سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یک تاریخ، یک کودتا
بازبینی پرونده‌ی کودتای ۲۸ مرداد


امید منتظری


• نباید اجازه داد تا کودتای ۲۸ مرداد نسبت به عملکرد گذشته و نقش تاریخی هر یک از گروه ها تاثیری تلخ بر جای گذارد و راه را برای نقد بی طرفانه از کارنامه ی سالها مبارزه و مقاومت ببندد. همانگونه که هیچ کس موهبت بی بدیل ملی شدن صنعت نفت و حماسه ی ایستادگی در برابر امپریالیسم انگلیس را از خاطر نمی‌برد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۲ تير ۱٣٨۶ -  ٣ ژوئيه ۲۰۰۷


از اتاق خارج می شود. در را پشت سر می بندد و بلند فریاد می زند: ((این پیر مرد آخر همه ی ما را به کشتن می دهد.)) (۱) و این همان صدایی ست که ٣ روز پیش تر _۲۵مرداد_ پر شور و هیجان زده علیه شاه و خاندانش در میدان بهارستان سخنرانی کرد. دکتر فاطمی ۱۵ ماه بعد در ٣۷ سالگی اعدام شد.
همه منتظر یک پیام بودند. دکتر صدیقی در وزارت کشور... خلیل ملکی در مخفیگاهش... مردمی که حکومت ملی شان را در خطر نابودی می دیدند... و آنهایی که آن روز در خانه ی خیابانِ کاخِ دکتر مصدق _دفتر نخست وزیری _ گرد آمده بودند.
لحظه به لحظه زمان برای یک نطق رادیویی، یک دستور از سوی بلند پایه ترین مقام دولتی و محبوب ترین چهره ی ملی آن روزگار می گذشت. تا خبر دهشتناک یک ظهر بیشتر نمانده بود!
رادیو اما، از صبح خبرهایی درباره افزایش قیمت پنبه پخش می کرد. تحریم نفت کشور را به لحاظ اقتصادی در وضعیت نسبتا ورشکسته ای قرار داده بود. باقر مومنی در مقاله ی "از تیر تا مرداد" می نویسد: ((هرلحظه منتظر بودم که]برنامه ی رادیو[ خفقان بگیرد و صدای مصدق منتشر شود. مردم از حکومت ملی خودتان دفاع کنید)). ولی انگار دکتر عادت به قهر کردن داشت. کسی از یاد نمی برد که ٣۰ تیر ۱٣٣۱ پیرمرد در را به روی همه بسته، در اتاقش نشسته بود تا قائله پایان گیرد.
باری شاید مصدق مرد دوران صلح بود تا شرایط جنگ و کودتا و سرکوب. مسلما دکتر اعتقادی به حرکات قهرآمیز نداشت؛ حقوقدان برجسته ای که سعی می کرد در ساختار قانونی بگنجد. اما مگر دکتر نمی دانست که "پنجه به پنجه انداختن با مخوف ترین سازمان های استعماری و جاسوسی" تبعاتی هم دارد. از یاد نبریم که در ٣۰ تیر ۱٣٣۱ مقاومت های مردمی چگونه و با چه هزینه ای دولت قوامِ پیر و بی خطر را سرنگون کرد و راه را برای احیای مجدد نخست وزیری مصدق هموار ساخت.
مگر نه آنکه وقتی دو هفته قبل از کودتای روز بیست و هشتم دکتر مصدق مجلس منتخب مردم را منحل اعلام کرد، می خواست شخصا حقوق ملت را مطالبه کند. پس چرا پیر محمد احمد آبادی(٣( در آن روزِ واقعه سکوت را پذیرفت؟ و گوینده ی رادیو همچنان اخبار کشت پنبه را می گفت و موسیقی پخش می شد؟ تا ناگهان در ساعت ۲ ظهر رادیو خبر عزل دکتر مصدق و انتصاب سرلشگر زاهدی را به نخست وزیری قرائت کند؟
اینجا معتقدم رُویه ی دیگری در سکوت معنادار مصدق نهان است. به یک معنا نه ترس از خون ریزی و جنگ داخلی _ که ٣۰ تیر* و فجایع کمابیش قابل پیش بینی پس از کودتا مثال نقض آن است_ بلکه عوامل موثر دیگری بر تصمیم گیری یا بهتر بگویم عدم تصمیم گیری وی دخیل بوده اند.
دکتر مصدق پایبند به سلطنت مشروطه بود چنانچه از کلیات خاطرات وی نیز بر می آید و در جایی نیز صریحاً می گوید: ((من نه فقط با جمهوری دموکراتیک بلکه با هر رقم دیگر آنهم موافق نبودم، چونکه تغییر رژیم موجب ترقی ملت نمی شود و تا ملتی دانا و رجالی توانا نباشند کار مملکت به همین منوال خواهد گذشت.))(۲) از طرفی روند اصلاحی و رفرمیستی در شرایط بحرانی و خصوصا جابجایی قدرت تنه به تنه با محاقظه کاری می زند. دکتر مصدق چندان مایل نبود که توازن نیروها بر هم خورد.
خصوصا که ترس از کمونیست ها در فاصله ی روزهای بیست و پنجم تا بیست و هشتم در روزنامه های وابسته به جبهه ملی به روشنی به چشم می آید.
البته این ترس از روی کار آمدن کمونیست ها در مقالات فراوانی مورد بحث قرار گرفته و بسیاری از محققان معتقدند که حزب توده توان کسب قدرت سیاسی را نداشت و فقط درشت نمایی آمریکا و انگلیس بوده نه واقعیتِ موجود آن زمان. یرواند آبرهامیان در مقاله ای با عنوان "بازبینی دو کتاب جدید درباره ی کودتای ۲٨ مرداد" می‌آورد: (این براندازی کمتر در اثر جنگ سرد بوده و بیشتر در چارچوب امپریالیسم غرب در برابر ملی گرایی کشورهای جهان سوم می گنجد. یا به سخن دیگر این کودتا را بیشتر در چارچوب کشاکش و تضاد میان شمال و جنوب میتوان دید تا پیش زمینه‌ی برخورد میان شرق و غرب...)).
مازیار بهروز نیر در کتاب جدید خود "پیرامون شورشیان آرمانخواه" با ارزیابی نیروهای حزب توده متمایل به این نظر است که آنها توان دستیابی و کسب قدرت را در مرداد نداشته اند. البته وی باز هم نتیجه می گیرد که علت کودتا همان خطر سرخ و نفوذ شوروی بوده است.
اضافه کنید با فرض توانایی حزب در قبضه قدرت، هواداران دولت ملی مصدق و کودتاچیان لااقل در مواضع ضدکمونیستی خود اشتراک داشتند. بنا به برخی از شواهد به نظر می رسد بخش مهمی از مذاکرات هندرسون سفیر آمریکا در روز ۲۷ مرداد به بحث درباره خطر توده ای ها گذشته باشد. این ماجرا در بیانیه ی شبانه و ضد توده ای پیش از روز ٣۰ تیر ۱٣٣۱ نیز تکرار شده بود و آنجا نیز با هشدار به مردم خواستار آرامش آنان شده بودند.   
با این حال تفکر غالب آن فضا برای ملی گراها این توهم را ایجاد می کرد که کمونیست ها قصد کسب قدرت سیاسی را دارند و این فرضیه را به شدت در روزنامه ها و ارگان های خود تقویت می کردند. از یاد نبریم که سم پاشی های ضدمارکسیستی از سالها قبل و زمان تصویب قانون ممنوعیت مرام اشتراکی ۱٣۱۰ شعله ور بوده است.
به هر روی اگر مصدق را شخصیتی کاریزماتیک در آن سالها در نظر بگیریم به نحوی باید قائل باشیم که مصدق در کنار استفاده از نفوذ خود میان توده ها، دل به تعامل با نهادهای قدرت هم داشت. برای مثال گفتگوی او در ۲۷ مرداد با هندرسون سفیر آمریکا در ایران منجر به پاکسازی خیابان ها از تظاهرات کنندگان شد و این تصمیمِ نابهنگام شرایط را برای کودتای روز ۲٨ مرداد آماده ساخت.
باری شاید اگر اقبالی به قوای نامنظم مردمی نشان داده میشد امروز همه چیز متفاوت بود و کودتایی که با دسته های کوچک لمپن ها و اراذل و روسپی ها و چند آجان از مقابل بازار تهران آغاز شد به سد بزرگ مقاوت مردمی میخورد. شاید امروز شعبان بی مخ اسم و رسمی نداشت و سری میان سرهای تاریخ در نمی آورد تا ۲۵ سال دیکتاتوری پهلوی دوم در اقتداری بیش از آنچه بود تداوم یابد.
باز هم در عین ناباوری باید باور کنیم که تاریخ جای اگرها نیست!
اینجا قصد ندارم تمام بار شکست را بر گرده ی دکتر مصدق و اطرافیانش بگذارم و که لااقل یکی از اساسی ترین سوال ها اینست که چرا دیگر گروه ها نیز بی حرکت و منفعل ماندند؟ آیا آنان به احترام دکتر مصدق ایستادند تا قطار کودتا را که پیروزمندانه بر ریل های امپریالیسم می گذشت، بنگرند؟
چرا حزب توده که مدعی مارکسیسم_لنینیسم بود اقدامی نکرد؟ البته معتقدم بی عملی حزب را باید خارج از نفوذ مصدق بر جریانات سیاسی اپوزسیون و مخالف شاه تحلیل کرد. رویه حزب توده علاوه بر فضای کلی حاکم بر احزاب کمونیست آن دوره در جهان که به مرور از خصلت انقلابی خود خالی می شدند، ریشه در اختلافات درونی و فراکسیون بندی های داخل حزب داشت نه دستورگیری از شوروی و اطاعت محض از حزب برادر بزرگتر. کما اینکه کشمکش های داخلی حزب کمونیست شورویِ آن زمان برای جانشینی استالین بی تاثیر هم نبود. البته حزب توده تا حد توان در اطلاع دادن کودتای ۲۵ و ۲٨ مرداد کوشید. با این حال آنچه لااقل از یک حزب مارکسیست_لنینیستی انتظار می رفت فراتر از آن بود که به امید روزهای بهتر بنشیند.
البته این نقد از زاویه چپ وارد است و جناحهای ملی چی که خود گوش به فرمان دستور از نخست وزیری بوده اند، می بایست بیش از حزب توده پاسخ گوی شیوه ای باشند که در ۲٨ مرداد در پیش گرفته بودند. در انتقاد کردن باید زاویه ی نقد را در نظر گرفت تا هر آنچه که برای تخریب و زیر فشار قرار دادن دیگر گروه های موجود است مورد سواستفاده قرار نگیرد.
کمااینکه حزب توده پس از کودتا بیشترین هزینه ها و شکنجه ها و اعدام را داشت و برای مدت نزدیک به بیست و پنج سال مجبور به مهاجرت شد. سازمان نظامی آن لو رفت و بسیاری از نیروهای متعهد و شریف چون خسرو روزبه، سرگرد وکیلی، مرتضی کیوان، سرهنگ مبشری، سرهنگ سیامک و... را از دست داد. پس آنچه امروز به نام خیانت و پشت کردن به ملت است مردود و در خدمت شماری فرصت طلب است تا هنوز با نعش کشی های تاریخی، بر زخم های ملت نمک بپاشند و دنبال منافع و سود گروهی خود بگردند.
با این اوصاف در تارخ اجتماعی آن دوران می توان دو رویکرد متفاوت را در توسعه سیاسی و اجتماعی مورد تمایز قرار داد:
۱_دیدگاه حزب محور ۲_دیدگاه قهرمان محور
واقعیت نهان در تجربه ی تاریخی سال های بین ۱٣۲۰ تا ۱٣٣۲ به ما نشان می دهد لزوم تشکلی مستقل از فرد قهرمان و چهره ی شاخص و کاریزماتیک بشدت حائز اهمیت ست. از مبانی جامعه مدرن و دموکراتیک، سازمان دهی نظام اجتماعی آن است که توسط حزب صورت می گیرد.
در حالی که جبهه‌ی ملی ائتلافی از نیروها ی پر تضاد اجتماعی بود که دکتر مصدق به واسطه‌ی حلقه اتصال تمام این نیروها عمل می کرد. از طرفی قدرت و عملکرد بخشی از جبهه ی ملی بیشتر به واسطه ی افراد آن بود نه گروه ها احزاب تشکیل دهنده‌ی آن.
ضعف عملکرد این جبهه پس از نخست وزیری مصدق و تجزیه ی آن پیش و پس از کودتا، نمایانگر آن است که در الگوی قهرمان ساز و قهرمان محور حرکات اجتماعی توده ها و هواداران نه به واسطه ی آگاهی بلکه به واسطه ی فرد قهرمان است. طبعا تداوم و ضرورت ادامه ی فعالیت با کنار رفتن فرد قهرمان و چهره ی شاخص از صحنه سیاسی و اجتماعی هیچ گونه تضمینی ندارد.
از سوی دیگر حزب توده که نماینده بارز رویکرد حزب محور بود نیز بر اثر پاره ای از مسائل از جمله سلسله مراتب حزبی یعنی سانترالیسم دموکراتیک خود به گونه دیگر درگیر دستور از بالا بود. در عمل هم شاهد آن بودیم که فراکسیون بازی ها و رها کردن کادرهای پائین ثمره ای جز بی عملی و خودکشی پیش از مرگ نداشت. به گونه ای که در طول کودتای ۲٨ مرداد و یکی از بزرگترین بزنگاه های تاریخِ کشور، آنها تنها به تماشاگران این بازی خونبار تبدیل شدند.
با این همه نمی توان به سادگی از نقش حزب توده در سامان دهی نهادهای گوناگون اجتماع گذشت. به ویژه فعالیت آن حزب در حوزه ی جامعه ی مدنی که جدا از سو گیری های سیاسی، تاثیر فراوانی در تاسیس و تربیت نهادهای مردمی و حوزه های فرهنگی گذاشت.
تشکیل انجمن روزنامه نگاران دموکراتیک، انجمن حقوقدانان دموکراتیک، ائتلاف های سندیکای کارگری، شورای جهانی صلح، جمعیت مبارزه با استعمار، تشکیلات دموکراتیک زنان، سازمان های دانشجویی، نشریات و...
در واقع حزب توده پس از سرکوب و ضربه ۱٣۲۷ که منجر به غیر قانونی اعلام شدن آن گشت، از طریق همین نهادها فعالانه در سطوح جامعه حضوری پررنگ داشت.
به عبارت دیگر نباید اجازه داد تا کودتای ۲٨ مرداد نسبت به عملکرد گذشته و نقش تاریخی هر یک از گروه ها تاثیری تلخ بر جای گذارد و راه را برای نقد بی طرفانه از کارنامه ی سالها مبارزه و مقاومت ببندد. همانگونه که هیچ کس موهبت بی بدیل ملی شدن صنعت نفت و حماسه ی ایستادگی در برابر امپریالیسم انگلیس را از خاطر نمی‌برد.

      
۱) از تیر تا مرداد، باقر مومنی، نشریه آرش
۲) خاطرات و تاملات مصدق، محمد مصدق، ص ۲۷٣ انتشارات علمی
٣) لقبی که مهدی اخوان ثالث به دکتر مصدق داده بود.
* دکتر مصدق بار ها تاکید کرده بود که مرا در ابن بابویه، کنار شهدای سی تیر خاک کنید. هر چند که در تبعید خانگی جان سپرد و در ملکش (احمد آباد مستوفی) به خاک سپرده شد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست