سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تبعید و تبعیدی, پدیده هایی هنوز ناشناخته؟! - ۱


مسعود نقره کار


• مدتی ست برخی محافل ادبی و روزنامه نگاران داخل کشور به فکر ادبیات مهاجرت افتاده اند. مصاحبه گران روزنامه های اعتماد و شرق پیگیر تر از دیگر همکاران شان به گفت و گو با نویسندگان, شاعران و منتقدان ادبی مهاجر , که بیشترین شان "مهاجرین داوطلب" هستند, نشسته اند. در حاشیه ی تک و توکی از این گفت و گوها, شجاعانه!, به ادبیات تبعید هم اشاره شده است. انگیزه نوشتن این مقاله همین اشارت هاست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۶ تير ۱٣٨۶ -  ۷ ژوئيه ۲۰۰۷


مدتی ست برخی محافل ادبی و روزنامه نگاران داخل کشور به فکر ادبیات مهاجرت افتاده اند. مصاحبه گران روزنامه های اعتماد و شرق پیگیر تر از دیگر همکاران شان به گفت و گو با نویسندگان, شاعران و منتقدان ادبی مهاجر , که بیشترین شان "مهاجرین داوطلب" هستند, نشسته اند. در حاشیه ی تک و توکی از این گفت و گوها, شجاعانه!, به ادبیات تبعید هم اشاره شده است.
انگیزه نوشتن این مقاله همین اشارت هاست.


پیشگفتار

تبعید وتبعیدی همزاد های عدم تحمل دگراندیشی, و مخالفت سیاسی , فرهنگی و عقیدتی اند. این پدیده هاهم سن وسال خدا وانسان اند.! "کتاب های آسمانی", تاریخ افسانه ای و تاریخ حقیقی ی زندگی انسان ها و ملت ها, از روم و یونان باستان گرفته تا جوامع ریز و درشت شرقی راوی انواع تبعید ها و تبعیدیان هستند, از تبعید یک فرد گرفته تا تبعید یک گروه و حتی یک ملت.ا
تبعید, این از قدیمی ترین پدیده ها , چندان پیچیده , سخت فهم و غیر قابل تعریف نیست, مشخص و روشن است.
تبعید راندن دگراندیش یا مخالف سیاسی, فرهنگی و عقیدتی از محل زندگی اش تعریف شده است. تبعید می تواند درون مرزهای سیاسی و جغرافیایی یک کشور اعمال شود(Internal Exile) و یا تبعیدی به خارج از مرزهای سیاسی و جغرافیایی کشورش فرستاده شود(External Exile).تبعید گاه به طور مستقیم و آشکار با اعمال زور, به عنوان تنبیه(Punishment) از سوی حکومت های خود کامه اعمال می شود, و گاه خطر مرگ, شکنجه و زندان به دلیل ادامه ی مبارزه با قدرتی برتر یا خودکامه , فرد یا جمعی را به ناچاربه " خود تبعیدی" ویا " نفی بلد" وا می دارد( Self Exile).(۱)
در چارچوب بحث این مقاله با اتکا به تعریف ارایه شده تبعیدی کسی ست که به دلیل دگراندیشی سیاسی , فرهنگی, عقیدتی و قومی, و مخالفت سیاسی , فرهنگی و عقیدتی با حکومت اسلامی , زندگی اش در ایران با خطر مرگ , زندان و شکنجه مواجه شده باشد. تبعیدی در تبعید گاه اش نیز به دگر اندیشی و مخالفت اش ادامه می دهد. تبعیدی به دلایل شمرده شده, قادر به بازگشت به ایران نیست.
واژگان حدودا" همسنگی نیز همراه با تبعید و مترادف آن بکار برده شده است ,که مهاجرت ناگزیر( و انواعی از آوارگی) نمونه اند , تبعید اما بار سیاسی , فرهنگی وعقیدتی بیشتری از مترادف های اش حمل می کند.(۲)
مهاجرت داوطلبانه نیز نوعی جابه جایی محل زندگی ست با این تفاوت که هیچکدم از اجبارهای ذکر شده سبب جابه جایی این نوع مهاجر نیست . نوجویی , کسب و کار و تحصیل , رفاه بیشتر ,تنوع طلبی وخوش نشینی, برخی از عوامل این نوع مهاجرت هستند. در ایران این نوع مهاجرت , به وبژه به اروپا و امریکا , از دوران رژیم محمد رضا شاه گسترش چشمگیری یافت , روندی که پس از انقلاب بهمن پر دامنه تر و گسترده تر شد.
********

تبعید دگراندیشان و مخالفان سیاسی, فرهنگی و عقیدتی در ایران عمری تاریخی دارد.
تاریخ وطن ما, پیش و پس از حمله ی اعراب به ایران, بارها شاهد انواع تبعیدها, مهاجرت های ناگریزوآوارگی در درون و بیرون مرزهای جغرافیایی مان بوده است.(٣) از انقلاب مشروطه به این سو نیز این روند ادامه یافته است , وبسیاری از دگراندیشان, و مخالفان سیاسی و عقیدتی ی حکومت ها تن به تبعید سپردند, دراین میان اما محمد رضا شاه مبتکر نوعی تبعید " متمدنانه " و " آریامهری " نیز بود. او به کسانی که موافق نظرات و رفتار او نبودند, پیام داد بیایند پاسپورت هایشان را بگیرند و از ایران خارج شوند.!
حکومت اسلامی اما به تبعید ابعاد و وسعتی نمونه وار داد ه است.
درحکومت اسلامی پدیده های تبعید و تبعیدی مترادف و تداعی کننده ی دگراندیشی , سیاست, عقیده (ایمان) , فرهنگ و هنر ممنوع اند . تبعید دگر اندیشان و مخالفان به خارج از کشور, در ابعادی میلیونی از دستاورد های " تاریخی" حکومت اسلامی ست. پس از انقلاب بهمن ۱٣۵۷, تشدید اختناق سیاسی ,و فشار های اجتماعی, فرهنگی و هنری , مذهبی و قومی سبب شدند تا میلیون ها ایرانی , که علیه چنین اختناقی مبارزه و فعالیت می کردند, برای گریز از مرگ ,زندان,شکنجه , و محرومیت های سیاسی, فرهنگی وهنری , اجتماعی , مذهبی وقومی ایران را ترک کنند وبرای ادامه ی زندگی و فعالیت هایشان درخارج از مرز های ایران پناهگاهی دست و پا کنند . در این میان کوشندگان سیاسی , فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان و هنرمندان , به ویژه اهل قلم , بخش بزرگی از تبعیدیان را شامل شده اند .
در حکومت اسلامی پدیده تبعید مستقیم یا تبعید با اعمال زور به عنوان تنبیه وجود نداشته و ندارد . حکومت اسلامی ایران به جای تبعید دگراندیشان و مخالفان , آنان را زندانی , شکنجه و اعدام کرده و می کند. تبعیدیان حکومت اسلامی برای رهایی ازخطر زندان , شکنجه ومرگ, وادامه ی فعالیت های سیاسی, فرهنگی, عقیدتی و قومی پیش ار آنکه دستگیر شوند از ایران گریخته اندو به ناگزیر تن به " خود تبعیدی" داده اند.      

تبعید, تبعیدی و ادبیات تبعید

ویژگی, دامنه و گستره ی پدیده های تبعید و تبعیدی سبب شده است تا این پدیده ها از زوایای مختلف مورد بحث و بررسی قرار گیرند(۴). در این مقاله به اختصار به این پدیده هادر حوزه ی فرهنگ و هنر, به ویژه ادبیات تبعید پرداخته می شود, و به نظرها و دیدگاه های اهل قلم حکومتی , اهل قلم داخل کشور , اهل قلم مهاجر( مهاجر داوطلب) , و اهل قلم تبعیدی نسبت به تبعیدیان و ادبیات تبعید اشاره می شود.
۱ - نظرها و دید گاه های اهل قلم وابسته به حکومت اسلامی در رابطه با تبعید و اهل قلم تبعیدی روشن است. نفی وجود چنین پدیده هایی نخستین واکنش اهل قلم حکومتی ست . در نگاه این جماعت در حکومت اسلامی چیزی بنام تبعید وجود ندارد و اهل قلم تبعیدی مشتی مجرم سیاسی و فرهنگی هستند که فعالیت های شان در خارج از ایران نه تنها فاقد ارزش ,بل که در خدمت استکبار جهانی قرار دارند. اهل قلم حکومتی دردروغ پردازی , تهدید, اتهام زنی, ارعاب و حتا تحریک و یاری رساندن به تدارک قتل اهل قلم تبعیدی نقش ایفا کرده اند( قتل شاعر وخواننده گرانقدر فریدون فرخزاد , وروز نامه نگار بتعیدی رضا مظلومان – کوروش آریا منش - دو نمونه است) . اظهار نظر ها و خط دادن های حسین شریعتمداری,یوسفعلی میر شکاک, مهدی جباری ,مهدی نصیری , مهدی رستگار , احمد عزیزی, عباس سلیمی نمین, شمس آل احمد و.....   و دیگر نویسندگان روزنامه های کیهان, جمهوری اسلامی, شلمچه, جبهه و... و برنامه سازان برنامه های رادیویی و تلویزیونی سراب ,چراغ ,هویت ( همچون سعید امامی) و اعضای " انجمن قلم حزب الله " و.... مشتی ازهمین دست از قلم به دستان حکومتی هستند . این مجموعه در خارج از کشور نیز نشریات ( کیهان هوایی و...) و برناهه های رادیویی و تلویزیونی و تشکل های شان را برای پیشبرد وظایف گفته شده راه اندازی کردند.
در کنار اهل قلم حکومتی ی بنیاد گرا ,جماعتی از اهل قلم اصلاح طلب نیز ,که بتدریج تن به مهاجرت داوطلبانه ( و برخی مهاجرت ناگزیر) دادند با راه اندازی تارنما و رادیو , در برخورد با تبعید وتبعیدی و اهل قلم تبعیدی , بخشی از وظایف اشاره شده را به سیاقی دیگر پیش می برند.( به این موضوع در جای دیگر پرداخته خواهد شد).
۲- در میان فرهنگ سازان , فرهنگ ورزان و هنر مندان مستقل در داخل کشور, به ویژه اهل قلم , دو نظر و دیدگاه در باره تبعید و تبیعدی وجود داشته و دارد. بخش کوچکی از اینان نگاهی واقع بینانه و سنجیده به این دو پدیده داشته اند , این بخش ضمن مسیول دانستن حکومت اسلامی به عنوان عامل بروز پدیده ی تبعید و تبعیدی طی ۲٨ سال گذشته , تلاش ها و دستاوردهای فرهنگی وهنری تبعیدیان را مطالعه , بررسی , نقد و معرفی کرده اند , دستاوردهایی که پاره ای از فرهنگ و هنر میهنمان می دانند. برای نمونه:
امیرحسن چهل تن در زمره ی نخستین کسانی بود که در مجله آدینه در باره آثار اهل قلم در خارج کشور نوشت :" همه این آثار در همین خانه ریشه دارند. سخن همه اغلب از اینجاست و سر انجام دیر یا زود تاثیرات خود را در جریان ادبی در ایران نیز به جا خواهد گذاشت"(۵)
محمود دولت آبادی نیز نگاهی امید ساز به ادبیات تبعید داشته است : " بدون شک از میان انبوه شعر و داستان هایی که نویسندگان و شعرای ما در خارج از کشور می نویسند, و حتی ما اهل قلم همه شان را نمی شناسیم , آثار درخشانی ظهور خواهد کرد.(۶)
احمد شاملو پس از یک مصاحبه جنجالی و اظهار نظر سوال برانگیز پیرامون مهاجرت به خارج از کشور در مصاحبه های دیگرش ضمن تلاش در تصحیح و تدقیق نظر خود , به وضع فرهنگی ایرانیان تبعیدی و مهاجر به خارج از کشور نگاهی نقادانه داشت :".... شاعران و نویسندگان کوشایی را هم در اروپا وامریکا و از نزدیک و دور شناختم که پاره یی شان سخت نوید دهنده و امید وار کننده اند و پاره ای این مرحله را پشت سر گذاشته اند. اگر اسمی نمی برم برای جلو گیری از هفتاد من کاعذ شدن گفت و گو است.."(۷)
سیمین بهبهانی(٨) و شمس لنگرودی (۹) نیز ضمن معرفی و ارزشمند دانستن بسیاری از آثار تبعیدیان, از فعالیت فرهنگی و هنری   تبعیدیان به نیکی یاد کرده اند.
حسن میرعابدینی نیز چند صفحه ای از جلد سوم , از مجموعه ی سه جلدی " صد سال داستان نویسی ایران" ,را به موضوع مهاجرت و " ادبیات خارج از کشور" اختصاص داده است. میر عابدینی ضمن اشاره به رمان " دال" از گلابدره ای ," ثریا در اغما" از اسماعیل فصیح و داستان کوتاهی ازنویسنده ی تبعیدی, نسیم خاکسار(سگی زیر باران , آدینه ۱٣۷۰), به نام های برخی از اهل قلم تبعیدی نیز اشاره کرده است.(۱۰)
سوی دیگر, برخی از اهالی قلم و هنرمندان در داخل کشور اما , غیر واقعی, نسنجیده و " روانشناسانه " با تبعید و تبعیدیان , و عملکرد و آثارقلمی شان برخورد کرده و می کنند.
٣- بخشی از فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان و هنرمندان اهل قلم, که داوطلبانه به خارج از کشور مهاجرت کرده اند نیز پیرامون تبعید و تبعیدیان و ادبیات تبعید اظهار نظر کرده اند. این مجموعه که برای نوجویی , کسب و کار و تحصیل , تنوع طلبی و خوش نشینی به خارج از ایران سفر کرده اند , به کار فرهنگی و هنری نیز پرداخته اند . فرهیختگان و اهل قلم این طیف از مهاجرین, ادبیات مهاجرت را پدید آورده اند.
۴- فرهنگ سازان , فرهنگ ورزان و هنرمندان تبعیدی نیز پدیده تبعید و تبعیدی , و عملکرد و آثار تبعیدیان را مورد بحث , بررسی و نقد قرار داده اند . درعرصه ادبیات تبعید ده ها مقاله پژوهشی و چندین اثر به زبان فارسی , انگلیسی , آلمانی , فرانسه و دیگر زبان های خارجی توسط پژوهشگران فرهنگی و هنری , سیاسی , فلسفی پیرامون پدیده تبعید و تبعیدی , و هزاران اثر خلق شده توسط اهل قلم تبعیدی , منتشر شده است. ازمیان نقد وبررسی های منتشر شده پیرامون تبعید و آثار قلمی تبعیدیان ,آثار پژوهشی منتقد گرانقدرملیحه تیره گل , به ویژه " مقدمه ای بر ادبیات تبعید ", علی رغم لغزش و کاستی اش , کاری ست کارستان و غرور انگیز (۱۱). دراین عرصه بررسی ها و نقد های نسیم خاکسار(۱۲) ,محمود فلکی (۱٣) و اسد سیف (۱۴) و بهروز شیدا نیز ارزشمند و قابل اتکا هستند.
پوشیده نیست که در پاره ای از نوشته ها و نقد ها برخی از اهل قلم تبعیدی با ادبیات تبعید شیفته وار و غلو آمیز برخورد کرده اند, و برخی دیگر غیر واقعی و نسنجیده به نفی ارزشی ادبیات تبعید پرداخته اند.
زنده یاد نادر نادرپور در تبعید گفته است : " این هم از نیشخند های تقدیر ماست که شعر راستین فارسی را- در این روزگار- بیرون از مرز های ایران باید یافت"(۱۵)
"...تحلیل های تیوریک, و تفسیر های ادبی, به وسیله متخصصان فن, که از داخل یا خارج از ایران , بوسیله بنیاد ها , انجمن ها و کانون های فرهنگی دعوت می شوند, انجام می گیرد, و شاید اغراق نباشد اگر بگویم که در این زمینه, ادبیات تبعید از ادبیات مادر غنی تر است." (۱۶)
از سوی دیگر , بهمن سقایی , نویسنده ی تبعیدی در نقد مجموعه داستان " بختک های شریر" از نویسنده ی تبعیدی, عباس سما کار در مطلبی باعنوان " ادبیات یا توهم ؟ ,ادبیات تبعید را کاریکاتوری از ادبیات می داند چرا که به نظر ایشان:"...یک نوع ژورنالیسم ساده انگارانه سیاسی , قالب های فرسوده و از کار افتاده, عاری از هر گونه جنبه های زیبایی شناختی, با موضوعاتی نخ نما شده, نوعی نوستالژی غبار گرفته قالبی و......" ادبیات تبعید را شکل داده است.(۱۷)
بدون تردید ادبیات تبعید حاوی نقاط قوت و ضعف است, اما داوری نادر نادرپور و بهمن سقایی , داوری هایی دقیق و منصفانه به نظر نمی رسند.

***********
در این مقاله از میان ۴ نوع برخورد فوق, روی نظرها و دیدگاه ها ی ۲ گروه , یعنی:" بخشی از اهل قلم و هنرمندان داخل کشور", و" مهاجرین داوطلب " در باره تبعید , تبیعدی و ادبیات تبعید , و نیز چرایی ی این دست اظهار نظر ها و دید گاه ها , مکث خواهم کرد .

نمونه هایی از برخوردهای غیر واقعی و نسنجیده با تبعید, تبعیدی و ادبیات تبعید

۱- نظرات و دیدگاه های بخشی از اهل قلم وهنرمندان داخل کشور:
از سوی برخی از فرهنگ سازان, فرهنگ ورزان و هنرمندان داخل کشور ,برخورد های مغرضانه وناشی از بی اطلاعی و نیز آلوده به پیشداوری نسبت به پدیده تبعید, تبعیدی ,و به ویژه اهل قلم تبعیدی مطرح شده است .( این دست برخورد ها به دلایل متعدد از سال های ۷۵-۱٣۷۴ کاهش یافته است و جای خود را به نوعی دیگر برخورد داده است که در همین مقاله به آن ها اشاره خواهد شد.)
از نخستین کسانی که پیرامون تبعید و مهاجرت نظر داد احمد شاملو بود. شاملو که پیش از انقلاب ٣ سال در خارج کشور علیه سانسور و اختناق شاهنشاهی فعالیت کرد,   در سال ۱٣۶۶ در مصاحبه ای در پاسخ به سوال محمد محمد علی که در بخشی از سوال اش پرسیده بود: "... در چند سال اخیر جمعی از شاعران و نویسندگان ما به خارج کشورکوچیده اند, شما چه احساسی داشته اید که مانده اید؟ ", گفت:
"... راستش بار غربت سنگین تر از توان و تحمل من است. همه ریشه های من در این باغچه است, واین ریشه ها آنقدرعمیق در خاک فرو رفته اند که جز به ضرب تبر نمی توانم از آن جدا بشوم , و خود نگفته پیدا است که پس از قطع ریشه به بار و بر چه امیدی باقی خواهد ماند. شکفتن در این باغچه میسر است و ققنوس تنها در این اجاق جوجه می آ ورد. وطن من اینجاست...دیگران خود بهتر می دانند که چرا جلای وطن کرده اند. من اینجایی هستم, چراغم در این خانه می سوزد, آبم در این کوزه ایاز می خورد و نانم در این سفره است..." (۱٨)
برخی از تبعیدیان نسبت به گفته های شاملو واکنش نشان دادند و در مقاله های متعدد خطاب به شاملونوشتند که چراغ همه ی تبعیدیان در آن خانه می سوزد, و شاملوی عزیز هم نیک می داند چرا تبعیدی جلای وطن کرده است.(۱۹)
مجله آدینه , که سردبیرش فرج سرکوهی نیز سرانجام تبعیدی شد , گفته های شاملو را به گونه ای اغراق آمیز به دهن کجی ای به تبعیدیان بدل کرد:
"... در تاریخ هر کشوری , مقاطع حساس و دوران سازی وجود دارد و گاه کلامی , جمله ای چنان جوهر آن را بیان می کند و روح زمانه را در گرایشی بنیادین چنان به تصویر می کشد که آن کلام از چارچوب معنی عادی خود در می گذرد و با پذیرش عمومی خود را به بیانی تاریخی و ماندنی بر می کشد. چنین جملاتی بیشتر در نقطه عطف های تاریخی بر زبان هنرمند یا متفکری درد آشنا جاری می شود.......نام احمد شاملو , شاعر بزرگ ایرانی , نه به دلیل شعر های جاودانه اش , که به دلیل بیان چنین جمله ای در سال ۶۷ نیز برسر زبان ها بود. شاعر بزرگ ایران در مصاحبه ای که در مجله آدینه چاپ شد گفت " من اینجایی هستم, چراغم در این خانه می سوزد" این کلام چنان در گرفت و تکرار شد که بسیاری حال و زمانه و عزم و اراده خود را در آن یافتند."(۲۰)
شاملو حدود سه سال بعد از مصاحبه ی مذکور در مصاحبه ای دیگر در باره ادبیات مهاجرت و تبعید چنین نظرداد :
"......در زمینه ی فعالیت ادبی مثلا" تا آنجا که من دیدم مجلاتی منتشر می شود, جه فصلی, چه ماهانه , چه عندالاقتضا, که غالبا" آکادمیک " است , یعنی بی تعارف بیش تر به درد خود نویسندگا ن اش می خورد ...... شاعران و نویسندگان کوشایی را هم در اروپا و امریکا و از نزدیک و دور شناختم که پاره یی سخت نوید دهنده و امیدوار کننده اند و......" ( ۲۱)
رضا براهنی , که خود در دوران شاه تن به تبعید داده بود , و درحکومت اسلامی نیز به خیل تبعیدیان پیوست, پیش از تبعیدی شدن اش سرود:
" به مردمان خرد مند اگر اشاره کنند
که در دو قرعه – یکی مرگ دیگری تبعید-
گزین کنند یکی را که بهترین باشد
همه شتاب کنند آن سوی قلمرو مرز
و این طبیعت آن هاست
واین طبیعت ما نیست."(۲۲)
نه فقط رضا براهنی, برخی دیگر از اهالی فرهنگ و هنر به مانند منصور کوشان ( رمان محاق) , مهستی شاهرخی ( رمان خاطرات سروها و نخل ها ) وروزنامه نگارانی چون مسعود بهنود و برخی دیگر از نویسندگان آدینه و گردون و سایر نشریات مستقل فرهنگی و هنری نیز با برداشت هایی غیر واقعی از تبعید و تبعیدی نظر ها و تصاویری نادرست از تبعید و بتعیدی ارایه دادند. ( البته اینان نیز سرانجام به جامعه ی تبعیدی ومهاجر پیوستند). در این میان اظهار نظر مسعود بهنود, نشان از کم دقتی و بی توجهی ناباورانه ی این روز نامه نگار با تجربه در پرداختن به موضوعی مهم , داشت . ایشان برای نشان دادن فلاکت و بیچارگی آوارگان ( بخوانید تبعیدیان و مهاجرین) نوشتند: "... بنگرید از اجتماع یک میلیون نفر ایرانی در خارج کشور که در صد عمده ای از آنها تحصیلکرده گان همان دیارومتخصصان و صاحبان دانشنامه های پر آوازه بوده اند , تنها دو نفر در ینگه دنیا و فرنگ نامدار شده اند , یکی دربوتیک داری و دیگری در زمین تنیس....." ( ۲٣) .
اظهار نظر ها و داوری های غیر واقعی ونسنجیده در باره تبعید و تبعیدیان در آثار اسماعیل فصیح ( ثریا در اغما) , بهرام بیضایی ( فیلمنامه آقای لیر) محمود گلابدره ای ( رمان دال) (۲۴), هوشنگ گلشیری( آینه های در دار) (۲۵)و.... و نوشته های روزنامه نگارانی چون غلامحسین ذاکری و نویسندگان دنیای سخن ( مرگ تکلیف ) (۲۶) و.... نیز دیده می شد.
سیاهه ای از این دست نمونه ها می توان ارایه داد , که تنها به چند نمونه ی دیگراشاره می کنم:
کیومرث منشی زاده گفته است:
" در روزگار ما دیگر بر خلاف سابق چیز چندان جالب توجهی در جا های دیگر یافت نمی شود که به خاطر آن مهاجرت را کسی پذیرا بشود , چرا که حد اعلای تمدن ساندویچ است و این هم که در همه جا هست.... سخن کوتاه که هر چه در آنجا ( خارج از ایران) هست در ایران هم هست جز احساس غربت..." (۲۷)
سیمین بهبهانی, علیرغم نگاه آگاهانه و منصفانه اش به پدیده تبعید , سروده است:
"بروید تا بمانم, بروید تا بمانم
که من از وطن جدایی به خدا نمی توانم
من و کنج این پریشان, به دیار سفله کیشان
نروم که مهر ایشان , به گداوشی ستانم."(۲٨)
ویا فریدون مشیری نیز سروده است:
" گویند فیل را
هر کجا رها کنند ,
یک راست رو به جانب هندوستان رود
اورا , سوی دوستان برد
در حیرتم , هنوز و همیشه, که آدمی
آسان چگونه از وطن خویش بگذرد
و آنجا رود که نام وطن را نیاورد!"(۲۹)
محمد علی سپانلو در گفت و گویی با اسماعیل نوری علاء گفته است :
" شاعر و نویسنده مهاجر پس از مدتی می پوسد...(زیرا) که فراگرد رشد او به هر حال متوقف می شود"(٣۰)
داوری ها ی نسنجیده تا آن حد پیش رفت که گفته شد:" هر کس از مادرش قهر می کند یک کتاب تحویل ادبیات مهاجرت می دهد"," عصرقلم آشوب است,یعنی که آشوب قلم , هر کس قلم را برداشته و به خیالش رسیده قلمزن است" , و یا"...اشکال نویسندگان آن سو این است چون دست شان باز است, هر چه می خواهد دل تنگ شان می گویند, پس عقده گشایی یا افشاگری را با داستان اشتباه می کنند."(٣۱) " خوشمزه است که شاعران مخابراتی خارج کشور هم داریم"(٣۲)
و " شاه" کار, گفته های آیدین آغداشلو ست :
"کوچ کرده ها براین باور بودند که با تغییر سرزمین, مجال دست رسی به آن معنا و مفهوم مخفی و دور از دسترس مانده ی در درون, فراهم خواهد آمد. خیال کردند, و هنوز هم می کنند, که جغرافیا, جایگزین تاریخ می شود". آغداشلو بر این اساس بر تمامی هنرمندان خارج از کشور می تازد که چرا آنجا مانده اند. همان کاری را که آنجا می کنند, در ایران نیز میسر بود و نمونه اردشیر محصص را می آورد و اینکه " صبح ها که از خواب بیدار می شود نیم ساعت راه می رود. بعد شروع می کند به نقاشی تا آخر شب . بعدش هم می خوابد. زندگی اجتماعی محدودش , در همین شکل , می توانست در ملایر و کنگاور هم بگذرد و فرقی نمی کرد."(٣٣)
یا در جایی دیگر گفته است :
"شما کسانی که ایران را ترک می کنیدو بعد در خارج برای حفظ میراث فرهنگی و ادبی مملکت نشریه بیرون می دهید, مقاله می نویسید و یا می خواهید هنرمندان این آب و خاک را بشناسانید, بسیار از حقایق این سرزمین دور هستیدو به اعتقاد من , نه گزینش شما درست است و نه بحث ها و نتیجه گیری هایتان. این جا مال شماست, اما رهایش کرده ید و رفته اید و چون رفته اید غریبه شده اید.......داوریها و برداشت های شما به عمق و حقیقت زندگی ما نزدیکی زیادی ندارد.(٣۴)
هانی بال الخاص در باره " مهاجرت و مهاجرین" گفته است:
"... معروفی حرف خیلی قشنگی زد, از جمال زاده که : من به جمال زاده هیچ احساسی ندارم . آدمی که حدود یک قرن عمرش را در سوییس گذرانده , اصلا" وضعیت ایران را درک نمی کند, درد و رنج مردم را نمی شناسد. به عنوان یک نویسنده مثلا" ایرانی برای وطنش چه کار کرده؟.... اردشیر محصص از همه فعال تر کتاب چاپ می کند , ولی یک چیز کم دارد. در بین مردمش نیست ..... این ها همه جمال زاده هستند..... ." (٣۵)
اسماعیل خویی, شاعر تبعیدی, در نگاهی به پاره ای از این دست برخورد ها گفته است :
".....اما بدی کار در این است که ما غربت گزیدگان , از میهمانا ن فرهنگی گرانمایه و گرامی خویش نیز , گاه گاه , سخنانی می شنویم و رفتارهایی می بینیم که , بر زخم همیشه تازه ی دل ما مرهمی نمی گذارند که هیچ , نیش هایی به ما می زنند زهر آگین تر از نیشخند های تلویزیون های آخوندی , در برنامه " سراب ".
نمونه وار می گویم:
آقای احمد شاملو , در روشنگری این که چرا در ایران مانده است , به همین بس نمی کند که بگوید: " چراغم در این خانه می سوزد", به جا و روا می بیند که , بی درنگ , خنجری هم به جگر خون شده ی بتعیدیان بزند, با گفتن سخنی بدین معنا که آنان که از ایران رفتند لابد خودشان می دانستند چرا می روند. انگار شما یکی – شاملو جان!_ هیچ نمی دانستی که , اگر می ماندیم چه بر سرمان می آوردند؟! این خود را به ندانستن زدن چه معنا می تواند داشته باشد؟ و چه انگیزه ای ؟
یا آقای محمود دولت آبادی , میهمان ارجمند ما غریبان , بر چشم ما می نشیند و چشم بر هستی و کار ما می بندد : که یعنی ول معطل اید, هیچ نشده اید و هیچ نخواهید شد.
یا خانم شهرنوش پارسی پور, در لندن, شبی , از خود من می پرسد:
چرا بر نمی گردی ایران؟
می گویم : برای این که نمی خواهم تکه پاره ام کنند.
خوب , تکه پاره ات کنند , چه می شود؟!
می کشند می برندم توی تلویزیون, می شوم" اسماعیل خویی سابق"!
یا استاد خودم, جاودان یاد, مهدی اخوان ثالث, در شهرهای اروپا شاعران ایرانی جوانی را که به خود اجازه داده بودند نمونه هایی از شعر خود را برای استاد بخوانند " عنتر" های گستاخی –لابد- دیده بود که " پیش لوطی معلق می زنند". به ایران هم که برگشت......بگذریم.
آقای دکتر رضا براهنی , در شب شعرخود در لندن, می خواند:
ترک وطن طبیعت من نیست"
می گویم: آخر, دکتر جان! آدم حیوان نیست که " طبیعت" ویژه ای داشته باشد. و تازه, شما یکی دیگر, نباید چنین حرفی بزنی, مگر خودت به زمان ستم شاهی, از ایران به امریکا پناه نبردی؟ فراموش کردی؟
یا از آقای هوشنگ گلشیری( یا –فرقی نمی کند- شاید از بزرگوار دیگری همچنو) در به یادم نیست کدام ماهنامه سخنی خواندم بدین معنا که : اکنون هنگام آن است که سخنانی بگویم با کسانی که وطن خود را در چمدان نمی گذارند و برش نمی دارند با خود ببرند........."(٣۶)

ادامه دارد

*****************************************
زیر نویس و برخی از منابع :

۱- در ۱۰ فرهنگ فارسی, انگلیسی و آلمانی من معنا و تعریف " تبعیدو تبعیدی " , و انواع تبعید را تقریبا" یکسان دیدم. تار نمای زیر نیز در همین رابطه ساده ترین و جمع و جور ترین است:
www.en.wikipedia.org/wiki/Exile
۲- حکومت ها برای انتقال زندانیان غیر سیاسی به زندان های بد تر, و یا انتقال مجرمین غیر سیاسی به مناطق بد آب و هوا و دور افتاده از واژه تبعید وتبعیدی استفاده می کنند!
٣- مهدی خانبابا تهرانی, سلسله گفتار:"حکایت ایران مهاجر پذیر و ایرانی مهاجر", ایران تایمز( سپتامبر ۱۹۹۶) , شهروند ونکوور( شماره ۲۶۲, ۵ مرداد ۱٣۷۵)
- منوچهر پارسا دوست, شاه اسماعیل اول , پادشاهی با اثر های دیر پای در ایران و ایرانی , شرکت سهامی انتشار, تهران , چاپ اول, ۱٣۷۵
- اسماعیل وفا یغمایی, شاعران مهاجر و یک تجربه تاریخی , ایران زمین ( هفته نامه) سال ۱٣۷۶
- محسن حیدریان , ریشه های تاریخی مهاجرت ایرانیان به خارج کشور, ایران تایمز , شماره های ٣٨-۱۲٣۷
مرداد ۱٣۷۴
۴- در حوزه ی فرهنگ و هنر تبعید,می توان عرصه های گونه گون را بررسید و نقد کرد . برای نمونه : با بحث و بررسی پیرامون تشکل های مختلف فرهنگی و هنری تبعیدی و نقد عملکرد شان ( کانون نویسندگان ایران در تبعید , انجمن قلم ایران در تبعید و.......) می توان ضعف ها و قوت های این تشکل ها و فعالین شان را شناخت , و در راه رفع آن ها گام بر داشت.   
۵- امیر حسن چهل تن, " آن سوی مرز چه می گذرد" ,آدینه شماره ۵۹
۶- محمود دولت آبادی , در گفت و گو با شاهرخ تویسرکانی , دنیای سخن , تیرماه ۱٣۷۰
۷- احمد شاملو, گفت و گو با مسعود خیام در بوستون امریکا , به نقل از دنیای سخن , شماره ٣٨ , بهمن ۱٣۶۹
٨- سیمین بهبهانی , مجله ی دنیای سخن , شماره ٣
۹- شمس لنگرودی, نگاهی به بحران در شعر فارسی و شعر شاعران دور از وطن,ماهنامه معیار, شماره ۲۶, مهر ماه ۱٣۷۷
۱۰- حسن میر عابدینی , صد سال داستان نویسی در ایران , جلد سوم ,نشر چشمه,۱٣۷۷
۱۱- ملیحه تیره گل , مقدمه ای برادبیات فارسی در تبعید۱٣۷۵-۱٣۵۷, چاپ اول ۱٣۷۷.( تیره گل جلد دوم   مقدمه ای بر ادبیات تبعید را نیز آماده انتشار کرده است , برای آگاهی بیشتر به مطلب و مصاحبه ی ایشان در رابطه با این مجموعه به تارنمای " اثر" مراجعه کنید.
www.asar.name
۱۲- نسم خاکسار, ما و جهان تبعید,نشر باران,۱٣۷٨
۱٣- محمود فلکی , مجموعه مقاله ها,انتشارات سنبله( هامبورگ) ۱٣۷۵
۱۴- اسد سیف , ذهن در بند, انتشارات باران, سال ۲۰۰۲
۱۵- نادر نادرپور, روزگار نو, آبان ۱٣۷۱
۱۶- ملیحه تیره گل, مقدمه ای بر ادبیات تبعید
۱۷- بهمن سقایی, ادبیات یا توهم ؟, آرش شماره ۲٨ , خرداد۱٣۷۲
۱٨- احمد شاملو , مصاحبه با محمد محمد علی,آدینه, شماره ی ۱۵ , مرداد۱٣۶۶
۱۹ مسعود نقره کار ( آرش) , در حاشیه مصاحبه های احمد شاملو و محمود دولت آبادی , نشریه راه کارگر, شماره ۷۲ , اسفند ۱٣۶٨
۲۰- آدینه , شماره ٣٣ , نوروز ۱٣۶٨, ص ۱۱
۲۱- احمد شاملو, گفت و گو با مسعود خیام در بوستون امریکا , به نقل از دنیای سخن , شماره ٣٨ , بهمن ۱٣۶۹
۲۲- شاعران مهاجر و مهاجران شاعر , گرد آورنده میرزا آقا عسگری , ص ۴۵۱
۲٣- مسعود بهنود , دنیای سخن, شماره ۵۵ , و آدینه شماره ۲٣
۲۴- در باره این رمان ها ر.ک به مقاله ی " سیمای مهاجرین در ادبیات امروز" , از اسد سیف در مجموعه مقاله ی "ذهن در بند" , انتشارات باران
۲۵- ر.ک به مقاله پرویز حسینی با عنوان " نسلی در آینه" گردون ,شماره ٣۱-٣۲ , آبان ماه ۱٣۷۲
- ر.ک به مقاله ی ر- فراهانی " آینه های در دار, یک تسویه حساب " , آرش شماره ٣۱, مهر ماه ۱٣۷۲
۲۶- مرگ تکلیف , پیرامون علل فرو پاشی خانواده های ایرانی در غربت , دنیای سخن , شماره ۵۵
۲۷- کیومرث منشی زاده , " چرا بروم؟" آدینه شماره ۴۹, شهریور ۱٣۶۹
۲٨- منبع شماره ۱۹
۲۹- " سواری دیگر از کاروان ادب ایران رفت " , ایران استار( کانادا), شماره ٣٣۵, اکتبر۲۰۰۰
٣۰- پویشگران , شماره ۴, آذرماه ۱٣۷۱
٣۱- هوشنگ گلشیری, آ دینه , شماره ۵۰-۵۱ , مهر ۱٣۶۹
٣۲- مسعود خیام , " فضا از شعر اشباع شده" , دنیای سخن , شماره ۶۴, ۱٣۷۴
٣٣- آیدین آغداشلو," همان نشویم که می خواستیم" , آدینه ؛ شماره ۴۹
٣۴- آیدین آغداشلو, "در این صف که می بینی, عاشق تر منم" , ماهنامه پر, شماره ۹۹, سال ۱٣۷٣
٣۵- مجله گردون , شماره ٣۴-٣٣ , سال چهارم ,اردیبهشت ۱٣۷۲
٣۶- مجله آرش ( پاریس) ,شماره ۴۰-٣۹ , سا ۱٣۷٣
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست