تهران؛ شهر کوران
خسرو باقرپور
•
چشمانِ خویشتن
به ساحتِ منحوسِ صبح گشودم
صبحش مخوان،
گورزادِ پیر!
که فاحشه گانش می زایند،
از پسِ همآغوشی ی رعب آوری
با عجوزی هزار ساله
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ تير ۱٣۹۷ -
۲٨ ژوئن ۲۰۱٨
چشمانِ خویشتن
به ساحتِ منحوسِ صبح گشودم
صبحش مخوان،
گورزادِ پیر!
که فاحشه گانش می زایند،
از پسِ همآغوشی ی رعب آوری
با عجوزی هزار ساله
در مرگ لرزه هایِ خموشِ خیابان،
بر خاکستری از استخوان های سوخته
بر دود و جهل و نجاست.
شیطان،
بار دگر نشسته به هیئتِ مار
این بار
پیچیده و تنیده
به سیبِ گلویِ آدم
آونگم کردند
بر بلندی ی لال و کبودِ سپیده
و سختی ی سردِ بهمنِ آهن و تحمیق
حسرت،
به رعشه ی رُعب آوری کبود شد
چشمانمان ز کاسه برون زد
در اوج
چشم من و
پیشِ پایِ من؛
چشمِ گشاده ی خیلِ خموشان
در پاتختِ ابلیس
تهران
شهرِ کوران.
|