سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آیت اللهی که مورد احترام مخالفین بود

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : ایرانی دوست

عنوان : این مردم بجز آزادی هیچ چیز و کسی را دیگر مقدس نخواهند شمرد.
منتظری هم موقعی که زنده بود به درد مبارزان خورد و هم پس از مرگش بخصوص بعد از کودتای ۲۲ خرداد. منظورم از لحاظ سیاسی است و نه دینی، جنبش سبز از وجود و موضع و گفته ها و نوشته های او برای پیشبرد هدف های سکولار خود حداکثر استفاده را از او کرد. اکنون هم که دیگر در میان ما نیست باز هم همان استفاده خواهد شد، به این می گویند سیاست. منتظری هم مطمئنأ می دانست که از او استفاده ابزاری میشود و مشکلی با آن نداشت و آگاهانه با جنبش سبز همکاری می کرد. در کشوری که تمام راه های ابراز اعتراض بسته است یکی از راه های موثر برای ابراز اعتراض اینست که مردم یا به بهانه های مختلف توده ای به خیابان می آیند و یا صحنه را خالی می کنند. بودن و نبودن مردم در خیابان ها به مناسبت های گوناگون گویای اعتراض و نظرسنجی افکار عمومی در ایران استبداد زده است. برای اثبات این مطلب و سیاسی بودن مردم فقط کافی است به واکنش مردم به دو واقعه که در عرض یک هفته اتفاق افتاد نگاهی بیاندازیم، تظاهرات حکومتی علیه پاره کردن عکس خمینی و خاک سپاری منتظری. مردم با خالی نگاه داشتن خیابان ها در تظاهرات حکومتی و پر کردن خیابان ها در خاک سپاری منتظری نشان دادند که از هر بهانه ای استفاده سیاسی می کنند و در خیابان ها نطر و پیام سیاسی خود را به جهان عرضه میکنند. در هر دو مورد مردم تو دهنی محکمی به خامنه ای و هوادارانش زدند و در عین حال به همه دولت های دنیا نشان دادند که سکولار هستند و هیچ مشروعیت و اعتباری برای خمینی و هوادارانش، چه اصولگرا و چه اصلاح طلب، قائل نیستند. بنابراین خرد جمعی مردم با این سیاست از ۲۳ خرداد تاکنون خود را به نمایش گذاشته است.

از جانب مردم نباید نگران بود، آنها از روی عقائد دینی خیابان ها را پر و خالی نمی کنند، از هر منفذی استفاده می کنند که به هدف های سکولار و دمکرات خود دست یابند. این مردم بجز آزادی هیچ چیز و کسی را دیگر مقدس نخواهند شمرد.

مقاله داریوش همایون بسیار در این مورد خوب و به جا بود ولی فکر می کنم عنوان بجای «آبت اللهی که مورد احترام مخالفین بود»
اگر «آیت اللهی که مورد احترام مخالفین شد» گذاشته می شد به حقیقت نزدیکتر می بود. خوشحالم که ایشان حب و بغضی در مقاله شان دیده نمی شود. شیوه این مقاله همانقدر مرا سرافراز کرد که نامه بچه گانه شیرین عبادی با عنوان چیزی شبیه به «پدرم مرا ببخش که قدرت را ندانستم». نامه این خانم باید بطور جدی بوسیله
تحلیل گران شکافته شود چون نکات نگران کننده در آن بسیار دیده می شود.
۱۹۰٨۴ - تاریخ انتشار : ۱ دی ۱٣٨٨       

    از : به امید ایرانی بدون آخوند

عنوان : به مناسبت مرگ منتظری
هر آخوند، بنا بر تعریف دشمن ایران و تمدن ایرانی ست؛ با انداختن عبا بر دوش و گذاشتن عمامه بر سر، آخوند سوگند یاد می کند که ویران کننده ی سنت زرتشت و کوروش و برپا دارنده ی آئین مرگ آور و ایران ستیزانه ی اسلام است؛ آخوند، ستون پنجم حجاز در تیسفون و پارسه است؛
تا آخوند هست، زن نیمی از مرد است. تا آخوند هست، حکم اعدام وظیفه ای الاهی ست. تا آخوند هست، نوروز جشن کافران است. تا آخوند هست، چهار شنبه سوری حرام است و یلدا نماد مجوس. تا آخوند هست، ایرانی موالی ست و عرب سرور؛ تا آخوند هست، رستم و فرهاد و آرش نماد جهل اند و حسین و حسن و علی نماد دانایی؛ تا آخوند هست، ایران سرزمینی اشغال شده است؛
از این روست که مرگ هر آخوند در ایران، مرگ یک گماشته ی اهریمن است؛ مرگ آخوند منتظری را که خود را الحسین علی المنتظری می نامید، به همه ی فرزندان زرتشت و کوروش شاد باش می گویم؛ به امید ایرانی تهی از آخوند و اسلام؛
***
پ.س
در بحث هایی که شد، برخی از دوستان نکاتی را مطرح کرده اند که در اینجا توضیح می دهم
مشکل چیست؟ مشکل فردی ست و یا نهادی؟ مشکل فرهنگی و اجتماعی ست و یا خصوصی؟ مشکل ده ها هزار انسان بی گناه کشته شده در نظام ولایت فقیه هستند و یا بازبینی های جزئی و پشیمانی های موضعی بنیادگذار این نظریه؟ مشکل بندبازی سیاست بازان ایرانی ست و یا میلیون ها جوان ایرانی که حق یک زیست ساده و امروزی از آنان دریغ شده است؟ مشکل ترانه موسوی ست که توسط گماشتگان الله به او تجاوز می شود، همان گونه که در هزار و چهار سد سال گذشته به میلیون ها زن و مرد ایرانی شده است، و یا خیر، مشکل اعاده ی حیثیت از کاتبان توضیح المسائل هاست؟
و در نهایت، مشکل روشنفکری سکولار، متجدد و آخوندزده ی ایرانی ست و یا جوان هایی که به دنبال فرهنگ ملی خود و بیرون آمدن از سنت حجاز و مدینه هستند؟
بندبازان سیاسی ایرانی می کوشند منتظری را تبدیل به یک قدیس کنند؛ ولی به راستی کدام سرزمین است که هیملر ها و گوبلزهای اش را قدیس کند و باز نیز بتواند از تاریکی خود ساخته ی خود بیرون آید؛
اما بیائید ببینیم آخوند چیست و به قول هوسرل، اگر کمی پرهیز کنیم و از موضوع فاصله بگیریم، تکلیف پدیده ای به نام آخوند چه می شود؟
آخوند در واژه از پسوند «آ» و ماده ی فعلی «خوند» که از خواندن گرفته شده تشکیل شده است؛ آخوند، به عبارت دیگر، یعنی کسی که توانایی خواندن دارد و یا، با سواد است؛ اما منظور از خواندن و سواد داشتن چیست؟ پاسخ ساده است: منظور کسی ست که توانایی خواندن متن قران را دارد؛ آخوند، یعنی توانا به لسان العرب که لفظ الله در آن محفوظ است؛ و اشتباه نکنیم، الله خدا نیست، الله الله است؛ باری، آخوند با غیر آخوند به واسطه ی تسلط به قران تفاوت دارد و به منبع وحی، نزدیک تر و از این طریق، در مراتب نیکی و خوبی، از غیر آخوند بالاتر؛
به عبارت دیگر، آخوند به صرف آخوند بودن اش برتر است، و این، نخستین مرتبه ی آپارتاید ذاتی نظم الاهی است؛
آخوند برای حفظ برتری خود لباس فرم نیز دارد، عبا و عمامه؛ که نوع سیاه عمامه برتری نژادی آخوند را نیز نمایان می کند و او را مستقیما با تخم و ترکه ی محمد مرتبط می کند؛ چنین آخوندی سید نام دارد، یعنی آقا؛ مفهوم متقابل سید، موالی است، یعنی کسی که دارای یک مولا است و از حالت بردگی کامل به حالت بردگی ناقص برکشیده شده و تحت حمایت مولای اش است که در قرون اولیه همیشه یک عرب بود؛
اما اینک به مواد تفکر آخوند بنگریم؛ موضوع بحث آخوند چیست؟ به عبارت دیگر، موضوع فقه چیست؟ موضوع فقه انسان نیست، بلکه انسانی ست که تا سطح یک صغیر ِ مقلد فروکشیده شده است؛ واژه ی مقلد از مصدر ثلاثی قلد گرفته شده و مقلد کسی است که دارای قلاده است؛ قلاده بندی ست که بر گردن سگ می اندازند؛ به همین علت است که آخوندهای عصر قجر شاهان قاجار را، و کلا هر شاهی را، کلب
اسلام می نامیدند، یعنی سگ اسلام؛
در اینجا باید افزود که فقه آنگونه که برخی دوستان سهوا اشاره کرده اند، فلسفه نیست؛ اسلام فلسفه ندارد؛ اسلام زور و خشونت قانونی شده و توحش مدون است؛ اسلام حتا قانون نیز ندارد، بلکه همانطور که شاهزاده هم در بیانیه ی آخرش اشاره کرده است، اسلام ضابطه دارد؛ قانون و ضابطه با هم فرق دارند؛ قانون یعنی باید و نبایدی که برایند خرد آزاد مردم باشد و لاغیر؛ قانونی که منبع اش انسان خودمختار نیست، قانون نیست؛ در همین راستا، اسلام مفهوم حق را نیز، که آن نیز پیامد خودمختار بودن انسان است، نمی شناسد، بلکه آنچه که در اسلام هست، تکلیف است و بس؛
انسان اسلامی یک موجود مکلف است و نه یک موجود محق و آراسته به حق؛
بنابراین، در اسلام چیزی به نام فلسفه وجود ندارد و آنچه که هست، فقه است و کلام، که اولی تبیین بخش حقوقی اسلام و دومی، تبیین بخش معرفتی آن است که به تفکر در باب کلام، یعنی کلام الله می پردازد؛
آری، صنف آخوند چنین پدیده ای ست؛ آخوند کسی ست که جهان را میان مومن و غیر مومن تقسیم می کند و مومن را بر غیر مومن برتری می دهد؛
آخوند کسی ست که جهان را به دارالکفر و دارلاسلام تقسیم می کند و دارالفکر، یعنی سرزمین کفار را، دارلحرب می نامد که باید فتح شود؛
به حرف های خمینی، استاد و رهبر فکری این انقلاب، از جمله رهبر منتظری گوش دهیم

" آن مذهبی که جنگ در آن نیست ناقص است؛ گمانم این است که اگر به حضرت عیسی سلام الله علیه هم مهلت می دادند، به همین ترتیبی که حضرت موسی سلام الله علیه عمل کرد او هم همان طور عمل می کرد. این اشخاصی که گمان می کنند که حضرت عیسی اصلا سر این کارها را نداشته و فقط یک ناصح بوده است، این ها به نبوت حضرت عیسی لطمه وارد می کنند، برای اینکه پیغمبر شمشیر دارد، جنگ دارد، جنگ می کند که مردم را نجات بدهد. حدود و تعزیرات را وضع می کند برای اینکه تربیت شود این آدم... اگر امروز ما جنگ می کنیم این فقط یک ذره ای است، یک رشحه ای است از آنچه قران می گوید. تازه آنچه قران می گوید خیلی بیشتر از این حرف ها است. غلط مهمی است که کسی خیال کند قران نگفته است جنگ جنگ تا پیروزی. این یک رحمتی است برای بشر که خدای مبارک و تعالی مردم را دعوت به مقاتله کرده است.
جنگ های رسول اکرم رحمتش کمتر از نصایح ایشان نبوده است. آن هایی که معتقدند اسلام نگفته است جنگ جنگ اشتباه می کنند. قران می گوید جنگ جنگ، یعنی کسانی که تبعیت از قران می کنند باید آنقدر به جنگ ادامه دهند تا فتنه از عالم برداشته شود. جنگ یک رحمتی است برای تمام عالم و یک رحمتی است برای هر ملتی در هر محیطی که هست. اینکه پیغمبر رحمه العالمین می فرماید «قاتلوهم حتی لاتکون فتنه»، بزرگ ترین رحمت است برای بشر. آنهائی که می گویند اسلام نباید آدم کشی بکند، اینها نمی فهمند که این یک رحمت بزرگ است که در آن طرف ظاهر می شود. (در دیدار با رئیس جمهور و رئیس مجلس و نخست وزیر جمهوری اسلامی به مناسبت سالروز تولد پیامبر اسلام، ۳۰ آذر ۱۳۶۳)

آری، این است سنت حجاز، این است سنت آئین ناب محمدی: دعوت آدمی به مقاتله؛
از این روست که می گوییم اسلام منسجم ترین دستگاه فاشیستی تاریخ بشریت است و آخوند نیز بنا بر تعریف ضد انسان به مثابه ی هستومندی خودمختار است؛ آخوند، دشمن بشریت ازاد است، و بیش از هر چیز، دشمن زن؛ این آخوند است که با تکیه به کلام الله مرد را متولی زن می کند، همچنان که یک سگ نیاز به قلاده دارد؛ آپارتاید اسلامی از بالای هرم اش که الله قرار دارد مدام تا پائین ترین مراتب، به قول مارکس بازتولید می شود؛ همواره رابطه ی مرحله ی بالاتر با مرحله ی پائین تر رابطه ای نزدیک به نسبت میان یک و صفر؛ محمد در برابر الله تقریبا صفر است، و اولیا در برابر محمد به همین ترتیب، تا بیاید برسد به یک مقلد صرف که چیزی جز یک صغیر نیست؛ کلا انسان در اسلام و از این طریق در ذهن آخوند، به اندازه ی یک مگس نیز ارزش ندارد؛ انسان، وسیله ای ست برای ارضای یک آفریدگار قهار و خدعه گر و مکار که خود را حتا مکارترین و خدعه گر ترین و قهارترین نیز می داند؛
پیکار با چنین نکبتی عین آزادگی و شرف است؛
ولی هستند کسانی که امروز می گویند ما به مردانی چون منتظری نیازمندیم تا لایه های پائیین تر فرهنگی را به سوی بالاتر از آنجایی که هستند هدایت کنند؛ این کاملا غلط است و البته حتا نقض قرض؛ منتظری ها و خمینی ها و خاتمی ها و خامنه ای ها مامای جهل و ظلم اند و هیچ گاه نمی توانند یاری دهنده ی دانایی باشند؛ به قول آدورنو اندیشمند آلمانی، از بدی نمی تواند خوبی بزاید؛ همانطور که نمی توان از جلاد توقع داشت که قربانی و محکوم به مرگ را تیمار کند، از آخوند نیز نمی توان افزاری برای رشد فکری جامعه ساخت؛ بر عکس، آخوند خود سرچشمه ی همه ی پلیدی هاست؛
امثال الله کرم و سعید امامی از ذهن و زهدان اندیشگی آخوند بیرون آمده اند؛ آن ها معلول اند و نه علت و ماهی در سر بگندد نی ز دم؛
تقدیسی که اینک در مورد منتظری به جا آورده می شود نشانه ی خیلی خوبی نیست؛ به هر حال به جای تقدیس این مرد جاهل و قاتل حرفه ای که تنها اختلاف اش با خمینی بر سر شعاع کشتار بود و نه بنیاد کشتار و قتل و جنایت، و تا همین آخر هم بر این بود که اگر کسی مرتد شود و در ارتداد اش به تبلیغ علیه اسلام بپردازد باید کشته شود، آری، به جای تقدیس این فرد باید یاد آن هزاران هزار انسانی را گرامی داشت که در نظام پایه گذاشته شده از سوی این مرد کشته شدند و از بین رفتند؛ برای تقبیح منتظری و امثال او حتا نیاز نیست که چون من و امثال من خود را وابسته به سنت پایداری مازیارها و بابک ها و مرداویج ها کرد و بر این بود که تا اسلام در ایران نمیرد، ایران ایران نمی شود؛ خیر، برای دوری جستن از چنین جانیانی تنها بسنده است که اندکی روشن تر دید، به عبارت دیگر، تنها بسنده است که روشنفکر نبود؛
در پایان، به عنوان حسن ختام و اندکی یاداوری اهل سیاست و به ویژه دانشجویان بخشی دیگر از فرمایشات رهبر انقلاب شکوهمند را می آوریم

«ما هرچه می کشیم از این طبقه است که ادعا می کنند دانشگاه رفته ایم و روشنفکر و حقوقدانیم» (قم ۱۰ مرداد ماه ۱۳۵۸)»
« هی می گویند مغزها دارند فرار می کنند. به جهنم که فرار می کنند. این دانشگاه رفته ها، اینها که همه اش دم از علم می زنند ... اگر شما می دانید که در این جا جایتان نیست، فرار کنید، راهتان باز است.» (جماران ۸ آبان ۱۳۵۸)
«ما دانشگاهی که شعارش این باشد که می خواهیم ایران متمدن و آباد داشته باشیم نمی خواهیم.» (در دیدار با نمایندگان مجلس. جماران. ۶ خرداد ۱۳۶۰)
«امیدوارم که احساس کرده باشید که همه دردهای ایران از دانشگاهها شروع شده است» (۲۷ فروردین ۱۳۶۴- در دیدار با وزیر و معاونان وزارت فرهنگ و آموزش عالی)
«در نیم قرن اخیر، آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است، قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است» (وصیت نامه خمینی)
«حکومت به معنای ولایت مطلقه... بر جمیع احکام شرعیه و الهیه تقدم دارد. حکومت یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است!!»
«این ملت برای اسلام جنگیده و نه آزادی.» (مصاحبه با اوریانا فالاچی- ۲ مهرماه ۱۳۵۸ - قم)
«به آنهایی که از دموکراسی حرف می زنند، گوش ندهید. آنها با اسلام مخالفند. می خواهند ملت را از مسیر خودش منحرف کنند. ما قلمهای مسموم آنهایی را که صحبت ملی و دموکراتیک و اینها را می کنند، می شکنیم.»(۲۲ اسفند ماه ۱۳۵۷. قم)
۱۹۰۶۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣٨٨       

    از : صلاحی صلاحی

عنوان : هر چیز که بگندد نمکش میزنند وای بوقتی که بگندد نمک !
«دکتر» یا «حاج آقا» نیاز ، لازم نیست شما به این صورت «فرصت طلبانه » در باره ی آیت الله منتظری که تا ۸ آبان ۱۳۵۷ در زندان شاه بود افاضات فرمائید. البته معلوم ست شاه اللهی ها از مخالفان رژیم گذشته خوششان نمی آید .

موضوع سیانور هم عکس العمل به دد منشی ساواک
وگرنه مسعود احمد زاده که زنده در محاضره ساواک افتاد هم شنکنجه ها را تحمل کرد و در روزنامه های کیهان و اطلاعات شاه دیدیم که بیدادگاه ارتش و ساواک را برسمیت نشناخت . تا امثال تو آنقدر بله قربان نگوئید ، یک کمی هم بخودتان بیائید که در ایران چه می گذشت.

ولی مشکل شاه فقط چریکها و مجاهدین نبود .در زندان شاه از هرنوع نحله ی فکری وجود داشت . حتی درسال ۵۶ امیر عباس هویدا هم بازداشت شد. هر چیز که بگندد نمکش میزنند وای بوقتی که بگندد نمک !
در مملکت قانونی وجود نداشت جز شعار « همه فدای یک تن ! »

حال شما با این پرسه های مریض گونه ی اینترنتی ، چه منظوری داری !
بهتر ست این نصایح را برای داریوش همایون بکنی که از آیت الله منتظری یاد بگیرد و مثل بچه ی آدم از قبل از ۲۸ مرداد تا امروز بنویسد چگونه مسحور قدرت بود و در سال ۵۶ در پست وزارت اطلاعات دستور نامه ی معروف رشیدی مطلق را داد تا ایران را جولانگاه طلبه ها و آخوندان نماید. بنویسد که از نادانی کرد یا ماموریت داشت.

بهر جهت امروز حرف داریوش همایون را گوش کن و از این اعمال فاشیستی دست بردار . این کار ها با ریختن جلسات و تطاهرات سومکا در قبل از ۲۸ مرداد فرقی ندارد.
۱۹۰۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : آیت الله منتظری قهرمان ملی
با وجودی که افکار مذهبی و متحجرانه منتظری را قبول ندارم اما در برابر شجاعت و شهامت اخلاقی او سر تعظیم فرود میاورم. منتظری مردی با فرمات یک قهرمان ملی بود. تا آخرین لحظه عمرش این مرد خود را فدای عوامفریبی نکرد و پرنسیب خود را حفظ کرد. با اینکه جوان نمرد اما ایکاش باز مانده بود و سقوط این رژیم غیر انسانی را با چشم خود میدید. ایکاش انقلابیونی دیگری که در گذشته با سیانور زیر زبان وارد فضای سیاسی ایران شدند نیز، امروز نیز قطره ای از این صداقت و شهامت زیبای انسانی در وجودشان داشتند و عملا دنبال تثبیت این نظام و دنبال کوتوله ترین اصلاحطلبان حکومتی نمی افتادند.
۱۹۰۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست