سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ایستگاه پایانی کجاست؟
مسجد سرخ پاکستان وسایه سیاه اسلام سیاسی!


عبداله شریفی


• آنچه مسلم است این است که مسله جاری در اسلام آباد نه بر سر اجرای شریعت اسلامی است و نه برسر "فساد" جامعه و دولت پاکستان، بکله این اتفاق بر متن کشمکش های امروز در خاورمیانه که عراق، ایران، فلسطین و افغانستان تنها گوشه هایی از میدان و جدال جهانی تری هستند که بعد از فروپاشی بلوک شرق و "استقرار" نظم نوین جهانی، با آن مواجه هستیم، میباشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۹ تير ۱٣٨۶ -  ۱۰ ژوئيه ۲۰۰۷


این روزها مسله درگیری نظامی طلبه های مسلح اسلامی و نیروهای دولت پاکستان در اسلام آباد جایگاه خاصی را هم در مدیای جهانی و هم در اذهان مردم ماتم زده جهان مضطرب به خود اختصاص داده است. مردم خسته شده از شنیدن و دیدن رویدادهای ویرانگر عراق، فلسطین و افغانستان و سومالی و سودان و...، اکنون با نگرانی نظارگر نتایج گسترش این کابوس مرگبار به پاکستان هستند.
بنا به اخبار منتشر شده ، مدتی قبل "دانشجویان" دختر و پسر مدرسه دینی حفصه در جوار مسجد سرخ اسلام آباد به رهبری چند مرتجع اسلامی از جمله مولانا عبدالعزیز و عبدالرشید قاضی به بهانه اجرای طرح امر به معروف و نهی از منکر، خواهان اجرای قوانین شریعت اسلامی شده اند. این جمع، با کشاندن مردم به مسجد، با دخالت در امورزندگی عادی و شکنجه و محاکمه مردم در آن مسجد، اسباب اذیت و آزار و مخل امنیت عادی شهروندان بوده اند. واضح است که مماشات همیشگی و سنتی دولت پاکستان و حتی حمایت جناحهائی از دولتمداران آن کشور امکان رشد دستجات تروریستی اسلامی رابیشتر کرده است.
سرانجام روز سه شنبه سوم ماه ژوئیه این طلبه های مسلح که بقول خودشان پلیس مزاحم کارشان بوده است به یک مرکز پلیس حمله میکنند و با جمع اوری و به گرو گرفتن جان چند هزار نفر که اکثریت آن را کودکان ونوجوانان زیر ١٦ سال تشکیل میدهند، به گفته خود، در مسجد "تحصن" میکنند. و در پی آن زدو خورد به خیابانهای اطراف کشیده میشود. تاکنون کسی از آمار واقعی تلفات مردم و طرفین درگیر اطلاعی دقیقی ندارد، اما روزانه این تلفات سیر صعودی طی میکند و جان صدها کودک و زن که در خیابانها توسط اوباش اسلامی مسلح به گروگان گرفته شده اند، در معرض خطرات جدی است. تسیلم شدن بخشی از طلاب و دستگیری مولانا عبدالعزیز به این ماجرای معین خاتمه نداده است و کماکان شهر اسلام آباد در فضای نظامی و جنگی بسر میبرد. اخبار این روزهای اسلام آباد پاکستان، تنها اخبار درگیری دو گروه مسلح آدمکش نیست، بلکه قربانیان این جنایات زندگی مردمان محرومی است که سالیان دراز در بی حقوقی اجتماعی و سیاسی در فقر و فلاکت، اسیر تعصبات و تخاصمات کور قومی و مذهبی بوده اند. داستان مسجد سرخ پاکستان ما را به سیر جهان سیاه و "آزادی" های نظم نوین و دنیای پس از ۱۱ سپتامبر و اشغال و "عملیات آزادسازی" عراق ، میبرد.
این اتفاق در کنار تل اجساد سوخته شده در عراق، گورهای جمعی کشف شده و کشف نشده در یوگسلاوی، سر بریدنها و انفجار ها و عملیات انتقامجویانه انتحاری، ، ترور و تروریسم و احساس بی ارج و قرب بودن زندگی انسان را به کنج خلوت خانه های ما آورده است. انگارما محکوم به پذیرش استیصالی هستیم که به این "وضعیت دائمی" و سناریو خونین و مرگبار روزانه باید عادت کنیم . و انگار صحنه را برایمان چنان چیده اند، که از تمامی توقعاتمان از زندگی، از تعریفمان برای زندگی حال و آینده خود و فرزندانمان و نسل آینده دست بکشیم و شکر گزار باشیم که هنوز خود ما شخصا، هنگام خرید و گردش و تفریح با صدای مهیب انفجار بمبی، زندگی را وداع نمیکنیم. توقعمان را پائین می آورند تا به ما بقبولانند که صد بار شکر گزار باشیم که در قلب اروپا، مهد انقلاب کبیر فرانسه، بستر رنسانس و به گور سپردن مذهب و انکیزیسیون، در غرش پیامهای رهائیبخش انقلاب اکتبر، در دل انقلاب عظیم فن و تکنیک میتوان از طریق "دیالوگ" و سیاست نسبیت فرهنگی، آخوند و طلبه و مسجد و حجاب و درس قرآن به کودک و زندگی در گتوها و حاشیه شهرها را تحمل کرد. میخواهند در روی دیگر این جهان قتل نفس و بی معنی شدن جان انسان، مرده های تاریخ را از گورها بیرون بکشند و به نام دولتهای غرب و جهان "دمکراسی"، کلیسا و مذهب و زن ستیزی و کودک آزاری و زدن رفاه و خدمات اجتماعی و بیمه بیکاری را بی دغدغه و بدون مقاومت به ما بفروشند.   هنوز استحکام و نیروی قدرتمند انسانی و نوع دوستی بشر است که با مشاهده عروج قارچ وار جریانات تروریست اسلامی و قومی در عراق و فلسطین و افغانستان، کشتار و جنگ روزانه، ترور و انتحار، بمبهای "متمدنانه" فسفر سفید و اقسام جنایت جاری، رمق آن را دارد که به فکر مردم محروم پاکستان و سایر نقاط دیگراین جهان بهم ریخته، باشد.
این شرایط جهنمی در خاورمیانه روزانه با مرگ صدها انسان محروم در اشکال متفاوت ما را باردیگر در مقابل این پرسش که پایان این پروسه کجاست؟ قرار میدهد.
سرنوشت این اتفاق معین به هر نتیجه ای منجر شود تغییر چندانی در روند شومی که سایه خود را بر سرنوشت میلیونها انسان کشانده است، نخواهد کرد. آنچه مسلم است این است که مسله جاری در اسلام آباد نه بر سر اجرای شریعت اسلامی است و نه برسر "فساد" جامعه و دولت پاکستان، بکله این اتفاق بر متن کشمکش های امروز در خاورمیانه که عراق، ایران، فلسطین و افغانستان تنها گوشه هایی از میدان و جدال جهانی تری هستند که بعد از فروپاشی بلوک شرق و "استقرار" نظم نوین جهانی، با آن مواجه هستیم، میباشد. میگویم بحث و جدل و درگیری جاری ربطی به اجرای غلیظ و رقیق قوانین اسلامی ندارد چون هیچگاه در تاریخ پاکستان، اسلام رسمی و غیر رسمی دست از سر آن جامعه برنداشته است. بعداز پایان جنگ جهانی دوم و در معادلات طرفهای جنگ و تقسیم مجدد جهان که قرار شد شبه قاره هند تجزیه شود پاکستان را به نیروی (جماعت اسلامی پاکستان) طراحی شده انتلجنت سرویس (سازمان اطلاعات و امنیت وقت بریتانیا) سپردند. از ١٩٤٧ که دولت "پاک" های اسلامی از غیر "پاک" های هند جدا شد، اسلامیت همیشه یک رکن اساسی فرهنگی و سیاسی دولتهای پاکستان بوده است، همیشه ISI (سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان) با تمام قوا مواظب بوده است که طبقه کارگر و چپ و سوسیالیست آن جامعه "مزاحم" رشد و سلطه جریانات اسلامی نشوند. اگر چه دولت پاکستان از بالا پروسه سرمایه داری را طی کرد اگر چه در لیست کشورهای مجهز به سلاح اتمی است، اما همین اسلامیت و تخاصمات مذهبی روبنای فرهنگی و سیاسی آن جامعه را شکل داده است. اوج سکولاریزم پاکستان حجاب نیمه اسلامی خانم بوتو بوده است. پس این ادعا که مسلمانهای آن مملکت خواهان اجرای قوانین اسلامی هستند ادعای پوچ و بی اساس است که روزانه از طرف جمهوری اسلامی ایران از این قماش داعیه ها را میشود شنید. با این توصیف سوال این است که منشا این کشمکش چیست و چه فاکتورهایی حقایق حادثه مسجد سرخ را توضیح میدهند؟
این دو دهه اخیر با تجارب نسل کشی روندا، با بمباران بلگراد و جنگهای سازمان یافته و برنامه ریزی شده سبعانه "اقوام" یوگسلاوی، با تخریب جامعه عراق با اوج جنگ و نفرت در اسرائیل و فلسطین، با سومالی، با افغانستان و پاکستان به اندازه کافی معلوم کرده است که جهان را به کدام سو میبرند. این دوره با رویدادهای تلخ فوق معرفی میشود.
روشن است که با سقوط بلوک شرق و پایان موازنه جنگ سرد جهان پا به دوران پر تناقض و پیچده ای گذاشته است. تمام معادلات و نیروهای مهار کننده جهان دو قطبی با این پدیده از هم گسیخت و مسخ شد. جهان در چنگال رقابتها و تناقضات بلوکهای سرمایه داری رها شد. جنگ و کشتار و میلتاریزم اوج گرفت و جریانات فوق ارتجاعی تروریست ضد انسانی رسوب شده در دریای تاریخ بشریت، به سطح آمدند. به بشریت در عرصه زندگی، مدنیت، سیاست، فرهنگ، علم، هنر، اخلاق عقب نشینی حیرت آوری تحمیل کردند. کرسی های روشنگران عصر روشنگری را در مقابل چشمان ناباور جهان متمدن، هنگینتون و بنلادن و خمینی اشغال کردند. سیاست به قداره بندان و آدمکشان علنی سپرده شد. رقابت بلوکی در دنیای ریا و دروغ دمکراسی در میان بارورت خون بزرگترین مصیبت ها را به ارمغان آورد. فقدان الگوها و بلوکهای هژمونیک بورژوایی در سطح جهان، چهره متفاوت و غیر قابل تصوری که شاهد آن هستیم را به جهان بخشیده است. بر این بستر جنبش اسلام سیاسی به عنوان جنبشی سوپر ارتجاعی امکان میدانداری پیدا میکند. در حالیکه توافقات و توازنهای مهار شده دوران قدیم فسخ شده است، اسلام سیاسی در منطقه و به نوعی در سطح جهان یکی از ابزارهای جدال رقابتهای بزرگتر به صحنه رانده شده است. این جنبش هر چه باشد ریشه در تاریخ معاصر دارد، این جنبش، جنبش جهاد و جنگ برای زکات و فقه و شریعت نیست، این جنبش ضد انسانی بر متن شکست پروسه مدرنیزاسیون بعد از جنگ دوم جهانی در کشورهای مسلمان نشین با شکست ناسیونالیسم در پروسه کشورداری و فرهنگ سرمایه داری و در خلا و نا توانی جنبش های مقتدر سوسیالیستی، هر چند کپک خورده و ته نشین شده بود، دوباره علیه طبقه کارگر و مدنیت جوامع رو به پیشرفت بکار گرفته شد و با آمدن نظم نوین، به عنوان "دشمن" و "خطر" برای ارعاب جهان توسط اقمار امپریالیستی زنده شد و به بازار عرضه شد.
اگر پاکستان تاریخا با جریانات اسلامی سوخت و ساز کرده است و اگر عربستان و کشورهای اسلامی نور چشم غرب مدتها است که بر سرنوشت مردم منطقه حاکمند، و از قدیم به ارث رسیده اند، طالبان و جریانات ساخته شده مسلح اخیر بی تردید محصول پنتاگون و سیاست های نظم نوین بوش و بلر هستند.
نکته دیگری در رابطه با رویداد مسجد سرخ باید به آن پرداخت مسله ادامه کشمکش آمریکا در عراق و ایران و فلسطین است. زورازامایی و امتیاز گیری متقابل بر متن رقابت و تناقضات بلوکهای جهانی امپریالیستی که منشا هر تحرک محلی را رقم میزند، امروز هر جدالی را باید در بستر جدلهای جهانی و منطقه ای و در رقابتهای چند بلوکی جستجو کرد.
دولت پرویز مشرف با اتکا به قدرت نظامی و حمایت غرب، با کودتای نظامی سرکار آمد و "وظیفه" داشت که پوشش دولتی بر "تفاوتها"ی مذهبی و قومی که یک عالم تناقض و تخاصم را در خود جای داده است، در پاکستان را بعهد گیرد. این دولت حامی طالبان بوده است و هنوز هم اکثریت نمایندگان مجلس و دولت آن را (جماعت اسلامی) و حتی گروه متاخرتر یعنی (جمعیت علمای اسلامی) مولانا عبدالعزیز و شرکا تشکیل میدهند. مسله این است ناتوانی ناتو و غرب در افغانستان، عروج مجدد و گسترش جریانات اسلامی و سیطره طالبان بر قسمت عمده افغانستان، موقعیت دولت مشرف را در پیشگاه غرب متزلزل کرده است. مرز ٢٥٠٠ کیلومتری افغانستان و پاکستان را اقوام مذهبی تشکیل میدهند که نه تنها در افغانستان بلکه در پاکستان هم نیمه خودمختار میباشند و نهایت قدرت دولت نظامی مشرف مذاکراتی بوده تا توافقات آنها را به این جلب کند که این جماعت مسلح در داخل خاک پاکستان فعالیت علنی نظامی نداشته باشند.
مسله برای پاکستان و غرب به این سادگی نیست، ضرورت نوعی اتوریته که قادر باشد در میان این پیچیدگی منافع غرب را در پاکستان و پروژه ناتو در افغانستان را نمایندگی کند، مساله امروز دول غربی است. غرب دنبال تامین این نیاز است. در مقابل اسلام سیاسی و در راس آن جمهوری اسلامی ایران در هر گوشه و کنار منطقه امکان داشته باشد برای رسیدن به خواست خود و تحمیل امتیاز به غرب نقاط بحرانی و آشوب سازمان خواهد داد. پاکستان به دلایل فوق برای گسترش مراکز فشار بر غرب نقطه مناسبی است، با دامن زدن به تحرکات اسلامی و تروریستی از نوع ماجرای مسجد سرخ در کنار تشدید ویرانگری در عراق و مناطق دیگر، جدل خود را در نگهداری سایه خوفناک تروریسم اسلامی ادامه خواهد داد.
در مقابل "نیازهای" آنها، نیاز و ضرورتی دیگر در ابعاد جهانی موجود است و آن هم نیاز بشریت برای عبور از این دوره تباهی و غلبه براین جنبش ضد انسانی، است. نیازی که چاره ای جز سد کردن این تحرک ویرانگر را ندارد. مسله این است که امروز دیگر خاتمه بخشیدن و از میدان بدر کردن این جنبش، کار ناسیونالیسم، لیبرالیسم و نیروهای دیگر بوژوایی نیست. در حالیکه بوژوازی خود برای نجات خود، حتی به مدنیت جامعه هم حمله ور شده است، در حالیکه جنبش های راست ابزار تخریب و تباهی زندگی میلیونها انسان شده اند، امری که تاریخا و قاعدتا از همان جنبش ها ساخته بود، به امری غیر ممکن مبدل شده است. طبقه کارگر و مردم محروم و کارکن جوامع درگیر با این مساله و فراتر از آن جهان متمدن در ابعاد وسیع باید مانع تحمیل شدن این تباهی به چند نسل دیگر شود. جهان به نحو عجیب و بی صبرانه ای منتظر رنسانس و تجدید حیات آرمانهائی است که انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر را به ثمر رساند. در دل انفجار عظیم اطلاعات و فوران علم و دانش و فن و تکنیک، جهان بطرز شگفت انگیزی در انتظار بیداری و هوشیاری غول پرقدرت پرولتاریای جهانی برای افسار و پوزبند زدن به دنیای سیاه پس از جشن "دمکراسی" در پایکوبی برای پایان تاریخ و ختم سوسیالیسم است.

٧ ژوئیه ٢٠٠٧


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست