سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

زبان و حقوق بشر


کلود پیرون - مترجم: الف. ایوبی


• مقاله زیر توسط آقای کلود پیرون، یکی از کارمندان سابق سازمان سازمان ملل درسمپوزیوم سال ۱۹۹۸ که به بررسی نقش و جایگاه زبان و حقوق بشر در مناسبات اجتماعی پرداخته بود، ارائه گردیده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۹ مرداد ۱٣٨۶ -  ٣۱ ژوئيه ۲۰۰۷


مقدمه مترجم:
مقاله زیر توسط آقای کلود پیرون، یکی از کارمندان سابق سازمان سازمان ملل درسمپوزیوم سال ۱۹۹٨ که به بررسی نقش و جایگاه زبان و حقوق بشر در مناسبات اجتماعی پرداخته بود، ارائه گردیده است. به لحاظ درگیری و ارتباط نزدیک وی با موضوع زبان و حقوق بشر و آشنائی نزدیکش با مشکلات فراوان ناشی از تکلم بزبان غیرمادری و خسارات فراوان روحی-روانی حاصل از آن، ارائه این مقاله از سوی وی حائزاهمیت ویژه ای است. در شرایط فعلی جامعه چند زبانی ایران، موضوع جایگاه و نقش زبان مادری در ارتباطات عقلانی- اجتماعی و توسعه همه جانبه ملل بطور جدی و شدید مورد توجه فعالان فرهنگی و ملی ملل مختلف ساکن ایران واقع شده است. این واقعیت تلخ که علیرغم بحث ها وجدل های صورت گرفته هنوز بستر لازم و مناسب برای طرح مشکل و بررسی آن بصورت کاملا علمی و بدور از هرگونه احساسات بوجود نیامده است، مترجم را برآن داشت تا با ترجمه این متن گامی هر چند کوچک دراین زمینه بردارد.


محرومیت زبانی یا ضایعه زبانی که عبارتست از ناتوانی در بیان آنچه مورد نظر است بدون احساس اندکی ناراحتی و عدم اعتماد بنفس در موقعیت ها و شرایطی که در آنها اختلاط فرهنگی وجود دارد، چیزی است که بیشتر از آنچه که بنظر می رسد رایج است. در مورد افرادی که از این ضایعه در رنج هستند احساس درک و همدردی بسیار کمی وجود دارد، با اینحال می توان برای این مشکل راه حل مناسبی پیداکرد. آنچه که مورد نیاز است یک اراده و خواست واقعی است.
احساسی که درتمامی بخش های اعلامیه جهانی حقوق بشر موج می زند، احساسی است قوی نسبت به برقراری عدالت. اما اینکه اهمیت عدالت در خصوص زبان و یا اهمیت زبان در مورد عدالت تا چه حدی است، کمتر کسی از آن آگاهی دارد. آنچه که در جوامع مختلف در مواجهه با زبان دیده می شود بگونه ای است که همه جا یک زبان به زبانهای دیگر برتری و ارجحیت داده می شود. در همین ساختمان سازمان ملل در حالی که بعضی از افراد می توانند به زبان مادری خود صحبت کنند، بسیاری از دیگر افراد هستند که از این امکان محروم هستند. اگر آمریکاییان، فرانسویان و یا هر کشور پیشرفته و برتر دیگری مجبور بودند چه در گفتار و چه در نوشتار از زبانی غیر از زبان مادری خود استفاده کنند آنوقت متوجه می شدند که دیگر همکاران آنها که از این مزیت برخوردارنیستند در چه سختی و فلاکتی بسر می برند و چه زحمتی را باید متحمل شوند و اهمیت رعایت عدالت در استفاده از زبان شاید بیشتر آشکار می گردید بخصوص در روابط بین الملل که وجود چنین نواقصی بنظر یک مساله عجیب و دور از انتظار می نماید. هرچه قدر هم سخنرانی های متعدد در این مورد ایراد گردد در حالی که هیچ اراده ای در اصلاح آن دیده نمی شود، بی اثر خواهد بود. در بین کسانی که می توانند از زبان مادری خود در سخنرانی ها و یا جاهای دیگر استفاده کنند، نسبت به کسانی که از چنین مزیتی برخوردار نیستند یک نوع بی توجهی و بی تفاوتی وجود دارد. زمانی فردی مجبور می شود به زبانی غیر از زبان مادری خود صحبت کند، بنظر کند ذهن و در برخی موارد مسخره جلوه می کند. وقتی چهل سال پیش در سازمان ملل در نیویورک بعنوان خلاصه نویس کار می کردم، نماینده یکی از کشورهای عضو که در آستانه فروپاشی اقتصادی قرار گرفته بود گفت: «دولت من دارد غرق می شود و.... » در حالی که می خواست بگوید: «دولت من فکر می کند ....» و این موضوع خنده حضار را بهمراه داشت(فکرکردن در انگلیسی think تلفظی دشوار و نزدیک به sink به معنی غرق شدن دارد). آنچه که مرا واقعا به تعجب واداشت این بود که هیچ احساس همدردی نسبت به این فرد دیده نشد، همچنان که این اتفاق برای ٨۰ در صد افرادی که دراین کره زندگی می کنند و نمی توانند آن حرف بخصوص (th ) را بخوبی تلفظ بکنند ممکن است پبش بیاید، که باید با هزار زحمت و مشقت آنرا تلفظ بکند که درغیر اینصورت موجب خنده دیگران خواهد بود. چرا باید این فرد در معرض ریسکی باشد که نمایندگان دیگر کشور ها فارغ از آن هستند؟ آیا مقصر اوست؟ البته که نه. اگر چه وی ساعات بسیاری را وقف یادگیری زبان کرده بود، لیکن هرگز نمی توانست در حد واندازه فردی که به زبان مادر ی خود صبت می کند ظاهر شود و همواره میزان این ریسک در افراد متفاوت خواهد بود.
ز مانی که من در سازمان بهداشت جهانی (WHO ) بودم، دکتری از ژاپن در آنجا بود که قصد داشت در خصوص کشور خود صحبت کرده و آنرا معرفی کند. هر جلسه که صحبت می کرد بیشتر از دو یا سه جمله نمی گفت.
ما همه اینگونه فکر می کردیم که احتمالا چندان اهل معاشرت نیست. مدتی بعد ژاپن نشستی ترتیب داد و امکانات لازم نیز برای ترجمه همزمان فراهم شده بود. رفتار و شخصیت این نماینده بکلی تغییر پیدا کرده بود: خیلی حرف می زد و نسبت به آنچه که در دستور جلسه وجود داشت اشرافیت داشته و آنرا بخوبی نیز بیان می کرد و از تمامی زحمت ها و دردسرهای فرمول بندی کردن مفاهیم در یک زبان دیگر فارغ بود بگونه ای که عملا با یک شخصیت متفاوتی مواجه بودیم.
چگونه است که زبان واستفاده از آن اینچنین نه فقط برروی اینکه چگونه از جانب افراد مورد پذیرش واقع می شویم و چگونه در چانه زنی ها ظاهرمیشویم، بلکه حتی برروی اینکه تاچه اندازه ای جرات بخرج داده و از دبگران بخواهیم به ما توجه کنند تاثیر اینگونه شدیدی دارد؟ چگونه است که این نابربری از سوی همه کسانی که در معرض این محرومیت نیستند مورد بی توجهی قرارمی گیرد؟

یادگیری زبان، کاری شاق

وقتی ما در مراحل یادگیری زبان مادری خود هستیم، بقدری کم سن و سال هستیم که نمی دانیم چه اتقاقی دارد می افتد. یادگیری، یعنی معرفی و انتقال صدها هزار داده و اطلاعات، برنامه ها و زیربرنامه هایی که بنحوی با الگوهای بسیار پیچیده در ارتباط هستند. به همین دلیل است که کودکان علیرغم گذراندن حدود بیست هزار ساعت بر روی زبان مادری خود تا قبل از مدرسه، هنوزنمیتوانند آنچه را که می خواهند بخوبی ادا کنند و مثلا بجای feet (جمع پا) می گویند foots و یا بجای came از comed استفاده می کنند، چرا که هنوز برنامه های اصلی یادگیری زبان بادیگر زیربرنامه های مربوط که می بایست تکلیف کلماتی چون come و foot را روشن کند ارتباط لازم را برقرار نکرده اند. وقتی شما یک زبان بیگانه را یاد می گیرید، می بایست یک تغییر اساسی در منظر و نوع نگرش خود نسبت به این دریافت های زبانی خود ایجاد بکنید. این کار واقعا کاری است سخت و صعب و می تواند توضیح دهد که چرا تقریبا نیمی از دانش آموزان چینی در هنگ کنگ پس از شش سال ساعتها مطالعه در طول روز، در سن ۱۶ سالگی نمی توانند از عهده درس انگلیسی خود برآیند.
واقعا جای تاسف است که نسبت به افرادی که از این لحاظ جزو جامعه باصطلاح نخبگان نیستند و از این محرومیت رنج می برند هیچ احساس همدردی دیده نمی شود. همانگونه که هیچ احساس همدردی و درک نسبت به همه آن کودکانی که در نقاط مختلف دنیا مجبور هستند ساعتهای طولانی انرژی خود را صرف یادگیری زبانهایی بکنند که هرگز نسبت به آنها تسلط کامل پیدا نخواهند کرد.
می توان به آوارگان یوگسلاوی سابق فکر کرد. همه بزرگسالان بطور متوسط چهار ساعت در روز روی یادگیری روسی، آلمانی و انگلیسی صرف می کردند. درست است که من می توانم به این زبانها تا حدودی صحبت کنم، لیکن برقراری ارتباط با این افراد واقعا طاقت فرسا است. بیان مفهومی که درزبان مادری خود درچند ثانیه ممکن بود، چند دقیقه طول می کشید و بعضی اوقات نیز قادر به بیان همه آنها نبودند. زمانی که با یکی از این زنان صحبت می کردیم، تنها برای انتقال « کت فرزند شما هفته آینده آماده است » مجبور بودیم دقایق طولانی وقت صرف کنیم چرا که نمی توانست کلماتی را که یاد گرفته بود بخاطر بیاورد و می بایست تنها بر روی کلماتی تاکید می کردیم که از بین تمام کلمات یاد گرفته باقی مانده بود که در نهایت بطریقی موفق به بر قراری این ارتباط شدیم. اما نکته ای که هست اینکه، اگر با یک پیر زن آلبانیایی مبتلا به هیستری مواجه باشیم چکار باید کرد؟ مخصوصا اگر بدانیم آنچه می خواهد بگوید حکایت از درد، درماندگی، اضطراب و ناامیدی مفرط دارد و با علم به اینکه می توانیم به او کمک کنیم و این آمادگی را نیز داریم، اما نمی توانیم کاری انجام دهیم چرا که حتی یک کلمه از آنچه که از درد و از احساس خود می خواهد نقل کند متوجه نخواهیم شد؟ فقط زمانی که در این موقعیت قرار گرفته باشید به اهمیت محرومیت زبانی پی خواهید برد. احساس می کنید که ضربه ای به مغز شما وارد شده و با اینکه عمیقا نیز میل به کمک در شما دیده می شود، هیچ کاری نمی توانید بکنید، دیگر احساس می کنید انسان نیستید. چرا که آنچه انسان را انسان می کند، برقراری ارتباط است.
در این فکر هستم که میزان خسارت و عوارض وارده از این طریق که یک روز بدون شک خود را نشان خواهند داد تاچه اندازه ای خواهند بود چرا که بموقع و بطور شایسته مورد بررسی قرار نگرفته اند، نه بخاطر اینکه کسی نبوده است که متخصص این امرباشد، بلکه بخاطر عدم وجود زبان مشترک و درک مشترک از امکان وجود یک راه حل کارآمد نانوان بوده است، راه حلی که می تواند آسانترین باشد. فرد درمانده نیاز به این دارد که حرفهایش مورد فهم واقع شود و با کسی که حرفهای او را درک می کند مراوده داشته باشد. اما این امر بدون داشتن یک زبان مشترک امکان پذیر نیست. جایی که میلیون ها انسان مجبور هستند خود را با فرهنگ دیگری تطبیق دهند، چرا که محدودیت های سیاسی و اقتصادی آنها را مجبور به ترک کاشانه خود کرده است، سختی و مرارت افرادی که از محرومیت زبانی رنج می برند امریست که همه روزه اتفاق می افتد اما کل جامعه هیچ توجهی به این قضیه نداشته است در حالی که همانگونه که نشان خواهم داد می شد از آن اجتناب کرد اگر اراده ای برای اینکار وجود داشت.

تبعیض و بی عدالتی

چرا هیچ اراده ای برای اینکار وجود ندارد؟ در وهله اول به این دلیل که آگاهی کافی در این زمینه وجود نداشته است. موضوع زبان و محرومیتهایی که برآن متصور است چیزی است که برای عده زیادی مجهول و بیگانه بوده است. این واقعیت تلخ هرگز مطرح نگردیده و بدیهی است چیزی که بطور مشخص و آشکار فرمول بندی نشده باشد نمی تواند جای خود را در اذهان و خودآگاه افراد پیدا کند. یک نتیجه اش اینست که کسانی که بطریقی قربانی این محدودیت هستند از وجود چنین چیزی آگاهی ندارند، بلکه برعکس، آنچه که بیشتر در آنها دیده می شود احساسی است که بیشتر به گناه نزدیک است تا به آگاهی: "اگر من نمی توانم مقصود خود را بخوبی بیان کنم، از ضعف خود من ناشی می شود نه چیز دیگر. این من بوده ام که کم کاری کرده ام و یا از استعداد و قابلیت کافی برخوردار نبوده ام تا بتوانم روش مناسب برای برقراری ارتباط را پیدا کنم". افرادی که بدلیل محرومیت های زبانی اعمال شده مضحک و مسخره بنظرمی آیند و یا از طرف پلیس، دستگاه قضایی و احیانا رییس خود مورد ظلم واجحاف واقع می شوند، نمی دانند که مسولیت اجتماع در این ارتباط بمراتب بالاتر ازآن چیزی است که ایشان در خود احساس می کنند و به خود نسبت می دهند. بنابراین تبعیضی که اعمال می گردد بندرت مورد توجه واقع می شود. در خصوص افرادی که «دربان» نامیده می شوند و هنگام بررسی وضعیت استخدامی افراد از روی مهارتهای تکلم آنها به زبان انگلیسی قضاوت می کنند، برخی مواقع ممکن است با جملاتی از قبیل عبارات زیرکه از "وال استریت ژورنال" استخراج شده است مواجه شوید : « انگلیسی آنها (دربان ها)یکی از نامرئی ترین، مغفول ترین و غیر قابل اندازه گیری ترین وجوه تبعیض است که در مورد متقاضیان اعمال می شود».
مطلب دیگر اینکه آنهایی که غریبه ها را مورد سوء استفاده قرار می دهند، اغلب کسانی هستند که دوست ندارند به هیچ طریقی زیر بار مسولیت رفتار خود بروند.
مسافری سویسی در شهر «مانیل»، پایتخت فیلیپین، به پسر بچه چهارده ساله ای که پدر و مادر خود را ازدست داده بود وعده فرزند خواندگی وحمایت از او را داده با خود به سویس می برد. در آنجا بجای تحقق تمام آن وعده ها، او را داخل در شبکه ای از انواع و اقسام کارهای نامشروع از فحشاء گرفته تا بردگی می کند. یکی از روزها که از روی اتفاق دو پلیس برای بازرسی منزل مراجعه می کنند، پسرک احساس می کند که فرصت مناسب جهت خلاصی از این وضعیت بدست آمده است، و بنابراین با انگلیسی شکسته بسته ای شروع به شرح ما وقع می کند. اما از طرف دیگر، دو پلیس مذکور هیچ از انگلیسی نمی دانستند لذا شروع به صحبت با ارباب (فرد سویسی مزبور) به زبان سویسی محلی می کنند. پسرک بینوا از آنجایی که نمی توانست منظورخود را به طور آشکار و بدون مشکل بیان کرده و در مقابل حرفهای آن مرد از خود دفاع بکند، نتوانست خود را از دست وی رها کند. درحالی که اگر می توانست به زبان مادری خود صحبت کند مطمینا این کار برایش بسیار آسان می بود.
یک وقت اینجا در ژنو فردی از بورکینوفاسو متهم شناخته شده بود بدون آنکه بداند دقیقا چه اتفاقی دارد می افتد چرا که فقط به زبان «بیسا»، یکی از گویش های آفریقایی، صحبت می کرد اما جریان محاکمه به زبان فرانسه انجام میگرفت. تحت فشار پلیس و احتمالا احساس گناهی که معمولا در همه افراد در چنین شرایط بوجودمی آید، وی گزارش پلیس را بدون آنکه از محتویات آن با اطلاع باشد امضاء میکند. ما تنها به این دلیل از این قضیه مطلع هستیم که یکی از قضات توانست درست در لحظه آخر نتیجه دادگاه بدوی را عوض کند. وی قبل از اینکه قوانین مربوط به مهاجرین توسط مقامات رسمی مورد بازنگری قرار گیرد به آفریقا بازگردانده شد به بهانه ارتکاب جرمی که در واقع هیچ اطلاعی از آن نداشت و البته نمی توانست با آن مبارزه کند چرا که نسبت به زبان دادگاه آگاهی نداشت.
یکی دیگر از ابعاد این محرومیت زبانی مساله کمبود مترجم است به همین علت   مسولین از هرکسی که بنوعی با یکی اززبان ها آشنا هستند دعوت به همکاری می کنند. اما بی طرف ماندن و دخالت ندادن نظرات شخصی و یا احساسات عاطفی در این حین چندان آسان بنظر نمی رسد. در موارد بسیار زیادی اتفاق افتاده است آوارگان متعددی ازاین مساله متحمل فشار زیادی شده اند. این ناآگاهی نسبت به نقش و اهمیت زبان بعنوان عاملی اساسی در تعیین هویت و شرافت انسان و احترام به او باعث بوجودآمدن تبعیض های بسیاری شده است.
در آلمان فردی را می شناسم که مجبور شده بود در کودکستان به زبان آلمانی با فرزند خود صحبت کند چرا که مسول مربوطه حاضر در آنجا اصرار داشت که باید از متن مکالمه آنها اطلاع داشته باشد. اگر چه این نوع محدودیت ها چندان حاد بنظر نمی رسند چرا که صرفا به چند دقیقه در طول روز محدود می شود، لیکن آنچه که مهم است اینکه نوع رفتار آن مسول اینگونه به ذهن القاء میکند که زبان چندان اهمیت نداشته و تنها کارکرد زبان به موضوع ارتباط محدود میشود. اینکار چیزی نیست جزانکار نقش و اهمیت زبان در فرایندهای روحی و عاطفی و همچنین کارکرد بسیارحیاتی آن در شکل دهی شخصیت و هویت افراد، که در «اعلامیه جهانی حقوق بشر» بشدت مورد تاکید واقع شده است. مسول آموزش مربوطه نمی داند آنچه که او می خواهد کوچک شمردن آنها و تقویت احساس حقارت و پایین بودن در آنها است.

یکی دیگر از این موارد دخالت در نوع زبان محاوره بین فرزندان و والدین زمانی است که یکی از این پدرها و یا مادرها بخواهد با فرزند خود در یک زندان ملاقات کند چرا که مجبور خواهد شد به زبان بیگانه صحبت کند در حالی که زبان مادری آنها، که زبان انتقال احساسات و عواطف می باشد، زبان دیگری است.**

چکار می توان کرد؟

ابتدا می بایست بپذیریم که محرومیت زبانی در دنیای کنونی فراگیر بوده و باعث بوجود آمدن ناراحتی، محرومیت و بی عدالتی های فراوانی می گردد. سپس، باید به شناسایی عوامل و ریشه های مشکل بپردازیم. یکی از این عوامل میتواند بی میلی مفرط در حل آن باشد و این بی میلی ازآنجا ناشی می شود که نظم (یا بی نظمی) و ترتیب زبانی جهانی حاکم کنونی بگونه ای است که منافع گروههای اجتماعی خاصی را مورد حمایت قرار می دهد و آنها را تامین می کند که هیچ تمایلی نسبت به چشم پوشیدن از آنها را نداشته و دوست دارند این برتریت و تفوق خود را حفظ کنند.
دلیل دیگر شاید این باشد که هنوز عده زیادی با شدت و عمق مساله و میزان تاثیر آن بر میلیون ها انسان آشنا نیستند. بخشی از این جهل ممکن است مربوط به تمایلی باشد که این گروه در نادیده انگاشتن وجه روانشناختی- عصبی زبان دارند، یعنی نادیده انگاشتن این موضوع که برای یادگیری یک زبان و مسلط شدن برآن تا چه اندازه و به چه تعداد کلمه جدید می بایست آموخته شود و این به معنی لزوم ایجاد صدها هزارپیغام ونشانه جدید در مغز است که می بایست حفظ و نگهداری شود.
قدم بعدی می تواند بصورت موازی با مراحل تحقیق انجام گیرد: یعنی بررسی تطبیقی بین تمام راهکارهای موجود برای نیل به هدف. هدف این است: رهانیدن بیشترین تعداد افراد ی که از محرومیت زبانی رنج می برند با کمترین هزینه ممکن.
در این خصوص نیز می بایست یک تجزیه و تحلیل مقایسه ای انجام گیرد تا بتوان با استفاده ازتمامی سیستم ها و روش ها برای ازبین بردن موانع موجود در مقابل زبان، موثرترین، ازنظر روانشناختی رضایتبخش ترین، و در بین همه فرهنگها، مورد پذیرش ترین راه را انتخاب کرد که از نقطه نظر عدالت اجتماعی نیز در شرایط بهینه باشد.

*- جا دارد از جناب آقای ایوبی بخاطر درک موضوع و ترجمه بسیار جالب و شیوای مقاله حاضر تشکر و سپاس گزاری فراوان شود. امید است ایشان همچنان با ترجمه مقالاتی از این دست موجب داغ شدن بحث مهم زبان مادری در بین محافل روشنفکری ملل غیرفارس و فارس گردد. متاسفانه اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران فارس همواره در برخورد با مساله زبان مادری، نقش و جایگاه آن با اتخاذ رویکردی شونیستی باعث حیرت مدافعان حقوق بشر شده اند. آنان با چشم پوشی از بافت چند ملیتی و چند فرهنگی ایران، نقش زبان فارسی را بعنوان زبان ملی و حتی در مواردی زبان مادری همه ایرانیان ارتقا داده اند. این نوع نگرش و برخورد با مساله مسیر دیالوگ سازنده و اتخاذ مواضع دمکراتیک در حل مساله ملی و زبانی ایران را مسدود نموده است. امید است روشنفکران واقعی ملت فارس با الهام گرفتن از تجربه های کشورهای دمکراتیک و توسعه یافته باب بحثهایی از این دست را گشوده و زمینه را برای رسمی شدن زبان مادری ملل غیرفارس در ایران مهیا کنند.

**-با عرض پوزش از مترجم محترم جهت عمومیت دادن به موضوع که شامل همه زبانها و در همه مکانها گردد، تغییر بسیار کوچکی در متن این پاراگراف صورت گرفته است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست