سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آقای کدیور
و حکایت "به درک واصل شدن" مجاهدین خلق
- مسعود نقره کار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : کامبیز .

عنوان : نا بودی مجاهدین خلق هدف اصلی خمینی بود
جناب دکتر نقره کار گرامی هدف خمینی نابودی کامل سازمان مجاهدین خلق ایران بود و فاجعه ۶۷ را آفرید. رهروان خمینی مانند احمدی نژاد و کدیور هم تا زنده هستند دنبال این هدف می باشند. مالکی هم یک نوچه خامنه ای می باشد و برای رسیدن به این هدف با کمک آمریکا این کشتار وحشیانه را انجام داد تا رضایت مقام ولایت را بدست آورده باشد. گیت هم سال ۲۰۰۹ در عراق بود و هم روز قبل از کشتار در حمله اخیر به کمپ اشرف. آمریکا برای نابودی مجاهدین خلق ایران سالهاست با جمهوری اسلامی همکاریهای لازم را انجام می دهد. کلینتون سال ۹۷ لیست سیاه را راه انداخت و بوش در ۲۰۰۳ اشرف را بمباران نمود که به دهها کشته و صدها زخمی منجر شد. فرانسه هم در پشتیبانی جمهوری اسلامی خانم مریم رجوی و دهها نفر را سازماندهی کرد که منجر به دهها خودسوزی گشت تا توطئه متوقف گردید و رسیدیم به اوباما که در دو کشتار اشرف هماهنگ و همراه خامنه ای و مالکی بود. امثال شیخ کدیور هم پادو این سیاستهای ضد انسانی بوده و هستند چه در زمان حیات خمینی و چه در کسوت اپوزیسیون خارج کشوری نظام. لابی حکومتی در خارج بسیار قدرتمند و فعال و پیچیده می باشد. یک بخش این لابی تحت پوشش صلح و ضد جنگ دائما دشمنی اش را با مخالفان جدی نظام انجام می دهد. موفق و پیروز باشید
٣۶۷٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣۹۰       

    از : یاور بیدار

عنوان : حقیقت این کلک در ظرافت آن نهفته است.
آقای مسعود، هر چند که شما نقره کار"ید"، به یقین اما برداشت آن زرین است.بی حاصل بودن راهکار های اصلاح طلبان حکومتی تنها به سیاست سرکوب و حفظ قدرت حاکمین کنونی در کشور برنمیگردد.هوشیاری و رویگردانی مردم و بخصوص جوانان آگاه و شجاع ایران از عملکرد این طیف دیروزین حاکمیت جهل و جنایت و استبداد مذهبی است که سرنوشت آنها را قلم زده و خواهد زد.دیگر نمیتوان با دستی عبا و ردا را چسبید و با دیگر دست به چشم این مردم و خواسته های جنبش ضد استبداد مذهبی و سکولار آن خاک پاشید.

با سپاس و درود
٣۶۷٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣۹۰       

    از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : آیا توهمتان ریخته است یا در بهمان پاشنه می چرخد
"دل خوش داشتم (و داشتیم) که جماعتی از میان مسلمین هموطن به راه اصلاح دین و مذهب شان رفته اند و بر آنند این دین و مذهب به آزاداندیشی و آزادیخواهی و انسانیت نزدیک کنند. برای روشنفکر خواندن این جماعت علیرغم تکفیرها و انتقادها، تاریخ ایران و جهان زیر و رو کردیم تا دلایلی برای توضیح و توجیه ادعایمان دست و پا کنیم, و کردیم، اما دریغ که کدیورها نشان داده اند گره بر باد زدیم و تکفیرکنندگان و منتقدان درست گفته و می گویند، که آزاد اندیشی و آزادیخواهی، و حقیقت جویی که شاخصه های روشنفکری ست در بساط این جماعت کیمیاست"

آقای نقره کار: پاسداران و بچه اخوندهایی که یک شبه به ولتر و خبرنگار رنگ شده و بعنوان اپوزیسیون معرفی شده اند توسط همان ایده هایی بوده است که در بالا اشاره کرده اید. تا اخوندی نعلینهایش را کنار گذاشت و کفش پوشید، هورا کشیدید و اعلام پیشرفت کردید. این را از همان خمینی شروع کردید و تا کنون با پشتیبانی از خیل "اصلاح طلبانی" که برای نجات جمهوری اسلامی از انقلاب مردم خود را رنگ زدند انجام داده اید. شما هنوز در این ۳۰ سال و چندی متوجه نشده اید که خمینی ضد امبریالیست و اخوند خنده رو خاتمی و دیگران برای سرکوب انقلاب مردم به هر "حیله ای " متوسل می شوند. این چه منافعی است که هر بار می گویید اشتباه کردید و دور بعد با ظهور یک اخوند خندان دیگر دل از دست می دهید. ترس از انقلاب مردم آدم را مجبور می کند به هر خس و خاشاکی متوسل شود. اما همانطور که در این ۳۰ سال تجربه کرده اید، ازادی و برابری در ایران بدون سرنگونی این رژیم تازیانه و دار ممکن نمی شود. تمام جناحهای این رژیم بخشهایی از مافیای قدرت هستند و میباشند که برای حفظ اساس این مافیا به هر ترفندی متوسل می شوند تا جلو سرنگونی انرا بگیرند. اساس برای اینها حفظ نظام است از انقلاب مردم. اختلافاتشان باهم بر سر تقسیم قدرت و پول است و بس. اینها نه اینکاره بوده اند و نه اینکاره هستند. شما بهتر است توهم خود را دور کنید و برای یکبار هم شده دست از حمایت از باندهای مختلف حکومتی بردارید. اگر حمایتهای امثال شما و ایجاد اپوزیسیون تقلبی نبود، جنبش انقلابی مردم بسیار زودتر این رژیم را سرنگون کرده بود و مجبور نبود اینهمه بها بدهد. به صف انقلاب مردم بیایید و دست از حمایت از این پاسدار ولتر ها و بچه اخوندها بردارید. دعوای اینها بر سر لحاف مردم است و ربطی به خواسته های مردم ندارد.
٣۶۷۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣۹۰       

    از : فرید راستگو

عنوان : آقای نقزه کار واقعاً از شما انتظار نداشتم
در ابتدای مقاله تان نوشته اید " دل خوش داشتم (و داشتیم) که جماعتی از میان مسلمین هموطن به راه اصلاح دین و مذهب شان رفته اند و بر آنند این دین و مذهب به آزاداندیشی و آزادیخواهی و انسانیت نزدیک کنند." آقای نقره کار از شما انتظار نداشتم که به یکسری جمهوری اسلامی خواه که هنوز حاضر نیستند کوچکترین نقدی به خمینی کنند و تازه می خواهند مردم ایران را به دوران طلائی امام رجعت دهند دل خوش کنید. مثل اینست که یک سوسیال دمکرات آلمانی بگوید دل خوش داشتم طرفداران هیتلر مرامشان را اصلاح کنند. دوم مشکل دین اینها نیست، چون بسیار مسلمان آزاده می شناسم که می گویند اگر اسلام و هر دینی در خدمت مردم نباشد به هیچ نمی ارزد. اینها باید خودشان اصلاح شوند یعنی تفکرشان تغییر کند. مشکل خود این خبرگان هستند که باید در درجه اول تلاش کنند خود را اصلاح سازند و تفکر خود را با دمکراسی و حقوق بشر تطبیق دهند. بعد وقتی آزادیخواه شدند می توانند دین و مرامشان را به تفکر آزادیخواهانه خود تطبیق دهند. تازه آقای کدیور بارها دروغ گفته است. مگر او در سخنان خود در مقابل میلیون ها بینده تلویزیون صدای آمریکا نگفت جوانان ایران شعار نه لبنان، نه عزه، جانم فدای ایران را سر نداده اند. مگر ایشان کتابی در رد ولایت فقیه ننوشته است ولی وقتی به ولایت فقیه خمینی می رسد خمینی میشود امام خمینی که ولایت فقیه اش هم امامانه بوده است(نقل به معنی). حالا هم درباره کشتار هزاران جوان دربند بی گناه برای توجیه جنایات خمینی( هولوکاست ایرانی) باید دروغ سرهم کند.
آقای نقره کار تا زمانی که شاگردان،یاران و رهروان خمینی، دهه وحشت خمینی را به نقد نکشند و نقش خود را در شکل گیری استبداد مذهبی جمهوری اسلامی بیان نکنند و صادقانه به نقد نکشند به اندازه سر سوزنی هم نباید به آنها دل خوش کرد. که دل خوش کردن به اینها خود فریبی و مردم فریبی می باشد.
خمینی در فرانسه دم از آزادی و حقوق مردم می زد و در پاسخ خبر نگاری که از او پرسید دمکراسی اسلامی شما چیست؟ گفت همین دمکراسی است که شما دارید. او که از آزادی کمونیست ها و ملیون و... و اجباری نبودن حجاب و آزادی بیان و قلم حرف می زد ایران و ایرانیان را ویران کرد. و با یک فتوا دستور کشتار قریب ۵ هزار نفر را داد. اینها که می خواهند ما را به آن دوران طلائی رجعت دهند دیگر نمی دانم چه آشی برای مردم ستمدیده ایران دیده اند. خدا می داند که اگر جمهوری اسلامی خواهان لائیک و دینی به سرکار بیآیند چه به سر مردم غم زده خواهند آورد.
در پایان از شما دکتر مسعود نقره کار بابت مقاله افشاگرانه تان متشکرم که مثل همیشه آموزنده بود. البته فرقه رجوی بسیار خطا کرده اند ولی ما نباید دروغ را حتی درباره دشمن مان از روی مصلحت بپذیریم که دروغ مادر تمام فسادها است.
موفق باشید: فرید راستگو
٣۶۷۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱٣۹۰       

    از : الف باران

عنوان : گر‌ به خلوت میروند آن حرف دیگر میزنند !
قرار بر این بود که رهبران جنبش سبز سخن از "دفاع از کرامت انسانی‌ و حقوق بنیادین بشر،فارغ از مذهب،جینسیت،قومیت و موقعیت اجتمایی و استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی‌ از مهمتری دستاوردهای تاریخ و حاصل خرد جمعی همه انسانها،مورد تایید و تاکید جنبش سبز است " بگویند ! مردم ایران را به "صلح طلبی" و "تنفر از خشونت" که صد البته اگر در مقابل حکومت باشد ترغیب میکردند ولی‌ با مخالفین خود و حکومت ، چرا زبان "سبز" به ناگهان سرخ میشود ! چرا ؟ چرا رهبران جنبش سبز کینه‌ای خونین با مجاهدین دارند ؟! آیا به خاطر اینکه "میکشم میکشم آنکه فرزند آیت الله منتظری را کشت" ؟! انفجار مجلس شورای اسلامی بوسیله مجاهدین خلق نبود و این واقعه هنوز از اسرار فاش نشده جمهوری اسلامی ایران است ! آقای کدیو هم در سخنرانی‌ خود، خود را ناشیانه به نا آگاهی‌ میزنند.با صداقت تمام بگویید که ما سپر محافظتی این حکومت بوده و هستیم ! چطور میشود که شما هم "ناخودی"‌های مردم را غربال می‌کنید و هم برای مخالفین حکومت شمشیر میکشید و هم خود را مخالف حکومت میدانید ! هم دم خروس از زیر عبا پیداست و هم عکس مار در دست است !
٣۶۷۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹۰       

    از : (...)

عنوان : به بهانه مقاله مسعود نقره کار گرامی
آقای مسعود نقره کار بسیار گرامی!
ضمن سلام و شادباش های نوروزی

نخستین نکته ای که باید در نظر داشت این است که جنبش کنونی مردم ایران، از طیف های متنوعی تشکیل شده است، و فردی مثل محسن کدیور و افرادی نظیر او نماینگی کننده بخش غیر قابل دفاعی از میان اصلاح طلبان هستند، و به هیچ وجه نباید موضوع گیری او و امثال او را به حساب جنبش، و یا به حساب کل اصلاح طلبان، و مخصوصاً به حساب کسانی مثل موسوی و کروبی در بند اسارت گذاشت.

ثانیاً چون موضوع مقاله شما به هر حال و خواه و ناخواه، با موضوع فاجعه اخیری که در اردوگاه اشرف اتفاق افتاده است ارتباط پیدا می کند، فکر کردم با کسب اجازه از شما، تکمیل شده و به تفصیل بیشتر و دقیق تر بیان شده کامنت کوچکی را که در رابطه با این فاجعه نوشته بودم در پای مقاله شما بنویسم.
این کامنت، با کامنت قبلی متفاوت است و آن را با تفصیل نسبی، تکمیل کرده است:

فاجعه ی اخیر اردوگاه اشرف، دارای ابعاد مختلفی است:
یک بُعد آن، حکومت ایران و افراد نزدیک به این حکومت که حاکمیت عراق را زیر سایه امپریالیسم به عهده دارند است. این ها جنایتکاران حرفه ای هستند و کارشان همین است که می بینیم.
یک بُعد دیگر آن، دستگاه رهبری مجاهدین است که برای معامله در بالا با امپریالیسم، در حالی که خودش در جای امن مستقر شده است، افراد اردوگاه اشرف را سال هاست که در عراق نگاه داشته است و به آن ها وعده می دهد که به زودی پیروزمندانه به ایران خواهند رفت، و می فریبدشان که «شهر اشرف» است که الهام بخش مبارزات داخل کشور است و «کانون استراتژیک قیام» است.
در این راه از هر وسیله ای هم استفاده می کند. از ایدئولوژی سکتاریستی ارتجاعی و خمینی گونه خود، تا تهدید و ارعاب و کار های زشتی که نوشتنشان هم برای من دشوار است.
و بُعد دیگر هم امپریالیسمی است که رهبری مجاهدین، نه تنها هنوز نفهمیده است که ذره ای شرافت، و ذره ای وفاداری و حق شناسی نسبت به خدماتی که به او می شود در او وجود ندارد و به راحتی می تواند هر کسی را که به او خدمت کرده است قربانی منافع و معاملات خود کند، بلکه همچنان به یاری او در جاگزین کردن محال در محال خود با جنبش کنونی مردم ایران، امید بسته است.

جنایت جدید نوری مالکی و حکومت ایران، نه اولین است، نه غیر قابل پیش بینی بوده است، نه غیر قابل پیشگیری بوده است، و نه تضمینی برای عدم تکرار آن در آینده وجود دارد .
تا کی باید یک عده مثل افراد اردوگاه اشرف که روزی برای مبارزه به آنجا رفته بودند و هنوز هم در اندیشه مبارزه هستند، قربانی رژیم از یک طرف، و قربانی ناجوانمردی ها و خودپرستی های امثال مریم و مسعود از طرف دیگر باشند؟
تا کی باید این «رهبری پاکباز»، از خون آن ها ارتزاق کند، و فرهنگ شهید پروری و اصالت شهادت را ترویج نماید؟
تا کی باید جان آن ها دستمایه معاملات جهانی «رهبران عقیدتی» اشان با امپریالیسم شود؟
تا کی باید ما این موضوع مهم را نادیده بگیریم که همه کسانی که در قبال نگاه داشتن افراد اردوگاه اشرف در عراق به وسیله رهبری مجاهدین خلق سکوت کرده اند، یا آن را تبلیغ و ترویج می کنند، خواهی نخواهی نقش بدی در تکرار این فجایع داشتند و خواهند داشت؟

این که چند تن از افراد سطح دوم و سوم و چهارم (واقعی و نه اسمی) مجاهدین هم در این اردوگاه هستند، و عمدتا بعد از نگرانی رهبری از طغیان ها و نارضایی های داخل اردوگاه، از کشور های اروپایی به آنجا فرستاده شده اند تا اوضاع اردوگاه را تحت نظارت و کنترل در آورند را نباید با بقیه امور یکی گرفت.

به چند نکته اساسی دیگر هم حتما باید اشاره کرد:
۱ ـ امکان پناهندگی و حضور افراد اردوگاه اشرف در کشور های اروپایی کاملاً مهیاست. چرا که تعداد زیادی از سیاستمداران با نفوذ اروپا، از بلند مرتبه تا میان مرتبه، با مجاهدین خلق روابط بسیار نزدیک دارند و مرتبا هم در مراسم مختلف آن ها سخنرانی می کنند.
اگر رهبری مجاهدین خلق، یک صدهزارم یا حتی یک میلیونیم نلاش خود برای نگاه داشتن افراد اردوگاه اشرف در عراق را، با استفاده از همین هاکه گفتم، در جهت خروج آن ها به خارج از عراق، و به صورت غیر متمرکز (و یایا حتی کمی متمرکز) در کشور های اروپایی به کار می بُرد یا ببرد، قطعاً و بدون تردید موفق می شد و خواهد شد.

۲ ـ اما رهبری مجاهدین خلق، درست در جهت معکوس این کار، حرکت می کند و تمام تلاشش برای نگاه داری افراد اردوگاه اشرف، در خاک عراق بود و هست. چه از طریق خودش، وچه از طریق همان اروپایی ها، و چه از طریق لابی های بسیار قدرتمند خود در آمریکا مثل (نئو کان ها ـ اسراییل گرایان ـ رییسان سازمان های سی در دو دوره، و و رییس اف بی آی در یک دوره ـ وزیران ارشد و تعیین کننده کابینه جرج بوش، مثل وزیر امنیت و ضد تروریسم او، و وزیر «دادگستری» او در ایام شکنجه گاه ها و زندان های مخوف آمریکا در خود آن کشور و سراسر جهان، و چندین وزیر دیگر آن جنایتکار منفور ـ ریسان ستاد مسترک نیرو های زمینی و هوایی و دریایی آمریکا در دو دوره، رودی جولیانی، پاتریک کندی حز ب دموکرات و رقیب باراک اوباما ـ جان بولتون ـ نئوکان ها در کلیت خود ـ مشاور تا همین جهار ماه پیش اوباما ـ و حتیس رییس پرنفوذ کنونی کمیته روابط خارجی آمریکا که بعد از پیروزی جمهوری خواهان به ریاست این کمیته رسیده است، یعنی ایلنا رز لهتینن، و…
همه افراد نامبرده در فوق به علاوه کثیری دیگر، در مراسم مجاهدین و سمپوزیوم ها و کنفرانس هائی که به صورت غیر منتظره ای در ماه های اخیر تشکیل می دهند سخنرانی می کنند و به حمایت پر شور در نگا ه داری افراد اردوگاه اشرف در خاک عراق تأکید می کنند.

۳ ـ رهبری مجاهدین و شخص مسعود رجوی، صد ها بار بر این سخن بی پایه تأکید کرده اند که «اشرف، کانون استراتژیک قیام است»، «جوانان ایران، میارزه را از اشرفی ها آموخته اند، و اشرف نشا» نامیده می شوند»، و «اگر اشرف بایستد، همه در کنار ما خواهند ایستاد» و…
آیا در چنین صورتی، قابل تصور یا قابل اعا هست که دلیل نگاه داری افراد اردوگاه اشرف، به خاطر نبودن امکان انتقال مسالمت آمیز آن ها به کشور های امن است و نه به دلیل آنچه رهبری مجاهدین برای معامله با از ما بهتران به آن نیاز دارد؟

۴ ـ دولت دست نشانده آمریکا که در عین بندگی و بردگی آمریکا روابط بسیار نزدیک با حاکمان ایران دارد، مثل همین حاکمان، جنایتکار است و فاقد مشروعیت.
اما مجاهدین خلق «میهمانان صدام» بودند و نه پناهنده. از آن گذشته، کل نظام صدام امروز سرنگون شده است و همه چیز باید از نو تمورد بحت قرار بگیرند. از جمله «پناهندگی» که اصلاً از اول هم در مورد مجاهدین خلق، صدق نمی کرد.
شبانه روزی هزار بار دشنام دادن به حکومت عراق و نخست وزیر آن ادن، اعلام این که ما کاری کرده ایم که نتیجه انتخابات عراق به نفع فلنا و فلا و فلان تغییر کند، و اعلام این که ما اینمجا هستیم تا حکومت کشور همسایه را سرنگون کنیم و… با موضوعی به نام «پناهندگی» حتی در یک کشور مستقل و تا حدودی آزاد، چه برسد به کشوری تحت حاکمیت مزدوران امپریالیسم و متحدین حکومت ایران، منطقی است؟

۵ ـ کنوانسیون های سازمان ملل، به حفظ جان افراد غیر نظامی بیگانه در مدت معین و فوق العاده اشغال، اشاره دارد، نه بر موضوعی همیشگی.

۶ ـ وقتی که مهم ترین اعضای سازمان مجاهدین، مثل خود مریم رجوی، در فرانسه به عنوان پناهنده زندگی می کنند و در این کشور به شدت فعال هستند، آیا این ادعای درستی است که اروپایی ها از ترس انتقام حکومت ایران و تروریسم آن نمی توانند به افراد دیگر مجاهدین خلق پناهندگی بدهند؟
به آین اضافه کنیم این را هم که در حدود یک سوم ساکنان اردوگاه اشرف، یا پناهنده کشور های اروپایی و آمریکا و یا شهروند و دارای تابعیت این کشور ها هستند.

۷ ـ آن که دوستدار واقعی افراد معمولی مجاهدین، مثل ساکنان اردوگاه اشرف است، تلاش نمی کند تا به توجیه رفتار رهبری این سازمان که هنوز نمی فهمد که امپریالیسم، ناجوانمرد تر و پست تر از آن است که به قول و قرار های خود وفا کند بپردازد.
وقتی ما در برابر سیاست زشت این رهبری سکوت می کنیم، و وقتی که این سیاست را به عنوان تعیین کننده ترین پارامتر در وقوع چنین فجایعی نادیئده می گیریم و مورد اشاره قرار نمی دهیم، و یا از همه بد تر به توجیه این سیاست می پردازیم، به تناسب موضع خودمان، در پیش آمدن چنین فجایعی، و در تکرار شدن آن ها سهیم هستیم.

با احترام به شما مسعود نقره کار گرامی
و با پوزش از خوانندگان این کامنت که کمی طولانی شد.
٣۶۷۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹۰       

    از : نادر

عنوان : حقه بازی دمکراتهای دودوزه باز
هر چه میخواهیم به این نو دمکراتهای حقه باز خوشبین شویم باز دم خروس ظاهر می شود به این مطمئن می شویم که این حاضر به محکوم کردن حمامهای خون دهه شصت نیستند.
٣۶۷۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹۰       

    از : پرتو نوری علا

عنوان : قلمت سبز، آقای نقره کار
مقاله شما سرشار از حقایقی است که این روزها وارونه اش کرده اند. جدا از اظهارات سراپا دروغ آقای کدیور، کسانی که خبر حمله به اردوگاه اشرف و کشته شدن ده ها نفر از ساکنان را شنیده و سکوت کرده اند نیز به راستی کاری مشابه نظر کدیورهاست. بویژه سکوت در برابر کشتن نسل دوم و سومی هائی که روزگاری والدینشان مجاهد بودند و بی هیچ اختیاری در این اردوگاه به دنیا آمده و در آن رشد کرده اند.
آقای نقره کار عزیز، مثل همیشه نظرتان معقول و منطقی و از خاستگاه اندیشه نویسنده ای نشأت گرفته است که نگه داشتن شأن و حرمت آدمی، برایش مفهومی بزرگ و ارجح دارد.
٣۶۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست