سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

میخ دموکراسی و تابوت استبداد - سعید قاسمی نژاد

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : b-adab ۰

عنوان : ما نوه کورشیم دیکتاتور میکوشیم!
تنها وسیله دفاعی که برای دفاع از رژیم مانده است همان چند بسیجی سابقه دار در مساجد و کمیته ها، و نیز چند اسلحه به کمر و موتور سوار است. خنثی کردن این نیرو امری است به عهده جوانان جنبش سبز. شناساندن و به سزای عمل رساندن چند نفری از آنها برای همه گیر کردن ترس در میان آنها و اینکه از جان خود ایمن نیستند عامل خوبی برای فرار دادن آنها از صحنه است. فقط یک همت و از جان گذشتگی میخواهد که ما جوانان زمان شاه داشتیم که متاسفانه جوان امروز ما با زیاده روی در آموزه های «دوری از خشونت» از آن بهره ندارند. جوان دیروز زیاده روی اش در این بود که حاضر به مبارزه مسالمت آمیز نبود و حاضر نبود در این راه جان بدهد و جوان امروزین حاضر است که برای مبارزه مسالمت آمیز کشته شود اما حاضر نیست که قاتل خود را به سزای عملش برساند. این هردو روش زیاده روی است!!!
۱۹٣۶۱ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨٨       

    از : شهرکردی

عنوان : لیبرال هم همان لیبرالهای قدیم
آقای bakhtyary چرا دروغ میگویی برادر. دکتر صدیقی به این دلیل نخست وزیری را قبول نکرد که شاه حاضر به ماندن در کشور نبود. اصلاْ مسئله "مشروعیت" داشتن و یا نداشتن برای آن مرحوم مطرح نبود. او میگفت اگر شاه از کشور خارج شود ارتش از هم میپاشد. والا خود صدیقی کار بختیار را تایید کرد. بحث سر مشروعیت نیست. بحث سر انجام کار درست است. اگر ما از بختیار حمایت کرده بودیم امروز اسیر این دیوانگان نمیشدیم. حالا شاه میخواهد مشروع باشد یا غیر مشروع. خلاصه کلام لیبرال هم همان لیبرالهای قدیم.
۱۹٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨٨       

    از : bakhtyary

عنوان : اما فرد پرستی بعضی ایرانیان گاهی وجدان و انصاف را از ما می گیرد مثلا یادمان میرود که ایشان نخست وزیری را زمانی پذیرفتند از شاهی که مشروعیت نداشت
مرحوم دکتر بختیار مرد شجاع و وطن پرستی بود که خمینی را خوب شناخت اگر امروز بود موسوی را هم می شناخت !
اما فرد پرستی بعضی ایرانیان گاهی وجدان و انصاف را از ما می گیرد مثلا یادمان میرود که ایشان نخست وزیری را زمانی پذیرفتند از شاهی که مشروعیت نداشت ( درست یا غلط اکثریت مردم او را نمی خواستند بماند دست این شاه به خون عده ای از مردم کشور آلوده شده بود)
حالا چه کسانی و چه کشورهایی ایشان را به شاه توصیه کردند زیاد به آن نمی پردازیم ۰ بیخود نبود که مرحوم صدیقی زیر بار نرفت!
حالا این ماجرا کجایش دموکراسی طلبی است من نمی دانم؟
مگر منظور صلاح و مصلحت باشد که آنوقت صدام و شاه و سادات و ۰۰۰
هم از نظر طرفدارانشان ممکن است خیلی وجیه به نظر بیایند۰
۱۹٣۵٨ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨٨       

    از : b-adab -

عنوان : اگر سال ۵۷ بود باز هم پشت خمینی می ایستادیم!
ف. م. سخن

اگر سال ۵۷ بود باز هم پشت خمینی می ایستادیم!

یقه مان را گرفته بودند که شما که انقلاب کردید قبل اش کتاب "ولایت فقیه" خمینی را نخوانده بودید؟ گفتیم والله بالله ما با هفده هجده سال سن این کتاب را چطور باید گیر می آوردیم و می خواندیم؟ مگر می شد رفت کتابفروشی گفت آقا ببخشید یک جلد کتاب ولایت فقیه آقای خمینی را می خواهم! می گرفتند پوست آدم را می کندند.

یکی از کتابفروش های شاه آباد رساله ی آقای خمینی را به صورت قاچاق برایم تهیه کرد، وقتی می خواست آن را به من بدهد، اول یک نگاه به سمت راست پیاده رو، بعد یک نگاه به سمت چپ پیاده رو، بعد یک نگاه به خیابان و ماشین ها انداخت، بعد کرکره مغازه را پایین کشید و در مغازه را بست، بعد به بالاخانه ی کتابفروشی رفت، یک کتاب سبز زیتونی بدون اسم را که وسط ده جلد کتاب کارسازی شده بود پایین آورد، آن را در آورد، وسط یک جلد کتاب شعر مهدی سهیلی، یک جلد کتاب ر.اعتمادی قرار داد، به دست ام داد، مرا به خدا سپرد، گفت پسرم مراقب خودت باش، کسی تو را نگیرد، یک چیزی خواند و دور سرم فوت کرد، بعد کرکره را بالا داد.

من، مثل قاچاقچی های مواد مخدر که محموله ی خطرناکی را حمل می کنند، کتاب را به منزل رساندم، برای این که اهل خانه کتاب را نبینند، در اتاق را قفل کردم، پرده ها را کشیدم، رساله ی آقا را از وسط کتاب های مهدی سهیلی و ر.اعتمادی بیرون آوردم، آن را ورق زدم با این انتظار که در این کتاب ممنوع چیزهایی خواهم خواند خواندنی و بسیار مهم، با کمال تعجب دیدم مشابه رساله های دیگر، سرشار از بحث فنی پیرامون آداب طهارت و غسل جنابت و مسائل بول و غائط است. آن وقت شما انتظار داشتی ما کتاب ولایت فقیه می خریدیم و می خواندیم. تازه هم می خواندیم، تازه هم از مطالب و نظر واقعی آقای خمینی باخبر می شدیم، بعد چه؟ فکر می کنی آن حرف های قشنگ قشنگ، آزادی، استقلال، جمهوری (حالا اسلامی یا دمکراتیک اسلامی یا دمکراتیک خالی یا هر چیز دیگری که اول و آخرش معلوم نبود چه خواهد بود)، بسته شدن زندان ها و شکنجه گاه ها، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و احزاب، کوتاه کردن دست جنایتکاران و امپریالیست ها، آن قدر جذابیت نداشت که دنبال آقای خمینی راه بیفتیم و بخواهیم حکومت جبار را سرنگون کنیم؟

با یک حالت خجالت و سرافکندگی هم اینها را می گفتیم که انگار آرزوی مان این است یک بار دیگر به سال ۵۷ بازگردیم و این بار در خانه مان بنشینیم و به تظاهرات نرویم و هر کس هم خواست برود بگوییم "احمق نشی، نری ها! بیست سال بعد ملت، بدبخت می شود و تو را به عنوان عامل انقلاب اسلامی لعن و نفرین می کند..."

گذشت و گذشت و گذشت تا شد سال ۸۸ و جنبش سبز به راه افتاد. رهبران اش کی؟ آقای موسوی، نخست وزیر محبوب امام. رئیسِ ری شهریِ قاتل و شکنجه گرِ معروف. نخست وزیری که اکثر کشتارهای سهمگین زندانیان سیاسی در دوران او اتفاق افتاد. آقای کروبی، رئیس بنیاد شهید. رئیس مجلس شورای اسلامی. یار محبوب امام. همان که در تشکیلات بنیاد شهید برای خود دستگاه بگیر و ببند و سرکوب داشت. متفکرش کی؟ سرکار خانم زهرا رهنورد. فول پروفسور دانشگاه. نقاش و مجسمه ساز و نویسنده ی حکومت اسلامی در بدو تاسیس. "متفکرِ فعال" در زمینه ی تئوریزه کردن حجاب اسلامی و زن محجبه که امروز زنان ما هر چه بر سر و هر چه بر تن دارند حاصل "تفکرات" و "تعمقات" ایشان است. روزنامه نگارش کی؟ آقای عطاءالله مهاجرانی وزیر سابق ارشاد. همان کسی که وظیفه ی وزارت خانه اش "ارشادِ اسلامیِ" مردم ایران بود. (این جا که می رسیم عده ای روی علامت ضربدر اکسپلورر کلیک می کنند، دو تا فحش به ما می دهند که این باز دارد ساز مخالف می زند و می خواهد جلوی انقلاب سبز ما را بگیرد. اتفاقا روی سخن ام با شماست پسر و دختر عزیز. با شماست طرفدار انقلاب سبز).

و این جنبش یک آیت الله و رهبر معنوی کم داشت که آیت الله العظمی آقای منتظری بعد از درگذشت شان صاحب این مقام نامیده شد. همان آقای منتظری که موسس ولایت فقیه در حکومت اسلامی ایران بود.

بله. ما در سال ۵۷ اصلا به روی خودمان نمی آوردیم که آقای خمینی در سال ۴۲ با حق رای زنان مخالفت می کرد و یکی از دلایل مخالفت ایشان با حکومت شاه همین بود. به روی خودمان نمی آوردیم که آقای خمینی مخالف آزادی های اجتماعی بود که حکومت شاه به زنان و مردان ایرانی می داد. لابد فکر می کردیم این آقای خمینی آن آقای خمینی نیست. فکر می کردیم آقای خمینی عوض شده است و دیگر مثل گذشته ها فکر نمی کند. ولی آقای خمینی هرگز چیزی بر ضد عقاید گذشته اش نگفته بود. آقای خمینی هیچ گاه از خودش انتقاد نکرده بود. این تصور ما بود که آقای خمینی عوض شده است ولی او عوض نشده بود. تاریخ این عوض نشدن را به بهای بسیار گزافی به ما ثابت کرد.

و اکنون: آیا شما دیده اید یا شنیده اید که آقای موسوی و همسر محترم اش رسما از گذشته ی خودشان انتقاد کنند؟ آیا شما دیده اید یا شنیده اید که آقای موسوی حداقل یک بار گفته باشد، آن چه وزیر اطلاعات اش –ری شهری جنایتکار، همان که مستقیما با آیت الله العظمی شریعتمداری و آیت الله العظمی منتظری در افتاد، همان که کشیده بر گونه آیت الله العظمی شریعتمداری نواخت، همان که بانی اعتراف گیری و تواب سازی در زندان های ایران بود و خاطرات مستقیم او علیه شخص آیت الله العظمی منتظری با تیراژهای میلیونی چاپ و منتشر شد- باری، آیا شنیده اید که آقای موسوی حداقل یک بار گفته باشد وزیر جنایتکار اطلاعات اش، جنایت ها کرد، آدم ها کشت، خشت کج وزارت اطلاعات را بر زمین نهاد، و بابت این اشتباه، بابت دو بار انتصاب او به مدت هفت سال و خرده ای به عنوان رئیس مخوف ترین تشکیلات اطلاعاتی از مردم و از کسانی که امروز به هواداری از او برخاسته اند عذرخواهی کند؟ یا حداقل خود را از جنایت های او به طور صریح مبرا بداند و آقای خمینی یا هر کس دیگری غیر از خودش را مسئول بنامد؟ همان کاری که آقای منتظری کرد و محبوب ملت شد؟

آیا دیده اید یا شنیده اید که خانم پروفسور زهرا رهنورد، به خاطر تمام مقالاتی که در باره ی مزیت های حجاب اسلامی و زنان محجبه نوشت، به خاطر تمام سخنرانی ها و فعالیت هایی که برای انداختن یک تکه پارچه ی سیاه بر سر زنان ایران کرد، به خاطر اندیشه های محدودسازی که باعث شد فساد و فحشا در ایران به وضع دهشتناک کنونی برسد و از هر کشور آزاد غربی و اروپایی بیشتر باشد، به خاطر آن تفکرات و آن فعالیت ها و این نتایج تلخ، دست کم خود را نقد کرده باشد؟ به راستی اگر کسانی که او را به عنوان یکی از صد متفکر بزرگ جهان انتخاب کردند، مقالات روزنامه های اطلاعات و اطلاعات بانوان ایشان به دست شان می افتاد چه می گفتند؟ آیا او را به عنوان یکی از صد متفکر انتخاب می کردند؟

نه. نگران نشوید. نمی گویم انقلاب سبز نکنیم. نمی گویم از آقای موسوی و همسرش حمایت نکنیم. تنها چیزی که می خواهم بگویم این است که شما که رهبری افرادی با این سوابق تیره و تار را پذیرفته اید، بر ما خرده نگیرید که رهبری آقای خمینی را پذیرفتیم. و یک لحظه فکر کنید که شما به عنوان جوان امروز، وقتی از رهبران سبز حمایت می کنید، چقدر به سی سال بعد و آینده ای که این رهبران می توانند برای شما و فرزندان تان درست کنند می اندیشید؟ ما هم در سال پنجاه و هفت به اندازه ی شما به سی سال بعد می اندیشیدیم. این تنها چیزیست که می خواهم بگویم.



برگرفته از وبلاگ ف.م. سخن
۱۹٣۵۷ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨٨       

    از : مانی مانی

عنوان : پروسه ی دموکراسی از «کانال» پلورالیزم میگذرد.
در بخشی از تحلیل مهندس سحابی چنین آمده ست :
[ ما که می‌دانیم خشونت را این حاکمیت دارد به مردم تحمیل می‌کند. زور و فشار وارد می‌کند برای این‌که مبارزات مردم برود به سمت رادیکالیسم تا سرکوب‌شان کند. اما حرف ما این است که اگر بنا بر خشونت گذاشته‌شود، این حاکمیت هیچ ابایی هم ندارد که یک میلیون نفر آدم را هم بکشد. اینان پای حفظ خودشان در این حد ایستاده‌اند ]

نباید از واژه ها «امامزاده » بسازیم .
من استنباطم از حرف آقای سحابی این نیست که ایشان از رادیکالیسم میترسد.
من فکر می کنم که او از حکومت شناخت درستی دارد و آینده به نویسنده ی این پست نشان خواهد داد.
که پروسه ی دموکراسی از «کانال» پلورالیزم میگذرد.
یک روز باید تمام نیروهای رقیب سیاسی در ایران به ایجاد این «کانال» اقدام نمایند.
درگیریهای امروز به تعبیر آقای سحابی به سمت رادیکالیزم و حذف بعضی نیروها مثل طرفداران حکومت گذشته در ۵۷ منجر میشود.
آقای قاسمی نژاد در باره ی انقلاب ، اصلاحات و دموکراسی کلاملا التقاطی برخورد مینماید.
۱۹٣۴۹ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨٨       

    از : حمید اکبری

عنوان : جوانانی که با پختگی و برای ایرانی جوان می اندیشند و می نویسند
دوست جوان و دانشمند آقای سعید قاسمی نژاد بحث درستی را مطرح کرده اند. قدر مسلم آنکه در بهمن سال پنجاه هفت عده ای از ایرانیان در پی دموکراسی بودند که نمایندگی آنرا دکتر بختیار که از جانب همکارانش طرد شد، بر عهده گرفت. ولی همانطوریکه آقای هوشنگ کشاورز صدر در رساله ای مطرح کرده اند، با فرود جبهه ملی دوم، حرکت و صدای دموکراسی خواهی در ایران تضعیف شد و در مقابل جنیش های انقلابی اعم از چپ و مذهبی که بدنبال جامعه ای بی طبقه و یا توحیدی به منظور انسان سازی جدید بودند به صورت نیروهای متفوق سیاسی در آمدند. شرایط بین المللی نیز مشوق و مدافع انقلاب بود. مفاهیم دموکراسی و بویژه جدایی دین از حکومت در نزد ایرانیان گسترش و ژرفا نداشت. در این میان شاه که ناقض قانون اساسی بود و با سرنگونی مصدق وجه اش را از دست داده بود با داشتن شخصیتی مذبذب و ضعیف در مقابل حوادث از خود عدم تصمیم گیری به موقع برای تحویل حکومت به جبهه ملی به عنوان بدیل حکومت نشان داد. خمینی دارای سازماندهی وسیع در مساجد و میان آخوندها بود و نه تنها می دانست که چه کسی را نمی خواهد، بلکه می دانست که چه کسی و چه چیزی - ولایت مطلقه ی فقیه - را می خواهد. او در اعلام رهبری سیاسی رودربایستی نداشت و حجب و حیا به خرج نداد. آقایان ملی و ملی و مذهبی و حتی نیروهای چپ نیز یکی پس از دیگری به او پر و بال دادند و به وی اقتداء کردند.

من با آقای قاسمی نژاد موافقم که دموکراسی برای نیروهای سیاسی موضوع اول انقلاب نبود. آزادی مطرح بود ولی آزادی بدون چهارچوب می تواند به همان آزادی منجر شود که هم حکومت شاه و هم حکومت آخوندها و هم سایر حکومت های دیکتاتوری و تمامت خواه همواری مدعی داشتن آنند. بنابر گزارش تاریخ آزادی های مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر بیش از هر حکومتی در حکومت های دموکراسی میسرند. امروز مردم ایران بسیار بیشتر از سال ۵۷ به اهمیت و نیاز استقرار دموکراسی آگاهند. با وجود اندیشمندانی چون آقای قاسمی نژاد و زنان و مردان دموکراسی خواه ایران به حکومت دموکراسی دست پیدا خواهیم کرد.

حمید اکبری (شیکاگو)
۱۹٣۴۷ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨٨       

    از : حمید اکبری

عنوان : جوانانی که با پختگی و برای ایرانی جوان می اندیشند و می نویسند
دوست جوان و دانشمند آقای سعید قاسمی نژاد بحث درستی را مطرح کرده اند. قدر مسلم آنکه در بهمن سال پنجاه هفت عده ای از ایرانیان در پی دموکراسی بودند که نمایندگی آنرا دکتر بختیار که از جانب همکارانش طرد شد، بر عهده گرفت. ولی همانطوریکه آقای هوشنگ کشاورز صدر در رساله ای مطرح کرده اند، با فرود جبهه ملی دوم، حرکت و صدای دموکراسی خواهی در ایران تضعیف شد و در مقابل جنیش های انقلابی اعم از چپ و مذهبی که بدنبال جامعه ای بی طبقه و یا توحیدی به منظور انسان سازی جدید بودند به صورت نیروهای متفوق سیاسی در آمدند. شرایط بین المللی نیز مشوق و مدافع انقلاب بود. مفاهیم دموکراسی و بویژه جدایی دین از حکومت در نزد ایرانیان گسترش و ژرفا نداشت. در این میان شاه که ناقض قانون اساسی بود و با سرنگونی مصدق وجه اش را از دست داده بود با داشتن شخصیتی مذبذب و ضعیف در مقابل حوادث از خود عدم تصمیم گیری به موقع برای تحویل حکومت به جبهه ملی به عنوان بدیل حکومت نشان داد. خمینی دارای سازماندهی وسیع در مساجد و میان آخوندها بود و نه تنها می دانست که چه کسی را نمی خواهد، بلکه می دانست که چه کسی و چه چیزی - ولایت مطلقه ی فقیه - را می خواهد. او در اعلام رهبری سیاسی رودربایستی نداشت و حجب و حیا به خرج نداد. آقایان ملی و ملی و مذهبی و حتی نیروهای چپ نیز یکی پس از دیگری به او پر و بال دادند و به وی اقتداء کردند.

من با آقای قاسمی نژاد موافقم که دموکراسی برای نیروهای سیاسی موضوع اول انقلاب نبود. آزادی مطرح بود ولی آزادی بدون چهارچوب می تواند به همان آزادی منجر شود که هم حکومت شاه و هم حکومت آخوندها و هم سایر حکومت های دیکتاتوری و تمامت خواه همواری مدعی داشتن آنند. بنابر گزارش تاریخ آزادی های مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر بیش از هر حکومتی در حکومت های دموکراسی میسرند. امروز مردم ایران بسیار بیشتر از سال ۵۷ به اهمیت و نیاز استقرار دموکراسی آگاهند. با وجود اندیشمندانی چون آقای قاسمی نژاد و زنان و مردان دموکراسی خواه ایران به حکومت دموکراسی دست پیدا خواهیم کرد.

حمید اکبری (شیکاگو)
۱۹٣۴۵ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨٨       

    از : بهزاد ایرانی

عنوان : واقعبینی
بسیار جای تاسف است که یک بحث سازنده به بگو مگو های شخصی تبدیل شده و بعضی افراد بجای پاسخگویی به پدر و مادر این و آن بند کرده اند. من به عنوان فردی که تقریباْ هر دو سال یکبار به ایران میروم بر این باور هستم که بسیاری از دوستان خارج نشین ما درک درستی از اوضاع کشور و مسائل مورد نظر مردم ندارند. این دوستان هنوز مشکلات کشور را در چارچوب مسائل عقیدتی و ایدئولوژیک میبینند و بزور میخواهند واقعیتهای موجود را با مسائل عقیدتی خود هماهنگ سازند.
من خود به عنوان یک کمونیست سابق بر این باور هستم که بعد از اسلامیها بیشترین ریزش نیرو را گروههای چپ کرده اند. امروز طیف وسیعی از مردم ایران و بویژه جوانانی که بعد از انقلاب اسلامی بدنیا آمده اند دستاوردهای جامعه ایرانی در دوران پیش از انقلاب اسلامی را ارج مینهند. البته این بدان معنی نیست که اقتدار گرایی محمد رضا شاه نیز مورد تایید آنان است. آنان بر خلاف جامعه ایدئولوژی زده قبل از انقلاب بیشتر واقعبینانه به مسائل مینگرند. من نیز امروز بر این باورم که دستاوردهای نظام گذشته در پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همچنین وجود رفاه مادی نسبی در جامعه ایران در آن زمان بسیار ارزشمند است. در عین حال که معتقدم عدم توسعه سیاسی از نقطه ضعفهای عمده نظام گذشته بود.
همچنین من نیز بر این باورم که هیچیک از جریانات سیاسی مخالف نظام گذشته، حتی هواداران و رهروان مصدق در جبهه ملی و نهضت آزادی، بیش از محمد رضا شاه به دموکراسی و کثرت گرایی اعتقاد نداشتند و عملکرد واپسگرایانه آنها در دوران دولت موفقت گواه این مسئله است.
۱۹٣۴۰ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨٨       

    از : سینا کیاست

عنوان : برای نیاز
نیاز که پدر خود را «مصدقی کور دل » می نامد معلوم ست که چه سوداپی در سر دارد.
بر اساس مثل معروف فارسی که میگوید ؛ از روباه می پرسند ، شاهدت کیست ؟ میگوید دمبم !
حالا نقل جناب نیاز ست که از آقای فلان وبهمان شاهد میاورد که حکومت سرنگون شده یهلوی در سه چهار سال آخر شروع به باز کردن فضای سیاسی نمود........
چقدر هم آن فضای باز سیاسی با ظرافت انجام شد که آنتن مخالفان « آزادی » نشناس نگرفت:
- در سال ۱۳۵۳ حزب رستاخیز راتشکیل داد و با سخنرانی «تاریخی» شاه ...
- دربهار سال ۱۳۵۴ زندانیان سیاسی را در تپه های اوین بخون کشید و...
- در بهار سال ۵۶ نخست وزیر ۱۲ ساله اش را بازداشت کرد تا دیگران عبرت بگیرند. وکلا و وزرا شروع به نقد کردن ثروت ها شدند و الفرار خزنده شروع شد.
ولی معلوم نیست چه اتفاقی افتاد که ورق بر گشت و قرار شد فکری به حال شاه بیمار بکنند. چرا ۱۳۵۶ ؟

استاد نیاز دموکراسی در خلا تولید نمیشود
حکومت کودتا با اراده خود و اربابانش بر مقدرات مردم نازل شد.
درست بر خلاف تمام حکومت های متعارف آزاد فقط قلع و قمع کرد. همان کاری را کرد که امروز خامنه ای و سپاه.
انتخابات ، احزاب ، مجلس ، دولت ، ارتش ، بقول عباس میلانی لوله کشی و سیم کشی و تمام کارهای مملکت شد اسباب بازی کودک لوس و ننر رضاخان.
اگر شاه و غلامان خانه زادش به جای بله قربان گوئی از فردای کودتا به جای قربانی کردن دانشجویان در مقدم اربابش نیکسون به ترمیم خرابی ها و بسیج تمام مردان وزنان ایران زمین روی میاوردند و بتدریج مصالح دموکراسی را فراهم میاوردند قطعا پلورالیزم در ایران پا میگرفت. هیهات که حتی روشنفکران بزرگی چون فریدون آدمیت نیز قادر به انتشار کتابهای خود نبودند.

شاه و حکومتش معلم بزرگ اقتدار گرائی درایران بود و با مشت آهنین خود دگر اندیشان را به مقابله مثل دعوت میکرد. حتی با کمال وقاحت به آلمان هم لشگر میفرستاد تا دانشجویان ایرانی را در آلمان هم سرکوب کند. این شاه بود که شاه های کوچولو تولید میکرد نه برعکس !
وظیفه ی حکومت های مدرن این ست ست که مصالح شرکت مردم در امور را فراهم کند و بدون آن ادعای پیش بسوی «دروازه های بزرگ تمدن » لافی بیش نخواهد بود.

حالا شما جای علت و معلول را عوض می کنید بحث را به بن بست می کشانید. میگوئید مخالفان شاه هم آرادیخواه نبودند. این جاه طلبی ها و کوته بینی های شاه را توجیه نمی کند
معلوم ست که نیروهای مذهبی هیچوقت آزادیخواه نبودند و نیستند و هم اکنون هم بین انتخابات و انتصابات سر درگریبان هستند.
معلوم ست که چپ در عالم انقلاب پرولتاریا و سوسیالیسم بود و آزادیخواه نبود.
اما همه ی ایران که چپ و مذهبی نبودند بسیاری نیرورها واقعا چون گلشیری ها ، آدمیت ها ، مصطفی رحیمی ها ، دکتر صدیقی ها امکان ترویج ادبیات ، تاریخ و بررسی مبارزات آزادیخواهانه مردم جهان و ایران را نداشتند. بروید نوشته های دکتر ستاره فرمانفرمائیان را مطالعه فرمائید که در هنگام کودتا در آمریکا بود و با عشق بوطن به ایران آمد.

شاه با آزادیخواهان هم بد رفتار کرد و ایران را به بحران کشاند. کسی نمیگوید همه ی مخالفین شاه آزادیخواه بودند ولی شما باید اعتراف کنید میدانید که شاه به آزادی و حقوق آزادیخواهان
هم ظلم نمود. بهمین دلیل ست که کسی به هواداران بازگشت پادشاهی « حزب مشروطه خواهان » بهائی نمی دهد کسانی که با ضعف ها و انحرافهای حکومت پادشاهی با تعصب برخورد می کنند. نمی توانند در صحنه ی سیاست جاذبه داشته باشند.

چنانچه می بینید با همین روش مردم از موسوی و کروبی و بقیه نیروهای مذهبی میخواهخند که نسبت به عملکرد ۳۰ ساله طفره نروند.
این برخورد ها برخلاف نظر شما به نفع تمام نحله های فکری ست و حسابها باید روشن و شفاف باشد
۱۹٣٣۹ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : چپها هم با مذهبی ها مسئله ای نداشتند
قضاوت در مورد پرنسیب را کاملا بعهده خواننده میگذارم و خیال فراافکنی کودکانه و یا تغییر نام و فرار از پاسخگویی ندارم. اما کسی که با روشهای غیر دموکراتیک و توهین میخواهد خود را تحمیل کند و بجای بحث تخریب شخصیتی بکند، از جانب من نادیده گرفته خواهد شد. من تنها با نظرات برخورد میکنم نه با اشخاص. بنابراین شما هم خودتان میدانید که جوابگو باشید یا نباشید. برا ی من چندان مهم نیست، برخورد خردورزانه اندیشه ها مهمند.

این که رژیم شاه خطر مذهبی های رادیکال را دست کم گرفت کاملا درست است. اما فراموش نکنیم که چپها نیز کوچکترین خطری از جانب آنها احساس نمیکردند که هیچ همدمی و همدلی هم میکردند، و با آنها علیه شاه یکدل هم بودند. بیاد میاورم یکی از کادر های با سابقه سازمان فداییان که دانشگاه مشهد درس خوانده بود بعد از انقلاب که از زندان آزاد شده بود تعریف میکرد که او و رفقای دانشگاهش در مشهد همیشه وقت پیدا میکردند میرفتند پای منبر خامنه ای. الان اگر از دست امثال خامنه ای زنده مانده باشد حتما نظرش عوض شده. آنزمان اما او آنقدر به خامنه ای ارادت داشت که میگفت ما مطمئن بودیم که او چپ و شاید از بچه های خود ماست و تنها برای گمراه کردن ساواک این عمامه را سرش گذاشته، چون هرچه میگفت ما در کتابهای مارکسیستی شبیهش را میخواندیم.... واقعیت این است که نه در ایران و نه در سطح جهانی هیچ تجربه ای از اسلام رادیکال خمینی یا طالبان و غیره نبود. حتی سازمانهای مجربی مانند سیا و کاگ ب هم برای مقابله با این کله خران مرتجع آمادگی نداشتند، چه برسد به ساواک عقب افتاده شاه که تنها مشغول اعمال سادیستی و احمقانه بود که تیشه به ریشه خود و رژیم شاه میزد. حتی قدرتهای بزرگ با دیده تحقیر به استفاده ابزاری از مرتجعین مذهبی مبادرت میکردند که از زمان لورنس عربستان تا زمان انقلاب ایران خوب هم کار میکرد. حتی قیصر آلمان در ماجرای رودرویی با انگلیس و حکومت عثمانی به عوامفریبی دست زد و بدروغ خود را مدافع مسلمانان معرفی کرد، بطوری که عربها به او "حاجی ویلهلم" نام داده بودند! پس بهتر است وقایع تاریخی را در پسزمینه های واقعی زمان خودشان بررسی کنیم و نه از دیدگاه امروزی.
۱۹٣٣٣ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست