سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

متن کامل گفتگو با عبدالله حسن زاده:
گفتگو حق انسانی من است
و گریز از گفتگو شرط خرد نیست


عرفان قانعی فرد


• بدا به احوال کسی که از کشوری خارجی بخواهد که وطنش را برایش اشغال کند و حکومتش را تغییر دهد!...من هر روز کشور عراق را می بینم و هرگز حاضر نیستم که چنین فاجعه و بلایی سر کشورم بیاید و وطنم ایران به چنین حال و روزی مانند عراق بیافتد!... هیچوقت هم ما کردها و حزب های کردی، به تجزیه و جدا شدن از ایران و وطن مان اعتقاد و باور نداشته و نداریم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۴ مرداد ۱٣٨۶ -  ۲۶ ژوئيه ۲۰۰۷


انعکاس دیدار با حسن زاده برایم جالب بود ؛ در شرح خاطره دیدارم اوردم کل ماجرا را و طرفه اینکه آنقدر مورد توجه قرار گرفت که شرح حواشی اش چهل من کاغذ می خواهد وکسانی که با نام مستعار نقد نوشتند و شهامت معرفی خویش را نداشتند فقط گویی مردانگی را در خنجر از قفا زدن می دانند !. بهر حال دوستی نازنین دارم که در تاریخ شفاهی مرکز تاریخ معاصر ایران کار می کند. گاه به گاه با هم درباره کارهای همدیگر نظر می دهیم. یک بار به او گفتم که جمع آوری تاریخ شفاهی قومیت ها در ایران بسیار مشکل است، او حرفم را چندان نپذیرفت ؛ تا انتشار کتاب آهنگ وفا ( گفتمان تاریخی – فرهنگی کردها ) که یکی نامه اختصاصی صارم الدین صادق وزیری به من را بدون اجازه انتشار داد و در کارم مشکل آفرید و عاقبتش عذرخواهی کرد ؛ که دیگر فایده ای برایم نداشت ؛ چون توهم و شایعه ای پیرامون گفتگویم با شیخ عزالدین و صارم الدین صادق وزیری ساخت که در میان کردها دهان به دهان گشت و سخت است پاک کردنش و خوشبختانه شیخ عزالدین حسینی و صادق وزیری در قید حیات مانده اند تا از چماق تهمت ها بجهم ؛ یا گفت و گویم با نشریه روژه ف کردهای دانشگاه تهران که حاصل، نوشتن چند نقد خام و غیر علمی که تراویدن سیاهی بود و بس ؛ که نمی دانستم به چه باید جواب بدهم و فقط برای حضرت منتقد شریف آرزوی موفقیت کردم !...و یا ادامه پروژه و سفرم به عراق ؛ و رسیدن صدها ایمیل و تلفن و پیام از ۲ دانشجو پونه هند و لندن به کردستان عراق و تلاش نا جوانمردانه به سیاه کردنم و امید واهی به تهمت سازی ورزنده و بازجویی ناشیانه ؛ که جوابی به آن هجوهای بی سجایا ندادم، یا درباره انتشار " یک خاطره ساده از حسن زاده " آنچنان الم شنگه ای در کردستان پدید آورد ؛ که همه دوستانم به این حرف ایمان آوردند. که "ما کردها هنوز اندر خم یک کوچه ایم ! "... اما موضوع تاریخ کردها آنچنان بکر و دست نخورده است که تا امروز نه مرکز اسنادی و نه آرشیویی درباره کردها وجود دارد ! و اگر یک محقق هم بخواهد در این زمینه کار کند باید پیه همه چیز را به تن خود بمالد ؛ از بدنامی و رسوایی و تهمت و پرونده سازی و جنجال تا زندان و دادگاهی. ناامید هم نباید شد بلکه هر روز باید با سماجت و امید کار کرد. هر چند که متاسفانه مانند چامسکی در آمریکا، نمی توان در میان کردها، نقدی نوشت و یا حتی مانند دکتر موحد و سرهنگ نجاتی به نوشتن تاریخ درباره کردها پرداخت.
بررسی این معضل شاید مربوط به تاریخ یا جامعه شناسی است ؛ اما به گمانم راز تاریخ از همه مهم تر و محترم تر است. و از این بابت خوشحالم که بسیاری از افراد دخیل در تاریخ کردها سخن گفتم و آنها هم مرا در ادامه این دغدغه ام – جمع آوری تاریخ سرزمین مادری ام – صادقانه یاری ام دادند ؛ ایمان دارم که سرانجام روزی این قدم نخستین درباره تاریخ شفاهی کردها، دست مایه جوانانی دیگر می شود که تاریخ معاصر سرزمین مادری شان را بخوانند و بیاموزند و یا خود پژوهش های جدید بیاغازند. به قول هنری کسینجر " از فحش ها و بد و بیراهه گفتن ها هم می شود آموخت"، بالاخره قدم اول را نهادن، سخت است ولی روزی جواب خواهد داد که آن روز آزمون دیگر تاریخ است.. امیدوارم که در این مصاحبه ها فقط طرح سوال شده باشد و زمینه ای فراهم آمده باشد تا بیشتر بخوانیم و جستجو و کنکاش کنیم تا در سیاهی و ابهام و توهم و تعصب و جزم باوری و شخصیت پرستی، قدم نزنیم و بیاموزیم که هنوز راهی بس دشوار برای پیمودن این سنگلاخ و گردابی چنین هایل، در پیش است. تنها امیدم به تحصیلکردگان جوان و مستقل کرد است که با باور و اندیشه آزاد و آگاهی و همفکری، از این تاریخ سیاه و پرغوغا، درس بیاموزند و درست حرکت کنند تا دیگر توهینتی به هویتمان نشود و بیشتر از این در توهم نباشیم. احساسی برخورد کردن و ناسزا گفتن و فرمایش محفلی کردن و تهمت بستن کار هر مجنون خشک مغزی است، اما اثر درست برجای نهادن و بارو افکندن کار بسیار مشکلی است ؛ جوانان تحصیلکرده و متخصص اگر برخلاف نسل قبلی، برده مقام و قدرت و عنوان و منافع نشوند، و انرژی سازنده خود را صرف تنگ نظری و حسادت و نابخردی و رقابت منفی نکنند، پیروز میدان خواهند بود و چشم و چراغ و زبان مردم خواهند شد. مردم جامعه هم سرانجام قضاوت ونقد و پذیش خود را خواهد کرد، فقط کمی زمان و اراده و باور به رشد می خواهد تا زحماتشان به بار بنشیند. [ درباره احزاب کردی در بخش پایانی توضیحی اورده ام که می شود به آن مراجعه کرد ]

------------------------------------
• آیا تصور نمی کنید که دیگر دوران شما به پایان رسیده است؟

من متعلق به دورانی دیگر هستم که با دوران امروز بالطبع فاصله زیادی دارد. بعضی وقت ها ساعت ۲ نیمه شب می بینم بچه هایم مشعول حرف زدن و خندیدن هستند یا موسیقی گوش می کنند، فیلم نگاه می کنند و یا سروصدا می کنند، اما خودم می خواهم استراحت کنم و گاه می گویم، چرا چنین می کنند؟ چه معنایی دارد ساعت ۲ و نیم نیمه شب دارند غذا می خورند؟ و یا از خودم می پرسم که ببین چقدر بی عقل هستند، آخر کی الان وقت غذا خوردن است؟ اما به جای اینکه بروم از ایشان بپرسم که چرا چنین داد و قال می کنند ؛ به خودم می گویم " آخر مرد حسابی، تو در سن آنها ساعت ٣.۵ نصف شب هم نان می خوردی و شلوغ می کردی ؛ چرا می خواهی مواخذه شان کنی ؟... ول کن و برو به کارت برس ! "
درباره مسایل سیاسی نیز باورم به این است که ما متعلق به دورانی دیگر هستیم و دور و زمانه امروز دورانی دیگر است، بسیار واقع بینانه معتقدم که بگذاریم مردم حزب دمکرات را - مثلا اگر مورد علاقه شان است - آن گونه که می خواهند از نو بسازند و بنایش کنند. و این عقیده ام را بارها اعلام کرده و در جشن نوروز امسال هم رسما گفته ام. این حزب به خون تازه نیاز دارد ؛ باید نو شود و مردم هم دیگر منتظر ما نباشند که این حزب را نو کنیم، آنهایی که منفعتشان در نو کردن است، بیایند و آنگونه که دوست دارند این حزب را نو کنند و بسازند.

• خوب این حرف ها چرا به گوش مردم داخل جامعه ایران نمی رسد؟

البته سی دی شده و مردم هم شنیده اند

• پس اختلاف شما و حزب و آقای هجری برای مقام و عنوان نبوده است و آن را نزاع قدرت نمی دانید؟

جوابی بسیار ساده و عوام فهم دارد. ایامی که من سکرتر بودم تا آنجایی که شد اصرار کردم – با زور – که اصلی در اساسنامه بگنجد که به کسی اجازه ندهد بیشتر از ۲ بار سکرتر شود، کسی که اهل عنوان و مقام باشد، بی عقل نیست که مانعی چنین در برابر خودش بسازد و علاوه بر این در کنگره ۱۲ اعلام کردم که من خودم را نه برای سکرتری و نه برای عضویت در کمیته مرکزی کاندید نخواهم کرد ؛ در آستانه کنگره۱۲ از من پذیرفته شد اما بعدها دو دستگی در حزب رخ داد که هر دو طرف آمدند و گفتند که این دوره کنار نروم و باید مسئولیت بپذیرم و هر دو گفتند که مرا قبول دارند، چون هیچ کدام از طرفین طرف دیگر را نمی پسندد و به ناچار باید این مسئولیت را بپذیرم و تسهیل امور، هر چه بگویم انجام خواهند داد و اکنون هم انها در قید حیاتند و می توانید که بروید و از ایشان بپرسید تا به کنه ماجرا پی ببرید.
اما من – بر خلاف میل خودم - به حکم مسئولیت به حزب و ملت و مردم قبول کردم که بار دیگر عضو کمیته مرکزی بشوم. در کنگره ۱۱ آن اصل را گفته بودم و در کنگره ۱۲ خواستند که آن اصل را بردارند اما من گفتم که میل، میل شما است اما عمر من در حزب دمکرات به اندازه برداشتن آن اصل است ؛ اگر همین الان بردارید من هم اکنون استعفا می دهم و بنا براین وقتی که می گویم " به زور "، واقعا به زور آن اصل را گذاشتم. پس کاملا ساده به نظر می آید که همه چیز به خاطر پست و مقام و عنوان نیست. بعد داستانی جالب تر هست که نمی خواهم ضبط شود......
هر چند به جناب هجری گفتم: در دوران مسئولیتم، شما کارشکنی درکارهای من کردید و ایشان هم گفت: بله چنین است! درپاسخش گفتم: اما در دوران مسئولیت شما، من کاری را خواهم کرد که شما سربلند باشی و موفق و قبل از هر کسی برایت کف می زنم... اگر شک دارید که من پست سکرتری را از شما پس بگیرم، به خون خود پیمان شرف می نویسم که تا آخر عمرم خودم را عضو کمیته مرکزی نکنم، و وقتی هم چنین کاری را نکنم بالطبع نمی توانم سکرتر شوم. تنها باید بدانیم که آن حزب متعلق به همگی کردها است و همگی در آن سهیم و دارای حقوق متساوی هستند.... که دیگر مبحث ها پر طول و تفصیل است و نمی خواهم به جزئیات اشاره کنم، نکرار آن حرف را دوبار در روبرویش باز گفتم، بار اول در نزد بابا علی مهر پرور و بار دیگر در حضور ۴ اندام دفتر سیاسی ؛ که یک کلمه اش را هم هجری انکار نکرد. اختلاف ما هیچ گاه برای مقام و عنوان نبوده است و حتی به خاطر مسایل فکری و سیاسی هم نبوده. اختلاف ما بر اثر این است که آقای هجری باورش به تک صدایی در حزب است و معتقد است که مخالفان و دگر اندیشان باید از بین بروند و حذف شوند و با صراحت می گوید: من نه به جناح و نه به جمع و طومار باور دارم....
ماجرای طومار هم این بود که روزی من برای مردم حرف می زدم ؛ عرفان رهنمون آمد و اسم نوشت که او هم حرف بزند ؛ پذیرفته شد و آمد سخن گفت، اما سخن گفتنی که در واقع چشمش را بست و هر نشاید و نبایدی را که خواست به زبان آورد که " دریا با دهان سگ آلوده نمی شود" – یعنی مردم، سگ اند و جناب هجری، دریا !... و در این سخنان در حالی بود که احدالناسی به او توهینی تکرده بود !..آنگاه ۲۹۷ نفر نامه نوشتند که او باید بر سر آن حرفها مجازات بشود ؛ اما کسی پیگیری نکرد! گروه ایشان، تلاش کردند که حزب را یک دست کنند و تک صدایی حکمفرما باشد و صدها کس یا از حزب اخراج شدند و یا مجبور شدند که بروند و یا به این طرف و آن طرف روانه شدند و در واقع اختلاف ما بر سر این مسایل بود. و یا به خاطر برنامه که از لحاظ فکری من باورم به تغییر است. ۲ هفته بعد از کنگره ۱٣ همه کس را دعوت کردم و سپاس همه را گفتم که در مراسم شرکت کردند و حتی سپاس هجری را گفتم. اما در آستانه کنگره بسیار حرف ناشایست درباره من نوشتند و در اینترنت هم پخش کردند که گویا من از راه قاسملو جدا شده ام، من هم بحث زیادی کردم و بعدا گفتم که با این حال صحنه ای دیگر از تاریخ ورق می خورد و گفتم که حاظرم در حد توانم تمام زندگی ام را در اختیاراین حزب و رهبری قرار داده ام تنها به این شرط که این حزب به همگان تعلق داشته باشد و برنامه ای برای فعالیت نو داشته باشد.
این پرسش را انتظار داشتم "پس چرا موقعی که خود سکرتر بودید برنامه ای نداشتید؟" و هنوز هم نوارم مانده است!... پس از ۵ ماه دیگر، درست ٣ سال است که برنامه من در کمیته مرکزی مطرح و تایید شده است، اما هرگز اجرا نشد!.. انگار که نمی بایست اجرا شود، چون من سکرترم و نباید موفق باشم.. پس از آن هجری در همان مراسم که گفتم، بلند شد و سپاسم گفت که انتظار از من هم همین حرفها بود – یعنی به ظاهر حرفهایم را تایید کرد -.....[ با خنده ] ملاحظه می فرمایید.... پس با این کارها، تمام حرفهایی را که باید بزنم، زده ام...

• پس حالا که با هم اختلاف دارید، چه تاثیری بر جامعه کردها دارید؟ تصور نمی کنید بیشتر دچار اضمحلال شده اید؟

٣-۴ ماه پیش از کنگره ۱٣ این حزب دچار انشعاب شد، یعنی وقتی حس کردند که کنگره ۱٣ را کاملا در اختیار دارند. ما تلاش کردیم که این انشعاب را دوباره به هم جوش بزنیم که نتوانستیم اما پس از آن همه چیز را گفتیم و این که در این حزب باید تغییرات اساسی رخ دهد که می شود درباره اش بحث کرد و بعضی از آن تغییرات باید در کنگره مطرح و سپس پذیرفته شود. اما در چهار چوب اساسنامه موجود هم می شود کار کرد مثلا ازادی بیان و نقد و نظر در حزب که کسی بتواند در نهایت آزادی حرف بزند و نقدش را بگوید و بنا به پیشنهاد من این اصل قبلا در کنگره های سابق مطرح شد. بگذارید برایتان تعریف کنم که در کنگره – در حد ممکن – که هر عضو کنگره از ۶ ماه قبل از کنگره هر فکر سیاسی و حزبی جدا را مطرح کند و در مراسم با صراحت و آشکاری بگوید.
دوستی مخالف داشتم در کنگره ۱۰ مخالف من بود اما گفت که تاریخ، این موضوع را به نام حسن زاده ثبت خواهد کرد که " حق ابراز نظر مخالف " را وارد حزب دمکرات کرد. در کنگره ۱۱ ان پیشنهاد را تکمیل کردم که در فردا روز کنگره هر کسی هر نظری جداگانه دارد در حزب مطرح کند. در کنگره ۱۲ تکمیل تر کردم که باز هم به اتفاق آرا تصویب شود و هر جور دسته بندی پنهانی، عقوبت وجزایی در حد خیانت دارد و باید مجازات شود و هر کسی حق دارد درباره هر سیاست حزبی و هر شخصیت و ارگانی در جمع حزبی به آشکارا مطرح کند بدون آنکه عقوبت و مچازاتی در انتظار کسی با شد، یعنی هر طرف حزب را بگوید. در آن زمان ها من به این حرفها اعتقاد داشته ام و به شنیدن صدای مخالف باور دارم و این نوگرایی برای من و امثال من به خاطر این باور است که این دور و زمانه، دوران کسی دیگر است و دوران ما تمام شده است و باید با نگاهی واقع بینانه تر بگویم که کسی دیگر – مثلا جوانی آگاه و حاذق و لایق - بیاید و میدان را در دست گیرد. البته باور هم ندارم که همه آنهایی که هم نسل من هستند باید زنده به گور شوند.به عکس، حزب باید از تجربه پیران رفته راه استفاده کند نه اینکه تجربه کار آزموده ها را کنار گذاشت بلکه باید حرمت نهاد و رهبری را به دست نسل جوان سپرد و از طرفی حزب، اتحادیه جوانان نیست، کودکستان هم نیست، حزب دمکرات باید رهبری و بدنه اش نرکیبی از نیروی جوان و افکار تازه و تجربه و عقلانیت نو و دانش و مدرنیته باشد، باید این حزب این فرصت را داشته باشد و تجربه کند وواقع بینانه باید گفت که حتی من اشکال و ایراد در گذشته حزب می بینم که خود را هم در اجرای آن شریک می دانم و در بسیاری امور دست داشته ام. و تاریخ خطاهایم را بازگو خواهد کرد و ابایی هم از پذیرفتن نقد سالم و سازنده ندارم.
مثلا: نبود زنان به شیوه ای جدی در کادر حزب از بالا و پایین عیب بزرگ تاریخ این حزب است. باید تفکر کهنه و منجمد از بین برده شود و مکانیزمی درست شود که مکانیزم کهنه نتواند صعود کند و از پلکان رهبری بالا رود و باید برای شرکت و حضور جوانان مکانیزم فراهم شود. منظورم آن است مثلا انتخابات برگزار شود و در میان زن و مرد شاید خود من به همان مرد رای بدهم، چون از نظر دلسوزی – نه ضدیت با زن – اعتقاد دارم که مرد بهتر می توانند حرکت کنند و به آنها به خاطر تجربه کاری رای می دهم ؛ پس برای اینکه زن حتما به کادر رهبری بیاید باید مکانیزم جداگانه داشته باشیم و تضمین برای انتخابات هم فراهم باشد. من شخصا باورم به این است که این حزب در هر رده جنسی و سنی می تواند برای خود مکانیزم تعریف کند.

• تا کی می خواهید بیرون از جامعه کردستان و ایران باشید ؟ چرا مانند اکثر احزاب جدی و تاریخی، در داخل ایران و در کنار سیاست حاکم و تغییرات مردم جامعه فعالیت و تعامل نمی کنید ؟

می دانی مشکل چیست؟ تا این اواخر جزو تهمت های من این است که گویا من این پیشنهاد را به جمهوری اسلامی داده ام، اما وافع امر این است که من هیچ پیشنهادی به این حکومت نداده ام و هیچ ارتباطی و پیوندی هم با ایشان ندارم ؛ نه ایشان از من چیزی خواسته اند و نه اگر هم از من چیزی بخواهند من پاسخی خواهم داد ؛ چون باورم به این است که اگر به وطن بازگردیم باید آن خواست هایی که حزب دمکرات دارد را بتوانیم مطرح کنیم و بدون آنکه قتل و تبعید و شکنجه و زندان در انتظار ما باشد، و این تضمین را می خواهیم.

• آیا فقط مشکل شما، همین مطرح کردن خواسته ها است؟

خوب باید بتوانیم که برای مطرح کردن آن عقاید تلاش کنیم و در حکومت مطرح کنیم و در این صورت دوری از وطن نوعی خیانت است و باید از خود پرسید که "ما در اینجا چه می کنیم؟" و باید برویم به وطن و باید برای تحقق آرمانهایمان و هدفهایمان تلاش توام با صلح و آشتی داشته باشیم. اما چون به باور شخصی من جمهوری اسلامی، نظامی نیست که تحمل نظر ما را داشته باشد و طبیعتا – مانند دیگر احزاب سیاسی - اجازه فعالیت را هم به ما نمی دهد، پس ناچاریم که پشت مرزها بمانیم و بازگشت به آن طرف مرز هم کار چندان ساده ای نیست، اگر بازگردیم فورا به ما هجوم می آورند و اگر هجوم آوردند که تسلیم شدن رسم مردانگی و مروت در بین کردها نیست و انسان با شرف و کوشا و مبارز هم تسلیم زور نمی شود و مقاومت خواهد کرد و اگر مقاومت مسلحانه هم بکنیم، طبیعی است که حریف ما قدرتمندتر است و دیگر نیازی نیست که در این زمینه وارد تفصیلات شویم.

• نمی دانم آیا شما هم معتقدید که اگر در دوران قرن ۲۱ انسان بنشیند و از اسلحه دور شود و فقط از لحاظ فکر و اندیشه و رای کار کند، چه اتفاقی می افتد؟ که قاسملو هم به این مساله فرهنگ سازی باور جدی داشت.

بسیار خوب، هر وقت امکان طرح فکر و اندیشه وجود داشته باشد با طرح مسایل از راه نوشتن و فکر و عقلانیت، یکی بیاید و به اسلحه پناه ببرد، باید آن شخص را نزد روانپزشک برد چون عقل وی طبیعی و نرمال نیست، وقتی که می توان از راه آرامش و صلح و عقلانیت و خرد جمعی خواسته خود را مطرح کرد، چرا باید به سلاح پناه برد.

• اما اکنون شما مسلح هستید و نمی پذیرید که حزب مدعی دمکراسی باید از سلاح دوری جوید و اندیشه سازی کند؟

سلاح برای حزب دمکرات کردستان ایران، انتخابی جبری بوده است

• بود! الان چه؟... پس از ترور قاسملو و شرفکندی، در ان هنگام شما سکرتر بودید که یکی از دوران های بحران زای تاریخ معاصر ایران هم بوده، آیا در آن ٨-۹ سال این فرصت پیش نیامد که با حکومت و دولت های متغییر ایران در خود کشور یا خارج از ایران وارد مذاکره و گفتگو شوید و نظریات خود را مطرح کنید ؟

با حکومت ایران؟

• بله! چرا ایران همواره بر این اعتقاد است که شما با ایشان قهر کرده اید و به کوهستان رفته و به زبان اسلحه سخن می گویید؟

چون به گمانم سیاست های ایشان، چندان بر روی واقعیت و راستی نبود، بعد از ترور قاسملو کمتر از ۲ هفته درخواست کردند که با هم بنشینیم و برای ترور قاسملو هیات تحقیق تشکیل دهیم و ما هم گفتیم که اگر می خواهید کسی دیگر را به مسلخگاه ببرید، راهی دیگر را انتخاب کنید، ما چگونه می توانیم با شما هیات تحقیق انتخاب کنیم ؟ چندین بار گفته اند که با هم گفتگو و مذاکره کنیم و ما هم گفته ایم که " بسم الله " !... ار گفتگو با هیچ کسی و دولتی ابا نداریم، ما چیزی را نداریم که از مردم پنهان کنیم و همه چیز را علنی خواهیم گفت. انسان اهل عقلانیت و خرد، شرط اول قدم را – که گفتگو است - را با جان و دل می پذیرد.

• یعنی اگر رسانه و مدیا داخلی و خارجی در اختیار باشد، شما حاضرید؟

ما گفته ایم که شما اعلام رسمی کنید و ما هم اعلام می کنیم.

• خوب اگر خبرنگارهای دنیا بریزند و در ان مکان با شما مصاحبه کنند، باز هم شما حاظرید که علنی با حکومت درباره خواسته هایتان حرف بزنید؟

عرض کردم که علنی و صادقانه حرف می زنیم ولی باید گفت و گو باشد نه بازجویی و پاسخ به پرسش هایی که مثلا چرا چنین کردید و بهمان ؟... چون دیگر این گفتگو نیست و هدف ما اقدام علیه حکومت نبوده و هدف ما فقط تحقق مسایل آرمانی ما است و خواست های فرهنگی و تاریخی کردها و دوست داریم که با دولت مرکزی در میان بگذاریم و با ایشان مطرح کنیم. اما به تهران نمی رویم، چون باور نداریم و حق هم داریم که چنین اعنماد و باوری نداشته باشیم. اینطور نیست ؟.. اما در یک کشور خارجی با آگاهی همه – نه مانند واقعه وین - و با حفاظت پلیس امنیتی ان کشور حاظریم که گفت و گو کنیم. برای medya " " هم مانعی نداریم، در همه مذاکرات رسم بر این است که بین حکومت یا دولت با قوم، در قدم اول مذاکره می شود و توافقی صورت می گیرد و در مراحل پیشرفته تر به medya " " هم خبر می دهند – مانند فلسطینی ها و اسراییل که چند سال در مادرید و... مذاکره کردند و بعدا آشکار کردند – در عرف دیپلماسی برای گفتگو باید اول به نتیجه رسید وآنگاه علنی کرد... الان هم من برای دفاع از سرنوشت مردمم و سرزمینم، حاظرم با هر حکومتی گفتگو کنم چه رسد به ایران، در هر کشوری که دو طرف موافق باشیم و بعدا در هر رسانه ای که خواستند عین حرفهایمان را به طور علنی منتشر کنند ؛ اما همانطور که گفتم به شرطی که گفتگو و مذاکره باشد نه بازجویی و اتهام بستن... من حتی با روزنامه " کیهان " هم حاظرم مصاحبه کنم و حرف های خودم را علنا بزنم و آنها هم مختارند که حرفشان را بزنند !... و گفتگو حق انسانی من است و گریز از گفتگو شرط خرد نیست.

• این نشان از پختگی و بلوغ فکری شما دارد؛ شادروان دکتر قاسملو هم اهل مذاکره بود و به گفتگو با همگان باور داشت و حتی خون خودش را در راه گفتگو اهدا کرد، اما مشکل این است که medya " " ابزار، دست قدرت های حاکمه در هر کشوری است و بالطبع شما هم در ایران، مانند اکثر احزاب چنین امکانات رسانه ای ندارید، اما نکته این است که شانس شما فقط همین نسل جوان و جامعه است و تریبون کمی هم نیست، اما براستی شما به این جامعه چه دارید بگویید ؟ حکومت شما را دشمن خودش می داند و شما را برانداز معرفی می کند و از این حرفها.... مانند اقدام علیه امنیت و تمامیت ارضی و.... اما واقعا هدف شما چیست ؟

[با خنده ] افسوس که نمی توانیم بر انداز باشیم ! وگرنه دوست داشتیم همین فردا همه چیز کن فیکون شود !.... اما واقعا توهمی نداریم. ما فقط خواهان احقاق حق کلیه ملت ها و مذاهب و قشرها و طبعات ملت ها هستیم و این را گناه نمی دانیم. اگر دادگاه ایران بروم من به اعدام محکوم می شوم، اما در دادگاه وجدان بشری، من متهم نیستم، چون خواهان دمکراسی و آزادی و احقاق حق و روشتی حقیقت در وطنم هستم، ملاحظه می فرمایید !

• به روند اصلاحات و تقییرات تدریجی - در ایران باور ندارید؟

من مثلی مشهور دارم که اگر خاله ام ریش داشت، دایی ام می شد.اگر در ایران ممکن است که اصلاحات رخ دهد چرا مخالف باشم ؟.. اما می دانم بسیار سخت است و به این راحتی ها هم گذار از اصلاحات رخ نمی دهد. یک بار با نمایندگان جمهوری اسلامی در سال ۱٣۶٣ دیدار داشتم و به ظاهر برای مذاکره آمده بودند – اما بعدها مشخص شد که چنین نبود – یکی پرسید که چرا شما شعار براندازی دارید، اگر خودمختاری را به شما بدهیم این شعار را حذف خواهید کرد؟ گفتم " معلوم است !.. چون دیگر شعار ما محقق شده است، پرسید: یعنی چه ؟، در پاسخش گفتم: ما مخالف و دشمن جمهوری اسلامی که نیستیم، ما فقط مخالف سیاست آن هستیم... در همان حال نکته ای ادبی گفتم که امام انسانی پاک و مرتب است و ما مشکلی هم با حضرت امام نداریم، دشمنی و عداوت ما با سیاست ایران است، معلوم است که اگر خودمختاری را به ما بدهند، نیازی به براندازی نداریم.
بارها با صراحت گفته ایم که ما عاشق جنگ و ترور نبوده و نیستیم و این شعار هم به خاطر این است که با وجود این سیاست، تحقق خواست هر قشری از مردم ایران، تقریبا ناممکن است. چون دایره ممکن ها وسیع است و می تواند شامل اینها هم باشد. و به خاطر همین است. اگر در ایران آن اصلاحات و رفرم مورد نظر شما رخ دهد، چرا که نه ؟!   گاهی به ما گفته اند که شعار براندازی داریم، خوب بروند با مردم ارومیه و کردستان و کرمانشاه وارد مذاکره شوند و خواسته های مردم را بشنوند و سعی در رفع معضلات داشته باشند. مشکل ما فقط با سیاست حکومت فعلی ایران، که به نوعی همان نگاه مطلق نگر و غیر قابل انعطاف است. من به اسلحه باوری نداشته و ندارم دیگر دوران آن حرفها تمام شد و حال فقط برای هراس از حمله و تهاجم و همان حس نا امنی و دغدغه از هجوم، سلاح داریم و زمین نگذاشته ایم... و اگر هجومی به ما شد، بدون اسلحه و دفاع چه کنیم ؟... تسلیم که نمی خواهیم بشویم، باید مردانه مقاومت کرد و در این سن ۶٨ سالگی هم خود حاضرم که برای اعتقادم بجنگم...

• تهمت دیگر شما تجزیه طلبی و باور به کمک اجنبی است و وجود بعضی از همین تاکتیک های غلط شما، موجب دردسر آفرینی برای کردهای داخل ایران است که حکومت با نگاهی امنیتی به کردهای داخل جامعه بنگرد.

اما نه مرحوم قاسملو و نه قاضی محمد بزرگ، چنین گفته اند!... ما هرگز چنین نگفته ایم، نه ما و نه قوم های دیگر ایران تجزیه طلبی میکنند، بلکه تجزیه طلب آنهایی هستند که با سیاست غلط این قوم ها را رنجانده اند و تصور می کنند حق با ایشان است. این روزها کنفرانس و همایشی بوده است در پاریس ؛ که یکی درباره زیر ملت حرف زد و من پرسیدم " زیر ملت " کیست ؟، تار و پود ملت ایران را همگان تشکیل داده اند " فارس و ترک و کرد و لر و بلوچ و عرب و ارمنی و گیلکی و.. " و نمی شود یکی را ملت نامید و دیگری را زیر مجموعه آن ملت !... و باید به این امر دقت کرد. اگر این اقوام همگی زیر ملت ایرانند، خوب، می شود پذیرفت ؛ اما به هر حال این تعبیر هست و در سازمان ملل هم ایران یک ملت است و این بد نیست. انحاد شوروی سابق هم ۱۵ ملت جورواجور داشت و اما یک ملت تصور می شود و حتی در آذربایجان در سالهای ۷۰، ۷۲ ملیت داشتند ؛ اما در هر حالت آن را یک ملت می دانستند و ما هم با همدیگر ملت ایران را تشکیل داده ایم و نمی شود جدا کرد و اصلا جدایی و تفاوتی نباید بین هم وجود داشته باشد. ملت ایران چند قوم و ملت با هم دارد و این تنوع قومی زیبا است ؛ و نمی شود که تنها فارس را ملت نامید و مابقی را زیر ملت.
و بدا به احوال کسی که از کشوری خارجی بخواهد که وطنش را برایش اشغال کند و حکومتش را تغییر دهد !...من هر روز کشور عراق را می بینم و هرگز حاظر نیستم که چنین فاجعه و بلایی سر کشورم بیاید و وطنم ایران به چنین حال و روزی مانند عراق بیافتد !... هیچوقت هم ما کردها و حزب های کردی، به تجزیه و جدا شدن از ایران و وطن مان اعتقاد و باور نداشته و نداریم ؛ آخر با این طرز تفکر کودکانه که مثلا یک یا چند استان را از ایران جدا کنیم که چه بشود ؟ مردم جهان را به تماشای کودک باوری خود فرا بخوانیم ؟... در عمر نسل من و شما جوان ها هم بعید و ناممکن است که این امر محقق شود، هر چقدر هم دایره امکان وسیع باشد..

• به هر حال بسیاری از کردها می خواهند که در سطح کلان، داخل بدنه حکومت هستند و با حکومت باید کنار بیایند و نوعی تعامل داشته باشند تا در قدرت شرکت داشته باشند.

مشکل کردها این نیست که در بدنه حاکمیت حضور داشته باشند و مثلا وزیری یا استانداری و یا سخنگویی داشته باشیم. بلکه دولت ها همیشه کردهایی اینچنین رام قدرت و مطیع و حرف شنو را انتخاب خواهند کرد و این برای کردها نان و آب نمی شود ؛ آنچه کردها از ایران می خواهند، تساوی حق ایرانیت است بلکه منظورم در این است که بین ایرانی یکپارچه و مساوی و یا تجزیه ایران مسلما انسان های آگاه و منطقی، اتحاد و یکپارچگی و طن و تمامیت ارضی را انتخاب می کنند و کردها و بلوچ ها و نرک ها و... نمی خواهند که سرزمینی در حصار و کوچک و فقیر را انتخاب کنند، هر گز!
چون وطنی بزرگ و قدرتمند داریم، اقتصاد و ارتش و سیاست داریم، و فقط کردها می خواهند بر سرنوشت خود حاکم باشند ودر سرزمین ابا و اجدادی و در چهارچوب قانون خود را اداره کنند، و این توقع زیادی نیست اینکه سرنوشت خود را به دست ماموران منتخب خود بدهد و در چهارچوب قوانین ایران - که یک ملت مادر است - به اندازه خود در قدرت و اداره کشور دخیل و مشارکتی واقعی داشته باشد و نمایندگی مردم کردها را بر عهده گیرند. در سال ۱٣۴۲ انتخاباتی را به یاد می آورم که از بوکان – ایلخانی زاده – و سردشت یک حوزه انتخاباتی بودند، چون به حد نصاب نبود و در سردشت هم ۱ نفر کاندید شد، هر دو صاحب ملک بودند کسی دیگر کاندیدا نبود ؛ اما روز انتخابات گفتند علی مدنی هم کاندید است و انتخاباتی مطلقا آزاد بود و ظاهرا درسردشت و بوکان به هر کدام از کاندیدا ها رای دادند و اما در نتیجه انتخابات علی مدنی را از صندوق بیرون اوردند و این یعنی " تقلب " !   و این شیوه نمایندگی مردم نیست و مردم باید در انتخابات آزاد نماینده واقعی خود را انتخاب کنند و دولت هم مجلس واقعی خود را داشته باشد و در ایران هم مشارکت واقعی پدید آید. که البته این برنامه، تفصیلات دیگری دارد که متخصصین و کارشناسان باید این قانون را به منصه طهور برسانند.

• حرف های شما خیلی باز و بی پرده است و در واقع دری را گشوده اید، پس چرا حکومت حرف شما را نمی شنود و هنوز سوتفاهم دارد؟

این حرفها حرفهای من نیست. این سخنان معلم و مراد من قاضی محمد است که او گفت ما هر گز از ایران جدا نشده و نمی شویم و خود مختاری می خواهیم و در عمل هم اجرا کرده ایم و سپس قاسملو هم چنین گفت. اما مشکل این است که حکومت نخواسته است این حرفها را بشنود و تا ۲ سال پس از سرنگونی شاه هم ما در حال مذاکره با جمهوری اسلامی بودیم و در این ٣ سال سعی کردیم که دکتر قاسملو ۱ ساعت برود تلویزیون و حرف هایش را بزند تا مثلا همه مردم ایران بدانند که این فرد تجزیه طلب و بد است و سپس او را همین مردم جامعه از مملکت بیرون کنند، اما نیم ساعت و نیم دقیقه هم اجازه نداند و نگذاشتند که مردم بشنوند و قضاوت کنند، دیگر چه باید گفت؟


در کردستان باید فرهنگ سازی کرد نه سیاست بازی
www.erphaneqaneeifard.blogfa.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست