سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ترس و تابوهارا بشکنیم و با مردم رو راست باشیم!


دکتر گلمراد مرادی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۱ تير ۱٣٨۶ -  ۲۲ ژوئيه ۲۰۰۷


دراین روزهای بحرانی هر انسان دلسوز هموطن و علاقمند به تعلیم و تربیت آیندگان و فرزندان مملکت از خود می پرسد، آیا ورود ویژگیهای پیامبر اسلام به کتابهای درسی آن گونه که احمدی نژاد گفته است، ضروریست؟! در پاسخ باید گفت: البته هر اقدامی که به سود جامعه و سیستم آموزشی آن باشد، بسیار ضروری به نظر خواهد رسید و هر چیزی به زیان آن باشد، بدون شک نه! درایران اسلام زده ما، در ۲۷ سال گذشته، روزی، ماهی و سالی نبوده و نیست که پیشنهاد جدیدی درباره شیوه مملکت داری و اسلامی کردن همه ی ارگانها، چه دولتی وچه غیر دولتی نشود و قانون جدیدی دررابطه بازندگی خصوصی مردم و شیوه تعلیم و تربیت "اسلامی" و غیره وضع نگردد و بدینترتیب خبر تازه و تعجب آوری به خبر نگاران جهان تحویل نگردد که در تیتر سازی روزنامه های جنجالی و برخی رسانه های دیگر، نقشی نداشته باشند. در اینجا فقط به چند نمونه اشاره می کنیم. در سالیان پیش، همینکه رژیم متوجه شد که بستن فاحشه خانه ها و جلو گیری شدید از روابط زن و مرد باهم و در مراحلی جلوگیری از تن فروشی زنان در گوشه و کنار شهر ها، قبل از آنکه محل کار و شغلی و منبع در آمدی برای زندگی آنان ایجاد کنند، کار درستی نبوده است. و اکنون می بایستی برای حفظ قدرت و حد اقل راضی نگهداشتن "پاسداران اسلام"، چاره ای بیاندیشند. لذا ضرب العجل اقدام به طرح و تأسیس آن نوع "خانه های عفاف" برای زنان بیوه و بدون شوهر و دیگر زنان "بی سر پرست" نمودند و رسمیت آنها را نیز به تأیید سران مملکت رساندند که درهر کدام ازاین"خانه های عفاف" آخوندی را به عنوان مسئول صیغه حلال خواندن و گرفتن مبلغ معینی برای اجازه ورود مردی به حرم زنی بیوه یا مطلقه و هر زن "بی سرپرست" دیگری بر درگاه آن خانه ها نشاندند. گویا هنوز هم این خانه ها و روش تن فروشی حلال اسلامی ادامه دارد. بعداز آن و بویژه، ازهمین یک سال قبل تاکنون، روزی مسئله صیغه دختران باکره، مطرح می شد که این خود با مشکل افکار پدر سالاری روبرو گردید که تقدس باکرگی ازبین می رود! برای این مسئله فکری کردند و خیلی ساده با فتوای یک شارع و دوختن پرده بکارت درصورت لزوم و با عمل جراحی دو باره باکره شدن، مشکل از سر راه بر داشته شد! یعنی آن "تقدس" باکره بودن با حرف یک آخوند از نو جای خود را می یابد. چه خوب! روز دیگری، طرح مسئله ی لباس یکرنگ و یک جور، برای زنان و دختران در ملاء عام بوده و هست و یا طرح جدائی زن و مرد در اتو بوسها و در کلاسهای درس دانشگاه و در صفهای نانوائی و غیره پیشنهاد شده و می شود و روزی مانیکنهای لباس زنان را به نمایش می گذارند که مردم ازآنها دیدن کنند ونظر بدهند! حالا به احتمال قوی، برخی از مردان که پدر سالاری را نفی می کنند، ازخود بپرسند: چرا این جور سخت گیریها فقط برای زنان باید باشد و نه مردان؟ اگر خوب دقت شود، پرسش درست و بجائی است. چون در قرآن مجید، سوره نور، آیات ٣۰ و ٣۱ مسئله حجاب اسلامی برای زنان و مردان آمده است و نه فقط برای زنان، در آنجا می خوانیم: "ایرسول ما مردان مومن را بگو تاچشمها (ازنگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشانرا (ازکار زشت زنان) محفوظ دارند که این بر پاکیزگی (جسم و جان) شما اصلح است و البته خدا بهر چه کنید کاملا آگاهست(٣۰). ایرسول زنان مومن را بگو تاچشمها (ازنگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را (از عمل زشت) محفوظ دارند و زینت و آرایش خود جز آنچه قهرا ظاهر میشود بر بیگانگان آشکار نسازند و ......."(٣۱). در این آیه از زنان نظم بیشتری خواسته شده. قابل ذکر است که مترجم ضد زن در پرانتز آیه مربوط به زنان، ننوشته است که (از عمل زشت مردان)! چرا ننوشته؟ باید از خود ایشان پرسید. در هر صورت در دو آیه فوق، مفهوم، تقریبا یکی است و آن طور که اشاره شده، پرانتزها نیز از مترجم، الهی قمشه ای است. نهایتا در این روزها و به تازگی پیشنهاد شده، آن هم از طرف رئیس جمهور مملکت که در کتابهای درسی، ویژه گیهای پیامبر اکرم آورده شود. البته گرچه اکثر مردم، مخالف پیشنهادهای قرون وسطائی و بیشترین طرحهای خنده آور و مسخره ی این آقایان گردانندگان رژیم اسلامی اند، اما تصور می رود کمتر کسی مخالف این پیشنهاد آخری آقای احمدی نژاد باشد، به شرطی که همه ویژگیهای آن پیامبر بزرگوار درکتابهای درسی آوزده شوند، نه فقط گلچینی از آنان را!

در هر حال این طور معلوم است که گردانندگان جمهوری اسلامی با سر سختی و به هر قیمتی می خواهند قدرت را حفظ کنند. به قول یک خبرنگار خارجی که بعد از دیدار چند هفته ای خود از تهران گفته بوده: "اینان اسلام را دسیسه کرده اند که بر سر قدرت بمانند، زیرا در تهران از چیزی که خبری نیست، همان اسلام است" نقل بمعنی. بله، هم وطنان عزیز، باید به این خبرنگار واقع بین حق داد. درایران به ظاهر اسلامی که اگر تار موئی از سر زنی معلوم باشد و او را بگیرند و آن زن مقاومتی از خود نشان دهد و اعتراض کند، با شلاق و تنبیه اسلامی سر و کار دارد، ولی در عوض دزدی، رشوه خواری، دروغ، کلاهبرداری، بی ناموسی و بهروسیله ای به پول رسیدن از نوع اسلامی اش غوغا میکند. یعنی هر انسانی می تواند به ظاهر خود را هوادار این رژیم جا بزند و هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد. بر عکس، در چنین کشوری و در سایه چنین حکومت اسلامی ای، مسلمانان مومن ولی مخالف رژیم با زندان انفرادی، بسکوت وا داشتن، به دادگاه کشانده شدن و محاکمه و حتا به پای اعدام رفتن، سر و کار دارند. به دیگر سخن هر کسی همانند آقای صادق محصولی ظاهر اسلام را رعایت کند و دوست رئیس جمهور، یا باجناق و داماد یک آخوند با نفوذ باشد، دست و بالش باز خواهد بود که مملکت را بچاپد و غارت کند. زیرا در جمهوری اسلامی معیار سنجش برای بعهده گرفتن یک مسئولیت، تخصص و تبحر و مدارک تحصیلی نیست و اینها کمترین معنائی دارند، بلکه درجه فامیلی و درجه دوستی و پیش از همه درجه ظاهر سازی در نماز خواندن و مذهبی بودن شرط اول است. پس درکشوری که صادق محصولی ها و کاندیدای شکست خورده وزارت نفت آقای احمدی نژاد و اکنون مشاور ایشان، به سادگی می توانند میلیاردر شوند، اما مردم چنین کشوری با وصف تلاش فراوان، دائم هشت خود را در گرو نه دارند و نمی توانند از استثمار بدور و در رفاه بسر برند و در یک کلام از همه چیز هم راضی باشند! بنا به نوشته کیهان لندن، شماره ۱۱۶٣، آقای صادق محصولی، طبق اعتراف خودشان، "در مدت فقط ده سال ۱۶۰ میلیارد تومان، یعنی سالی ۱۶ ملیارد تومان و بدین ترتیب، روزانه ۴۰ میلیون تومان و در هر دقیقه مبلغی حدود ۲۹۲ هزار تومان ثروت به دست آورده است". البته آنکه قبلا افشاء شده بود و احتمالا همه آن را می دانند که فقط ارزش ویلای مسکونی آقای محصولی ۲۰ ملیارد تومان است، جای خود دارد. حدود دوسال پیش بود که پسر واعظ طبسی فقط دریک قلم بصورت "وام بنام شرکتش" مبلغ تقریبی ۱۲۱ میلیارد تومان کلاه سر بانک صادرات گذاشته بود. با وصف وجود مدارک و اسناد برای اثبات جرم، دادگاه هیچ غلطی هم نکرد و پرونده را ماست مالی نمودند و این آقازاده پولهایش را در بانکهای دوبی و جای دیگر خوابانده است. نگارنده چند سال پیش برای یک سخنرانی به وانکوور کانادا دعوت شده بود. روزی هم وطن عزیز و مهماندار بنده یک منطقه حدودا صد هکتاری زمین با ویلاهای متعدد و مساجد مدرن در سینه کوه شمال وانکوور نشانم داد و گفت: این خانه ها متعلق به خانواده رفسنجانی هستند. من با تعجب گفتم: اینجا چرا؟ ایشان با لبخند نیش داری گفتند: برای روز مبادا! بنابراین آقای رفسنجانی هم فقط در شمال وانکوور، کانادا (حالا جاهای دیگر را بخودشان می بخشیم)، میلیونها دلار در ساختمان سازی و ویلاهای رویائی سرمایه گذاری کرده اند، پس دیگر به غیر از اینکه گفته شود: "اینها اسلام را دسیسه کرده اند که حکومت کنند و رمق ثروتهای ملی سر زمین ما را بکشند" و جز چپاول اسلامی و به غنایم گرفتن، آنهم فقط به کیسه چند نفر "مومن" خودی برود، چه انتظار دیگری از آنان می توان داشت؟! متأسفانه شور انقلابی ما را درآن اوایل، کور کرده بود و با دقت به نیرنگ این عمامه بندان بظاهر مسلمان، ننگریستیم. این آقایان از زمانی که آیت الله منتظری واقعا معتقد و ساده لوح را بکناری زدند، آب پاکی روی دست بقیه مسلمانان خوش باور ریختند و دیگر بچیزی که توجه نمی کردند، اسلام و دین بود. اگر خوب توجه کنیم، دقیق سخت گیری کنونی آنها از خانمها و دیگر اقشار ضعیف تر جامعه، فقط برای راه گم کردن و به انحراف کشاندن افکار عمومی است. لذا در اینجا روی سخن ما، با آن دسته ازمسلمانان معتقد و خوش باور است، نه با مسلمانانی ازقماش صادق محصولی ها و واعظ طبسی های درسایه اسلام میلیاردر شده!! ما می خواهیم آن هموطنان پاک دل بیشتر توجه کرده و چشمهایشان را باز تر کنند. خوش باوران باید بدانند، درحالی که یکی از آیت الله ها (سید حسین کاظمینی بروجردی) فقط به خاطر طرح جدائی دین از سیاست همراه ۱۷ نفر از پیروانش محکوم به اعدام کرده اند و آنهارا ضد انقلاب می نامند، دیگر تا آخرش را بخوانند که در کجای گود قرار دارند و آیا این رژیم اسلامی هنوز هم برای آنها قابل پشتیبانی است؟!

اکنون اجازه دهید در میان همه آن پیشنهادها و طرح های ذکر شده ی پیشین، به یکی از آنها که بیشتر از بقیه و به طور مستقیم با تعلیم و تربیت سر و کار دارد و در واقع، امر آیت الله سید علی خامنه ای است که از زبان یکی از مریدانش، مثل احمدی نژاد، طرح شده، بپردازیم و در حد توان خویش توضیحاتی در آن راستا به خوانندگان عزیز ارائه دهیم. شاید بدین وسیله در آگاهی آن مسلمانان معتقد ذکر شده، خدمت نا چیزی کرده باشیم و بدین وسیله آنها بیشتر ببینند که با کی ها سر و کار دارند. بنا بگزارش خبرگزاری ایلنا و آنگونه که در پیش ذکر شد، گویا چندی پیش احمدی نژاد رئیس جمهور فعلی ایران گفته بوده: "ورود ویژگی های پیامبر اسلام به کتاب های درسی ضروری است. باید سازمانی قوی درایران برای پیگیری اهداف همایش پیامبر اعظم ایجاد شود." چندی پیش از آن هم، گویا به "پیشنهاد" همین آقای احمدی نژاد و یا شاید به امربری ایشان، کلی پول از بودجه مملکت خرج باز سازی چاه چمکران، جائی که امام زمان باید از آن بیرون بیاید، کرده بودند! بهر حال در درازای تاریخ این عوام فریبی ها و تبلیغات دینی از هر نوعش و مقدس شمردن برخی کارهای ازاین قبیل از شاهکارهای همه دیکتاتوران (مذهبی و غیر مذهبی) بوده و هست. از همه اینها که بگذریم یک نکته مهم وجود دارد و آن مثلی است سیاسی که گویند: گذشته چراغ راه آینده است. آنچه که من از آن درک می کنم، یعنی هرچه گذشتگان ما؛ چه بد و چه نیک انجام داده اند، توجه به آنها می توانند برای ما و آیندگانمان آموزنده و پند آمیز باشند. یعنی نیک ها را بکار بندیم و از تجربیات تلخ و از بدی ها، پند گیریم. به دیگر سخن، ما باید بکوشیم آنچه که با تعلیم و تربیت کودکان و نو جوانان در یک جامعه ارتباط پیدا می کند و پند و فراگیری از آن می تواند به بهبود بخشیدن وضع آن جامعه کمک رساند، به آن توجه ویژه ای بکنیم. بنابر این بسیار لازم و ضروریست که نکات مهم تاریخی از جمله محسنات و مضرات و تجربیات و اعمال شخصیتهای مهم جهان را در برنامه آموزشی بطور اخص بگنجانیم. در اینجا پیامبر اسلام نیز یکی از آن شخصیتها است.
ناگفته پیدا است که برنامه و شیوه پیاده کردن سیستم تعلیم و تربیتی باید مبرا از تبلیغات هر ایدئولوژیی باشد. تربیت آیندگان باید در یک جو سالم و بی طرف انجام پذیرد. در هرحال اگر این مسایل رعایت شوند، هیچ تصور نمی کنیم که در این نکات مهم زیرین تربیتی، اختلاف نظری وجود داشته باشد. یعنی این آرزوی هر والدینی است که؛ فرزندانشان و آیندگان مملکت یاد بگیرند: انتقامجو نباشند، مفهوم آزادی را خوب درک کنند و آنها به خاطر بسپارند، تا آن مرزی آزادند که آزادی دیگری آغاز می شود، مستقل بیاندیشند، دمکرات باشند، یعنی بحقوق دیگران همانند حقوق خود احترام بگذارند، برتری طلب نباشند، مساوات و برابری را رعایت کنند، از عوام فریبی دوری جویند، نیک را بد و بد را نیک جلوه ندهند. در یک کلام ازهیچ کسی و هیچ چیزی و یاقدرت لایزالی ترس و واهمه نداشته باشند وهمیشه به ندای وجدان خویش گوش فرا دهند. بدون شک همه انسانهای مترقی باهر ایدئولوژی، نمیتوانند مخالف این چنین نکات ذکر شده فوق باشند. پس بسیار نیک است، اگر این شیوه تربیتی را بکار بندیم و حاضر نباشیم هر قیمتی را فقط به خاطر چندصباحی بیش، بسر زیستن بپردازیم.

معمولا در رژیمهای دیکتاتوری نه اینکه نمی خواهند این نکات ذکر شده فوق به اجرا درآید، بلکه قدرتمندان و حاکمان مستبد قلبا مایل نیستند مردم چیزی را غیر از آنچه آنها دیکته می کنند، یاد بگیرند. زیرا هنگامی که مردم در نا آگاهی مطلق و درحالت بی تفاوتی باشند، مستبدان می توانند به آسانی و با کمترین درد سر حکومت کنند. درچنین سیستمهائی، هرکسی که در رأس مملکت قرار می گیرد، همه چیز دان است و این چنین رهبر یا رهبران "بزرگی" مانند شاه و صدام حسین و آیت الله سید علی خامنه ای و شاگردانش در هر زمینه ای هم صاحب نظر بوده و هستند و بدون مشورت با یکی از متخصصان امر، نظر داده و می دهند و نظرات آنها اغلب به شکل دستور و یا پیشنهاد از قبل تأیید شده و قابل اجرا، به مردم ابلاغ شده و می شود. اما پرسشی مطرح است که آیا این گونه دستورات و پیشنهادات، مورد قبول عامه ی مردم نیز قرار گرفته و می گیرند؟! دراینجا می خواهیم به آن اشاراتی کلی بکنیم و این اشارات، تا حدودی پاسخی به پرسش فوق باشد.

ما بیاد داریم که رژیم محمد رضاشاه برای تبلیغ "انقلاب سفید شاه و مردم" چنین کاری را انجام داد. یعنی بخشی از کار ها و اوامر خودرا وارد کتب درسی نمود. مانند همین پیشنهاد احمدی نژاد و ویژگی های پیامبر. از جمله یکی از درسهای اختصاصی در دبیرستان "انقلاب شاه و مردم" بود. اما نتیجه آن را بخوبی دیدیم. در واقع چیزی که محصلان از میان دروس، بدان توجه نمی کردند و از آن تنفر داشتند، همان "انقلاب شاه و مردم" بود و اگر هم اجبارا آن را می بایستی بخوانند، فقط به خاطر گذراندن امتحانات بود، نه علاقه آنها. برای مثال اگر یک ماه بعدش از هر محصل با هوشی هم ساده ترین پرسش را در آن خصوص می کردی، بدون شک پاسخش را نمی دانست. در هر صورت این خصلت همه ی دیکتاتورها است که با زور و تبلیغات می خواهند یک موضوع خاص و بسود خویش را به مردم تحمیل کنند! در رابطه با این گونه تبلیغات و تعلیم و تربیت اجباری و نتیجه اش، این را هم خوب بخاطر داریم و دیدیم که حدود ۱٨ سال بعد از انقلاب ۱٣۵۷ در ایران، یک آیت الله ئی (اردبیلی یا یکی دیگر نامش یادم نیست)، خود در یکی از رسانه ها صراحتا اعتراف کرد و گفت: "باوصف اینکه نسل بعداز انقلاب کاملا اسلامی تربیت شده است، اما اکثر جوانان با تربیت اسلامی، مایکل جکسونی هستند تا نماز خوان و مومن". نقل بمعنی، پس با زور چیزی را به کسی تحمیل کردن و بدون مطالعه دقیق، گنجاندن مسایلی دربرنامه تعلیم و تربیتی نمی تواند نسلی را بطرف خودش بکشاند، بلکه باید واقع بین تر بود و آنچه که معقول است به مردم ارائه داد، تا آزادانه، امکان پذیرش داشته باشد.
در هر صورت اگر ادعای بنده در این مورد ویژه، درست هم نباشد و بفرض مردم ما، از پیشنهاد احمدی نژاد حمایت کنند و بخواهند که مثلا ویژگیهای نبی اکرم در کتابهای درسی آورده شوند، پس طبق عدل اسلامی، همان گونه که اشاره شد، باید تمام خصوصیات پیغمبر اسلام آنچه که در قرآن مجید آورده شده است و یا خود در احادیث فرموده اند، درکتب درسی بیاورند، نه فقط یک تعداد دست چینی ازآنها، برای تبلیغ و شستشوی مغزی جوانان. زیرا دراین زمینه ترسی نیز نباید باشد، چون پیامبر شریف اسلام با محمد رضا شاه از آسمان تا زمین می بایستی فرق داشته باشند، مگرنه؟ یعنی هرچه پیغمبر اسلام دراحادیث و یا درقرآن مجید و از زبان خدا، فرموده اند، باید بر عکس گفته ها و تبلیغات محمد رضاشاهی بوده باشد. لذا می بایستی طبق آن سندهائی که مسلمانان "عدالت پرور" ارائه می دهند، فرموده های پیغمبر، همه باید درست، بدون عیب و نقض، پاک و منزه از هر اشتباه باشد. فراموش نشود که پیامبران از معصومیت خاصی برخور دارند! بنا براین هیچ ترس و بیم و یا ابائی از "دشمنان" اسلام عزیز هم نباید وجود داشته باشد که همه ی فرموده ها و کردار پیغمبر اکرم، بعنوان نمونه و الگو به فرزندان اسلام گفته شود و آنها یاد بگیرند که پیغمبر اسلام چگونه می زیسته، تبلیغات دینی اش چگونه بوده، نکات قوت و ضعفش چه بوده است و غیره؟ مثلا ایشان، بنا به روایات، در کنار صبور بودن و متانت و رحم و مروت و گویا عادل بودن و مساوات خواهیش که در این آخری شک باید کرد، زیرا حق کشی نسبت به دیگر مخلوقات خدا (چون خدا کافران را هم خلق کرده است) و یا رعایت نکردن مساوات بین حتا نزدیکان خود او، حکایت از نا عدالتی ایشان می کند. در این زمینه اسناد و مدارک انکار نا پذیری وجود دارند که باید بدون توجیه گری به آنها اشاره کرد. برای نمونه ایشان از زبان خداوند بزرگ فرموده اند: که مثلا اگر کسی دو دختر و یک پسر داشته باشد، سهم دو دختر از ارث برابر با سهم یک پسر است. رجوع کنید به قرآن مجید، سوره النساء آیه ۱۱ که می فرماید: "حکم خدا در حق فرزندان شما اینست که پسران دو برابر دختران ارث برند ....". ما، ساده لوحانه از خود می پرسیم، پس چرا پیغمبر گرامی این نابرابری را پذیرفته اند؟! مثلا حضرت زینب هرگز از حضرت علی و حضرت فاطمه نخواسته بود که حسن و حسین برادرانش پسر بدنیا بیایند و او دختر باشد! اگر او می دانست این نا برابری در حقش روا می دارند، هرگز نمی خواست دختر به دنیا بیاید. پس برای وارد کردن ویژگیهای پیغمبر در کتب درسی باید در کنار نکات مثبت و برجسته، اگر وجود داشته باشد، این نکته فوق و نکاتی از این قبیل هم آورده شوند که مثلا پیغمبر بزرگوار خودش در سن بالا یعنی بین ۵٣ تا ۵۶ سالگی با دختر ابوبکر صدیق، عایشه که فقط ۷ یا ۹ سال داشته است ازدواج فرموده اند و در کل بیش از ۹ زن عقدی و ۱۴ زن صیغه ای در حرم پیغمبر حضور داشته اند. در اینجا هیچ توجیه گری هم پذیرفته نیست که گویا پیغمبر اکرم بخاطر بی سرپرست بودن زنان، با آنها ازدواج کرده و به حرم خود راه داده است، زیرا عایشه ۹ ساله دختر ابوبکر صدیق، نه بیوه ی نداری بود! و نه بی سر پرست و نه اسیر! بلکه او دختر قدرتمند ترین مرد عرب بود. یعنی این ازدواج پیامبر در وحله نخست بخاطر زیبائی بیش ازحد و جوانی عایشه و در وحله دوم بخاطر پشتیبانی برای حفظ قدرت بوده است. این مسئله در مورد حفصه دختر عمر هم صدق می کند و تقسیم غنایم بین لشگریان و غیره هم از این نوع جمع آوری حامی بوده است. علاوه بر اینها، در قرآن مجید از زبان خداوند به هر مرد مسلمان مومنی اجازه داده شده که در صورت رعایت مساوات ۴ زن اختیار کنند. آیا خود پیغمبر عظیم الشأن این مساوات را رعایت فرموده اند؟! نگاه کنید به سوره التحریم، آیات ۱ تا ۵، بدون شک این آیات به ما می گویند، نه! پس چرا این پیامبر معصوم که خودرا یکی از بندگان مومن خدا می دانست و جانش در دست خدا بود، این مساوات را رعایت نفرموده اند؟ داستان این آیات واضح و روشن است و هر کسی آنهارا بخواند، متوجه خواهد شد که ایشان حتا از کنیز خود نیز چشم پوشی نمی کرد. آنچه این آیه ها به ما می گویند، آنست که پیغمبر در یک فرصت کوتاهی که حفصه دختر عمر بن خطاب و زن خود پبغمبر، با اجازه ایشان برای چند ساعتی به دیدن پدر می رود، او بلافاصله با ماریه کلفتش خلوت می کند!! یعنی حتا آن روز و ساعت که نوبت حفصه و در منزل او بوده است را هم رعایت نمی فرمایند، تا چه رسد به حقوق مساوی در زمینه های دیگر و برابری زنانش. این گوشه کوچکی از ماجرا، در مورد زنان خود او بود. دیگر مسلمانان با پیروی از پیغمبر هیچ حقی برای زنان خود قایل نبودند. اما در رابطه با مسائل اجتماعی و رفتار با غیر مسلمانان. اگر چه همین پیغمبر بزرگوار از طرف خداوند دستور می گیرد که کسی را با زور به قبول اسلام مجبور نکند، سوره، البقره آیه، ۲۵۶ که می فرماید: "کار دین به اجبار نیست راه هدایت و ضلالت به همه کس روشن گردید. پس هر که ازراه کفر و سرکشی بر گردد و به راه ایمان و پرستش خدا گراید به رشته محکم و استواری چنگ زده که هر گز نخواهد گسست و خداوند بهر چه خلق گویند و کنند شنوا و داناست".
طبق این آیه از قرآن هیچ نیازی به زور و کشتن نباید باشد و اگر پیغمبر خدا، عادل می بود، نمی بایستی با زور و تهدید به کشتن مردم، آنان را به دین محمدی وا دار کند، ولی واقعیت چیز دیگری به ما نشان می دهد. اکنون برای استدلال این ادعا، ملاحظه بفرمائید که در قرآن مجید در باره غیر مسلمانان چه آمده است. که پیغمبر اسلام شدید تر از آن با مردمی که از او پیروی نمی کردند، رفتار می کرده. در سوره البقره آیه ۱۹۱ آمده است: "هر جا مشرکان را در یافتید به قتل رسانید و از شهرهاشان برانید چنان که آنان شما را از وطن آواره کردند و فتنه گری که آنها کنند سخت تر و فسادش بیشتر از جنگ است و در مسجد حرام با آنها قتال مکنید، مگر آنکه پیش دستی کنند در این صورت رواست که در حرم آنها را به قتل رسانید این است کیفر کافران".
گویا مراد ازاین آیه انتقام گیری از دشمن، آنست که مکیان پیغمبر را به هجرت از مکه به مدینه مجبور کردند، بهمین دلیل بدستور خدا، باید دشمنان اسلام از شهرهاشان بیرون رانده شوند! در اینجا انتقام شدید که میراث یهودیت بوده، به اسلام نیز رسیده است و در آیات دیگر مکررا بر انتقام جوئی تأکید شده است.
در سوره آل عمران آیه ٨۵ می خوانیم: "هر کس غیر از اسلام دینی اختیار کند، هرگز از وی پذیرفته نیست و او در آخرت از زیان کاران است". یعنی با پیروان دیگر ادیان با شمشیر رفتار می شده و امروز هم بظاهر همین کار را می کنند. در سوره محمد آیه ۴ آمده است: "شما مومنان (درمیدان جنگ) چون باکافران روبرو شوید باید(شجاعانه) آنهارا گردن زنید تا آنگاه که از خونریزی بسیار دشمن را ازپای در آورید (و بکلی مغلوب و تسلیم سازید) پس از آن اسیران جنگ را محکم ببند کشید تا بعدا اورا آزاد گردانید یافدا گیرید ...". قابل ذکر است که توضیحات داخل پرانتز از مترجم عربی به فارسی، یعنی از الهی قمشه ای است. و درسوره توبه آیه ۱۲٣ آورده شده است: "ای اهل ایمان با کافران از هر که با شما نزدیک تر است شروع به جهاد کنید و باید کفار در شما درشتی و نیرومندی و قوت و پایداری حس کند و بدانید که خدا همیشه یار پر هیز کاران است". این ها ودهها نمونه دیگر در قرآن مجید آمده اند که بدستور خداوند و توسط پیغمبر اسلام مو بمو اجرا شده اند. حالا اگر بخواهیم احادیث از زبان پیغمبر را فقط در شرح مقابله با کفار و جنگهای دینی که آن را جهاد می نامند، شرح دهیم مثنوی هفتاد من خواهد شد و از محدوده این مقاله خارج است. ولی تا آنجا که مقدور است، به چند نمونه دیگر از کارهای پیغمبر اشاره می کنیم که بسیار نیک می دانیم، در صورت امکان و بدون توجیه گری، اینها نیز درکتابهای درسی آورده شوند. دراینجا کافی است ما به برخی ازغزوات یا همان جنگهای پیامبر اسلام، علیه به اصطلاح کافران نگاهی بیاندازیم. آنگاه خواهیم دید که پیامبر اسلام تا چه اندازه رحیم و مهربان و مساوات طلب بوده اند!

قابل ذکر است که مجموعا حدود ۵٣ غزوه توسط پیغمبر اسلام انجام گرفته بوده که گویا پیغمبر خود در بعضی از آنها شرکت نداشته است. درهرحال برخی از آن غزوات را می توان فقط به خاطر غنایم جنگی دانست نه در راه اسلام. مثلا جلو کاروانهای قریش را از سر دشمنی و کین توزی گرفتن و نظیر آنهارا نمی توان جهاد نامید. اینها جنگهائی بودند که فقط بدلیل انتقام جوئی و بدست آوردن غنایم بوقوع پیوستند. آنچه که در سیره نبی آورده شده و مورد استناد اکثر نویسندگان است و هیچ قابل رد هم نیستند، آن است که پشتیبانان و یا جانفدایان غزوات پیغمبر اسلام اکثرا از میان کسانی بودند که درمرحله نخست به وعده های پیامبر برای به دست آوردن غنایم جنگی باور داشتند و آنها به امید دست یازیدن به غنایم تا پای جان هم می جنگیدند. این غنایم هم برای تشویق بیشتر، بین آنان تقسیم می شد و در مرحله دوم، باور داشتند که اگر کشته شوند، ورود به بهشت برایشان تضمین شده است. یکی از زنان جستجو گر هموطن، در این رابطه و با اتکاء به سیره النبی می نویسد: "حال اگر علت غزوات پیامبر را بخوانید، بخوبی متوجه خواهید شد، که ....... (یاران محمد) هر کجا حمله کردند بیشتر برای غنیمت بود. انگیزه ای که آنها رشادت به خرج می دادند فقط و فقط وعده بهشت بود. آنها به این امید دلیرانه می جنگیدند که با خود می گفتند چه بمیرند و چه بمانند برنده خواهند بود. در صورت زنده ماندن غنیمت نصیبشان می شود و در صورت مردن بهشت. این انگیزه آنقدر قوی بود که می گویند در جنگ بدر، عمیر ابن الحمام وقتی سخن پیامبر را که می گفت سوگند به خدایی که جان محمد در درست اوست هر کس امروز با این مردم برای خدا بجنگد و در جنگ پایداری کند و بدانها پشت نکند تا کشته شود خداوند اورا وارد بهشت کند، دانه های خرمایی را که در دست داشت به زمین ریخت و گفت: به به! فاصله من تا بهشت تنها این است که اینها مرا بکشند؟ سپس شمشیر به دست گرفت و بی باکانه به میدان رفت تا کشته شد". نقل از سیره النبی، در سایت اینترنتی، پارمیس سعدی آورده شده. (داخل پرانتز آبی رنگ از نگارنده این سطور است):
پس بنا به این نوشته جنگهای بدر و فتح خیبر و غزوات دمه الجندل، بنی قینقاع، بنی نظیر و بنی قریظه نمونه هائی هستند که در سیره النبی از آنها یاد شده. این غزوات عملا در خدمت این اهداف ذکر شده، قرار داشتند و در آنها بدست آوردن اموال و ثروت یهودیان بیش از آنچه که انتظارش می رفت، بود. (بهمان منبع رجوع شود). بنابر این بسیار بجا است که نو جوانان از کشت و کشتاری که درحق دیگران توسط پیامبر و سپاه اسلام برای گشودن دین اسلام و یا برای بدست آوردن غنایم و رفتن به بهشت روا داشته شده، در کنار دیگر محسنات پیامبر، باخبر شوند. در آن صورت بدون تردید بسیاری از والدین با علاقه فرزندان خود را برای فرا گیری واقعیتها تشویق خواهند کرد. نگارنده به همه هموطنان جوان توصیه می کند که قرآن مجید و تاریخ اسلام و غزوات را بخوانند و بدون توجیه گری و پیشداوری خود قضاوت کنند.

و نیز از خوانندگان گرامی تمنادارم، اگر نکات مهمی را فراموش کرده ام و یا بنظر آنها یک مطلب اشتباه بیان شده، آن را با ذکر منبع اطلاع دهند و بنده را از فیض فرا گیری بیشتر بی بهره نفرمایند.

هایدلبرگ، ۲۰ ژوئیه ۲۰۰۷

Dr.GolmoradMoradi@t-online.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست