سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آیا علم باید با دین صحبت کند؟


ریچارد داوکینز و لورنس کراس - مترجم: زهره شیشه


• هرچند که هر دو نویسنده مدافع علم اند، اما همیشه درباره بهترین روش ها برای مصاف با تهدید های برانگیخته از مذهب نسبت به آزمایشات و یا آموزش علمی با هم موافقت ندارند. کراس، فیزیکدان و داوکینز زیست شناس تکاملی، اواخر سال گذشته، درخلال زمان تنفس در کنفرانسی در مرکز مطالعات زیست شناسی سن دیه گو که به بحث در زمینه برخورد علم و دین اختصاص داشت، دست نویس های خود را با هم مقایسه کردند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۶ مرداد ۱٣٨۶ -  ۱۷ اوت ۲۰۰۷


مقدمه سردبیر: (ساینتیفیک امریکن)
هرچند که هر دو نویسنده مدافع علم اند، اما همیشه درباره بهترین روش ها برای مصاف با تهدید های برانگیخته از مذهب نسبت به آزمایشات و یا آموزش علمی با هم موافقت ندارند. کراس {۱}، فیزیکدان برجسته، به دفعات در جلسات عمومی در دفاع از حفظ تئوری تکامل در تدریس علمی مدارس بحث میکند و خواهان حذف موضوعات گوناگون شبه علمی {۲} فلسفه خلقت {۳ . اعتقاد به اینکه بشریت، حیات و کره زمین همگی توسط خدا خلق شده است. باورمندان به این فلسفه نظریه پروسه تکاملی را باطل می دانند} از دروس علمی است. در نامه سر گشاده ای که در سال ۲۰۰۵ به پاپ بندیکت شانزدهم نوشت، از پاپ خواست تا دیوارهای جدیدی بین دین و علم نسازند. که در نتیجه واتیکان مجددا اعلام کرد که کلیسای کاتولیک گزینش طبیعی {۴. انتخاب اصلح} را به عنوان تئوری علمی معتبر می پذیرد. داوکینز {۵}، زیست شناس تکاملی، نویسنده پرکار و نیرومند، نیز سخنوری است که هر آنچه که استدلال علمی را زیر پا بگذارد به نقد می کشد. او بطور کلی کمتر از کراس به همزیستی صلح جویانه بین دین و علم علاقه نشان می دهد. عنوان کتاب پرفروش داوکینز، «توهم خدا» {۶}، شاید بهتر بتواند نظر او را درباره بینش مذهبی خلاصه کند. این دو متحد، اواخرسال گذشته، درخلال زمان تنفس در کنفرانسی در مرکز مطالعات زیست شناسی سن دیه گو که به بحث در زمینه برخورد علم و دین   اختصاص داشت، دست نویس های خود را با هم مقایسه کردند. در گفتگوی حاضر که آنها آن را بازسازی کرده اند، دو نویسنده هر کدام روشهای خود در برخورد با سئوالاتی که روبروی تمامی دانشمندان قرار دارد را توضیح داده اند. زمانیکه دانشمندان تصمیم میگیرند که چگونه باید با یک معتقد مذهبی درباره علم صحبت کنند : آیا هدف آموزش علم است؟ و یا بی اعتبار ساختن دین؟ آیا این دو عقیده عالمگیر هرگز می توانند یکدیگر را غنی سازند؟ آیا دین ذاتا بد است؟ و آیا علم هرگز می تواند " فرضیه خدا" را بیازماید؟ (خلاصه این گفتگو در شماره ماه ژوئن ۲۰۰۷ مجله ساینتیفیک امریکن آمده است)
 
کراس: در کتاب «توهم خدا» قویا بحث کرده ای که دین علم بدی است. می خواهم به طور مشخص استدلال کنم که این عبارت نامناسبی است، و در واقع به   همان چاله ای خواهد افتاد که کسانی که فشار می آورند تا «طراحی هوشمند» {۷} در کلاس علوم مدارس تدریس شود افتاده اند، همینطور کسانی که در بنیاد تمپلتون {۸} سرمایه گذاری میکنند تا اسناد علمی برای اثبات وجود خدا جمع آوری کنند. من این موضوع را در چهارچوبی که کارل ساگان {۹} میگفت میبینم. ساگان میگفت که عدم وجود مدرک، مدرکی برای عدم وجود چیزی نیست . آیا دنیای بدون خدا لزوما با دنیائی که ما در آن زندگی می کنیم متفاوت به نظر می رسد؟ بسیاری از دانشمندان میگویند خیر، و در نتیجه ادعا می کنند که نیازی نیست تا فرضیه خدا همه چیزهای طبیعت را توضیح دهد. ازطرف دیگر هم میتوان پرسید که: آیا دنیائی با وجود خدا با این جهانی که ما در آن زندگی میکنیم لزوما متفاوت به نظر میرسد؟ افراد مذهبی میگویند خیر، و احساس می کنند که اینگونه دارند از عقیده شان دفاع می کنند. مسئله اینجا است که هر دو گروه درست میگویند، واحتمالا چیز دیگری نمی توان گفت که بر دیگری اثر گذارد.
 
داوکینز: من بارها گفته ام که جهان با خدا نوع بسیار متفاوتی ازجهانی بدون آن است. تو اینها را با واژه های دیگری تعبیر کرده ای، و نتیجتا به پرسش به حقی رسیده ای که آیا این دو نوع جهان متفاوت به نظر میرسند یا نه. متفاوت نبودن (سئوال من) اما متفاوت به نظر آمدن (سئوال تو، جائی که 'متفاوت به نظر می آیند' احتمالا اینطور معنی میدهد که هر تفاوتی، که به هر شکل با یکی از ارگانهای حسی ما و   یا با هر وسیله علمی قابل کشف باشد). موافقم که پرسش تو بسیار مهم است، و با تو موافقم که کشف آن احتمالا با مشاهده و تجربه، چه ما در جهانی بدون خدا زندگی کنیم چه در جهانی دارای خدا، بسیاردشوار است. با این وجود، من همچنان حامی این درک قدرتمند هستم که یک دانشمند میتواند در باره این پرسش بحث کند.   آیا باز هم می توانیم درباره اینکه آیا ایکس وجود دارد بحث جالب و روشنگرانه علمی داشته باشیم حتی اگر نتوانیم به شکلی آنرا نمایش دهیم و یا با تجربه و مشاهده به آن برسیم ؟ چگونه میتوانم اینگونه استدلال کنم و باز هم ادعا کنم که یک دانشمند هستم؟
 
درکتاب   توهم خدا بین دو شکل انکار خدا تمایز گزارده ام. انکار دائمی خدا در اصل {۱۰}که با مثال فلسفی شاه بلوط روشن میشود، " آیا تو قرمز می بینی به همین طریق که من قرمز می بینم. یا ممکن است قرمز تو سبز من باشد یا رنگی کاملا متفاوت ( 'آسمان-آبی-صورتی') که من نمی توانم آنرا تجسم کنم؟" انکار موقتی خدا درعمل {۱۱} که برمی گردد به چیزهائی که ما در عمل نمی توانیم ( و یا تا به حال نتوانسته ایم ) بفهمیم اما بهر حال آنها دارای یک واقعیت درست علمی اند که به شکل معمای ' آسمان-آبی-صورتی' نیستند. فرضیه قوری دوار برتراند راسل مثال خوبی است{۱۲. راسل می گفت:" اگر من ادعا کنم که یک قوری چینی بین زمین و مریخ به دور خورشید در حال گردش است، کسی نمی تواند ادعای مرا رد کند زیرا که آن قوری آنچنان کوچک است که حتی با قویترین تلسکوپ ها هم مشاهده نمی شود. ولی اگر من بگویم که چون این ادعا قابل رد کردن   نیست پس گستاخی است که کسی به وجود آن شک کند چونکه وجود این قوری در داستانهای باستانی تایید شده است، دیگر حرف بی ربطی زده ام"}. بعضی از مردم فکر میکنند که مسئله وجود خدا معادل 'آسمان-آبی-صورتی' است، و اشتباها نتیجه میگیرند که وجود و عدم وجود او از احتمال مساوی برخوردارند. من فکر می کنم که ما باید از نوع منکر موقتی وجود خدا در عمل باشیم و مشخصا فکر نمی کنم که احتمال وقوع هر دو آنها پنجاه پنجاه باشد.
 
اظهاراتی قبیل ' موجودات هوشمندی در جای دیگر جهان وجود دارند ( و یا ندارند)' بطور روشن از نوع اظهارات انکار موقتی خدا در عمل است مادامی که ما درباره جهان قابل رویت این طرف رویداد افق {۱۳. سر حد مناطقی از جهان که ما بطور مستقیم و غیر مستقیم قادر به رویت آن هستیم} صحبت میکنیم. هر زمانی که بشقاب پرنده ای یا یک مخابره رادیویی بتواند این موضوع را در یک جهت ثابت کند ( هرگز نمی تواند در جهت دیگر اثبات کند). پس عباراتی که بیانگر وجود موجودات هوشمند آن قسمت های جهان که در ورای رویداد افق هستند چیستند ، جایی که کهکشان ها آنقدر سریع از ما دور می شوند که اصولا اطلاعات آنها   به دلیل محدودیت سرعت نور هرگز نمی تواند به ما برسد؟ در این مورد، حداقل بر اساس فیزیکی که من خوانده ام، آن موجودات برای همیشه با هیچ وسیله ای قابل کشف نخواهند بود. در صورت مواجهه با آن، بهر حال، ما باید منکر خدا از نوع دائمی آن در اصل باشیم نه فقط از نوع موقتی آن در عمل.
 
با اینحال بعنوان یک دانشمند و نه فقط به عنوان یک فرد خشمگین میشدم اگر تلاش میکردی که جلوی هر استدلال علمی در مورد موجودات ورای رویداد افق را بگیری، بر این اساس که آن ورای دسترسی آزمایش تجربی است (انکار دائمی خدا در اصل ). فرض کن که ما از معادله دِرِیک {۱۴ . معادله است که توسط فرانک دِرِیک ارائه شد تا بتوان تعداد تمدنهای درون کهکشان راه شیری که احتمالا امیدی به ارتباط با آنها وجود دارد را حساب کرد} برای محاسبه احتمال وجود موجودات هوشمند استفاده کنیم، و آن را در مورد همه جهان بکار ببندیم نه تنها برای کهکشان خودمان {راه شیری}. بسته به اینکه ما مدل متناهی و یا نامتناهی از جهان داشته باشیم، روشن است که نتیجه های بسیار متفاوتی از آن ببار خواهد آمد. این دو مدل از جهان با ملاک تجربی قابل تمیز میباشند، و بنابر این آن ملاک تجربی طاقت و ظرفیت احتمال وجود حیات موجود دیگر در جای دیگر جهان را دارد. در نتیجه احتمال   شکل دیگری از حیات مسئله ای از نوع انکار موقتی در عمل است تا از نوع انکار دائمی در اصل، هر چند که آزمایش مستقیم تجربی از این موجودات بیگانه احتمالا ناممکن است. برای من روشن نیست که خدایان بیش از این موجودات بیگانه ورای این چنین برآوردهای احتمالی باشند. و برآورد احتمالی هم آرزوی نهائی من است.
 
کراس: درابتدا باید بگویم که مخالف فکر کردن درباره پدیده هایی که هرگز امکان نداردکه مستقیما اندازه گیری شوند نیستم. من همیشه در رابطه با کیهان شناسی همین کار را می کنم، جایی که احتمالات جهان های علّی غیر متصل دیگر را در نظر میگیرم. البته این کار را انجام میدهم تا ببینم که آیا می توانم معماهای مهم و اساسی در فیزیک جهان خود را حل کنم. اگر این روش کار نکرد، آنوقت موضوعی که جاذبه کمتری دارد را پیدا میکنم. همچنین با تو موافقم که احتمالات بسیار مهم اند، اما تصور میکنم که مثال تو درباره معادله دِرِیک در اینجا کاملا وارد است ولی نه به روشی که منظور تو است. اول اینکه، معادله دِرِیک در واقع در یک مکان معین مورد استفاده قرار می گیرد یعنی در درون کهکشان ما. اگر احتمال این که بیش از یک فرم حیات هوشمند در کهکشان ما وجود داشته باشد آنقدر کم شود، فکر می کنم که اغلب متخصصین فیزیک نجومی مشخصا به وجود تمدن هائی که ممکن است در کهکشان های دیگر یافت شود علاقه ای نخواهند داشت یعنی کهکشان هائی که برای همیشه از ما فاصله گرفته اند. اما مهمتر اینکه احتمالات مربوط به معادله دِرِیک تقریبا همگی آنقدر کم شناخته شده اند که این معادله پژوهشهای مفید آنچنانی   بدست نیاروده است. با تغییر هر کدام از احتمالات شرطی در معادلات بوسیله هر کمیت و یا چیزی از این قبیل، نتایجی حاصل خواهد شد که نه میتواند در دفاع از موجودات هوشمند سیارات دیگر استدلال جدی را ارائه دهد و نه بر خلاف آن. اثبات آن احتمالا از طریق جستجوهای تجربی میسر است. میخواهم بگویم که اگر تلاش میشد تا کمیت عددی احتمال وجود هوش و بینش الهی {۱۵} در جهان را تعیین کرد، میتوانست به همین اندازه بی اعتبار باشد.
                                           
بهر روی، من در باره سئوالاتی پیرامون هدف و منظور این جهان که بطور کلی بخشی از علم نیستند بحث کرده ام، و بهترین مثالی را که می شناسم همان جرج لوماتر{۱۶} است، همان کشیش بلژیکی که یک فیزیکدان هم بود و اولین کسی بود که گفت تئوری نسبیت عام انشتین چنین نتیجه میدهد که یک انفجار بزرگی {۱۷}در مبدا جهان ما بوده است ( ادعایی که ابتدائا از طرف خود انشتین مورد استهزا قرار گرفت). به تبع این تشخیص، پاپ دوازدهم اعلامیه ای صادر کرد و در آن گفت که علم   فلسفه خلقت {۱۸} را ثابت کرده است. لوماتر واکنش مناسبی نشان داد. او به پاپ نامه نوشت و از او خواست که دیگر این را نگوید. یک تئوری، تئوری علمی است که پیش بینی هایش بتوانند مورد آزمایش قرار گیرند. معانی مذهبی که کسی از این تئوری برداشت میکند بستگی به تمایلات متافیزیکی او دارد. کسی میتواند آنرا به معنی اثبات کتاب آفرینش برداشت کند، بدین صورت که نتیجه بگیرد که جهان یک شروعی داشته است-   که خودش یک ادعای انقلابی علمی است. اما کسی هم میتواند بطور مشابه اینطور برداشت کند که نیازی به خدا نیست، زیرا که تمام قوانین فیزیک همگی کافی است تا جهان از آغاز فهمیده شود. نکته اصلی اینجا است که علم زمانی دقیق است که توضیح دهد که جهان چگونه عمل میکند ، مستقل از معانی متافیزیکی که از آن برداشت می شود. در مورد تکامل هم البته همین صادق است، چه اتفاقاتی افتاده است و یا دارد صورت می پذیرد، چه کسی انتخاب کند که به خدا اعتقاد داشته باشد و یا نداشته باشد.
 
داوکینز: البته که لوماتر بسیارخردمند بود ( هر چند که من باید اضافه کنم که متعجب ام از این که چرا یک کشیش باقی ماند). این که فیزیک او ممکن بود به دفاع از فلسفه آفرینش منجر شود یا نه چرا باید آنقدرموضوع جالبی باشد؟   هرگز دلیلی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم که نوشته های یک کاتب ناشناس، شاید کمتر از هزار سال پیش در بابل قدیم، احتمالا دانش و بصیرت خاصی به آغازجهان داشته است.اگر آفرینش درست واقع شده بود، پس چرا چیزی جز یک رویداد غیر علمی نبوده است.
 
کراس: نکته کلیدی که تو درباره آن غفلت میکنی همین جاست و آن این که یک دلیل وجود دارد که با اعتقاد به آن ممکن است حقایقی درباره جهان بیابی، اما فقط وقتی که تو به خدا باور داشته باشی. که احتمالا لوماتر اینگونه عمل کرد. برگردیم   به بحثی که من قبلا مطرح کرده بودم،   منظورم این نیست که بگویم   علم هرگز ادله مثبتی برای طرح و هدف {۱۹} ارائه نمی دهد. اگر بطور مثال، امشب تصادفا ستاره ها به ترتیبی مثل عبارت ' من اینجا هستم ' در آسمان قرار گیرند، بیشتر ستاره شناسان اینگونه برداشت خواهند کرد که موضوع مافوق الطبیعه ای صورت پذیرفته است. بهرحال، نبود گواهی ای برای طرح یا هدف – صرف نظر از اینکه هنرمندان فریبکار و شبه دانشمندان گمراه یعنی کسانیکه در حال حاضر ادعا میکنند که سیستم های زنده چنان مدرکی را ارائه میدهند- منطقا به نفی احتمال اینکه جهان ما و حیات درون آن دارای هدفی است حکم نمی کند.
 
داوکینز: من دائما گیجم که چرا کسی باید فکر کند که نکته مهمی است که نمیتوان جلوی احتمالی را منطقا گرفت؟ تعداد نامحدودی از احتمالات وجود دارند که ما نمیتوانیم منطقا جلوی آنها را بگیریم اما آن چیزی هایی هستند که ما بهرصورت جدی شان نمی گیریم چون دلیل مثبتی برای آن کار نداریم.این همان نکته مرکزی قوری راسل است.
 
کراس: نکته من این است که اگر نتوانیم جلوی بعضی احتمالات را بگیریم، به جای اینکه بگوییم که احتمال ندارند بهتر است که با آنها مواجهه نکنیم. همانطور که تو بحث کرده ای و من با آن موافقم، که فقدان کامل مدرک تجربی مستقیم برای وجود خدا اشاره به آن ندارد که احتمال ندارد که خدا وجود نداشته باشد . بهر حال، فکر میکنم تا اینجا میشود پیش رفت.
 
داوکینز: چقدر دورتر میتوان رفت؟ نامحتمل نامحتمل است که نامحتمل باشد. این همان غیر ممکن بودن نیست، اما علم پر از تخمین امور محتمل است که بطور غیر قابل شرحی غیر ممکن اند. گرم شدن کره زمین احتمال بسیار بالایی دارد که اتفاق بیافتد و این که عملکرد انسانها مسبب آن است، اما جلوی بدیل آن را نمی توان گرفت. این بسیار محتمل است ، ولی حتمی نیست که دایناسورها بوسیله یک جسم بسیار عظیمی که به زمین برخورد کرده است کشته شده باشند. قریب به یقین است ولی   کاملا حتمی نیست که انسانها عموزاده های نزدیکتری به شامپانزه ها باشند تا به گوریل ها.   تقریبا چیزهایی که ما در زیست شناسی میشناسیم که با اطلاعات آماری هم حمایت میشوند کاملا حتمی نیستند. اگر بامن موافقی که وجود هوش الهی بطور آماری نامحتمل است، این تمام آن چیزی است که من میخواهم بگویم. ولی ادعای من این است که همین تخمین ضعیف احتمالات که هر دو ما بر سر آن توافق داریم بر پایه تخمین علمی است، نه چیزی که در اصل مصون از بحث علمی باشد.
 
کراس: آری، اما من فکر نمی کنم که احتمال وجود خدا بتواند درمحدوده   دایناسورها ، و یا گرمای کره زمین ارزیابی شود، و از اینرو وقت زیاد صرف کردن برروی آن مفهوم ندارد. چرا این همه زحمت وقتی که موضوعی بطور بدیهی بدین حد بی ثبات و دشوار است؟ در این رابطه، استدلال بر سر   بحثهای مفصل احتمالاتی که معلوم شود که حیات یک پدیده نادری است و هم زمان با پشتوانه محاسبات ریاضی اثبات و یا عدم وجود خدا را نتیجه بگیرد، چیزی است که من خریدار آن نیستم، چونکه نمی توانم ببینم که چگونه می توان از بحث های فیزیکی استفاده کرد تا احتمال وجود چیزی را که، بنا به تعریف، ورای قوانین فیزیکی   قرار دارد را محدود کرد.
 
داوکینز: خداشناسان به این استدلال تعریفی بعنوان تنها دفاع در مقابل استدلال آماری که هر دو ما قبول داریم متوسل می شوند . اما چرا ما باید بگذاریم آنها اینقدر راحت از زیر بحث در بروند؟ چرا باید گذاشت که خداشناسان فرصتی کسب کنند که خدا را در مقابل موشکافی علمی با یکسری تزریقات پیشگیری کننده تعریفی مصون نگه دارند؟ تصور کن که اگر من میگفتم که سنگ آسمانی ای که دایناسورها را در ۶۵ میلیون سال پیش کشت از طرف زئوس پرتاب شده بود. این اطلاعات (لایه ایریدیوم در دهانه یوکاتان و غیره) بطور یکسانی هم با تئوری زئوس همسازی دارد   و هم با تئوری سنگ آسمانی. خداشناسان مدرسه المپیک {۲۰. منسوب به یونان باستان} مختارند که داده های علمی را مرتبط با زئوس تعبیر کنند ( و خداشناسان مدرسه والهالا {۲۱ . منسوب به افسانه شمال افریقا} همچنین مختارند تا همان داده ها را به چکش تور نسبت دهند). نگرانی و خواست این خداشناسان بنا به تعریف در ماورای قلمرو علم قرار داشت. لورنس،   تو واقعا به آن باور نداری؟ پس چرا به خداشناسان یهودی ـ مسیحی اجازه بدهیم که با طفره رفتن از بیان آمار و ارقام، با این حکم تعریفی، که خدا در ماروای قوانین فیزیک قرار دارد از استدلال بگریزند؟
 
کراس: موضوع درستی است، ولی فکر می کنم که اغلب خداشناسان معقول در واقع این طور استدلال می کنند که 'منظور های ' خدا ورای قوانین فیزیک قرار دارند. بطور نمونه، اگر بتوان منشا سنگی که دایناسورها را کشت را با جزئیات تعیین کرد، و ثابت کرد که آن به سبب آشفتگی جاذبه ای سیاره مشتری از مدار خود به دور خورشید جدا شده است، آنگاه این به معنی آن است که ثابت کرده ایم که خدا، زئوس و یا هر چیز دیگری وجود ندارد؟ نه، چرا که خدا میتوانست اراده کرده باشد که حیات در محیطی از بلایای نادر و اتفاقی تکامل یابد، که کمک کند تا تکامل به پیش رود.
 
داوکینز: کاملا درست است، اما واقعا به صراحت همین معنی را میدهد. چرا دائما تلاش میکنی تا با حرفهای زائد و غیر ضروری که به علم   می چسبانند محتاطانه برخورد کنی ، ولی اگر با برچسب"مذهب" مورد حمایت قرار نمی گرفتند، آنها را از معرکه به در می کردی؟
 
کراس: اینطور نیست که من با آنها محتاطانه برخورد می کنم، بلکه مطالبی که به علم نسبت می دهند را نادیده می گیرم چون که هیچ بحثی را در این زمینه ثمربخش نمی بینم. کلی تر اینکه، استدلال اینکه دین علم بدی است تنها کسانی را که می خواهند دروس دینی را در کلاس های علوم مدارس معرفی کنند را دعوت میکند تا تلاش خود را سختتر به پیش برند. اما معتقدم که ضروری است که بطور عقلانی علم را از دین جدا کنیم . ممکن است درست باشد که دین بر پایه استدلال نیست، اما این حقیقت تنها زمانی از آن علم بدی میسازد که ادعاهای دین درکل قابل رد کردن باشد. تا زمانی که اعتقادات و اصول مذهبی ورای استدلال باشند، مثلا ورای موضوعاتی که بتوانند با دلیل و مدرک و یا بدون آن حسابرسی شوند، دین در قلمرو ای از فعالیت انسان جای دارد که با استدلال سرو کار چندانی ندارد. برگردیم به مطلب قبلی من، اگر این قلمرو فقط به دین محدود شود ممکن خواهد بود که با یک استدلال خوب تلاشی برای سرکوب آن نمود. اما، چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم، این   نمای مرکزی چیزی است که معنی یک انسان است. همه ما خصوصیات مشترکی با ملکه لوئیس کرول داریم، که در هر روز به شش چیز ناممکن قبل از صبحانه عقیده داشت. برای بیشتر انسان ها مذهب راهی برای مفهوم بخشیدن به دنیای بی معنی است، دنیایی که منصف نیست جایی که در آن عدالت ایده ثانی است.
 
داوکینز: اگر نمای مرکزی از تکامل انسان است، پس بدا به انسان ها. دنیا بی معنی نیست. ممکن است ناعادلانه باشد ولی بی معنی نیست. واکنش عقلانی به یک دنیای ناعادلانه این است که دریابیم حق نداریم انتظار داشته باشیم که   دنیا عادلانه باشد . اگر بی عاطفگی بنظر میرسد، مرا ببخشید، اما کار علم این است که دریابد جهان چگونه عمل میکند، نه اینکه سعی کند   آسایش از آن فراهم آورد. تمام کاری که می توانیم بکنیم این است که مبادرت به اقدام سیاسی و یا دیگر فعالیت های انسانی کنیم تا همان جای کوچکی از دنیا را که در آن زندگی میکنیم را عادلانه تر سازیم. وقتی که این اتفاق بیافتد، من فکر می کنم که یک تسلّی شاعرانه در علم پیدا شده است ، که من تلاش کرده ام در کتاب " گره گشودن از رنگین کمان "{۲۲} آنرا بیان کنم.
 
کراس: من چندی پیش در واشنگتن دی سی بودم و به عنوان یکی از اعضا هیئت مدیره حامیان پژوهشنامه دانشمندان اتمی از «ساعت روز قیامت جدید که پنج دقیقه به نیمه شب { نام برنامه مذکور است} را نشان می دهد» شرکت داشتم. پس از صرف زمان برای تعیین سیاست های امنیت ملی برای نیروهای عمده از جمله سلاح های اتمی، اکنون   بسیار در عذابم   تا   بتوانم دنیا را 'معنی دار' بدانم. ممکن است که جهان ناعادلانه باشد، اما نمونه های بسیار زیادی وجود دارند که من فکر می کنم که جامعه بشری هم در زمان حاضر   به شکل معقول و معنی داری کنترل نمی شود.   
 
بهر صورت، موضوع بعدی که میخواستم با تو   بحث کنم مربوط میشود به این که اهداف عمده دانشمندان زمانیکه درباره دین مینویسند و یا حرف می زنند چه باید باشد. ما هر دو بخش قابل توجهی از وقتمان را به جلب توجه مردم به سوی علم اختصاص داده ایم، همچنین زمانیکه تلاش می کنیم تا بنیان درک کنونی خودمان از جهان را توضیح دهیم. بنابر این مناسب بنظر میرسد تا بپرسیم که کدام از اهمیت بالاتری برخوردار است : ازتضاد بین علم و دین بهره گیریم تا علم را آموزش دهیم یا تلاش کنیم تا دین را به جای خود بنشانیم؟ شک دارم که من بخواهم   بیشتر بروی موضوع اول تمرکز دهم و تو بخواهی روی موضوع دوم تمرکز دهی.
 
این را می گویم زیرا برایم روشن است که چنانچه کسی بدنبال آموزش مردم باشد، نیاز دارد تا به آنها دست یابد {۲۳}، بفهمد که آنها از کجا می آیند، اگر در پی آن است که آنها را چنان بفریبد تا درباره علم تفکر کنند.   بعنوان نمونه، من اغلب به آموزگاران می گویم که بزرگترین اشتباهی که هر کدام آنها میتوانند مرتکب شوند این است که فرض کنند که شاگردانشان به آنچه آنها می گویند علاقمنداند. آموزش اغوا و فریفتگی است . به عبارت دیگر اگر به مردم گفته شود که عمیق ترین باورهایشان کاملا احمقانه اند- حتی اگر اینطور باشد- و از اینرو آنها باید به ما گوش دهند تا حقیقت را یاد بگیرند این نهایتا فن آموزشی را با شکست مواجه می کند. اگردرعوض هدف عمده بحث این باشد که دین را درمعنا و جایگاه مناسب خودش قرار دهیم ، آنگاه شاید مفید باشد که مردم را با به زیر سئوال کشیدن اعتقاداتشان تکان دهیم.
 
داوکینز : این که چرا من دین را علم بد و زیان آوری می دانم، و همان چیزی که تو تصور می کنی که موضوع فرعی ای برای علم است، این است که ما کمی به دو جهت متفاوت تعلق داریم. با تو موافقم که آموزش اغوا و فریفتگی است، این که قبل از شروع ازمخاطبین دشمن بسازی می تواند   فن بسیار غلطی باشد. شاید من بتوانم تکنیک فریفتگی خودم را اصلاح کنم. ا ما کسی یک اغواگر متقلب و دغل را نمی پسندد . و من نمی دانم که تو تا کجا می توانی پیش روی تا   به مخاطبانت "دستیابی". احتمالا نخواهی توانست به کسانی که اعتقاد دارند کره زمین مسطح است دستیابی. شاید   هم نتوانی به باورمندان «خلقت نوین زمین»{۲۴}دستیابی ، کسانی که اعتقاد دارند که کل جهان بعد از میانه عصر سنگی {۲۵} آغاز شده است. اما شاید به باورمندان « خلقت کهن زمین » {۲۶} دستیابی که فکر میکنند که خدا همه چیزها را یکباره شروع نموده و بعد گاه گاهی برای کمک به تکامل   برای پرش از مراحل دشوار دخالت کرده است. اختلاف بین ما فقط کمّی است. تو آمادگی داری تا کمی دورتر از من به مخاطبین خود دسترسی داشته باشی ، ولی شک دارم که خیلی بیشتر بتوانی.
 
کراس : اجازه بده که روشن تر منظورم از" دست یافتن" را توضیح دهم. منظورم تسلیم شدن به تصورات غلط نیست، بلکه یافتن راه فریبنده ای است که از آن طریق بتوان به مردم ثابت کرد که این تصورات غلط اند. بگذار مثالی بزنم. در فرصتی، با هر دو گروه « خلقتی» ها و « باورمندان به ربایش موجودات فضائی»{۲۷ . اعتقاد به این که موجودات غیر انسانی از دیگر نقاط فضا به سیاره زمین می آیند و افراد را برای آزمایشات پزشکی و یا پروسه جنسی تولید مثل می ربایند. این عقاید در سراسر دنیا رایج است ولی گزارشات حاکی از آن است که جریان اصلی این تفکر در ایالات متحده امریکا است} مناظره داشتم. هر دو گروه دارای تصورات غلط یکسانی درباره اصل تفسیر و توضیح اند: آنها احساس میکنند که تا زمانیکه همه چیز را نمی دانی نمی توانی چیزی را بفهمی.   در مناظره، آنها ادعای نامفهومی را پیش کشیدند که میگفت که در سال ۱۹۶۲ عده ای از مردم در مغولستان بشقاب پرنده ای را دیدند که بر فراز کلیسا میچرخید. بعد پرسیدند که آیا من با این روایت آشنا هستم، من اگر میگفتم نه، آنها یکسره میگفتند که، " چون شما همه روایات را مطالعه نکرده اید، پس نمیتوانید بگویید که احتمال ندارد که «ربایشی» روی دهد."
 
راهی بنظرم رسیده است که از آن طریق میتوانم هر گروهی را توسط حرفهای خنثی کننده گروه دیگر به فکر وادارم. مثلا از «خلقتی» ها بپرسم، " آیا شما به بشقاب پرنده باور دارید؟" و آنها ناگزیر می گویند "نه." بعد سئوال میکنم، " چرا نه؟ مگر شما همه ادعاها را مطالعه کرده اید؟" به طور مشابه، از گروه دیگر میپرسم، " آیا شما به   فلسفه خلقت نوین زمین باور دارید؟" و آنها با تظاهر به علمی بودن میگویند "نه". بعد من میپرسم، "چرا؟ مگر شما همه ادعاهای مخالف را مطالعه کرده اید؟" نکته ای که تلاش دارم به هر گروه ثابت کنم این است که کاملا معقول است که انتظارات تئوریک را بر پایه تعداد متنابهی از مدارک موجود بنا کنیم، بدون این که یک به یک ادعاهای مخالف را بطورکامل مطالعه کرده باشیم. این متد" آموزش" در بیشتر موارد کار کرده است، بجز موارد نادری که من با طرفدار نظریه « ربایش موجودات فضایی» مناظره کرده ام که همزمان « خلقتی» هم بود!
 
داوکینز : روشنگری در مورد   این که منظورت از دست یافتن به مخاطبین چیست را دوست دارم. اما بگذار به تو اخطار دهم که چقدر راحت میشود گرفتار سوتفاهم شد. یکبار در بررسی کتاب در نیو یورک تایمز نوشتم،" کاملا صحیح است که اگر به کسی برخورد کنی که به تکامل اعتقاد نداشته باشد، و بگویی آن فرد نادان {۲۸}، احمق و یا دیوانه است ( یا نابکار است که منظورم   آن نبود)". در اثبات این نظر که من یک متعصب سرسخت، نرمش ناپذیر، کوته فکر، و یاوه گو افراطی هستم، از این جمله بارها نقل قول کرده اند. اما فقط نگاه کن به جمله من. ممکن است که هنر فریفتگی در آن نباشد، ولی لورنس تو قلبا میدانی که بسیار جمله ساده و معتدلی است. نادانی جرم نیست. کسی را نادان بنامی که به او توهین نکرده ای. همه ما بنوعی در مورد بیشتر چیزهایی که قابل دانستن اند نادانیم. من در مورد بیس بال {۲۹} کاملا نادانم و به خودم جرات میدهم تا بگویم که تو هم کاملا در مورد کریکت {۳۰} نادان هستی. اگر من به فردی که اعتقاد دارد که جهان ۶۰۰۰ سال دارد بگویم نادان، از او چنان تعریف کرده ام که انگار احمق، و یا دیوانه و نابکار نیست.
 
کراس : باید بگویم که کاملا با تو در این مورد موافقم. در نظر من، مشکل اغلب همان نادانی و جهالت است،   که از همه ساده تر مورد خطاب قرار می گیرد. کسانی را نادان قلمداد کردن، تحقیر آمیز نیست اگر که مسائل علمی را درست نفهمند.
 
داوکینز : در مقابل، خوشحالم که با تو موافقم در این که من می توانستم و احتمالا می بایستی بیشتر مبادی آداب می بودم. باید فریبنده تر به مخاطبینم نزدیک می شدم. اما در این مورد حد و مرزهائی وجود دارد که بعد از این دورترین نقطه دیگر توقف خواهی کرد، جائی که من بگویم: " دوستان عزیز باورمندان به « خلقت نوین کره زمین»، من عمیقا به اعتقاد شما احترام می گذارم که جهان ۶۰۰۰ ساله است. با اینحال، باکمال تواضع و ادب می گویم که اگر شما می رفتید و یک کتاب در مورد زمین شناسی ، یا تاریخ گذاری با پرتو رادیو اکتیو، یا کهکشان شناسی، یا باستان شناسی ، یا تاریخ و یا جانورشناسی میخواندید، ممکن بود   آن را جالب بیابید ( البته در کنار انجیل)، و ممکن است که کم کم ببینید که چرا افراد تحصیل کرده ، از جمله خدا شناسان، اینطور فکر میکنند که عمر کره زمین با میلیاردها سال اندازه گیری می شود و نه با هزارها سال".
 
بگذار روش فریبنده دیگری را پیشنهاد کنم. به جای اینکه تظاهر کنیم که به عقاید گیج و احمقانه احترام می گذاریم، کمی عشق خشن بکار ببریم چطور است؟ به « خلقتی های نوین» کمیت مطلق مورد تفاوت بین آنچه عقاید آنها می گوید و آنچه دانشمندان می گویند را به شکل دراماتیک بیان میکنیم : " ۶۰۰۰ سال فاصله خیلی کمی با ۴،۶ میلیارد سال دارد. عزیزان باورمند به « خلقت نوین کره زمین» اختلاف این دو عدد آنقدر نیست مثل این است که ادعا کنیم فاصله نیویورک با سن فرانسیسکو ۳۴۰۰ مایل نیست و ۷،۸ یارد است. البته من به اینکه شما حق دارید مخالف دانشمندان باشید احترام می گذارم، شاید شما بسیار رنجیده خاطر شوید اگربه شما مقدار واقعی این اختلاف محاسبه گفته شود، ولی آن بر پایه منطق بی چون و چرای علم حساب بدست آمده است."
 
کراس : فکر نمی کنم که این پیشنهاد عشق خشن باشد. این، در حقیقت، دقیقا همان چیزی است که من مدافع آن هستم، نمونه یک راه خلاق و فریبنده برای پس راندن اندازه و ماهیت چنین تصورات غلط است. بعضی آدمها، علیرغم دسترسی به حقیقت، برای همیشه فریب خورده خواهند ماند ، منتها مطمئنا آن کسانی نخواهند بود که ما تلاش داریم به آنها نزدیک شویم. بهتر از آن توده عظیم مردمی است که ممکن است نسبت به علم از فکر بازتری برخوردار باشند ولی بطور ساده چیز زیادی از آن نمی دانند و یا هرگز در معرض ادله و مدارک علمی قرار نگرفته اند. در این رابطه، اجازه بده تا پرسش دیگری را در مورد چیزی که احتمالا قویتر آنرا احساس میکنی مطرح کنم. آیا علم میتواند دین را غنا بخشد، یا بایستی همواره آنرا تخریب سازد؟
 
این پرسش ازآنجائی به ذهن من رسید که همین اواخر ازمن خواسته شد تا در جلسه ای درکالج کاتولیک درباره علم و دین صحبت کنم. حدس میزنم که برداشت آنها این بود که من علاقه مند به تلفیق این دو هستم. بعد از اینکه با سخنرانی موافقت کردم، متوجه شدم که عنوان « علم دین را غنا می بخشد» برایم تعیین شده است. علیرغم تردید های اولیه ام، هر چه بیشتر درباره این عنوان فکر کردم توانستم توضیح پایه ای تری برای آن بیابم. نیاز به باور به یک هوش و فهم روحانی {۳۱}   بدون داشتن مدرک و دلیل مستقیم، خوب یا بد، مولفه بنیادی روح و روان بسیاری از انسان ها است . تصور نمی کنم که اگر ما بشریت را از شّر عقیده مذهبی خلاص کنیم بیش از آن باشد که بشریت را از شّرعشق رمانتیک یا بسیاری از مفاهیم غیر واقعی ولی بنیادی ادراک بشر رها کرده باشیم. « قائم » بر پایه مولفه های عقلانی علمی، آنها نه چنان واقعی اند و شاید ارزش   آنچنانی هم برای جشن گرفتن نداشته باشند، وقتی که ما بشر بودن خود را در نظر بگیریم.
 
داوکینز : چنین فلسفه بدبینانه ای در مورد بشریت که تاسر حد مازوکیسم آشکار میرود در میان‌ طرفداران اصول عقلانی رایج است. تقریبا اینطور بنظر میرسد که تو و دیگران در کنفرانس درجایی که این گفتگو شروع شده است به این ایده که گویی بشریت تا ابد محکوم به جهالت است رنگ و لعاب میداده اید. اما من فکر میکنم که فقدان عقلانیت{۳۲} ربطی به عشق و شعررمانتیک   و یا احساساتی که پیرامون هر آنچه به زندگی معنا می بخشد ندارد. آنها « قائم » به عقلانیت نیستند، شاید« مماس» به آن باشند. به هر صورت، من کاملا موافقم و همینطور تو. که افکار غیر عقلانی و خرافات دو موضوع کاملا متفاوتند . قبول اینکه ما هرگز نمیتوانیم از شّر آنها خلاص شویم- بدین ترتیب که جز جدائی ناپذیر طبیعت بشر است – آشکارا خطای تو و من حدس می زنم خطای اغلب دوستان و همکارانت باشد. پس آیا اینطور نیست که ترجیحا فروتنانه فرض کنیم که انسان ها، در بعد وسیع، ذاتا ناتوان از رهائی آنها هستند؟
 
کراس : من خیلی دلگرم نیستم که بتوانم از دست افکار غیر عقلائی، دست کم از افکار غیر عقلائی در مورد خودم، خلاص شوم. اما اگر اعتقاد مذهبی قسمت مرکزی تجربه زندگی بسیاری از مردم باشد. مسئله ای که بنظر من می آید این نیست که ما چگونه بتوانیم دنیا را از« خدا» رها کنیم. بلکه تا چه دامنه ای علم میتواند حداقل این تفکر را معتدل کند و مفاهیم مضّر و غیر عقلائی بنیادگرائی دینی را از آن بیرون بریزد. مشخصا،   این راهی است که علم ممکن است از طریق آن دین را غنی   سازد.
 
برای مثال، در سخنرانی ام در گروه کاتولیک، از   آخرین کتابت کمک گرفتم تا توضیح دهم چگونه اصول علمی ،از جمله ضرورت گزینشی نبودن در انتخاب داده ها ، به فرد امر میکند تا نتواند اعتقادات ابا و اجدادیش را برگزیند.اگر کسی اعتقاد داشته باشد که همجنس گرائی عمل شنیعی است زیرا که در انجیل این طور گفته شده است، او باید بقیه چیزهائی که در انجیل گفته شده را هم بپذیرد. از جمله اجازه برای کشتن کودکان در صورت نافرمانی و معتبر دانستن حق هم بستر شدن دختر با پدر خود اگرمجبور باشد که بچه دار شود زمانیکه مرد دیگری در دسترس نباشد و مثال های دیگر.
 
بعلاوه، علم می تواند بسیاری از برداشت های لفظی ویرانگر کتاب مقدس را از آدم دور کند، به عنوان نمونه، اینکه زنان اموال و احشام ساده ای هستند. این مخالف چیزی است که علم   زیست شناسی درباره نقش بیولوژیکی ژنتیک از جنس مونث و قابلیت های هوشی زنان و مردان در عمل به ما میگوید. به همان روشی که گالیله استدلال میکرد، یعنی وقتی گفت که اگر خدا نمی خواست که مردم از مغزشان استفاده کرده و درباره طبیعت مطالعه کنند، به انسان ها مغز نمی داد.   نتیجتا، علم بطور یقین می تواند دین را غنا بخشد.
 
هنوز فایده دیگر علم که بیشتر توسط ساگان، کسی که مثل من و تو اهل دین نبود، بطور قانع کننده ای مطرح میشد باید ارائه شود. در نوشته اش که   پس از مرگ او منتشر شد، سخنرانی های گیفورد {۳۳} سال ۱۹۸۵ او که دراسکاتلند در مورد علم و دین ایراد شده بود آمده است. در آنجا خاطر نشان میکند که حیرت دینی حقیقتا معیار بسیار نزدیک بین و محدودی است. یک دنیای تک وتنها برای یک خدای واقعی بسیار کوچک است. قلمرو   پهناور جهان ما که علم   آنرا برای ما آشکار نموده است بمراتب باشکوه تر است.   بعلاوه، کسی ممکن است در پرتو فیزیک تئوریک متعارف کنونی اضافه کند که یک جهان تنها ممکن است بسیار کوچک باشد، و احتمالا شاید کسی بخواهد که به سازنده جهان ها بیاندیشد. باید اضافه کنم که بهر حال غنی سازی دین بسیار متفاوت از فراهم نمودن ادله برای حمایت ازدین است که معتقدم که به طور خاص علم این کار را نمی کند.
 
داوکینز : بله، من عاشق عاطفه ساگان هستم، و خیلی خوشحالم که آنرا بازگو کردی. من آنها را به درخواست ناشرین این سخنرانی ها برای جلد کتاب اینچنین خلاصه کرده ام: " آیا کارل ساگان انسان مذهبی بود؟ او بسیار بیشتر از آن بود. او دنیای بیچاره ، محدود، دنیای قرون وسطائی مذهب سنتی را پشت سر گذاشت؛ خداشناسان، کشیش ها و ملاها را که در فقرروحانی کوتاه نظرانه شان غرق شده اند را پشت سرگذاشت. آنها را پشت سر گذاشت زیرا که بسیار بیشتر از آن که بخواهد برایش مذهبی باشد در چنته داشت. آنها افسانه های عصر مفرغ و خرافات قرون وسطائی و افکارملتمسانه وکودکانه خود را دارند، درعوض ساگان جهان را داشت." فکر نمی کنم که بتوانم چیزی در جواب پرسش تو درباره اینکه آیا علم می تواند دین را غنی کند اضافه کنم. به روشی که منظور تو و ساگان است، میتواند بشود ولی من متنفرم از این که به عنوان پشتیبان دین مورد سوتفاهم قرار گیرم.
 
کراس : میخواهم مطلبی را که فکر میکنم   مرکز بسیاری از بحث های کنونی میان دانشمندان در مورد دین است ر ا جمع بندی کنم: آیا دین در ذات خود بد است ؟ اینجا اعتراف می کنم که دیدگاه های من طی سال ها تکامل پیدا کرده است ، هر چند که ممکن است بگوئی که من براحتی نرم شده ام. مشخصا ادله و مدارک متعددی موجود است که دین مسئول سبعیت و قساوت های بسیاری بوده است، و من اغلب گفته ام و همچنین تو نیز همینطور که کسی هواپیماها راعمدا به برج های بلند نمی زد اگر بر این عقیده نبود که خدا پشتیبانش است.
 
بعنوان یک دانشمند، احساس می کنم نقش من این است که هرگاه عقیده دینی باعث شود که درباره جهان به مردم دروغ تدریس شود جلوی آن بایستم . در این رابطه، استدلال من این است که باید به حساسیت های مذهبی به همان اندازه ، یعنی نه کمتر و نه بیشتر،   از دیگر تمایلات متافیزیکی احترام گذاشت. ولی بطورخاص، وقتی این احساسات غلط اند نباید به آنها احترام گذاشت. منظورم عقایدی است که آشکارا با ملاک تجربی در ناسازگاری قرار دارند. کره زمین ۶۰۰۰ ساله نیست. جایگاه خورشید هرگز در آسمان ثابت نبوده است. انسان کنویک {۳۴ .   بقایای انسان ما قبل تاریخی که در کنویک امریکا پیدا شده است } همان سرخ پوست اوماتیلا {۳۵} نبود. چیزی را که ما لازم است در ریشه کن کردنش تلاش کنیم عقیده یا باور مذهبی نیست، بلکه همان جهالت و بی خبری {۳۶}   است . فقط زمانیکه مذهب با بصیرت و اطلاع مورد تهدید قرار میگیرد مطمئنا به دشمن تبدیل میشود.
 
داوکینز : فکر میکنم در این مورد کاملا با هم موافقیم. و هر چند که "دروغ" کلمه بسیار نیرومندی است زیرا که به قصد اغفال کردن دلالت میکند، من از آن افرادی نیستم که بحث های اخلاقی را بالاتر از پرسش درستی و نادرستی عقاید دینی قرار دهم. همین اواخر با تونی بن {۳۷} سیاستمدار کهنه کار انگلیسی، وزیر تکنولوژی و کسی که خودش را یک مسیحی میخواند، در تلویزیون رودررو قرار گرفتم.   در خلال گفتگو خیلی زود روشن شد که او کمترین علاقه ای به این ندارد که آیا عقاید مسیحی درست اند یا نه؛ تنها دلواپسی او از این بود که آیا این عقاید اخلاقی اند یا نه. او با علم مخالفت می کرد بر این اساس که علم هیچ راهنمائی اخلاقی ارائه نمی دهد. زمانیکه من در مخالفت گفتم که راهنمائی اخلاقی کار علم نیست، او پیش آمد و پرسید، خوب پس فایده علم چیست؟ همان علائم بیماری کلاسیکی که دانیل به نت {۳۸} فیلسوف آنرا " عقیده در عقیده" نامیده است.
 
مثالهای دیگر شامل کسانی می شود که فکر می کنند درستی و یا نادرستی عقاید دینی اهمیت کمتری از قدرت دین که مایه تسلّی خاطر است و به زندگی معنا می بخشد دارد. خیال می کنم که با من در این مورد موافق باشی که ما با چیزی که مردم انتخاب می کنند تا بواسطه آن تسلّی یابند مخالفتی نداریم و همچنین با تدابیر قدرتمند اخلاقی. اما مسئله ارزش تسلّی خاطر و اخلاقی بودن دین باید از   ارزش درستی و یا نادرستی دین در ذهن ما جدا نگاه داشته شوند . من مرتبا برای قانع کردن افراد مذهبی در اینباره با دشواری روبرو هستم و از این رو بر این باورم که ما فریبندگان علمی راه بس ناهمواری در پیش روی خود داریم.
 
کراس: پس جای دیگری هم   پیدا شد که کاملا با هم موافقیم . از اینرو شاید بسیار مناسب باشد که بحث را اینجا خاتمه دهیم.
 
 
عبارات درون کروشه ها {} و توضیحات ذیل از مترجم میباشند.

۱. Lawrence M. Krauss, Ambrose Swasey Professr and director of the Center for Education and Research in Cosmology and astrophysics at Case Western Reserve University/ www.phys.cwru.edu/~krauss /
۲. Pseudoscience
٣. Creationism
۴. Natural Selection, Charles Darwin
۵. Richard Dawkins, Charles Simonyi Professor of the Public Understanding of Science at the University of Oxford/ www.richarddawkins.net /
۶. The God Delusion, Richard Dawkins, Houghton Mifflin Company Boston New York ۲۰۰۶.
۷. Intelligent Design
٨. Templeton Foundation
۹. Carl Sagan
۱۰. Permanent Agnosticism in Principle (PAP)
۱۱. Temporary Agnosticism in Practice (TAP)
۱۲. Russell’s Teapot, Bertrand Russell
۱٣. Event Horizon
۱۴. Drake Equation:

          N is the number of civilizations in our galaxy with which we might hope to be able to communicate;
         
R* is the average rate of star formation in our galaxy
fp is the fraction of those stars that have planets
ne is the average number of planets that can potentially support life per star that has planets
fl is the fraction of the above that actually go on to develop life at some point
fi is the fraction of the above that actually go on to develop intelligent life
fc is the fraction of civilizations that develop a technology that releases detectable signs of their existence into space
      L is the length of time such civilizations release detectable signals into space.
۱۵. Divine Intelligence
۱۶. Georges Lemaitre
۱۷. Big Bang
۱٨. Genesis
۱۹. Design or Purpose
۲۰. Olympian School
۲۱. Valhalla School
۲۲. Unweaving the Rainbow, Richard Dawkins
۲٣. Reach out
۲۴. Young Earth Creationist
۲۵. Middle Stone Age
۲۶. Old Earth Creationist
۲۷. Alien Abduction Zealot
۲٨. Ignorant
۲۹. Baseball
٣۰. Cricket
٣۱. Divine Intelligence
٣۲. Irrationality
٣٣. Gifford Lectures in Scotland, ۱۹٨۵
٣۴. The Kennewick Man
٣۵. Umatilla
٣۶. Ignorance
٣۷. Tony Benn
٣٨. Daniel Dennett

 
  
zshisheh@hotmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست