دو زن دو چهره تأکید و تأییدِ جنگ عراق
منیر طه
•
در مستعره عریض و طویل آقای بوش، یعنی امریکا، زنی دوش به دوش و پا به پای تفنگدارانِ جنگ طلب گام بر میدارد و در هر گام مُهرِ به خون آلوده تأکیدش را بر سر و سینه به عسرت سوده جوانانِ راهیِ میدان، میکوبد... چهره تأیید کننده این جنگ، زن دیگریست حامل همان توپ و تفنگ که امروز ظاهراً پشیمان و دلگیر از نابسامانیِ فرجام، با حرف و سخنِ در ابهام به نحوه برداشت و گذاشتِ جنگ ِعراق اعتراض دارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ تير ۱٣٨۶ -
۲٨ ژوئن ۲۰۰۷
در مستعره عریض و طویل آقای بوش، یعنی امریکا، زنی دوش به دوش و پا به پای تفنگدارانِ جنگ طلب گام بر میدارد و در هر گام مُهرِ به خون آلوده تأکیدش را بر سر و سینه به عسرت سوده جوانانِ راهیِ میدان، میکوبد. با اینکه میداند تیره و تبار جهانیان از امثالِ این تفنگداران و از سوی چون این جنگجویان، جسارت ها و حقارت ها دیده، درشتی ها و ناهمواری ها احتمال کرده است، ولی بی اعتنا به حقکشی ها و در بند و زنجیر کِشی ها و به هیچ گرفتنِ تنها دارایی هر انسان زنده، یعنی آب و خاکی که دل به کوه و کمرش میدهد و سر بر سنگ های خشک و ترش مینهد، اینچنین تیز میتازد و هر آن سر را که سر از بردگی و هر آن تن را که تن از بندگی برمیتابد، فرو میاندازد. زنی تهی از نگاه مهرآمیز و تماشاگرِ آسوده آتشبار های هول انگیز، زنی درگیرِ دنیای از جنون و خون لبریز، زنی با انگشتِ همواره تهدیدآمیز و احکامِ بتمرگ و بر نخیز. زنی پای افشرده بر سینه افسرده و استخوان های ترک خورده رستاخیز.
گویینشاط برآمده از رقص اموات آنچنان شوق انگیز است که اینچنین پایکوبی بر تن و بدنِ ترد و سوخته کودکان و دست افشانی بر تکه پاره های دست و پای پیر و جوان را میطلبد و این عجب نیست که در تاریخ ننگینِ دل های سنگین، برادر گوش برادر بریده است و پدر سرِ پسر و پسر چشم پدر از چشمخانه در کنده است و بدین جنایت ها مرحباها رفتهاست.
همین نزدیکی ها، مگر شاهنشاهْ عاری از مهر، جام سرمستی و سوداگریش را به شکر و شوق اربابانش سر نکشید؟ مگر استقلال و آزادیِ به خون دل بهدست آمده آن سرزمین را به پیش پای این سوداگران قربانی نکرد؟ مگر احسنت و آفرینِ گاوهای فربه و پرواریِ سر در آخورش را نمیشنیدیم؟ مگر هم امروز هم نمیشنویم؟
مگر جانشینِ از قیر و قعرِ تاریخ درآمدهاش در هستیِ پیران و جوانان در نیفتاد؟ و بر پشته کشته تکیه نداد؟ مگر دست آموزانِ همان قیر و قعر همچنان نکردند و نمیکنند؟ مگر دست مریزادِ سود جویانِ چپ و راست بر پشتشان نیست؟ اگر نیست پس اینهمه جور و ستم چیست؟
چهره تأیید کننده این جنگ، یعنی این بلبشویی و این نهر متلاطم سرخ رنگ، زن دیگریست حامل همان توپ و تفنگ که امروز ظاهراً پشیمان و دلگیر از نابسامانیِ فرجام، با حرف و سخنِ در ابهام به نحوه برداشت و گذاشتِ جنگ ِعراق اعتراض دارد. کسی که به گروه متجاوزین پیوسته، به این تجاوز و تعدی رای مثبت و موافق داده و مُهر تأکید را تأیید کرده است و میگوید اگر تجربه امروزم را داشتم رای نمیدادم یا تصمیم دیگری میگرفتم (چیزی در این حدود).
مگر نمیدانست حمله هوایی و زمینی به هرکجا که باشد ثمره نکبت بارش ویرانی و کشتار است؟ مگر نمیدانست کودکانِ بی گناه در زیر آتشبار خواهند سوخت؟ مگر نمیدانست خانه ها بر سرِ خانواده ها سرنگون خواهد شد؟ مگر نمیدانست جنگی که سرش به دروغ و دغل و دُمش به نابکاری در عمل بسته باشد نتیجهاش همینککی است که در تنبان جهانخواران از جمله خود ایشان افتاده است که مهمان جامهدان به دستِ کاخ سفید را به رُفت و روب جنازه ها و شستشوی مردارها هشدار میدهد؟
این شریک گسترنده دام، این حریف ناپخته و خام، چگونه سکان دار کشتیِ فرسوده و کهنه جهانخواری در این گرداب متلاطم و ناآرام خواهد شد که تا عفونت و عقوبت فاجعه و ذلت و ظلمت مرگ و میر را نبیند به مقابله برنمیخیزد و به استقبالش میرود؟ هر آنکه صلاحیت این جنگِ ابلهانه را تأیید کرده است دستش در آتشِ از سینه سر کشیده و خونِ سرازیر شده از چشم های آن سرزمینِ بیتوان و بی دفاع ، سهیم و رنگین است و دست ایشان هم در میان همین دست هاست. جنگ یعنی کشتن و کشته شدن. جنگ یعنی هَلووینی که به جای نقل و نبات خون در کاسه و جنون در کیسه بچه ها میریزند و این لااقل برای تاریخ کشور ایشان نباید ناآشنا و غریبه باشد که تا هرکجا که میتوانسته و میخواسته ویرانگری و کشتار کرده است و مردمی را که استقلال و آزادی کشورشان را حراست میکردند از زندگی ساقط و به خاک سیاه نشانده است و در این جهانخواری و مردم آزاری برایش فرقی هم نمیکرده سرباز خودش بمیرد یا سرباز بیگانه همانطور که امروز هم برای آقای بوش فرق نمیکند که سرباز امریکایی بمیرد یا سرباز عراقی. هدف به کرسی نشاندن الهام آسمانی و عمل غیر انسانیست که در سرش به جست و خیز است و معلوم نیست که اصلاً چرا این کرسی زوار در رفته و لق را ساخته است تا اینهمه گرفتاری عملی برای خود و درد سر برای مردم دنیا به عمل آورَد.
این هم در فرهنگ تاریخ سیاسی امریکا هست که هر رئیس جمهوری که انتخابات را میرباید، یا اتفاقاً انتخاباتی به ریاست بر میآید، پیش از آنکه به مشکلات و نابسامانی های مملکتش بپردازد، نیاز های برآورده نشده مردمش را برآورد و کمبودهایش را جبران کند، سر و گوش آب میدهد و دُم میجنباند که در کجا میتواند تیراندازی و به کجا میتواند دست اندازی کند. کجا را به هم بریزد و کجا را از هم بپاشد و دوای این بیماری مزمن همانا تجاوز و تجاسر به خاک، خانه و آب و دانه دیگران است و واکسنش هم یک عذرخواهیِ بند تنبانی بعداز ویرانی. که پُربود کردنِ کمبودها در فرهنگ این تاریخ، لازمهاش همین هاست.
ونکوور، ۲۱ جون ۲۰۰۷
|