سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

"طرح خاورمیانه بزرگ"؛ آغاز پایان! (۱)
باز آفرینی "خاورمیانه جنگ سرد"


تهمورث کیانی


• تحولات اخیر, که در واقع تجدیدنظر اساسی در برخی از مواضع اصولی پیشین دولت آمریکا می باشد, چنان با سیاست ها و دیدگاه های گذشته این دولت در امور خارجی متفاوت است که می توان به جرات از آنها به مثابه آغازی برای پایان طرح خاورمیانه و شکست علنی دیدگاه های نومحافظه کاران در سیاست خارجی, و "پروژه قرن جدید آمریکایی" آنها, نام برد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ مرداد ۱٣٨۶ -  ۱۶ اوت ۲۰۰۷


فوکویاما از نظریه پردازان نخستین نئو کنسروتیسم چندی پیش با اشاره به شکست ایالات متحده در عراق از دوران پس از نو محافظه کاران سخن گفته بود. اما نو محافظه کاران خود تاکنون چنین پنداری نداشتند و همچنان از نظریه های سیاسی خود دفاع می کرده اند. اگر تا پیش از سفر مشترک اخیر وزیران دفاع و خارجه ایالات متحده به خاورمیانه و تلاش برای فروش میلیاردها دلار سلاح به برخی از کشورهای منطقه, کسی درباره شکست "طرح خاورمیانه بزرگ" پرزیدنت جرج بوش شک و تردید داشت, این تردید اکنون بر طرف شده است. در هفته های اخیر چند حادثه در صحنه سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده رخ داد که اغلب ناظران و تحلیل گران از آنها به مثابه شکستی سخت برای سیاست خارجی دولت پرزیدنت بوش و عقب نشینی آشکار آن دولت از مواضع گذشته خود, نام بردند. این تحولات, که در واقع تجدید نظر اساسی در برخی از مواضع اصولی پیشین این دولت می باشد, چنان با سیاست ها و دیدگاه های گذشته این دولت در امور خارجی متفاوت است که می توان به جرات از آنها به مثابه آغازی برای پایان طرح خاورمیانه و شکست علنی دیدگاه های نومحافظه کاران در سیاست خارجی, و "پروژه قرن جدید آمریکایی" آنها, نام برد. سیاست رسمی ایالات متحده و دکترین پرزیدنت جرج بوش - موسوم به "طرح خاورمیانه بزرگ" - دست کم تا پیش از تحولات تازه, بر تلاش برای دگرگونی در خاورمیانه و تغییر در اغلب رژیم های حاکم به نفع "دموکراسی و جامعه باز" تاکید داشت. سخنان دکتر رایس, وزیر خارجه ایالات متحده, همچنان در گوش ها طنین خود را حفظ کرده است که گفت "ایالات متحده برای سالها, دموکراسی و حقوق بشر را در کشورهای خاورمیانه به منظور حفظ ثبات و امنیت فراموش کرد, اما نه تنها دموکراسی قربانی شد بلکه ثبات و امنیتی نیز فراهم نیامد. بنابراین, سیاست کنونی ما پشتیبانی از اصلاحات سیاسی دموکراتیک در کشورهای عربی خاورمیانه خواهد بود". تاکنون, و به لحاظ نظری, نومحافظه کاران بر آن بوده اند که ایالات متحده در قرن جدید با اتکا به توانمندی بی رقیب خود و با در پیش گرفتن سیاست یک جانبه گرایی در امور خارجی می تواند, و باید, با دور زدن سازمان ملل و بی نیاز از همکاری متحدین همیشگی خود در جنگ سرد - جامعه اروپا -, و به خصوص با استفاده از زور دست به تغییر برخی از رژیم ها زده و نوعی دموکراسی لیبرال را برای تضمین ثبات در بخش های مهم دنیا - از جمله خاورمیانه به مثابه مرکز انرژی جهان - جایگزین رژیم های بوروکراتیک و دیکتاتوری کنونی کند. برهمین اساس بود که آنها حتی بر آن شدند تا دست به دگرگونی اساسی در ساختار ارتش ایالات متحده زنند به نحوی که با کم کردن اتکای ارتش به نیروی انسانی و با جلوگیری از تلفات انسانی در یک جنگ اشغال گرانه محتمل - نظیر عراق - از بروز مخالفت های داخلی مردم پیشگیری کرده و از تکرار حوادث جنگ ویتنام ممانعت کنند. به نظر آنها تنها نیرویی که می توانست چالشی فراروی قدرت تعیین کننده نظامی ایالات متحده در دگرگون کردن جهان ایجاد کند, مخالفت مردم در درون ایالات متحده است. چنانچه بنیان گذاران نخستین "پروژه ای برای قرن جدید آمریکایی" در طرح "بنیادها و اصول" پروژه خود به مثابه نومحافظه کاران, اعلام کردند "با افزایش توان دفاعی و دگرگونی در نیروهای مسلح, ایالات متحده باید نقش منحصر به فرد خود را در جهان کنونی با تشویق و پشتیبانی از آزادی های دموکراتیک در خارج و چالش با و برکنار کردن رژیم هایی که با ایالات متحده دشمنی دارند عملی کند. بنابراین ایالات متحده می باید و می تواند تا قرن جدید را مطابق منافع و اصول خود شکل داده و بسازد".
نخستین هدف در آن زمان تغییر رژیم بعثی بود. طراحان برنامه جدید هیچگاه پنهان نساختند که تغییر رژیم بعث تنها نخستین حلقه از زنجیره ای است که با دگرگون کردن رژیم های ایران, سوریه, لیبی در فاز نخست, و دگرگونی در عربستان سعودی, مصر و برخی از شیخ نشین های خلیج فارس, در فاز بعدی, تکمیل خواهد گشت. بر طبق نظریه آنها, سرانجام, اما, این دگرگونی ها راه را برای صلحی دلخواه بین فلسطینیان با اسرائیل فراهم کرده و "خاورمیانه بزرگ و نوین" پدید خواهد آمد.
بنا براین, یکجانبه گرایی و اتکا به نیروی نظامی از بنیادی ترین اصول نو محافظه کاران در ایالات متحده محسوب است. با یک جانبه گرایی, انان خاصه بر بی خاصیتی سازمان ملل و بی نیازی ایالات متحده به آن تاکید داشته اند. کارنامه گذشته دولت جرج بوش نیز به خوبی نشان می دهد که این دو اصل همواره سرلوحه تمام برنامه های این دولت در سیاست خارجی خود بوده است. نخستین کاری که این دولت انجام داد رها کردن و به دست فراموشی سپردن بحران فلسطین و اسرائیل بود. این بحران در دوران پرزیدنت بیل کلینتون به رغم دست نیافتن به یک صلح پایدار و جامع دست کم مهار شده بود و ایالات متحده از اعتماد قابل قبولی در بین طرفین بحران برخوردار شده بود. با رها کردن این مسئله, نومحافظه کاران راه را برای گسترش بحران هموار کردند. از بحران سومالی گرفته تا بحران فلسطین و اسرائیل, افغانستان, و مواجهه با دیگر مسائل خاورمیانه از جمله بحران برنامه انرژی اتمی جمهوری اسلامی, همه نشان می دهد این دولت راه حل نظامی را بهترین گزینه دانسته و آنگاه نیز خواسته است مدد به دولتی برساند اغلب در بعد امنیتی و نظامی بوده است. به محمود عباس پیش از هر چیز و بیش از هر چیز, نخست کمک نظامی می کند. به دولت های افغانستان و عراق اغلب در بعد امنیتی و نظامی کمک می کند تا در بخش های زیربنایی و اقتصادی. سرانجام, راه حل بحران سومالی را, نیز, بر خلاف توصیه های جمهوریخواهان سنتی دوران بوش پدر در کمک نظامی به اتیوپی و ارسال نیروهای نظامی ان کشور به اتیوپی می جوید.   
این سیاست از همان نخست موجب انتقادات فراوانی شد. تا پیش از تجربه عراق, و سپس انتخابات فلسطین و تحولات کنونی خاورمیانه, اما, اغلب انتقادات به لحاظ نظری بودند و نومحافظه کاران به سبب آنکه هنوز نظریه ها و طرح های آنها عملیاتی نشده بود, با حالتی تهاجمی از نظریه خود دفاع می کردند. سیر تحولات و افزوده شدن تجربه به دانستنی های تئوریک, اما, نومحافظه کاران را با بحران جدی روبرو ساخت. نگاهی کوتاه به حوادثی که یک به یک موجب شکست آنان و اثبات ِ نادرستی نظریه یکجانبه گرایی آنها در سیاست خارجی و رویکرد جهانی نومحافظه کارانه شده است نشان می دهد دولت کنونی ایالات متحده با رها کردن تدریجی سیاست های شکست خورده نو محافظه کاران در صدد بازگشت به سیاست های سنتی جمهوریخواهان و رها کردن "طرح خاورمیانه بزرگ" است. برای درک بهتر استراتژی جدید آنها در خاورمیانه, در زیر فهرست وار به بررسی برخی از مهمترین عوامل این شکست پرداخته می شود.

       عراق؛ یورش نظامی به عراق و جایگزینی حکومت صدام حسین با حکومتی دلخواه سنگ زیرین و ستون اصلی استراتژی نومحافظه کاران برای دگرگونی مطلوب آنها در کل منطقه خاورمیانه بود. هنگامیکه برخی از اعضای برجسته نومحافظه کاران به شمول دیک چنی, رمزفلد, ولوفوویتز, ریچارد پرل, و کریستول با تشکیل گروه خود طرح موسوم به "پروژه قرن جدید آمریکایی" را تدوین ساخته و در آن استراتژی و نظریه خود را اعلان کردند, بلافاصله با انتشار نامه ای سرگشاده به بیل کلینتون, رئیس جمهور وقت ایالات متحده, و رهبران کنگره خواستار اتخاذ رسمی سیاست "تغییر رژیم" در عراق از سوی دولت ایالات متحده شدند. سرنوشت, اما, چنان بود که عراق که بنا بود به سکوی پرش نومحافظه کاران برای دگرگونی همه خاورمیانه بدل شود به نماد شکست و نادرستی نظریه نومحافظه کاران و ناکارایی پروژه قرن جدید آنها تبدیل گشت. طراحان جنگ عراق چنان مسحور نظریه "پروژه قرن جدید" بودند که لزومی ندیدند تا تلاشی برای شناخت جامعه عراق و پیچیدگی های آن صورت دهند. چنان بود که از تیم صدها نفره آنها برای اداره عراق, به گفته یکی از مقامات دولت موقت پیشین عراق, تنها پنج نفر با زبان عربی آشنایی داشتند و شمار کمتری از آنان دارای شناخت از جامعه عراق بودند. آنان سخن آن سیاست مدار کهنه کار را هیچگاه نشنیدند که می گوید "هر گاه بر ای جنگ آماده می شوی, میباید سه برابر بیش از آن برای صلح خود را آماده کنی". سرانجام, بی خردی و بی لیاقتی اداره کنندگان خارجی جدید عراق کار را به آنجا رسانده است که از آن کشور جهنمی ساخته اند که کس را توان به سامان آوردن ان نیست. تنها با دست شستن کامل و علنی از "طرح خاورمیانه بزرگ", همکاری منطقه ای, و با کمک سازمان ملل ممکن است به حل و فصل وضعیت کنونی عراق امیدوار بود.

       صلح اعراب و اسرائیل؛ نومحافظه کاران در حالی به قدرت در ایالات متحده رسیدند که نه تنها صلح اعراب و اسرائیل را مهمترین بحران خاورمیانه نمی دانستند, بلکه بر آن بودند تا از رهگذر "حل و فصل معضل اصلی", یعنی عراق و برخی دگرگونی های دیگر در جغرافیای سیاسی منطقه, زمینه صلح میان اعراب و اسرائیل را نیز فراهم سازند. بنابراین, نخستین کار آنها رها کردن تلاش های نیمه کاره دولت بیل کلینتون درباره صلح میان فلسطینیان و اسرائیلی ها بود. آنان, سپس, با تحریم دولت خود گردان فلسطین و در انزوا قرار دادن آن, عملا از هر گفتگوی میانجی گرایانه ای خود را کنار کشیدند. آنگاه نیز فلسطینیان در یک انتخابات آزاد موجبات روی کار آمدن دولتی به رهبری حماس را فراهم ساختند, نومحافظه کاران که تا آن موقع از مدافعان دموکراسی و انتخابات آزاد بودند, با تحریم شدید حماس به رویکرد مردم فلسطین واکنش نشان دادند. اگر چه حماس با رد شناسایی مشروط موجودیت اسرائیل, در چهارچوب مرزهای شناخته شده بین الملل, عدم پایبندی به توافقات پیشین فلسطینیان با اسرائیل, و عدم دوری قطعی و غیرمشروط از خشونت موجب نارضایتی جامعه بین الملل را فراهم کرد و برخی فرصت های پدید آمده از انتخابات را برای صلح و تشکیل دولتی کارآمد و غیرفاسد را از دست داد, اما مجازات مردم فلسطین و قطع تماس با دولت منتخب آنان نیز از سوی افکارعمومی خاورمیانه, و بسیاری از سیاست مداران, روشنفکران و فعالین جهانی صلح, به فقدان صداقت نزد رهبران ایالات متحده در دفاع از دموکراسی, تعبیر شد. ایالات متحده در حالیکه در عراق, با وجود اعتراض دولت منتخب آن کشور, با برخی از گروههای تروریستی سنی, با هدف جدا کردن آنها از القاعده و مدد رساندن به فرایند صلح و تثبیت آن کشور, مذاکره می کند, اما رهبری جریان تحریم حماس را بر عهده گرفت. در حالیکه حماس برخلاف گروههای تروریستی عراقی در یک انتخابات آزاد به قدرت رسیده است و با وجود برخی مواضع افراطی, نیروی موثری است که بدون همکاری آنها فرایند صلح محقق نخواهد شد. چنین رویکردی از سوی نو محافظه کاران, از یک سو, موجب افزایش نفوذ جناح های تندروتر در حماس و افزایش نفوذ آنان در بین مردم, و از دیگر سو, موجب تقویت تندروها در داخل حکومت اسرائیل شد. سرانجام, انتخابات فلسطین, اما, به نومحافظه کاران نشان داد که , برخلاف نظر آنها, دفاع از انتخابات آزاد در کشورهای عربی و فشار دولت ایالات متحده برای فضای باز در آن کشورها, نه تنها نمی تواند - لزوما - به قدرت رسیدن گروههای دوست ایالات متحده یا گروههای طرفدار لیبرال دموکراسی را تضمین کند, بلکه اغلب - خاصه در سالهای نخستین - موجب به قدرت رسیدن گروههای اسلامی مخالف دولت ایالات متحده خواهد شد.
    کشورهای عربی خاورمیانه و جمهوری اسلامی ایران؛ نومحافظه کاران در برابر ایران نیز سیاست یک جانبه گرایانه خود را, با نادیده گرفتن رویکرد اتحادیه اروپا مبنی, بر مذاکره و انتقاد, با قراردادن ایران در "محور شرارت", و اتخاذ سیاست "تغییر رژِیم" مبتنی بر رویکردی خصمانه قرار دادند. بدین سان, دولت جمهوری اسلامی ایران, که با رویکرد مثبت خود در انتقال مسالمت آمیز قدرت در افغانستان پس از برکناری رژیم طالبان نقشی بسیار موثر بازی کرده بود, نه تنها به پاداشی در خور از سوی نومحافظه کاران, که با شمشیرهای از رو بسته آمده بودند, دست نیافت, بلکه تهدید شد. نیز, آن هنگام که دولت ِ سید محمد خاتمی, رئیس جمهور اصلاح طلب وقت, در پیامی از طریق مجاری دیپلماتیک, پیشنهاد همکاری و مساعدت در عراق را به دولت ایالات متحده داد, آنان, سرمست از پیروزی های برق آسای نخستین در عراق, به آن پیشنهاد پاسخی ندادند. در فرایند بعدی نیز دولت نومحافظه کاران نه تنها از دولت سید محمد خاتمی و جنبش اصلاح طلبی پشتیبانی نکرد بلکه, برخلاف مدعای خود در دفاع از دموکراسی و اصلاح طلبی در خاورمیانه, هماره کوشیده است تا با جعل گروههای مصنوعی اپوزسیون, به خلق "جنبش دموکراسی" دلخواه خود دست زند. اگر نبود اصرار گروه تندرو نومحافظه کار و برخی از لابی های متعلق به گروههای فشار مذهبی و راست افراطی, و اگر این باندها در ادعای خود مبنی بر پشتیبانی از دموکراسی و اصلاح طلبی صداقت و جدیت داشتند, دولت ایالات متحده می توانست با دادن امتیاز خاصی به ایران در دوره دولت اصلاح طلب سید محمد خاتمی راه را برای حل و فصل قطعی اختلافات خود با جمهوری اسلامی هموار سازد. همچنین, چنان اقدامی می توانست به تقویت جنبش مدنی و اصلاح طلبی بیانجامد. برخلاف آن اما, نومحافظه کاران, که برای جنگ آمده بودند, پنهان نکردند که تغییر رژیم جمهوری اسلامی نخستین هدف آنها پس از تثبیت وضعیت عراق خواهد بود. نادانی و بی خردی این گروه چنان بود که از یک سو از دولت جمهوری اسلامی ایران می خواست به تثبیت وضعیت عراق, آنگونه که ایالات متحده می خواهد, مدد رساند, و از سوی دیگر بر سیاست "تغییر رژِیم" تاکید داشت. بنا براین, درباره ایران, نیز, سیاست نومحافظه کاران در عمل به نتایجی بر خلاف منافع ِ جنبش دموکراسی خواهی و اصلاح طلبی انجامید. به علاوه, تلاش های بعدی وزارت خارجه ایالات متحده برای گردآوردن کشورهای "میانه رو" عربی در ائتلافی بر ضد ایران, از یک سو, به سکوت در برابر آن همه نقض حقوق بشر در آن کشورهای "میانه رو" منجر شده است, و از دیگر سو, موجب تقویت رادیکالیسم در ایران و تیره شدن فضای سیاسی شده است. تلاش هایی که بیشتر بازآفرینی دوران جنگ سرد می باشد تا پشتیبانی از اصلاحات مدنی و سیاسی در کشورهای عربی. در حالیکه دولت جرج بوش در آغاز مدعی بود که برای ایجاد "خاورمیانه بزرگ" از نیروهای دموکراسی خواه در کشورهای عربی پشتیبانی علنی و جدی خواهد کرد و خواستار اعاده ابتدائی ترین حقوق مدنی مردم و خاصه زنان در آن کشورها خواهد شد. برخلاف آن, وزیران دفاع و خارجه ایالات متحده در بازگشت از سفر دو هفته پیش خود از خاورمیانه, که برای فروش ۶٣ میلیارد سلاح به چند کشور عربی و اسرائیل صورت گرفته بود, در پاسخ پرسش خبرنگاران گفتند که در هیچ کشور عربی فروش این سلاح های مشروط به انجام اصلاحات سیاسی و کاستن از فشار سیاسی بر نیروهای اصلاح طلب آن کشورها نشده است. کاری که برخی از روزنامه نگاران ایالات متحده از آن به مثابه "معامله شرم آور" نام بردند. اما, در تمام این دوره دولت جمهوری اسلامی که - به رغم نقض حقوق بشر و فشار روزافزون بر روزنامه نگاران و روشنفکران - تاکنون از آزادی های به مراتب بیشتری از همه آن کشورهای "میانه رو" برخوردار بوده است, بیشتر مورد فشار دولت ایالات متحده قرار داشته است. این فشارها نه تنها به سود جنبش اصلاح طلبی در ایران نبوده است بلکه موجب تضعیف آن و تقویت اقتدار گرایان شده است.   

      تروریسم؛ مبارزه با تروریسم مهمترین گفتمانی بوده است که نومحافظه کاران در ایالات متحده تاکنون اغلب سیاست های منطقه ای خود در خاورمیانه را بر پایه آن ساخته اند. مهمترین دستاویزی که آنان برای چاره ناپذیر دانستن یورش نظامی به عراق, به مدد تبلیغات برخی از رسانه های غربی, به افکار عمومی خود و جهانیان معرفی کردند, همکاری و ارتباط رژیم صدام حسین با سازمان تروریستی و جهنمی القاعده بود. اما با انتشار گزارش جدید "مدیر کل اطلاعات مرکزی" ایالات متحده, سازمانی که به سان چتری همه سازمانهای اطلاعاتی این کشور, از جمله سازمان سیا, را در بر می گیرد, معلوم شد که استراتژی و سیاست نومحافظه کاران در عرصه جنگ با تروریسم, خاصه سازمان تروریست و آدمکش القاعده, دست آورد ِ در خور و شایسته ای نیز نداشته است. بنابراین گزارش, که در ماه اوت امسال منتشر شد و موجب شگفتی و سپس اعتراض بسیاری به دولت پرزیدنت بوش شد, القاعده نه تنها در سه سال گذشته تضعیف نشده است بلکه به مراتب تقویت شده و اکنون در عراق دارای تشکیلات گسترده و منسجم است. سیاست نومحافظه کاران در برابر تروریسم, به سان رویکرد آنها در برابر دموکراسی و اصلاح طلبی و انتخابات آزاد, گزینشی و به لحاظ سیاسی بسیار جانبدارنه است. از یک سو, بر خلاف اعلام رسمی دولت های عراق و افغانستان که سعودی ها, اردن, سوریه, و پاکستان را عوامل اصلی پشتیبانی از گروههای ترور در کشورهای خود می دانند, نومحافظه کاران ایالات متحده به سکوت مرگبار خود در برابر پشتیبانی دولت های سعودی و اردن از تروریسم در عراق ادامه می دهند. از دیگر سو, آن هنگام که به انتقاد از سوریه در این باره می پردازند, فراموش می کنند که دولت سوریه اغلب تروریست هایی را که از مبدأ عربستان و با جیب های پر از دلار به فرودگاه دمشق می آیند به عراق می فرستد. بنا به گزارشات داخلی ارتش ایالات متحده - که تنها در برخی صفحات داخلی مطبوعات منتشر می شوند - تروریست هایی که از عربستان سعودی می آیند مسئول بیش از چهل درصد ترورها در عراق هستند.   

سرانجام, نو محافظه کاران درباره تروریسم نیز با چالش های جدی در محافل سیاسی و روشنفکری جوامع غربی روبرویند. بخش بزرگی از تحلیل گران آن جوامع تروریسم را پدیده های سیاسی - جنایی ارزیابی می کنند. براین اساس, آنها مقابله با تروریسم را نیز ترکیبی از کارهای قضایی, پلیسی, و سیاسی - اجتماعی میدانند. همچنانکه برای حل یک معضل اجتماعی مانند انواع جرم ها و مواد مخدر میباید راه حل پیچیده ای مرکب از کار پلیس و دادگستری به همراه کارهای اجتماعی در پیش گرفت, از نظر این گروه ها, برای مقابله با تروریسم نیز می باید راه حل سیاسی را با تلاش پلیس و دادگستری ترکیب کرد تا به نتیجه مطلوب رسید. برخلاف آن, نومحافظه کاران و دولت پرزیدنت جرج بوش تنها با راه حل نظامی و به کار گرفتن ارتش در برابر تروریسم تأکید دارند. تأکید یک جانبه بر ارتش و نادیده گرفتن جنبه سیاسی - جنایی تروریسم موجب شده است تا قلع و قمع برخی از نیروهای تروریستی بدون همراه شدن با اقدامات سیاسی - اجتماعی, به رشد عددی بیشتر تروریست ها منجر شود. گزارش جدید "مدیر کل اطلاعات ملی" ایالات متحده نیز بر افزایش نفرات سازمانهای تروریستی وابسته به القاعده تأکید می کند.

      سازمان ملل و نقش آن در مسائل بین الملل؛ نادیده گرفتن نقش سازمان ملل و بی اعتنایی به آن, نیز, از جمله برجسته ترین بخش های نظریه نو محافظه کاران در رویکرد به جهان و مسائل بین الملل می باشد. نومحافظه کاران در نظریه پردازی های خود همواره به صراحت با برعهده گرفتن نقشی مهم از سوی سازمان ملل در حل و فصل معضلات جهان مخالفت کرده اند. به جای آن, آنها همیشه تأکید داشته اند که ایالات متحده می باید خود مستقل از سازمان ملل برای تغییرات دلخواه خود دست اقدام کند. مراجعه صوری آنها به سازمان ملل, از جمله در آستانه یورش نظامی به عراق, تنها برای رضایت افکار عمومی داخلی و جهانی بوده است. اگرچه برخی از آنان به صراحت با همان مراجعه صوری نیز مخالفت می کردند. هنگام مراجعه به سازمان ملل, نیز, آنان بر مصمم بودن خود برای اقدام یک جانبه و بدون نظر سازمان ملل تأکید کرده اند. کوفی عنان, دبیرکل پیشین سازمان ملل, اکنون که می تواند به صراحت درباره رویکرد آن زمان دولت ایالات متحده سخن بگوید, در مصاحبه ای با بخش بین الملل بی بی سی می گوید: "آنها برنامه ای برای بعد از جنگ نداشتند, ما به آنها گفتیم با وجود مخالفت با جنگ, سازمان ملل توانایی و فرصت آن را دارد تا برای تثبیت وضعیت و گردآوردن همه نیروها و بازسازی عراق بکوشد و موفق شود, اما آنها مغرور بودند و گوش ندادند و هیچ برنامه ای برای صلح نداشتند". چنان بود که با دور زدن سازمان ملل, نومحافظه کاران می خواستند با "یک پیچ گوشتی شش هزار مایلی" و از طریق کنترل از راه دور در واشنگتن به سرهم بندی وضعیت عراق بپردازند. اکنون, اما, شکست در عراق و ناکامی در دگرگون کردن خاورمیانه بر اساس برنامه های پیشین خود, موجب شده است تا برخی از نومحافظه کاران و دولت پرزیدنت جرج بوش رویکرد سابق خود درباره سازمان ملل را تغییر دهند. دولت ایالات متحده تاکنون حاضر نبود به سازمان ملل نقشی اساسی در فرایند بازسازی و حکومت سازی عراق پس از اشغال نظامی بدهد. هفته پیش, اما, زلمی خلیل زاد, سفیر پیشین ایالات متحده در عراق و نماینده فعلی آن کشور در سازمان ملل, با نوشتن مقاله در بخش "ستون مهمان" در روزنامه نیویورک تایمز خواستار آن شد تا سازمان ملل نقشی اساسی در عراق بر عهده گیرد. خلیل زاد از جمله خواستار آن شد تا سازمان ملل رهبری تلاش ها برای آشتی ملی در عراق و جلوگیری از جنگ داخلی را به دست گیرد. مهمتر از همه, خلیل زاد با طرح این نکته که "سازمان ملل می تواند نقشی به مراتب مفید در حل و فصل مشکلات بازی کند, نقشی که از عهده هیچ کس دیگر بر نمی آید", عملأ دیدگاه قبلی نومحافظه کاران را -   که خود نیز به آنان تعلق دارد - درباره نقش سازمان های بین المللی از جمله سازمان ملل رد میکند.
تحولات فوق, اکنون, بیش از پیش موجب کاستن از دامنه و عمق نفوذ نومحافظه کاران در دولت ایالات متحده شده است. این فرایند بیش از همه درباره سیاست این دولت درباره خاورمیانه صادق است. بنابراین, در حالیکه دولت کنونی هنوز چالش با ایران را در صدر برنامه های خود درباره خاورمیانه قرار داده است, اما به نظر می رسد رویکرد نوینی در برابر آن برگزیده است. رویکرد نوین بیش از هر چیز به باز آفرینی استراتژی از نوع جنگ سرد با ایران شباهت می برد. این استراتژی چند وجه و پایه دارد؛ نخست, رویارویی همه جانبه نظامی به سبب خطر افزودن بر بی ثباتی منطقه مهم خلیج فارس - که همه دولت های ایالات متحده پس از روزولت تا کنون به ثبات و آرامش آن متعهد بوده و آن را برای منافع ملی ایالات متحده حیاتی می دانسته اند - از دستور کار خارج می شود. دوم, با تقویت توان نظامی دولت های هم پیمان و دوست ایالات متحده در منطقه ضمن مقابله با خطر گسترش نفوذ ایران و کاستن از خطر محتمل ایران برای آن کشورها, موجب وارد شدن ایران به یک مسابقه تسلیحاتی پر هزینه و کمر شکن فراهم می شود. ورود دولت جمهوری اسلامی ایران به چنین مسابقه ای میتواند با کاستن از بنیه ارزی ایران موجب کاستن از سرمایه گذاری پیشاپیش ضعیف ایران در صنایع نفت و گاز خود خواهد گشت. سرانجام , با تحریم های اقتصادی بیشتر با افزودن فشار بر اقتصاد بیش از پیش ضعیف شده ایران موجبات فروپاشی اقتصادی و اجتماعی این کشور فراهم خواهد شد. از دیگر سو, اما, این رویکرد جدید می تواند به صورتی دوفاکتو به پذیرفتن یک ایران اتمی در منطقه منجر شود. بر اساس این طرح, ایران در محاصره همسایگانی خواهد بود که با ایالات متحده هم پیمان هستند و به چتر حمایتی اتمی او برای همیشه نیازمند خواهند بود. در صورت موفقیت, ایران وضعیتی مشابه "اتحاد شوروی" پیشین, در مقیاسی به مراتب کوچکتر, خواهد یافت. موفقیت این طرح می تواند ایران را در سراشیبی سقوط تدریجی اقتصادی و اجتماعی قرار دهد.
طرح مو سوم به "خاورمیانه بزرگ" و سیاست های نومحافظه کاران بی شک شکست خورده است. شکست نومحافظه کاران, اما, به هیچ روی لزومأ به معنی پیروزی قطعی جمهوری اسلامی نیست. در آستانه تحولات تازه و در برابر استراتژی نوین ایالات متحده, دولت جمهوری اسلامی نیز در آستانه تصمیم گیری سرنوشت ساز قرار گرفته است. شکست طرح های نو محافظه کاران در خاورمیانه, این فرصت را برای ایران پدید آورده است تا با تجدید نظر در برخی سیاست های کنونی, دوری کردن از سیاست های نومحافظه کاران وطنی, و بازگشت به سیاست تنش زدایی در روابط خارجی از وضعیت موجود بهره برداری کند. ایران به لحاظ طبیعی می تواند رهبر قدرتمند منطقه ای باشد, برخی از اسباب آن فراهم است, اما برخی موانع جدی نیز بر سر راه اوست. در دوساله اخیر, به رغم موفقیت هایی که ضعف استراتژی و سیاست های ایالات متحده در عراق و منطقه نصیب ایران کرده است, دولت کنونی ایران نه تنها از این ضعف ها به سود کشور بهره نبرده, بلکه بر موانع دستیابی ایران به موقعیت برتر منطقه ای و تبدیل شدن به قدرتی بین المللی افزوده است. در بخش آینده به بررسی وضعیت نوین و محتمل خاورمیانه و نقش های محتمل جهانی - منطقه ای ایران خواهم پرداخت.

سیاتل (ایالات متحده), بیست و دوم مرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش
Tahmoures_kiani@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست