سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ما و"اصلاح طلبان" چپ ستیز


سیامک طاهری


• آن که آزادی این مردم را می خواهد نمی تواند در کنار مستبدان چپ کش قرار گیرد. اتهامات ساختگی علیه چپ، هیچ کمکی به دموکراسی و آزادی نمی کند و تنها باعث ایجاد تفرقه در صفوف آزادی خواهان می شود. امید آنکه دوستان اصلاح طلب ما بجای صرف نیرو و انرژی در راه عبث مبارزه با چپ، این توان را در جهت همبستگی همه نیروهای هوادار روزبهی مردم ایران قرار دهند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲ تير ۱٣٨۶ -  ۲٣ ژوئن ۲۰۰۷


چندی است که پاره ای از دوستان اصلاح طلب ما در ارکستری نا هماهنگ وگوشخراش هجوم سنگینی را در دانشگاه ها وسالن های سخنرانی ویا مطبوعات ایران علیه اندیشه های سوسیالیستی آغاز کرده اند .
شکل این سخنرانی ها ونوشتارها به گونه ای است که به سختی می توان باور کرد که این دسته های چپ ستیز بدون برنامه ریزی در پشت صحنه و به شکلی کاملا تصادفی حملات همه جانبه به چپ را آغاز کرده باشند.
این امر درست زمانی رخ می دهد در حالی که هیچ کتاب و نشریه ای در دفاع از چپ ایران وتاریخ آن امکان انتشار ندارد، و ویترین کتابفروشی ها مملو از کتاب های ضد چپ وحاوی تحریف هایی در تاریخ چپ ایران است که اکثر نویسندگان این آثار در خارج از ایران زندگی می کنند ولی به اصطلاح آثارشان به راحتی از ممیزی می گذرد وبه زیور چاپ آراسته می شود.
اولی ساکن امریکاست، دومی در آلمان اقامت دارد وسومی ...حال آن که کسانی که عمری در این آب و خاک خون دل خورده اند حتی از حق انتشار خاطرات خود- در صورتی که چند دشنام به چپ ندهند- محرومند.
این موارد شاید زیاد دور از انتظار نباشد. اما آنچه عجیب وغیرقابل باور می نماید بیانیه ها وسخنرانی کسانی است که مدعی مبارزه با سانسور وهواداری از آزادی هستند، ولی از امکانات خود بیش از هر چیز برای مبارزه با چپ سود می جویند.
نیروهای راست در ایران از آنجایی که بر منابع قدرت و ثروت مسلط بوده اند هیچگاه نیازی به استدلال و تجزیه تحلیل ندیده اند. درست برعکس نیروهای راست، نیروهای چپ ایرانی که همواره مورد سرکوب بوده اند واموال و زندگیشان به تاراج رفته است و یا مورد شکنجه ها و ضرب و شتم ها قرار داشته اند و یا در حصار تنگ زندان ها سال های جوانی و زندگانی خود را سپری کرده اند و یا به جوخه های اعدام و تیرباران سپرده شده اند و یا به مهاجرت و جلای وطن مجبور شده اند، تنها سلاحشان استدلال و منطق بوده است.
در سال های اخیر بخشی از نیروهای راست که به اصلاح طلب معروف شده اند به علت رانده شدن از حکومت، به ناچار در برخورد با رقیبان حکومتی سلاح نقد را بر گزیده اند ، اما حیرت وتعجب در آن است که همین نیروها وقتی به مصاف چپ ها می روند باز همان سلاح کهنه و پوسیده اتهام زنی، دروغگویی و بددهنی و فحاشی را به دست می گیرند، گویی دو صحنه کارزار برای آن ها از دو فضای گوناگون و دو جهان متفاوت شکل یافته است. سخن را کوتاه و به گفتار این حضرات بپردازیم.
آقای مردیها می گویند: "دانشگاه های ما، پس از رخوتی چند، دوباره عرصه تاخت وتاز چپ ارتدوکسی (به روایت لنین، استالین وحزب توده ) شده است که بی هیچ شرمگینی، در حالی که خود هنوز از فشار خشونت نیمه جان است علیه لیبرالیسم شعار می دهد و اساتید لیبرال را تهدید می کند. این اژدهایی که یک چند بی جانش می پنداشتیم و گمان می بردیم که نعش با شکوه آن به درد نمایش می خورد، ظاهرا در برف فراق در خواب زمستانی بوده و اینک که آفتاب برآن تابیده، بر خویش جنبیدن گرفته است. به باور من نهال گفتار ایدئولوژیک و خشونت که نتیجه ناگزیر آن است به دست چپ غرس شد." (اعتماد ۱۱ اردیبهشت)
در برابر این همه فحاشی و بددهنی و دروغ و افترا که بدون هیچ دلیل و مدرکی بیان می شود چه می توان گفت؟ ادامه گفتار ایشان را از اعتماد می خوانیم: "به کاربردن واژ ه ی امپریالیسم برای من ناخوشایند است. امپریالیسم عبارت است از یک تفسیر مسلط از پدیده ای به نام قدرت متراکم لیبرالی... وقتی کتاب هایی در باره خشونت غیرقابل باور راست و چپ افراطی می خوانیم تا چند روز آرام و قرار نمی گیریم. به جز این دو بنیادگرایی را هم به خوبی می شناسیم. به عراق نگاه کنید. دراین شرایط، چه تفکری بیرون می آید؟ کسانی که امپریالیسم را نقد می کنند، از طرفی بسیاری از چیزهایی که در باره جنگ ویتنام گفته می شود داستان های ژورنالیستی است. فاجعه غذای ژورنالیسم است. اما افتخار لیبرالیسم غرب این است که اگر سربازامریکایی به زنی ویتنامی تجاوز کرد محاکمه شد. رابطه ی قدرت و خشونت را دراین گونه های مختلف را بررسی کنید. القاعده، نازیسم، کمونیسم ودنیای لیبرال دموکراسی. اگر به خاطر الفت و انس با سخنانی متفاوت از این، جا نخورید، باید گفت ماموریت حفظ دنیا در مقابل ناامنی های ناشی از این تفکرات سه گانه بر دوش قدرت متراکم لیبرالی است. لیبرالیسم گرچه ارزش هایش را تبلیغ می کند، اما برای این کار اسلحه بر نمی دارد. قدرت متراکم لیبرالی ایده هایش را با کتاب، سینما وتلویزیون منتشر می کند." (تاکید از نویسنده)
این همه آشفته ذهنی فقط و فقط برای آن است که در مقابل اندیشه های چپ، آلترناتیوی همچون آدمک های سر جالیز ساخته وپرداخته شود. اگر فحش ها وهرزه گویی های آقای مردیها را از نوشتار بالا بتکانیم آنچه که باقی می ماند این است که:
۱- نام واقعی امپریالیسم به زعم آقای مردیها، قدرت متراکم لیبرالی است.
۲- لیبرالیست های امریکایی، جنایتکاران این کشور را خودشان محاکمه می کنند.
٣- قدرت متراکم لیبرالی وظیفه حفاظت از جهان را عهده دار است.
۴- قدرت متراکم لیبرالی از ابزارهای فرهنگی استفاده می کند و نه ابزارهای نظامی.
این که ایشان نام من در آوردی برای امپریالیسم ابداع واختراع کرده اند مشکل خودشان است، اما واژه امپریالیسم واژه ای است جا افتاده و واژه پیشنهادی ایشان به خودشان تعلق دارد. اما در مورد محاکمه کردن سربازان جنایتکار امریکایی، اولا تاکنون فقط آن دسته از سربازان تبهکاری محاکمه شده اند که جنایات آن ها از پرده بیرون افتاده است، در حالی که تجاوز به زنان و کودکان از سوی سربازان امریکایی نه تنها در ویتنام، که در کره جنوبی، ژاپن، عراق، افغانستان و... بارها و بارها رخ داده است.
ثانیا چرا "قدرت متراکم لیبرالی" حاضر نیست این تبهکاران را تحویل دادگاه بین المللی نماید؟ وچرا به صورت غیر منطقی اصرار دارد که آن ها را در چهارچوب سیستم قضایی خود محاکمه کند؟ اگر دادگاه های بین المللی غیرقانونی هستند، پس باید برای همه چنین باشد واگرچنین نیست، جنایتکاران جنگی امریکایی هم باید مانند دیگر جنایتکاران جنگی در همین دادگاه ها محاکمه شوند.
اما در مورد استفاده لیبرالیسم از "ابزارهای فرهنگی" آقای مردیها توضیح نمی دهند چرا "قدرت متراکم لیبرالی" مورد نظر ایشان در عراق و افغانستان به جای استفاده از سینما، کتاب و تلویزیون از بمب ناپالم، بمب هایی با مواد رادیو اکتیو ضعیف شده و بمب های فسفری و خوشه ای استفاده می کنند؟
آقای مردیها پیشتر و قبل از آنکه "قدرت متراکم لیبرالی" مورد ستایش ایشان به شکستی فاحش در عراق وافغانستان دچار شوند، به همین گونه و با همین لحن در ضمیمه همشهری ۱۵ اسفند ۱٣٨۱ با همه صلح دوستان جهان که علیه جنگ افروزی قدرت مورد ستایش ایشان دست به تظاهرات زده بودند برخورد کردند: "نکته ی چشمگیر دراین اعتراضات دسته جمعی از نظر دوربین ها وگزارشگران، تعداد شرکت کنندگان بوده و در لندن، پاریس، مادرید، مسکو، جمعیت بسیاری که از حیث تعداد کم سابقه بودند، به صحنه آمدند وطرفداری خودرا از صلح به نمایش گذاشتند. در پی این، بسیاری از تحلیل گران و تبلیغ گران سیاسی از طرفداران مداخله ی نظامی خواستند افکار عمومی جهان را محترم بدارند و صلح جهانی را تهدید نکنند و... در ملبورن ومادرید ... احزاب رقیبی که فعلا آفتاب نشین هستند... طرف داران خودرا زیر چتر کبوترهای سپید به صحنه تظاهرات نمی کشانند، طرف دارانی که چه بسا اصلا ندانند عراق کجای نقشه جهان است وجنگ چه نسبتی با حقوق بشر دارد و... بعضی از صحنه های این تظاهرات مشاهده گری چون من را ناخود آگاه به یاد جریان حاشیه نشین اجتماعی و معترض سیاسی نظیر بیتل ها و پانک ها می اندازد."
ایشان که خود از انعکاس این گفتار در ذهن خواننده متحیر ومتعجب، آگاهی دارند ادامه می دهند: "ممکن است که بخندید، اشکالی ندارد. ولی من جدی هستم،... رگه هایی از آن چه جنبش فرومایگان خوانده شده است، دراین راهپیمایی های صلح دیده می شود."
آیا با وجود چنین دشمنانی انتظار دارید که چپ درایران بار دیگر سر بر نیاورد ؟ البته می توان آقای مردیها را چندان جدی نگرفت. اما متاسفانه این تنها ایشان نیستند که به این شیوه سخن می گویند- هرچند که شاید ایشان بی مهاباتر از دیگران باشند- مثلا اقای علیرضا علوی تبار در ویژه نامه ٣۰ اردیبهشت ۱٣٨۶ اعتماد نیز با شیوه ای شبیه به آقای مردیها ابراز می کنند: "مارکسیسم – لنینیسم حتی در التقاط با ایدئولوژی های دیگر نیز در تاریخ معاصر ایران فاجعه آفریده است "
آقای علوی تبار فراموش می کنند وقتی که هنوز بسیاری از دوستان اصلاح طلب شده امروزینشان در قدرت بودند، یکی از بزرگترین فاجعه های تاریخ ایران و جهان درشهریور ۱٣۶۷ به وقوع پیوست و کمترین گناه ایشان و دوستانشان سکوت در برابر این فاجعه بود. ایشان در عین حال فراموش می کنند که هیچ پدیده ی مدرنی در ایران به وقوع نپیوسته و یا نطفه نبسته است که سوسیالیست های ایرانی در آن پیشتاز نبوده باشند.
اولین مدارس زنان، اولین احزاب واقعی، اولین سندیکاها و اتحادیه ها، به وسیله آنان ایجاد و پایه گذاری شد. در مورد آزادی زنان و حقوق آنان، اصلاحات ارضی، جنبش ٨ ساعت کار در روز، بیمه های تامین اجتماعی، جنبش صلح، حقوق اقوام و ملیت های ایرانی .... این سوسیالیست های ایران بودند که پیشتاز بودند. تقش بی بدیل حیدر عمو اوغلی و دیگر مبارزان سوسیالیست ایرانی در جنبش مشروطه تا بدانجا بود که ستارخان – گرد دلاور وسردار ملی ایرانیان – همواره می گفت "حرف همان است که حیدرخان بگوید".
اگر منظور آقای علوی تبار از فاجعه همین هاست آنگاه باید گفت، جناب علوی تبار! حق با شماست..!
اما سخنان تاسف آور به همین جا حتم نمی شود. آقای جلایی پور نیز از این کارزار بر کنار نمی مانند: "ما بر سر موضوعاتی همچون احیاگری دینی ودفاع آن ها شوخی نداریم. الان مارکسیست ها در دانشگاه ها فعال هستند و برعکس با آنها مشکلی ندارند. ما باید روی هویت خود بایستیم".
این که الان کسی با مارکسیست ها کاری ندارد، دروغ اشکار وعیانی است. دستگیری های متعدد، چه بیرون از دانشگاه – همچون دستگیری آقای ناصر زرافشان ، مضروب شدن آقای فریبرز رئیس دانا ودستگیری این نگارنده – وچه در درون دانشگاه، محرومیت از تحصیل، پیگرد، دستگیری دانشجویان نمایانگر غیرواقعی بودن ادعای آقای جلایی پور است.
اما جناب حمیدرضا جلایی پور در روزنامه یاس نو به تاریخ ۱۶/۱/۱٣٨۲ به دنبال انتقاد از "فضای خبری و تبلیغات رسمی کشور اندیشه های خودرا چنین به زیور نگارش در می آورند: "یکی از مضامینی که در جریان خبر رسانی در این روزها القا می شود، مضمون "مقاومت مردم" است. در صورتی که در عراق ما شاهد مقاومت مردم نیستیم، بلکه شاهد ترس، وحشت، انفعال آن ها هستیم، حرکت نیروی میلیشیای صدام (یا فدائیان او) که از لات و اوباش منطقه تکریت تشکیل شده اند را نباید مقاومت مردم خواند. این درست است که مردم با ورود ارتش خارجی و متجاوز در عراق جشن نگرفته اند، ولی هیچ معلوم نیست در آینده که ماشین جنگی صدام فرو پاشید، مردم کوچه و بازار خوشحال نشوند. بنابراین مقاومت نیروی نامنظم ارتش بعثی به نام مقاومت مردم عراق نیز در آینده اثرات معکوس خواهد داشت." آقای جلای پور از جمله دلایل روی کرد بسیاری از دانشجویان به اندیشه های سوسیالیستی همین گونه تفسیرهای شما ودوستانتان است. آنها بخوبی این گونه نظرات را با نظریات سوسیالیست های ایرانی مقایسه و نتیجه گیری کرده اند.
و اما نهضت آزادی در بیانیه خود به شدت به آنچه چپ های افراطی می نامد حمله می کند وآنان را خطر برای آزادی می نمایاند. و ظاهرا منظورش از چپ های افراطی، گروهی از دانشجویانی می باشد که در صف اول مبارزه برای آزادی قرار دارند. دوستان نهضتی ما باید به این سوال پاسخ دهند که مگر این بخش از دانشجویان ایرانی از کدام امکانات برخوردارند؟ کدام نهاد اقتصادی، سیاسی و یا مرکز قدرت در دستان انان است؟ و یا کدام زندان، پلیس، نهاد امنیتی را در اختیار خود دارند که این چنین از نظر نهضت آزادی خطرناک می نمایند؟
در جایی دیگر آقای بابک احمدی که به قول روزنامه هم میهن "استاد دانشگاهی که در سالیان اخیر در مجمع های دانشجویی حضوری مغتنم دارد" در نشستی در کمیته حقوق بشر سازمان دانش آموختگان ایران "سانسور عقاید کمونیستی توسط حکومت را دلیل کنونی اقبال دانشجویان به این عقاید" اعلام می کنند و چنین ادامه می دهند "امروز که عقاید کمونیستی بطور کامل منسوخ شده است برخی حوانان ایران، به این عقاید روی آورده اند و دلیل آن نیز عدم اگاهی است. زیرا وقتی همه دنیا چشم به سقوط کمونیست ومسائل مربوط به آن داشت در ایران هیچکس در این باره صحبت نکرد وهیچ آگاهی در این زمینه به مردم داده نشد."
جناب استاد فراموش کرده اند که بخش بزرگی از دانشجویانی که امروز به قول ایشان به عقاید کمونیستی اقبال نشان می دهند روزگاری هوادار اصلاح طلبان بوده اند، چرا استاد و دوستانشان در همان موقع از ناآگاهی اینان سخن نگفته بودند وچرا امروز که این دسته از دانشجویان به مدد تجربه و دانش بیشتر از گذشته راه دیگری را برای رهایی ملت ایران برگزیده اند این چنین از سوی رهبران سابق خود مورد دشنام قرار می گیرند؟
براستی اگر جناب استاد معتقدند که سانسور عامل رشد نیروهای چپ شده است چرا خود در جمع خودی هایی که برایشان سخنرانی می کردند دست به سانسور زده و از دعوت حتی یک نفر از هواداران چپ خودداری کردند تا کسی نباشد که جواب آن ها را بدهد و به آزادی بتوانند با تک صدایی کامل هرچه دل تنگشان خواست بر زبان رانند. نگارنده این سطور در همین جا از اقای بابک احمدی دعوت به مناظره ای دو طرفه می نماید تا مشخص شود چه نیروهایی از سانسور سود می برند و چه نیروهای متضرر می شوند.
نه جناب استاد، چپ در سرتاسر این جهان در دموکراسی و دیکتاتوری، در حکومت نظامی و زندان های پیچ در پیچ پینوشه ای و یا دموکراسی های جوامع نابرابر رشد می کند، چرا که آنان از منطق زندگی و از ذات انسانی که از نابرابری و دیکتاتوری بیزار است نیرو می گیرند. آنان عاشقان صادق زندگی و مردم هستند و از تاریخ مبارزان خود و جهان واز قافله بی پایان جان باختگان راه آزادی و استقلال، برابری وعدالت جویی مردم خود تغذیه می کنند.
تجربه صد ساله ایران معاصر نمایانگر آن است که نه زندان و شلاق و تیرباران های دسته جمعی و نه دوران های کوتاه تنفس در تاریخ سراسر استبداد این آب وخاک سد راه حرکت وجوشش آنان نشده است.
آن که آزادی این مردم را می خواهد نمی تواند در کنار مستبدان چپ کش قرار گیرد. این گونه سخنان هیچ کمکی به دموکراسی وآزادی نمی کند و تنها باعث ایجاد تفرقه در صفوف آزادی خواهان می شود. امید آنکه دوستان اصلاح طلب ما بجای صرف نیرو وانرژی در راه عبث مبارزه با چپ، این توان را در جهت همبستگی همه نیروهای هوادار روزبهی مردم ایران قرار دهند وامر چپ ستیزی را به پینوشه ها، بوش ها، هیتلرها و... و شکنجه گران تعلیم یافته واگذار کنند، چرا که: عرض خود می برند وزحمت ما می دارند.
ما به هیچ وجه از حملات شما به اندیشه های سوسیالیستی ترسی نداریم. این حملات نه تنها آسیبی به چپ نمی زند، که به علت سستی و بی بنیانی آن به تقویت هرچه بیشتر آن می انجامد. ما فقط نگران تخریب فرهنگ سیاسی این مملکت به وسیله شما هستیم.
نگرانی دیگر ما این است که چه چیزی باعث چنین موضع گیری های این گروه از اصلاح طلبان شده است؟ کدام نیاز حاد را در جنبش احساس کرده اند؟ چه رابطه ای بین این چپ ستیزی با مذاکره ایران وامریکا وجود دارد؟ ایا این آقایان می خواهند به آمریکا بباورانند که صالح تر از مذاکره کنندگان دولتی هستند؟ پاسخ به این سوالات را به اینده واگذار می کنیم. فقط یاد آور می شویم که، مردم ایران به آن حد از بلوغ سیاسی رسیده اند که با مقایسه شیوه ها وروش ها و منطق ما و شما دست به انتخاب بزنند.

Siamak۴۲۹@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست