز می ساخت .
با آن که شعر او از استعداد زیبایی شناسانه رو به رشدی سود می جست ؛ ولی ، ویژگی ستیزه جویانه اشعارش ، هم چنان برجستگی موضوعی آشکارتری نسبت به آرایه های هنری شعرش داشت. خاستگاه ستیزه جویی ی م. راما در ادبیات ، از فقری تجربی ناشی می شد . چنین شاخصه ای در شعرهای زندان و دوره پیش از آن او، بیشتر نمایان است .

تابستان ۱۳۶۴، با گذشت بیش از یک ماه از غرق شدن م. راما، هیچ رسانه ای خبر درگذشت او را منتشر نکرد . به رغم شهرتش درگیلان ،حتا در این استان نیز خبر مرگ او دیرانتشار یافت . شاید غیر ازنگارنده، شخص دیگری در مطبوعات گیلان نبود که پیگیر اتفاقاتی چنان، برای دگراندیشان استان باشد. مسئولیت صفحات فرهنگی یک نشریه مرکز استان در آن زمان بعهده من بود ولی من نیز نتوانسته بودم پیش از اولین روزهای پاییز ۱۳۶۴ به خبر دست یابم.
فردای دریافت خبر ، به همراه دوست شاعری که فشار سهمگین حوادث سیاسی و اعدام های هر روزه سال شصت ( بی آن که او سیاسی باشد)، درخارج از زندان و اتاق های بازجویی ، روحش را شدیداً درهم شکسته بود و استعداد شاعری اش را به طرزی نامعمول به جوانمرگی کشانده بود ، به شهر لاهیجان، زادگاه راما رفتیم . پس از جستجو در حول موضوع خبر مرگ راما در شهر لاهیجان، از کتاب فروشی آشنایی دانستیم که خبر نادرست نبوده است . در برگشت به رشت ، دوست شاعرم که کوتاه زمانی بود از کابوس ها رهایی یافته بود به من پیشنهاد داد که مایل است در کنار چاپ خبرغرق شدن راما، او هم مقاله ای بنویسد . نوشت و عنوان نوشته اش را گذاشت « م. راما در آب های دریای خزر آرام گرفت !» و من آن نوشته حزن انگیز را چند روز بعد در نشریه به چاپ سپردم . در راه بازگشت ، من خاطره چند دیدار با راما و بعضی از شعرهایش را مرور می کردم :
سال ۱۳۵۸، اولین بار قرار بود او را در انتشارات « کار » در خییابان اردیبهشت تهران ببینم . قصد داشتم ترجمه کتابی را، از سوی یک دوست به او برسانم و هم از او شعری برای یک جنگ ادبی ـ که هیچگاه منتشر نشد ـ بخواهم . وارد کتاب فروشی و انتشاراتی کارکه می شدم مرد جوانی که در آن عصر تابستانی، پیراهن کرم رنگی به تن داشت و آستینش را بالا داده بود و چهره اش با سبیل معمول آن زمان برایم آشنا می آمد، سرپا، به چهارچوب فلزی در تکیه داده بود و به خیابان می نگریست . شاعر گرامی ، رضا مقصدی راه باز کرد و من باسلام وارد شدم . مدیر انتشارات ، پژوهشگر ارجمند ـ و شاعر آن زمان ـ علی میرفطروس را پیش از آن چند باردر گیلان دیده بودم . کاغذی که گویا ورقه رسید کتاب بود در دست داشت : « محمد امروز این جا نیامده. شاید سرکارش در دفتر مهندسی کشاورزی در میدان انقلاب باشد .» هنگام خروج از انتشاراتی ، درآن سوی خیابان اردیبهشت، م. راما را دیدم که چیزی مثل کلاسور در دست داشت به سوی محل قرار می آید. بیرون انتشاراتی همدیگر را دیدم . لحظاتی بعد ،او پس از دیدار با مقصدی ومیرفطروس ، برگشت و با هم به بازارچه کتاب و آنگاه به یک دیزی فروشی در آن حوالی رفتیم.
دوسال بعد ، آخرین بار محمد امینی لاهیجی ( م. راما ) را در لاهیجان در خانه پدریش دیدم . یک روز در اواسط ماه فروردین سال ۶۰ ،همراه با دوست صمیمی و همپایه تشکیلاتی ام در آن سال ها ـ زنده یاد حجت محسنی کبیر ـ * به دیدار راما در محله « جیر سر» لاهیجان رفتیم. حدس ما آن بود که راما به تئوری های سیاسی « راه کارگر » نزدیک است دوستدار بلقوه این جریان است . برای من که به ادبیات علاقه مند بودم ـ و البته در فعالیت سیاسی و تشکیلاتی بروزش نمی دادم » شخصیت ادبی راما بیشتر مورد توجه و پرسش بود ،اما، حجت که سیاسی بود و دوسال نیز تجربه زندان پیش انقلاب را داشت ، می خواست چند و چون نزدیکی راما ، با خط سیاسی راه کارگر را درآورد. م. راما حدود دهسالی از من و حجت بزرگتر بود و در بیان تمایلات سیاسی اش خون سرد بود وهیچ شیفتگی ای که ما دچارش بودیم ، در او دیده نمی شد. از این که آن دیدار دستاورد سیاسی شخصی برای ما نداشت ، تردید نداشتیم ، اما همچنان مایل بودیم او را طرفدار جریان سیاسی مطبوع خود بدانیم . سخن سیاسی به تبع شرایط روز ، حجم زیادی از وقت قرار ما با راما را گرفته بود و جای چندانی برای پرسش از ادبیات جز در موارد کلی و گذرا باقی نگذاشته بود ؛ ولی به یاد دارم در جواب پرسشی از من گفت « بیشتر وقتم به ترجمه می گذرد و عین حال دفتر شعری آماده چاپ دارم» . یکی دوسال بعد ترجمه « آسوده خاطر » از کارلوس فوئنتس و رمان دوجلدی « سران و سلاطین » توسط راما منتشر شد که احتمالا همان کارهایی بوده اند که در سال ۶۰ از آن سخن می گفت .
محمد امینی لاهیجی ( م. راما ) اگر تا به امروز زنده بود وارد شصتمین سال حیات خود می شد و بسیار محتمل بود رویکرد های زیبایی شناسی نوینی در شعرش شکل می گرفت ؛ چرا که گوهر این پوست اندازی ادبی را داشت. و در عرصه ترجمه نیز، با پشتکاری که او داشت، امروزه به یقین می توانست از نام آوران برگردان متون ادبی به زبان فارسی باشد . از م. راما به جز سه دفتر شعر و ترجمه سه رمان ، یک قصه کودکان نیزدر سال ۱۳۵۹ با نام « جمهوری دمکراتیک سازها » منتشر شد .
در زیر، با خوانش دو شعر از آخرین اشعار م. راما،( که بار اول این دو شعر را در سال ۱۳۶۷در نشریه ادبی « نقش قلم » منتشر کرده ام ) شاید نشانه های تحول محتملی که از آن سخن رفت را ببینیم . چنین اتفاقی را در شعر « در آستانه دریا » که به طور قطع متاثر از رویدادهای شوم و سهمگین کشتار شصت است، درزبان شعری درونی شده ، موجز و تصویری آن بهتر می توان حس کرد :

محمد امینی لاهیجی ( م. راما )

در آستانه دریا

موج شتابناک
بر صخرهً سترگ فرود آمد و شکست
یک لحظه
یک صدا
آنگاه
تصویر مبهمی
از موج ( از یک گذار موج )
از آنچه لحظه ای
زین پیش موج بود .

موج شتابناک
بر صخرهً سترگ فرود آمد و شکست
و گله های موج
از پشت سر هنوز شتابان می آمدند .
                     
۳/ ۳/ ۱۳۶۱


آن ها و ماه ( * * )

آن ها به ماه فرود آمدند
و ما/ در ماه
آن ها مدارهای جاذبه ماه را
یک یک شماره کردند
و ما
ایام ماه را
چونان شکنجه های پیاپی
بر جان خویش نشاندیم
آن ها به نام نامی پیروزی
هجوم زدند جام های شفق رنگ باده را
و ما به گندمی
که شور کاشتنش را
از ما ربوده بودند
زل زدیم
تا باز هم مگر
از روی مهر سنبله ای هدیه آورد
به سفره های گمشده ما.

آن ها خود را ممالک
« پیشرفته » خواندند
و ما را
به نام بخش های عقب مانده
ملقب کردند.
حرفی نیست
اما
آیا به رشته های زنجیری
که خود به دست و پای تکاپوی ما
بافتند
اندیشه کرده اند؟

۱۰ تیر ۱۳۶۴ ـ م. راما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ زنده یاد حجت محسنی کبیر ، عضو فعال تشکیلات « راه کارگر» ( سازمان انقلابی کارگران ) در استان گیلان بود . او در تیر ماه ۱۳۶۰ توسط داستان انقلاب اسلامی درگیلان ـ کریمی ـ که در رژیم گذشته در زندان هم بند وی بود، به تیر باران محکوم شد . کریمی همچنین مانع از دفن حجت محسنی کبیر در گورستان و حیاط خانه پدریش شد و لاجرم جسد حجت در باغ چای متروکه ای در حوالی لاهیجان به خاک سپرده شد.

* * ـ شعر« آن ها و ماه »، مانند شعر« در آستانه دریا» ، در سال ۱۳۶۷ از آخرین دست نوشته های م. راما توسط نگارنده انتخاب شده است . شعر آن ها و ماه آخرین سروده راما بود که چهل روز قبل از مرگش نوشته شده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست