سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پیام صلح و انساندوستی از شرق - سهیلا وحدتی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : نوید ر.

عنوان : توضیح
ندای عزیزم، قیاس شما بین آقای خمینی و حضرت بهاءالله و عبدالبهاء از هر نظر قیاسی مع الفارق است. آقای خمینی کجا صلح و صفا و آزادی و عشق به تعلیم و تربیت برای همگان می خواست؟ مصاحبه های ایشان را از جمله در پاریس بخوانید متوجه خواهید شد. به عنوان نمونه درپاریس درجواب این سوال که، «آیا آزادی برای مراسم مذهبی بهائیان داده می شود»، صریحاً جواب دادند: «خیر»(تاریخ سیاسی معاصرایران،دکترسیدجلال مدنی،ج۲،صص۳۱۱-۳۱۲. نیزصحیفهء نور،ج۴،ص۱۰۸.) همچنین ایشان یکی از آیت الله ها شیعه بودند و ابداً نگفتند پیامبر و صاحب دین جدید و کتاب آسمانی هستند. ایشان مسلمانی شیعه بودند. حال آنکه حضرت بهاءالله شارع دینی جدید و کتب آسمانی جدید هستند. بنابراین در اینجا نیز مقایسه صحیح نیست. در مورد تقدس پروری و پیغمبر سازی، اگر همین مقاله‍ی خانم وحدتی را مجدداً بخوانید ملاحظه خواهید فرمود که حضرت بهاءالله فرموده اند اگر دین سبب جدال شود بی دینی بهتر است و در همان بدایع الآثار است که حضرت عبدالبهاء فرموده اند هر چه می گویم پیغمبر نیستم باز روزنامه ها می نویسند پیامبر شرق. منظور حضرتشان هم این بوده که حضرت بهاءالله پیامبر هستند و ایشان صرفا جانشین رسمی حضرتشان و تشریح کننده‍ی آثارشان بوده اند. پیامبران هیچیک نخواسته اند قدیس باشند و اگر ادعای رسالت کرده اند به فرمان خدا بوده است نه آنکه خودشان مقامی برای خود خواسته باشند. پیامبران خود را نساخته اند و بر خلاف قول شما بهائیت و نه هیچ دین دیگری ماشین پیغمبر سازی ندارند. حضرت بهاءالله «فما أحلی ذکرک فی مذاقی و ما ألذّ عبودیّتی لنفسک و قد بلغت فیها الی مقام کلّما اشاهد ارضاً احبّ ان اکبّ بوجهی علیها خاضعاً لوجهک و ساجداً لنفسک. فو عزّتک لو لم اکن ناظراً الی قضاءک المحتوم ما اظهرت نفسی الّا بالعبودیه الصّرفه بین بریتک ولکن أنت قضیت بقدرتک ما اردت و امضیت ما شئت ... و الّا انّی أحببت بان اخضع لکلّ وجه کان خاضعاً لوجهک انّ الّذین تجاوزوا عن عبودیتک أولئک ما وجدوا لذّتها. اسألک یا مالک ممالک البقاء بان توفّقنی و أحبّتی علی خدمتک و العبودیه فی کلّ شأن لنفسک.» (ادعیه‍ی حضرت محبوب، صص۳۸-۳۹) در این بیان حضرت بهاءالله خطاب به خداوند به این مضمون می فرمایند چه شیرین است ذکر و یاد تو در مذاق من و چه گوارا است عبودیت من برای تو و همانا در عبودیت به مقامی رسیده ام که هر زمینی را که مشاهده می کنم دوست دارم با صورت بر آن افتم در حالی که برای روی تو خاضع و برای نفس تو ساجدم. قسم به عزت تو اگر ناظر به حکم و قضای قطعی و محتوم تو نبودم خود را جز در مقام عبودیت محض و مطلق بین مردم تو آشکار نمی کردم ولکن تو به قدرت خودت حکم فرمودی آنچه را که اراده نمودی و امضا و قطعی کردی آنچه را که خواستی(اشاره به اینکه خداوند ایشان را به عنوان پیامبری جدید مبعوث فرمود نه اینکه خودشان چنین کرده باشند) ... والّا من قطعاً دوست داشتم که برای هر که خاضع برای روی تو است خاضع باشم. همانا آنان که از عبودیت تو تجاوز می کنند ایشان لذت عبودیت را نچشیده اند. ای مالک ممالک بقا از تو می خواهم من و دوستدارانم را بر خدمت و عبودیت در همه‍ی شوون و امور موفق فرمایی.» امّا در مورد فدا کردن جان برای پیامبران، بدیهی است این قبیل نثار جانها برای پیام آن پیامبران است و نه خود ایشان. آیا آنان که بی دین هم هستند مدعی نیستند حاضرند جانشان را برای اموری چون آزادی و عدالت بدهند؟ آزادی و عدالت هم یک پیام است؛ از هر دهان که خارج شود. مهم این است که پیام مطابق حقیقت و انسانی باشد و موجب رشد معنوی- انسانی- مادی بشریت شود؛ حال هر که آن پیام را بگوید. به فرموده‍ی حضرت عبدالبهاء: «جویای شمس حقیقت باشیم از هر اُفُقی طالع شود طالبِ رائِحه‍ی طیّبه باشیم از هر گلی انتشار یابد» البته به آن عزیز حق می دهم که بعضی پیروان چه دینی و چه غیر دینی در مورد مقام آنکه قبولش دارند غلو می کنند. بدیهی است این غلط است. در آثار بهائی برای جلو گیری از چنین غلوهایی تأکیدات واضح و شدیدی شده است که بهائیان هر کس و هر چیز را به همان اندازه که خداوند به نصّ صریح خود در مورد آن فرموده ببینند و نه بیشتر و نه کمتر. در این مورد از جمله می توانید به «دور بهائی» از آثار حضرت شوقی ربانی ولی امر بهائی مراجعه فرمایید: http://reference.persian-bahai۶.info/fa/t/se/
اما پرسشجوی عزیزم، دو بیانی که نوشته اید مربوط به دین بابی است و نه بهائی. مفهوم و معنی و مقصود آن هم برداشتی نیست که فرموده اید. پاسخ آن هم در سایت های بهائی ذکر شده است. مختصراً آن که همه‍ی ادیان در دوران کودکی جامعه‍ی بشری به دو ظهور الهی پی در پی مژده دادند که در آستانه‍ی دوره‍ی بلوغ جامعه‍ی بشری ظاهر خواهند شد و جنگ ها را به صلح تبدیل خواهند کرد. این دو ظهور پی در پی ادیان بابی و بهائی هستند که اولی در ۱۸۴۴ میلادی و دومی در سه مرحله‍ی تدریجی از سال ۱۸۵۳ میلادی به بعد ظاهر شدند. در این مورد رجوع شود به جزوه‍ی "لزوم دین": http://www.velvelehdarshahr۶.info/node/۲۱۹
نیز: http://www.velvelehdarshahr۶.info/node/۱۰
وظیفه‍ی دین بابی چنانکه در متون آسمانی قبل نیز اشاره شده انهدام خرافات و تقالید و تعصبات وارد شده در ادیان قبل بود تا سرزمین قلوب و افکار شخم خورده، آماده‍ی پذیرش و رویش تعالیم دین بهائی گردد. در حدیثی آمده است قائم موعود (حضرت باب) «یَهدِمُ ما کانَ قَبْلَهُ کَما هَدَمَ رَسُولُ اللهِ اَمْرَ الْجاهِلیه» ( یعنی از بین می برد آنچه را که از قبل او بوده همانطور که رسول الله امر جاهلیت عرب را از بین برد). منظور آن که حضرت باب آثاری را نازل کردند که افکار را از تقالید هزاران ساله‍ی قبل پاک نماید. به این منظور در حقیقت احکام شدیده ای را مطرح فرمودند تا روسای مذهبی ادیان قبل که آن ادیان را وسیله‍ی جاه طلبی های خود کرده بودند بیدار شوند. اما چون دوره‍ی رسالت و وظیفه‍ی حضرتشان نه سال بیش نبود، مقصودشان از آن قبیل احکام، اجرای عملی آن احکام شدید نبوده است به همین جهت تأکید کردند تأیید و تصویب آن احکام با حضرت بهاءالله است که هر حکمی را اراده فرمودند نسخ و هر کدام را خواستند تعدیل و هر کدام را خواستند تثبیت فرمایند. و این حقیقت از آثار خود حضرتشان هم مشهود است. در این مورد از جمله رجوع شود به مقاله‍ی "دیالکتیک شمشیر و جهاد در آثار حضرت باب" : http://www.newnegah.org/articles/۲۰۱۱-۰۳-۰۲-۲۰-۴۰-۲۸
حضرت بهاءالله آن احکام شدید را که فلسفه‍ی نزولش صرفاً به چالش کشیدن روسای روحانی ادیان سابق و تنبّه و بیداری آنان از تقالید و خرافات هزاران ساله بود، نسخ فرمودند و همان هایی را تثبیت و تشریع فرمودند که در مقاله‍ی خانم وحدتی اشاره شده است. حضرت شوقی ربانی ولی امر بهائی در خصوص احکام کتاب دینی دیانت بای یعنی "بیان" می فرمایند: "این مُصحَفِ آسمانی را باید فی الحقیقه گنجینه ای از وعود و بشارات و شرح اوصاف و نعوت حضرت موعود دانست، نه سنن و احکامی که دستور و نظام مستمر جامعه‍ی بشریه را تشکیل داده و یا برای دلالت نسل های آینده‍ی انسانی در قرون و اعصار متمادی مقرر شده باشد... این منشور الهی متضمن اصول و قواعد و احکام و فرائضی است که متعمّداً به نحو شدید و غلیظ تشریع گردیده و منظور از آن انهدام تأسیسات عتیقه‍ی بالیه و ایقاظ روسای دین و انتباه غافلین از رَقدِ غفلت و خمودت و ایجاد انقلاب و تحوّل جدید در قلوب و تمهید سبیل برای ظهور دور بدیع بوده است." (قرن بدیع جلد اول ص ۱۵۱). در حقیقت احکام حضرت باب وظیفه‍ی شخم زدن سرزمین افکار و قلوب را داشت تا تقالید پوسیده منهدم گردد، و وظیفه‍ی ساختن دنیای جدید و ایجاد وحدت عالم انسانی به عهده‍ی ظهور بعد از ایشان یعنی دین بهائی گذاشته شد. حضرت باب در این خصوص در کتاب بیان فارسی، باب ۱۳، از واحد ۳، می فرمایند: «مَن یُظهِرُهُ الله [حضرت بهاءالله] ... آخر، کلِّما عَلَی الارض (همهءزمینیان) را قطعه‍ی از رضوان ِ اعظم (عظیم ترین بهشت) خواهد فرمود. إنّهُ کانَ علّامأ مُقْتَدِرأ قَدیرأ.» و در همان کتاب مژده می دهند: «طوبی لِمَن ینْظُرُ إلی نَظْمِ بهاءالله وَیشْکُرُ رَبَّهُ» (خوشابه حال کسی که نظم بهاءالله را ببیند و پروردگار خود را شکر نماید).
در آخر این کامنت باید عرض کنم در دورانی به سر می بریم که به علت زده شدن مردم از دین، فضایی ضد دینی بوجود آمده و باعث شده آنان که موافق چنین فضایی می اندیشند بدون مطالعه‍ی کافی اظهار نظرهای عجولانه کنند. متأسفانه به علت همین ناکافی بودن تحقیقات، ایشان نیز خود دچار همان تعصباتی می شوند که پیروان ادیان را به خاطر آن ملامت می کنند. البته باید حق داد که روسای دینی ادیان بعضاً بلایی به سر دگراندیشان و حتی بر سر ادیان خود آورده اند که خواه ناخواه چنین فضایی را ایجاد می کند، اما این حقیر فکر می کنم باید صبور بود و حقیقت جو و بیشتر مطالعه کرد تا کمتر. بیش از صد و پنجاه سال استبداد مذهبی در ایران با نشر اکاذیب و وارونه جلوه دادن تعالیم و آموزه های بهائی مانع از آن شده تا مردم شریف ایران خود به چشم خود دیانت بهائی را ببینند و بشناسند، حال بجای تکرار آن اکاذیب باید اجازه دهیم ایرانیان عزیز مانند امثال خانم وحدتی خود به چشم خود ببینند و بنویسند. چه اشکالی دارد؟! دیر یا زود ملت عزیز ایران باید این کار را می کرد و این هنوز اول راه است. باید منتظر بود زنان و مردان ایران زمین بدون حب و بغض و بدون تعصب در باره‍ی آئینی که حدود ۱۶۸ سال است از میهنشان آشکار شده فارغ از فشار بعضی روحانیون و بهائی ستیزان تحقیق کنند و بنویسند. بهائیان تحقیقات چنین منصفینی را ولو اشتباه باشد بر چشمان خود می گذارند و مطمئن هستند کشف حقایق نتیجه‍ی همین تصادم افکار و تحقیقات مختلف است. به شخصه از خانم وحدتی عزیز متشکرم که زحمت چنین تحقیقی را کشیده اند. با احترام نوید
۴۴٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣۹۰       

    از : م آ

عنوان : خانم ندا، لطفا بیائید دیگر خودمان را گول نزنیم
آشنایی من با تعالیم دیانت بهائی هنوز بسیار سطحیست و آنقدر مطلع نیستم که در باره آنها قضاوت کنم، ولی‌ خمینی را خوب می‌شناسم و با افکارش قبل از بقدرت رسیدن هم آشنایی دارم. نمیدانم کاربر محترم، ندا، در کجای آثار خمینی صلح و صفا و نوید آزادی و عشق به تعلیم و تربیت یافته اند؟!! آیا اصلا نظریه‌های او را خوانده اید؟ نظریه ولایت فقیه (و تمام افکار مرتجع و تبعیض آمیز و خشونت بار او) مربوط به قبل از انقلاب و قدرت گرفتن خمینیست.

خمینی شخص ناشناخته‌ای نبود، نظرات و افکارش هم در دسترس عموم بود. اینکه بسیاری از ایرانیان چشم و گوش خود را بستند و عقل و شعور خود را به مرخصی فرستادند و بدون اینکه حتا بخواهند بدانند این مرد چه میگوید و چه افکار پلیدی دارد کور کورانه بدنبالش راه افتادند، تغییری در ماهیت او نمیدهد.

اگر ما همواره به خود تلقین کنیم که نادانیمان تقصیر خودمان نبود باعث میشود که به هیچ موضوعی با دقت برخورد نکنیم و همواره راه آسان طرد یا پذیرش نا آگاهانه را به تعمق و بررسی برای تصمیم آگاهانه ترجیح دهیم.
۴۴٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣۹۰       

    از : خرد شرقی

عنوان : خردورزی
برای شخص من اصلا مهم نیست که پیامبران و پیام آوران آیا فرستاده‌ی خدا هستند یا نه ، و این که آیا اصولا ارتباط با خالق میسر است یا نه . عناوین و القاب پیامبران هم برایم مهم نیست . بلکه ترجیح می‌دهم مذاهب را صرفا بر مبنای تعالیم و دستورات‌شان بررسی کنم .

دینی که دختر بچه‌ی نه ساله را بالغ می‌داند و عقدش را مجاز ، مذهبی که برده‌داری را مجاز می‌داند و به پیروانش اجازه می‌دهد که با حمله به کفار زنان را به کنیزی درآورند و مردان را به بردگی بکشند ، به نظرم برای هزاره‌ی سوم مناسب نیست.

کاش دوستان چشمانشان را باز کنند و ببینند که اعراب به نام دین و آیین تا سده‌ها چه بر سر ایرانیان آوردند و نامش را هم مذهب گذاشتند.

خداوند همه را به راه راست هدایت کند.
۴۴٣۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣۹۰       

    از : الف ـ پرسشجو

عنوان : تا زمانیکه بشریت وجود داشته باشد «مذاهب» هم متولد، رشد و از بین (ویا کم اثر) میروند.
« الباب السادس و العشر من الوحد السابع فی ان الله قد فرض علی کل ملک یبعت فی دین البیان آن لایجعل احدآ علی ارضه ممن لم یدن بذلک الدین و کذلک فرض علی آلناس کلهم اجمعون!». یعنی واجب است برهر سلطانی که در دین بیان بسلطنت میرسد اینکه احدی را در زمین خودش باقی نگذارد از غیر مومنین بدین بیان و همچنین این حکم یعنی کشتن تمام افراد، برتمام افراد مومنین بدین بیان واجب است.
« الباب الخامس من الواحد الخامس فی بیان حکم اخذ اموال الذین لایدینون بالبیان و حکم رده وان دخلو افی الدین لا فی البلاد التی لایمکن الاخذ». یعنی غیراز مومنین به (بیان) هرکس هرچه دارد باید از او گرفت و اگر بعدآ داخل در دین بیان شد باید باو رد نمود.
اینست پیام «صلح و انساندوستی» برای توجه فردی بنام فروغ مهرآور و دیگر نگوئید که «افتراء و دروغ » است. ایجاد چنین «بحث» انحرافی و تفرقه انداز چه هدفی را دنبال میکند؟ باور نمائید همه ادیان کم و بیش این قبیل پروسه را گذرانده اند. یواش یواش چیزهای «خجالت آور» محو و «تفسیر و احادیث» جدیدی جایگزین آنها میگردد. یک هموطنی در قسمت اول این مقاله هم اشاره ایی به چرائی و دلیل و انگیزه این نوشته شد که فعلآ از جانب نویسنده این مقاله قابل «جواب» نیست. اینکه عبدالبهاء لقب سر داشته و یا نداشته و یا اینکه«دولت انگلیس فهمید و به چنین فردی افتخار کرد..» و یا نکرد، قسم خورد و یا نخورد و و و مسائل فرعی هستند اینکه عده ایی از هموطنان ما بدان اعتقاد و ایمان دارند،بایستی مورد احترام و پشتیبانی هر عنصر آزاداندیشی باشد و منهم با این نوشته فردی در این مبحث همعقده هستم که اعتقادات مذهبی هرکسی مسئله شخصی و خصوصی اوست تا زمانیکه مزاحم اعتقادات شخص دیگر و در کل جامعه قرار نگیرد.
۴۴٣۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣۹۰       

    از : نوید ر.

عنوان : توضیح
چون در کامنت نمی شود توضیح مفصل داد، مختصری در زیر تقدیم می گردد و در مورد همه‍ی نکات زیر، منابعی تقدیم می شود تا خود عزیزان مطالعه فرمایند.
پیروز جان عزیزم، متوجه شدم منظورتان جنگیدن بهائیان با ادیان و بی دین ها نبود. در عوض فکر کردم منظورتان این است که پیروان آن ادیان با هم می جنگند. حضرت بهاءالله آمده اند تا جنگ میان پیروان ادیان را تمام کنند. توضیحش مفصل است. مختصر آنکه از دید بهائی جنگ ها محصول دوران کودکی جامعه‍ی بشری بوده است و تعالیم ادیان مطابق آن دوران بوده است. حکم ارتداد هم به همین ترتیب مطابق آن دوران بوده است. حضرت بهاءالله فرموده اند جهان در آستانه‍ی ورود به دوران جوانی و بلوغ خود است. یعنی ایامی که عقل کلِّ جامعه‍ی بشری بتدریج راه بلوغ را خواهد پیمود.به همین جهت حکم ارتداد در دین بهائی منسوخ شده است. ورود و خروج به آئین بهائی آزاد است و کسی را برای خارج شدن از آن نمی کشند. در مورد طرد هم آنطور که شایع کرده اند نیست و ابداً مربوط به خروج فرد از دیانت بهائی نیست. توضیحش مفصل است و در یکی از منابع زیر آمده است. همچنین در آئین بهائی دیگر تدین به دین موروثی و تقلیدی نیست. فرزندان بهائی باید در ۱۵ سالگی خود تصمیم بگیرند که می خواهند بهائی بمانند یا نه. والدین حق جلوگیری از خروج ایشان را از دین بهائی ندارند. جالب است بدانیم در متون تمام ادیان به این دوران بلوغ جامعه‍ی بشری و ترک جنگ و جدال و رسیدن به وحدت و کمال بشارت داده شده است. آموزه های بهائی همه حول ایجاد وحدت عالم انسانی و ترک جنگ تشریع گردیده است و حضرت بهاءالله برای عملی شدن و اجرای تدریجی آن مراحلی را مشخص فرموده اند که در آثار بهائی موجود است. با قبول تعالیم بهائی، دیگر پیروان ادیان قبل یکدیگر را نجس و دشمن نخواهند شمرد زیرا حکم تنجیس این و ان نیز نسخ شده است. یکی از طرقی که موجب ترک دشمنی و تنجیس مزبور خواهد شد بینش جدیدی است که آثار حضرت بهاءالله در مورد مفهوم دین و انسان و تعامل جوامع در ظل یک نظم معنوی-انسانی-مادی جهانی ارائه می نماید.
پرسشجوی عزیزم، کتب و مقالات زیادی همچون "چهار شب جمعه" در رد آئین بهائی نوشته شده است و تعداد زیادی از آنها را خوانده ام. از جریان لقب سر هم مطلعم. بنده عرض نکردم جریان مزبور دروغ و افترا است. بلکه منظور این است که بی انصافان بکلی جریان مزبور را تعبیر و تفسیرهای مغرضانه ای کرده اند که نتیجه بگیرند حضرت عبدالبهاء انگلیسی بوده اند و یا چنانکه بعضی دیگر گفته اند بنیانگزاران دین بهائی گاهی روسی هم بوده اند و در دهه های اخیر امریکایی و اسرائیلی هم شده اند! در منابعی که تقدیم کردم و نیز در بعضی منابع فوق رفع دروغ ها و اتهامات مزبور شده است. از قضا مقاله‍ی سرکار خانم وحدتی به زوایایی پرداخته است که کاملاً روشن می کند افکار و تعالیم و نیات حضرت عبدالبهاء ورای و برفراز نیات و افکار سیاسیون انگلیس و امریکا در حرکت بوده است. جالب است بدانید هنگام سفر حضرت عبدالبهاء به انگلستان که بعد از جریان دادن لقب سر در حیفا بوده است، از ایشان خواسته شد به دیدار ملکه‍ی انگلیس روند. حضرتشان فرمودند: "برای دیدن فقرا آمده ایم و نه سلاطین". و ردیه نویسان نه به این حقایق کاری دارند و نه می گویند که دادن لقب سر به ایشان به پاس خدمات انسان دوستانه ای -از جمله تأمین گندم اهالی از زمین های زراعی بهائیان آنجا- بوده است که حضرتشان در ایام قحطی و جنگ جهانی اول به فلسطینیان و دیگر ساکنان دادند و بسیاری را نجات دادند. همین اخیرا بود که از فرزندان چند خانواده ی فلسطینی به علت این که زمانی حضرت عبدالبهاء به خانواده‍ی اجدادشان کمک کرده اند و از جمله وسایل تحصیلات فرزندان مزبور را فراهم کرده اند اعلان آمادگی کرده بودند که به پاس آن خدمات خدمتی در اماکن مقدسه‍ی بهائی در حیفا و عکا نمایند. جریان کمک های حضرتشان به فلسطینیان و دیگران داستان پرشور و مهیجی است که منتظریم اقلام غیر بهائیان منصف و بالغی همچون خانم وحدتی بتدریج در آن میدان به جولان آید تا معلوم گردد بهائی ستیزان در ایران چگونه قدر فرزند وطنشان را ندانسته اند و حقایق را در مورد حضرتشان و نیز آئین بهائی وارونه جلوه داده اند. همانطور که در کامنت قبلی عرض کردم متأسفانه قضاوت حتی بعضی روشنفکران چپ و راست ایران عزیزمان تا همین یکی دو دهه قبل متأثر از ردیه های بهائی ستیزان و بعضی آخوندهای بی انصاف بوده است. به همین علت اکثراً هیچگاه فرصت نکرده اند تحقیقی منصفانه و بی حب و غرض در مورد آئین بهائی و جامعه‍ی آن بکنند. الحمدلله امثال خانم وحدتی پیدا شده اند که با فرضیاتی جدید به تحقیق یکی از زوایای تاریخ دین بهائی پرداخته اند. استاد دکتر ناصرالدین صاحب زمانی در کتاب "خط سوم"، صص۳۸۰ به بعد در مورد این حقیقت نوشتند این دین «تاکنون هرگز به درستی، بی طرفانه، انگیزه کاوانه و جامعه شناسانه مورد بررسی عمیق قرار نگرفته است». الحمدلله این قبیل مقالات منصفانه از طرف غیر بهائیان رو به ازدیاد است. ایرانیان نازنین اراده کرده اند در مورد آئینی که از وطن عزیزمان ایران آشکار شده پس از قرن و نیمی سکوت مجدداً با قلب و فکری فارغ از تعصبات و حب و بغض و پیشداوری تحقیق کنند.
منابع زیر در خصوص نکات فوق مطالب مهمی دارد. (توضیح: در کامنت قبلی نمی دانم به چه علتی اعداد مندرج در لینک ها از انگلیسی تبدیل به فارسی شده بود و لذا به این ترتیب نمی توان وارد آدرس های مزبور شد مگر آنکه اعداد مزبور را مجدداً تبدیل به اعداد انگلیسی کنیم)
http://www.velvelehdarshahr۶.info/node/۱۷۱
http://www.velvelehdarshahr۶.info/node/۲۱۹
http://www.ketabhayebahai۶.info/tolooi-eshgh
http://www.ketabhayebahai۶.info/aeenefaragir
http://www.ragetak۶.info/
قربان رویتان، نوید
۴۴٣۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣۹۰       

    از : ندا

عنوان : دفاع از مظلومیت بهائیان نباید سبب غفلت ازمبارزه با فرهنگ تقدس پروری در این مسلک بشود.
اگر خمینی هم قبل از به قدرت رسیدنش مرده بود امروزهمانقدر ارج و قرب داشت که بهاءالله و عبدالبهاء نزد بهائی ها دارند. خمینی هم قدّیسی بود که نه ادّعای حکومت داشت ونه غیر از صلح وصفا میخواست نویدش آزادی و مرامش عشق به تعلیم و تربیت بود.
اصولاً کدام قدرت طلب هنوز به قدرت نرسیده ای میتوان یافت که ادّعائی غیر از عدالت و صلح و بشر دوستی و... داشته باشد؟
روشنفکران ما باید کمک کنند آن سیستم فکری وحکومتی برای مردم جا بیفتد که آنها را از شرّ بینش سنّتی "قائم به فرد" بودن نجات دهد. نه آنکه دوباره گرفتارشان کنند. تنها یک فرهنگ به دور از تقدّس پروری و یک سیستم فکری و حکومتی مستقل که درآن میتوان همه را برد زیر سوال است؛ که میتواند جامعه را اصلاح کند و آدمهای نادرست را هم تبدیل به کارگزاران درستکار کند و بالمآل جامعه ی سالمی بوجود آورد. درحالیکه ماشین پیغمبر سازی بهائیت خود به خود سبب میشود افراد خوب هم تبدیل به فرعون شوند. زیرا اگر خودشان هم در ابتدا این را نخواهند رفتار پیروانشان این امر را به آنها مشتبه می سازد که تافته ای جدا بافته اند و به قول خانم وحدتی:
"به نظر می رسد برخی از طرفداران او واقعا او را پیامبر می دیده اند و حتی حاضر بوده اند جان خود را برای او فدا کنند. اطفال را بجهت متبرک نمودن بمحضر اطهر میآوردند."(۱۹) گزارشگر نیویورک تایمز از یک بهائی امریکایی که تعصب او در همخوانی با آموزه های عبدالبهاء نبوده می گوید که در بیان میزان اعتقاد خود به عبدالبهاء بیان داشته است که "برای این مرد من خودم را با سر از طبقه پانزدهم به پایین می اندازم."(۲۰) "
دفاع از مظلومیت بهائیان نباید سبب غفلت ازمبارزه با فرهنگ تقدس پروری در این مسلک شود. فرهنگ امروز است که جامعه ی فردا را میسازد.
۴۴٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣۹۰       

    از : فروغ مهرآور

عنوان : درباره لقب سر
مسئله اینجاست که خود حضرت عبدالبهاء لقب سر را استفاده نمی کردند:
«نام من عبدالبهآءست صفت من عبدالبهآءست. حقیقت من عبدالبهآءست نعت من عبدالبهآءست. رقّیّت به جمال قدم اکلیل جلیل من و تاج وهّاج من است و خدمت به نوع انسان آئین قدیم من ... نه اسمی دارد نه لقبی نه ذکری خواهد نه نعتی جز عبدالبهآء. این است آرزوی من. این است اعظم آمال من. این است حیات ابدی من. این است عزّت سرمدی من.» (شوقی ربانی،دور بهائی لانگنهاین: لجنه نشر آثار، نشر سوم، ۱۹۸۸, ترجمه لجنه ملی ترجمه آثار امری، ص ۶۸) (http://www.persian-bahai.org/node/۸۱)
صحنه‍ی اعطای لقب سر به آن حضرت در عکسی ثبت شده که چندان هم پیدا کردنش در ایران دشوار نیست! به قول فردی که با نام "حافظه تاریخ" نظر گذاشته عکس معروفی هم هست. از عزیزان تقاضا می کنم این عکس را یک بار و فقط یک بار خوب نگاه کنند و ببینند حالت نشسته‍ی حضرت عبدالبهاء چقدر با توصیف "در حال زانو زده دربرابر پرچم انگلیستان و بدعاگویی ( خداوند امپراتوری انگلیستان را آنچنان وسعت بدهد از آنجائیکه آفتاب طلوع وتا آنجائیکه غروب مینماید)مشغول است" که در نظر "حافظه تاریخ" آمده، تفاوت دارد.
نام حضرت شان «عبدالبهاء» بود و بنابراین «خدمت به نوع انسان» آئین قدیم ایشان و به هیچ چیز دیگری افتخار نکردند. واقعاً آیا نباید این افتخار ما ایرانیان باشد؟ حتی دولت انگلیس فهمید و به چنین فردی افتخار کرد، امّا ما ایرانیان هنوز روی اسامی، روی اختلافات تکیه می کنیم و فرصت ها را از دست می دهیم. کجا مانده ایم؟
۴۴٣٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : جنگ هفتاد و دو ملت
جناب نوید,
منظور بنده این نبود که بهایی با این ادیان و بی دینها میجنگد. منظور
آن بود که ادیان دیگر بمنظور حفظ قلمرو خود با دیگر ادیان منجمله بهاییت میجنگند.
در اسلام جزای مرتد اعدام است ، در اسرائیل ظاهرا ترک کشور و در سایر ادیان
من جمله بهاییت ، طرد مرتد.
۴۴٣٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣۹۰       

    از : الف ـ پرسشجو

عنوان : القاب پیغمبران حتمآ نباید ریشه عربی داشته باشد.
نمیدانم جناب نوید چقدر اطلاع از متون کتاب اقدس دارند و آیا کتابیکه در سال ۱۳۱۳ شمسی بنام «چهارشب جمعه» در خصوص تناقضات کتاب اقدس درایران چاپ و منتشر شده دیده و خوانده است. منهم شنیدم که جناب عباس افندی لقب «سر» را گرفته. اینکه این داستان «دروغ و افتراء» است از بی اطلاعی محض و یا از «تعصب» خشک مذهبی کامنت گذار سرچشمه میگیرد. مگر مانعی دارد؟ چرا «پیامبر» شدگان بایستی همه لقب حضرت داشته باشند. آنموقعها حضرت میگفتند و در دوران جدید سر و یا در آینده با یک القاب دیگر.مشکلی دراین باره وجود ندارد هرکسی با هر پیغمبری دارای هر القابی میتواند «مومن» باشد و هیچکدام برتری از دیگری ندارد و همه هم درخدمت حاکمان وقت قرار دارند.
۴۴٣٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣۹۰       

    از : نوید ر.

عنوان : توضیح
عجیب است که بعضی هنوز دروغ ها و افترائات دهها ساله‍ی بهائی ستیزان را تکرار می کنند. ایرانیان در حال تغییرند. افکار ایشان درحال بیرون آمدن از زیر القائات بعضی آخوندهای بهائی ستیز است. این تنها خانم وحدتی عزیز نیستند، بلکه مدتی است سکوت غیرمنصفانه‍ی روشنفکران چپ و راست، که بعضاً تحت تأثیر همان القائات بوده، در برابر این همه دروغ و افترا و ظلم و ستم علیه آئین بهائی شکسته شده است:
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=۱۹۴۲۵
http://www.ragetak۶.info/
ایرانیان داریم می آموزیم که بیش از پیش منصف و شجاع باشیم و بدون حب و بغض راجع به همه چیز از جمله آئین بهائی تحقیق و قضاوت کنیم. بهائیان بارها پاسخ دروغ ها و افترائات مزبور از جمله موضوع دادن لقب سر به حضرت عبدالبهاء را داده اند و نیازی به تکرار نیست. کافی است به این آدرس ها مراجع کنید:
http://www.velvelehdarshahr۶.info/node/۱۵۰
http://www.velvelehdarshahr۶.info/node/۱۵۱
http://www.noghtenazar۶.info/content/all-art-page
http://www.negah۶.info/
به عزیزی که نوشته اند "چند نمونه از همدلی یا همکاری و یا شرکت بهاییان را در جنبشی برای آزادی و یا عدالت در هر جای جهان بیاورید ذهن ما روشن شود" باید عرض کنم جامعه‍ی بهائی از روش و منش خاص خود بر طبق آموزه های بهائی در جهت ایجاد آزادی و عدالت فعالیت کرده و میکند. اساس و رویکرد این اقدامات بیان حضرت بهاءالله در تعریف از انسان است که می فرمایند: "امروز انسان کسی است که به خدمت جمیع من علی الارض [همه‍ی ساکنان کره‍ی زمین] قیام نماید".(در زیر هم در این خصوص مواردی اشاره شده است)
به عزیز که نوشته اند "اشکال کار آنست که اول باید با یهودی و مسیحی و مسلمان و بادین و بی دین میجنگیدیم و احتمالا در آن دنیا به بهشت واصل میشدیم." باید عرض کنم اگر علل اصلی دشمنی ها میان پیروان این ادیان را جستجو کنیم می بینیم که کل از تعصبات و تقالید و خرافات و سوءبرداشت های رایجی است که بتدریج میان پیروان آنها ریشه دوانده است. بخصوص عدم درک صحیح بعضی آیات و نصوص کتب مقدسه در هر سه دین سبب این سوء تفاهامات شده است. راه رفع آن نیز جنگ نیست؛ بلکه دقیقاً همان چیزی است که حضرت عبدالبهاء در سفرشان به اروپا و امریکا و مصر مطرح فرموده اند و خانم وحدتی در باره‍ی آن مقاله‍ی تحقیقی نوشته اند. تنها تفاسیر آئین بهائی از حقیقت ادیان و نصوص کتب مقدسه است که می تواند سوء تفاهم های مزبور را رفع کند. بسیاری مسلمانان و یهودیان و مسیحیان که با هم دشمن بوده اند پس از آشنایی با آئین بهائی و آگاهی از حقایق مزبور دست از دشمنی و کینه‍ی قدیم کشیده اند و اینک در صفوفی واحد و با همدلی و اتحاد در حد توان و بر طبق آموزه های بهائی مشغول خدمت به همه‍ی انسان ها در دنیا هستند. این خدمات از جمله در زمینه های چون: صلح عمومی، توسعه‍ی اجتماعی و اقتصادی، حقوق بشر، حقوق زنان، تعلیم و تربیت عمومی، فضائل اخلاقی، ....از جمله از طریق همکاری با سازمان ملل و بعضی دول و NGO ها و مردم نقاط بسیاری از جهان می باشد.از جمله رجوع شود به:http://www.persian-bahai۶.info/
و نیز: بیانیه‍ی "قرن انوار" که در لینک زیر قابل دانلود است: http://reference.persian-bahai۶.info/fa/t/alpha.html در همان لینک تحلیلی نیز از دو خبرنگار فرانسوی غیر بهائی موجود است با عنوان "باغبانان بهشت خدا" که مراجعه به آن هم اطلاعاتی در زمینه های فوق دارد.و نیز:
http://www.payamha-iran۶.info/refah-e-alame-ensani.html http://www.payamha-iran۶.info/qarn-e-anvar.html http://www.ketabhayebahai۶.info/bahaiyan-va-iran-ayaneh http://www.negah۶.info/articles/۲۰۱۱-۰۶-۲۹-۱۶-۳۸-۳۲ http://www.noghtenazar۶.info/node/۲۶۴ http://www.noghtenazar۶.info/node/۷۰۴ http://www.velvelehdarshahr۶.info/node/۵۷ http://www.noghtenazar۶.info/node/۵۰۳
دوستدارتان، نوید
۴۴٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣۹۰       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست