بررسی جایگاه طبقه کارگر ایران و مطالبات آن
حمید آصفی
•
چرا سطح خواسته ها و مطالبات را به بستهها و سیستم رفاه اجتماعی ارتقا نمی دهند؛ خواسته ها و مطالباتی همچون: حمل و نقل عمومی، مسکن ارزان، طرح توسعه ی اوقات فراغت و حتی فروشگاههای تعاونی مصرف کارگری. متاسفانه تمام دغدغه ی فعالین کارگری تقلیل یافته به این که در آخر سال سه جناح کارگری، دولت و کارفرمایان جمع میشوند که سبد خانوار چقدر است، تورم چقدر است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۵ تير ۱٣۹۶ -
۱۶ ژوئيه ۲۰۱۷
طبقه کارگر در ایران دارای مشکلات عدیده ای چون مشکل معیشت، ناامنی شغلی، محرومیت، کاهش دستمزد ها و فقدان تشکل است. دراین میان فعالان کارگری و روشنفکران چپ، دغدغه هایشان در سطح معیشت، افزایش دستمزد و برخورداری از تشکل مستقل باقی مانده است. در حالی که بحث اساسی این است که کشور به رشد بورژوازی ملی و مولد نیاز مبرم دارد. این بورژوازی میتواند متحد کارگران باشد اما فعالان کارگری نسبت به این همبستگی منافع، دارای آگاهی لازم نیستند. زیرا اگر بورژوازی ملی و مولد نباشد، تولیدی نخواهد بود، تولید نباشد، طبقه کارگر هم نمی تواند وجود عینی داشته باشد. مهمترین مسئله این است که با روند نزولی رشد و توسعه اقتصاد در ایران و نابودی فضای کسب و کار تولیدی، بازتولید نیروی کار از دست میرود. یعنی کارگری که در کارخانه دارای مهارتی است و تخصصی دارد وقتی به مسافرکشی و دستفروشی روی می آورد، دیگر به صنف و طبقه خود بر نمی گردد. وقتی صنایع تضعیف می شوند، حقوق کارگران نیز تضییع می گردد. کارگران که تمام اهتمامشان نیل به حداقل رفاه و دستمزد است عملا با تضعیف بورزوازی ملی، به همین حقوق اولیه و ابتدایی خود نیز دست نمی یابند. از سوی دیگر با وجود این که دولت رانتی است، دولت، چندان ناخشنود نیست که لبه حمله و اعتصابات و فشارها روی بخش خصوصی مولد باشد. در عین حال با افزایش منازعه ی بین نیروی کار و سرمایه، وقتی دولت از افزایش حقوق کارگران حمایت می کند، این ابزار و بهانه برای بخش خصوصی فراهم می شود که نیروی کار را تعدیل کند یا بنگاه مولد را تعطیل و تولید را رها کند. یک آسیب شناسی از وضعیت طبقه کارگر بخصوص از فعالان ارگانیک طبقه کارگر این است که چرا سطح خواسته ها و مطالبات را به بستهها و سیستم رفاه اجتماعی ارتقا نمی دهند خواسته ها و مطالباتی همچون: حمل و نقل عمومی، مسکن ارزان، طرح توسعه ی اوقات فراغت و حتی فروشگاههای تعاونی مصرف کارگری و خیلی مباحث در این زمینه. اما به جای پرداختن به این مسائل مهم متاسفانه تمام دغدغه ی فعالین کارگری تقلیل یافته به این که در آخر سال سه جناح کارگری، دولت و کارفرمایان جمع میشوند و کاری که یک حسابدار معمولی هم میتواند بکند و اینکه سبد خانوار چقدر است، تورم چقدر است، جمع و تفریق میکنند که ما اینقدر میتوانیم بدهیم. بعد اعتراضاتی میشود و خداحافظ تا پایان سال بعدی! باید مهمترین دغدغه این باشد که چه راهکاری میتوانیم ارائه دهیم که اولاً سطح گفتمان و چانه زنی کارگران بالا برود و در عین حال هم بورژوازی تولیدی نترسد و نیز دولت وادار به عقب نشینی شود و رانتهایی که به نهادهای غیرمولد خود میدهد خرج رفاه اجتماعی کند و نیروی کار ماهر و متخصصی پرورش دهد. نیروی کار بعنوان سرمایه ی انسانی که در امر توسعه متوازن مهمترین عنصر است. همچنین بپردازد به بحث خصوصی سازی دانشگاهها، آموزش و پرورش و درمان رایگان و مسکن اجتماعی و متذکر شود به اصول ۲۹ تا ٣۱ قانون اساسی که متاسفانه با جریان شتابان خصوصی سازی در عرصه های درمان، آموزش و بهداشت معوق مانده است. اما عملاً میبینیم فعالان کارگری توجهی به این مباحث بنیادی ندارند. بحث اصلی فعالان کارگری درخواست سندیکای آزاد و نهایتاً مزد است و اگر این بحثها گاهأ مطرح میشوند در حاشیه است و کم به آن پرداخته میشود.
طرح و پرداختن به این مباحث در جهت بهینه شدن وضع کارگران بسیار مهم است. با آگاهی به این مسئله که در جوامع توسعه یافته بخصوص دردوران اقتصاد دانش بنیان، طبقه کارگر نقش اساسی را برای تکامل اجتماعی بازی میکند. می دانیم که انگیزه ی مبارزات صنفی طبقه کارگر ایران کسب رفاه بیشتر است و این مبارزه، امری بسیار طبیعی است. زیرا همه ی بخش های جامعه برای ادامه حیات و ارتقای کمی و کیفی زندگی خود تلاش می کنند، تلاشی که به قدمت تاریخ انسان مسبوق به سابقه است. اگر چه مبارزه در جهت استیفای حقوق، معقول و مستحق است اما صرف این مبارزه، طبقه کارگر را طبقه کارگر نمیکند! به قول لنین طبقهای که نتواند خودش را با دیگر طبقات تنظیم کند و نتواند از این ناحیه برای تکامل جامعه حرفی داشته باشد، طبقه کارگر نیست. در حوزه ی فعالان طبقه کارگر این مشکل وجود دارد که عمده شدن دغدغه های معطوف به رفاه و طرح دغدغ های بسیار ابتدایی باعث میشود که طبقه ی کارگر، خود را در برابر طبقه ی سرمایهداری مولد قرار دهد. البته نمیتوان گفت که این رویه کاملا نادرست است اما گفتمان کارگری نباید به مزد حداقل تقلیل یابد. صرف چنین دغدغه و مطالبه ای، سرمایه دار را در برابر او قرار می دهد زیرا این تنها سرمایه دار است که باید مزد کارگر را بپردازد. در این جهت گیری که معطوف به افزایش دستمزد است، سیاست اجتماعی لازم و سنجیده برای رفاه نخواهیم داشت. این تقلیل گرایی آنقدر محدود و بسته است که حتی برای رفاه هم کفایت نمیکند. کارگر از درب کارخانه میآید بیرون چون سیاست مسکن درستی وجود ندارد، حاشیه نشین است. با آن پولی که میگیرد نمیتواند مدرسه بسازد، نمیتواند معلم خوب برای بچههایش بگیرد. با این دستمزد و پول، یک خانه ٣۰ متری را نمیتواند به خانهای که حداقل رفاه و حتی سلامت اجتماعی داشته باشد تبدیل کند. آن آمیختگی که در محیط خانه با وجود چند بچه وجود دارد، سلامت اجتماعی را هم تهدید میکند. بچههای کوچک و بزرگ با همدیگر هستند و نظارتی وجود ندارد به این ترتیب سلامت اجتماعی هم تهدید میشود. خود کارگران فعال و فعالان کارگری هر دو در مورد اینکه بتوانند حتی مقوله رفاهی را تبدیل کنند به یک مطالبه حداقلی که نه تنها سرمایهدار بلکه دولت در آن حضور دارد تاکنون در این مسائل نتوانسته اند فعالیت کنند. این به جامعه مدنی قوی وابسته است. معلوم است کسی که از صبح تا شب کار میکند، روی یک شغل تخصصی ویژه هم کار میکند، همان از خودبیگانگی مارکس هم به نوعی بر او حاکم است و نمیتواند به مقوله رفاه به مثابه مقوله اجتماعی بیاندیشد نه به مثابه مسئولیت سرمایهدار.
سرمایهداری که به تنهایی بتواند همه مشکلات کارگر را حل کند نمیتواند وجود داشته باشد و خودش نیز نمیتواند همه این مسائل را تجزیه و تحلیل کند. از او انتظار چندانی نمیرود، حتی از یک کارگر فعال صنفی هم انتظار چندانی نمیرود. فعالیت صنفی در ایران، خیلی وقت ها سیاسی بوده است. در جنوب شهر تهران که نصفشان کارگر هستند، کارگران نیمه ماهر و با مهارت اندک ، فعالان کارگری در مورد محیط زندگی آنها نوعی تله فضایی است که در آن فقر بازتولید میشود. بچهای که در مدرسه ۴ شیفته تحصیل میکند، یا دارای مهارت کمی است یا نیمه ماهر، مشخص است که از مدرسه ۴ شیفته متخصص بیرون نمیآید. این مسئله به سرمایهدار مربوط نمیشود به دولتی مربوط میشود که پول نفت میگیرد. سرمایهدار هم نمیگوید پول نفت را به من بدهیدبلکه توقع دارد به صنعت او کمکی یا یارانه داده شود. ولی دولت از پول نفت دولت چقدر به سرمایهدار یارانه میدهند؟ مانع این مسئله سرمایهدار و یا تفکر نئولیبرالی نیست. در دولتی که نمیتواند اسکانهای غیررسمی را سامان دهی کند،این خواست برحق وقانونی راکارگر باید کجا ببرد؟ کارگری که جهت گیریش در مورد دولت این است که دولت چقدر پول به او میدهد،برای همین هم پوپولیست عوام فریبانه جرأت میکند بگوید من به بیکاران ۲۰۰ هزار تومان میدهم چون کارگرفکر میکند کسی بایدبایید به ما پول بدهد نه رفاه، چون فرق پول و رفاه را نمیداند. به خاطر اینکه هم کارگران فعال و هم فعالان کارگری نمیتوانند این مسئله را جهت گیری بدهند. شعاربرخی از فعالان کارگری این است که سرمایهداری باید نابودومنحل شود.
عمده شدن تضاد کار و سرمایه باعث میشود که رابطه طبقه کارگر با بقیه جهان رابطهای انتزاعی گردد رابطه ای که معطوف است به سرنگونی سرمایهداری و امپریالیسم. تا زمانی که امپریالیسم حضور مستقیم داشت این شعار اندکی معنا داشت وکارگران لجشان میگرفت و بالاخره خارجی بودند به همین ترتیب سیاسی میشدند مانندشعارنفت باید ملی شود. درآن وضعیت سیاسی بودن کارگران امر پیچیدهای نبود برای اینکه شرکت ایران و انگلیس در ایران وجود داشت که از مدیر این شرکت هم کارمندان و هم کارگران ایرانی بدشان میآمدامابه این نمیگویند سیاسی شدن،البته درجاتی ازسیاسی شدن وجوددارد ولی سیاسی به معنای نوعی واکنش به اجنبی است وگرنه میتوانست ریشههای سندیکالیسم در ایران ادامه پیدا کند.اگر کارگران معنای سندیکالیسم عمیق را در خود پرورش دهند ، تجمع وتشکلشان سیاست زده نمی شود بازی رامیتوانند ببرد ولی وقتی فعالیت کارگری و سندیکایی به عرصه سیاست زدگی میپرد، سندیکالیسم هم میپرد. این بخشی از آسیب شناسی بنیادی است که ما باید در مورد طبقه کارگر ایران صورت دهیم و این نکات را در پرتو تجربه جهانی میشود دید. چرا سندیکالیسم در ایران با وجود ریشههای گذشته عمیق ادامه پیدا نکرده است؟ و نتوانسته به عنوان یک غریزه مستقل از امر سیاسی خود را تثبیت کند و ارتقا دهد. سیاست زدگی به مثابه همان تضاد انتزاعی طبقه کارگر و سرمایه بدون تحلیل شرایط مشخص. در این زمینهای که توضیح دادیم دو امر را در موقعیت کنونی طبقه کارگر ایران با در نظر گرفتن همه مسائلی چون بحران اقتصادی و بحران اندیشه، هر دو، برای اینکه طبقه کارگر از یک طبقه درخود به یک طبقه برای خود تبدیل شود باید خود را در میان پدیدههای دیگر تعریف کندو این با آگاهی ممکن است. طبقه در خود ، موقعیت عینی یک طبقه است. وجود دارد ولی هنوز آگاهی لازم را پیدا نکرده است. بورژوازی تا زمانی که نمی توانست علم اقتصاد را تعریف کند، نمی توانست قواعد دموکراسی را تعریف کند،طبقه ای درخود بود . زمانی که این مباحث را تعریف کرد شد طبقه برای خودودراین شرایط میتواند حضور اجتماعی داشته باشددرغیراینصورت عینیتش را پیدا کرده است ولی حضور اجتماعی ندارد. اگرطبقه کارگربتواند آگاهی طبقاتی خود را به یک امر مشخص تبدیل کند، یعنی بتواند روابطش را به صورت concrete تعریف کند، تحلیل کند. به طبقه برای خود میشود . طبقه کارگر به فلسفه حداقلی نیازمند است برای اینکه طبقه برای خود شود. یعنی بتواند تفسیری از جهان بدهد که کل جهان را درست بشناسد و تفسیر کند، جهت گیریهای طبقاتی، نقش خودشان، نقش فعالیت صنفیشان را بشناسد. طبقه کارگر همه اینها را باید بشناسد تا بشود طبقه برای خود. با ایدئولوژی کسی طبقه برای خود نمیشود ولی با فلسفه میشود.مارکس میگوید فلسفه همانقدر به پرولتاریا نیازمند است که پرولتاریا به فلسفه، این فلسفه در عمل به پراکسیس تبدیل میشود و پراکسیس، جهان را میتواند تغییر دهد. پس فلسفه ی انتزاعی وجود ندارد. وقتی می گویید ما میخواهیم به جامعه کمونیستی برسیم این فلسفه است. مارکس میگوید ما آرمانی به نام کمونیسم نداریم. کمونیسم امری ایجابی است باید درستش کرد. میگفت ما چنین چیزی نداریم، اشتباه نکنید.
مارکس در نقدی بر فلسفه حق هگل بخصوص و خیلی جاهای دیگر این را به تعابیر مختلف میکندودرآن اثرصریحتر است. موضوع این است که وقتی شعار را آرمانی بیان کنیدکه مامیخواهم سرمایهداری را سرنگون کنیم، این فلسفه به شیوه افلاطونی ومدینه فاضله افلاطونی است و کارگر خیلی فرصت ندارد فلسفه بافی کند. در یک اتاق کوچک با زن و بچه و ... سروکله بزند. اگر بتواند خوب بخوابد هنر کرده است چون باید صبح زود سر کار برود.
بالاخره از وضعیت طبقه کارگر چه به صورت مطالعاتی و چه به صورت میدانی بایدمطلع بود و سطح آگاهیشان را دانست. فعال کارگری باید جامعه کارگری را بشناسد و بتوانددر مورد آن حرفی بزند وآن رابه یک دستگاه منسجم ذهنی تبدیل کند.اندیشه چپ ارتدوکس زیوری نیست که فعال طبقه کارگر به خود بیاویزد و با آن فخر بفروشد. تاجی نیست که بر سر خود بگذارد و فکر کند که من در مسیر تکامل تاریخی قرار گرفتهام و بورژوازی منحط و ضدتاریخ است. وقتی نتوانستند این برنامه را بچینند، میتوانند یک کامبوج خمرسرخی خفیف بشوند یا افسوس شوروی را بخورند که بالاخره نتوانست حکومت نیروی کار را در یک کشور، در یک نظام تثبیت کند و نهاد پایداری را به وجود آورد. وقتی از فعالیت و اندیشه طبقه کارگر صحبت میکنیم میخواهیم یک نهاد تکرارشوندهای را ایجاد کنیم. مثلاً سندیکا یک نهاد تکرارشونده است. روابط طبقه کارگر در حد رفاهی را میخواهد سامان دهی کندو باید فکر کنیم با نهاد چگونه میشود این کار را کرد. اگرفقط به کارگر بگویید علیه طبقه سرمایهدار فعالیت کن وشعاربدهیددستاوردی نخواهند داشت. لنین میگوید اگر اعتصاب آنقدر طول بکشد که کارخانه دار ورشکست شود هم او از بین میرود و هم تو به عنوان طبقه کارگر. اعتصاب را جوری سامان بده که بتوانی حقی را بگیری،اگر سرمایهدار فکر کند اعتصاب کارگران بی نهایت است کارخانه را رها میکند و میرودو طبقه کارگر هم از بین میرود.وقتی کارگران وارددوری میشوندکه حق شان را بگیرند باید به صورتی مبارزه خودرا تنظیم کنند که حق شان را بگیرند. وقتی یک فعال طبقه کارگر این موضوعات را با هم خلط میکند، چون انتزاعی فکر میکند نمیتواند حقوق مشخص طبقه کارگر را راهبری کند. طبقه کارگر ن آنقدر بلد نیست سندیکالیسم را پیش ببرد، چه کسی علم سازمان را خوانده است؟ فعال طبقه کارگر خوانده است؟ چانهزنی را چه کسی خوانده است؟ همه اینها تخصص شده است. باید درس بخوانندکه چگونه چانهزنی بکنندچون نحوه چانهزنی تبدیل شده است به درس تخصصی در دانشگاههای کشورهای توسعه یافته. آداب دارد وفعال کارگری میبایست بلد باشد چگونه چانهزنی کند. اینکه مجهز باشندو خط قرمز را بدانند که چه چیزی به دولت مربوط است، چه چیزی به سرمایهدار به صورت مستقیم مربوط است که بتوانند در یک چانهزنی واقعی شرکت کنند درغیراینصورت با منحل شدن طبقه بورژوازی ، طبقه کارگر هم منحل میشود. این احترام به بورژوازی نیست، احترام به تاریخ است، احترام به آگاهی است.کارگران باید با این حس جلو بروند و باید اعتمادبه نفس داشته باشند . اگر نمیخواهد چانهزنی کند این نشان دهنده ی عدم اعتمادبه نفس فعال کارگری است که درست آن علم و فلسفه را نیاموخته و فکر میکند اگر با سرمایهدار چانهزنی کند این یعنی ارتداد از مارکس. اتخاذ چنین رویکردی ، هم به ندانستن مربوط است و هم به ترس درونی کارگران . هم منشی، هم بینشی و هم دانشی وهمه اینها هست که باعث میشود که فعال طبقه کارگر نمیتواند چند فعالیت در حوزههای مختلف را سامان دهی کند. گرامشی طبقه بندی خوبی میکند چون با همین در ایتالیا روبرو بوده است. یک امر کارگاهی دارید که طبقه کارگر از آنجا شروع میکند. بنا به سواد و مهارتی که دارد این کارگاههای متعدد حداقل در سطح محلی با هم باید پیوند داشته باشند. یعنی اجتماعیتر ولی با مبنای اقتصادی بیشترواگرطبقه کارگرنداند پیوندی نه در حد کارگاه نه در شهرک صنعتی و نه در محل زندگیشان ندارند. رفاه ابتداامری اقتصادی است، که درمسیرمنطقی خودش اگرازدولت پاسخ نگیرد امر رفاهی به خواسته اجتماعی و سیاسی تبدیل میشود.اگرکارگران دموکراسی را میخواهند، مشارکت در شوراها را هم میخواهند،این موقعی رخ میدهد که طبقه کارگر شناخت کاملتری از تاریخش، آیندهاش داشته باشد و آن شناخت هم صرفاً مبارزه با امپریالیسم آمریکا نیست یا مبارزه با امپریالیسم انگلیس،باید برخوردبگونه ای باشد که برای طبقه کارگر خیلی عیان و مشخص باشد که چه می خواهد ، موانع کدام اند ، اولویت ها چیست . بدین ترتیب بتواند با آن برخورد کند
وقتی طبقه کارگر در این چارچوب حرکت کند به تدریج اگاهی طبقاتی اش گسترش می یابد.آگاهی القائی نیست، آگاهی تزریقی نیست چراکه نهاد و شعور اجتماعی یک امر اجتماعی است ونهاد یک دستگاه ذهنی منسجم میخواهد. تاثیرچپ ارتدوکس بربرخی ازفعالین کارگری سبب شده که نه در حوزه رفاه و نه در حوزه اجتماعی- سیاسی سخن راهگشایی نداشته باشند .این نحله چپ ارتدکس انتزاعی حرف می زند ، چنان که به دولت رانتی میگویند نولیبرال! بایدپرسید کدام نولیبرالیسم؟ میگویند بخش خصوصی سرمایه داری ایران بانکهایش خیلی بزرگ است پس نئولیبرال است ،ولی این شعور راهبردی نیست ،چرا؟پرسش این است که در این بانکهاچه میزان ارزش اضافه میچرخد؟و چقدر رانت میچرخد؟ کل تولید ارزش اضافه در صنعت و جامعه ما چقدر است؟به راحتی میتوان ثابت نمودعمده این پولهای انباشته از رانت نفت و زمین است.درایران درده ساله اخیرمیانگین سرمایه گذاری در صنعت ۲۰ میلیارد ،ولی رانت زمین ۱۰۰ میلیاردبوده ودرواقع در بانکها همین پولهای رانتی میگردد.در بانکهای آمریکا ارزش اضافه در چه امری میچرخد؟ از کسی رانتی نمیگیرد و با آن پولها قماربازی هم میکنند ولی منشأ قماربازی ارزش اضافی ناشی از تولید است . همین که واژه ی سرمایه ی مالی را به کار بردیم یعنی سیستم سرمایه داری دارد ارزش اضافی ناشی ازتولیدوبازتوزیع گسترده را میچرخاند وگرنه میشود بانکهای ایرانی !
اگرکارگران میخواهند حقوق خودشان را به دست بیاورند مثلاً ٨ ساعت کار را میخواهند به دست بیاورند، مزد را افزایش دهند، اگر همین گونه بی رویه وبی برنامه اعتصاب کنند موفق به رسیدن خواسته های خودنمیشوند.لنین دراین بحث اعتصاب جمله درستی به کار برده است: داداش شلوغ کنیم نیست، اکونومیستها را نقد میکند و میگوید جنبش همه چیز، هدف هیچ چیز! پس این نشان میدهد استراتژی ندارید. این داداش شلوغ کنیم یا جنبش همه چیز، هدف هیچ چیزرا نقد میکند چراکه اینگونه طبقه کارگر هم از پا می افتدو ناامید میشود. برای همین هم تکامل سرمایهداری در روسیه را مینویسد که مراحل انقلاب را مشخص کند، روابطش را با طبقات دیگر مشخص کند. باید به صورت عینی تحلیل داشته باشیم این که مطرح میشوددولت ایران نئولیبرال نیست، در دفاع از نئولیبرالیسم نیست. پس مرحله حرکت و رابطه با طبقات دیگر باید مشخص شودتا بتوانیم طبقه کارگر را جایی بگذاریم که هم برای خودش و هم برای بقیه ی طبقات حرفی برای گفتن داشته باشدو تبدیل به یک نیروی اجتماعی و سیاسی شود. مشکل دیگری که درخصوص دستمزد در ایران داریم این دستمزد برای بخش خصوصی و بخش دولتی هم هست ومعمولاتعارضاتی رابوجودمی آورد ؛ فضای پلیسی و امنیتی که بر محافل کارگری تحمیل میشود. این امر در اندیشگی و انباشت دانشی که باید رخ بدهد موثر است.
ما در ایران با طبقه کارگر روبرو نیستیم با لایههای گوناگون کارگری با مزدهای متفاوت، سطح مبارزات متفاوت و کسب امتیازات متفاوت روبرو هستیم
در اول مقاله جاداشت، توضیح داده شود که طبقه کارگر ایران حماسههای بزرگی در تاریخ معاصر ایران آفریده و هنوز هم ممکن است حماسه بیافریند. اعتصابات از ابتدای صنعت نفت و ملی شدن در ایران و اعتصابات منجر به سرنگونی رژیم شاه شد ولی نباید به اینها دلخوش بود ،مانبایدآب نبات چوبی تاریخ را بمکیم. به طبقه کارگر هم حتماً باید حماسههایش را گفت اما میخواهیم تاریخ جنبش طبقه کارگر و دلایل افت کنونی را ببینیم. درنهضت ملی شدن نفت وانقلاب بهمن۵۷ آن موقع خیلی واضح و صریح حریف روبرویش بوده است و خیلی هم روشن حماسه آفرینی کرده است. اما اکنون حریف برای او امری تیره و تار است و هدف هم همینطور. آن موقع اتحادجماهیر شوروی مولودانقلاب اکتبر و ویتنام را دیده است ومثالهای عینی بزرگی وجود داشت که سرمایههای نمادین بزرگی در جهان بود. الان سرمایههای نمادین وجود ندارد،جنبش کارگری در سراسر جهان هم تضعیف شده است. پس ما نسبت به گذشته نیاز به آگاهی بیشتری داریم واگرموشکافی میکنیم نمیخواهم تخریب کنیم گذشته را. میخواهم بگوییم نیاز به آگاهی بیشتری از گذشته وجود دارد و فعالین طبقه کارگر باید به این توجه کنند که اگر طبقه کارگر در موقعیت کنونی تضعیف شده است، چقدر خودشان نقش دارند، عنصر اندیشه کجانقش دارد، چقدر دیکتاتوری نقش دارد و چقدر موقعیت تاریخی کنونی ایران نقش دارد که دیگر کشوری مستقل است. آمریکا هر روز به این نظام حمله های سیاسی _اقتصادی میکند و حتی بخش کوچکی از طبقه متوسط میگوید آمریکا بیاید ما را بگیرد وراحت شویم! آن زمان میگفتند آمریکا را بیرون کنیم و حریف مستقیم بود. طبقه کارگر اگر نمیتواند جبهههای مشخصی بگیرد، شرایط معینی از لحاظ تاریخی وجود دارد و در کشوری زندگی میکند که در اطرافش هم داعش و ... است و عقل سلیم به او میگوید که هر کاری را انجام ندهد، الان آمریکا هژمونی دارد و تنها هژمون جهان است و ما نیاز به آگاهی بالا داریم. فشارهای دولت وسرکوب نسبت به این طبقه نمیگذارد انباشت دانش صورت بگیردوبسیار نقش دارد. نه تنها نقش دارد بلکه جناحهایی که معتقد به فشاروسرکوب هم نیستند نقش دارندماننداصلاح طلبان حکومتی، برای اینکه موضوع طبقاتی را منتفی میدانند. می گویند موضوع طبقاتی ایران مال گذشته بود دیگر در عصر پست مدرن وجود ندارد! خیلی هم در اپوزیسیون و هم حاکمیت می گویند عصر بورژوازی ملی گذشته و فعالان کارگری هم میپرسند بورژوازی ملی چیست!؟وهرفردونیرویی ازوجودفراکسیون بورژوازی ملی سخن بگوید برچسب میخوردکه نئولیبرال شدهاند. دراینجا بحران عنصر اندیشه خیلی مهم است و یک تحلیل مشخص از مرحله تکاملی جامعه ایران وجودندارد . همیشه دانش میتواند قدرت را به یک شکلی درش نفوذ کند و دانش را دست کم نبایدگرفت اما دیکتاتوری همیشه مانع انباشت دانش است. وقتی در ایران یک موسسه پژوهشی درحوزه بیمه های اجتماعی نداریم، سازمان تأمین اجتماعی به این روزگارکنونی می افتد.در آلمان یک بیمه بیکاری عمومی وجود دارد، همه بیمهها به هم پیوند دارند. بیمه آنجا به فردبیکار بیمه بیکاری میدهداما اگر فرد در شرکتهایی آموزش ببیند، شرکتهای پیشرفتهتر از کار قبلیاش، این بیمه را به او میدهد. فرد هم به عنوان کار و آموزش در آن شرکت استخدام میشودوآن شرکت هم بخشی از هزینههایش را تأمین میکند وفرد که برای شرکت کار میکند حقوقش را از شرکت میگیرد.به این ترتیب قدرت رقابت آن شرکت هم در بازار جهانی با کارگر ارزان چینی حفظ میشودچون نمیتوانند به چین بگویند با کارگر ارزان تولید نکن.
اتحادیه کارگری جهانی هم به دولت چین نمیتواندبگویدکه کارگر چینی حقوق اش بایدبه اندازه حقوق آلمانیها شود .دررابطه بااختلاف دستمزدها که پیشتراشاره کردیم که تعارضاتی درعرصه مبارزات کارگری تولیدمیکند اندک توضیحی اینجا لازم می آید. وقتی کارخانههای بزرگ مثل ایران ناسیونال و سایپا و غیره در اختیار مدیریت دولتی است، حقوق بهتری دارد نسبت به کارخانههایی که نیروی کار غیرماهر دارند و از رانت دولتی بهره مند نمیشوند. مدیران این بخش هامیگویند دولت باید به ما پول بدهد تا کارگرها را بیکار نکنیم پس میتواند حقوق بالا به کارگربدهد آنها را ساکت کنندو درجاهایی که کارگران انجمن دارند، در حوزههای رفاهی مثل استخر سفربه مشهد و از همه امکانات بهره مند میشوند. در بورژوازی بزرگ دولتی رانتی فعالیت طبقه کارگر یک حکمی دارد، در کارگاههای کوچک حکم دیگری دارد و رشد نامتوازن و مرکب استراتژی بسیار پیچیدهتری از یک فرمان انتزاعی فعال طبقه کارگر میخواهد.
فعالین ارگانیک طبقه کارگربایدیک برنامه پژوهشی دررابطه با بسته رفاهی به عنوان یک اولویت تعریف کنند که این بسته به صورت سنجیدهای متضمن رشد نیروهای مولده در شرایط کنونی باشد و بتواند به تدریج رفاه طبقه کارگر را بالا ببرد. وقتی این بسته که رفاه طبقه کارگررا بالا ببردو نیز متضمن توسعه پایدار شود، و دردستورکارقرارگیرد، طبقه کارگر، روشنفکرارگانیک خود را به عنوان امین خودش نگاه میکند و اگر هم این بسته به وسیله دولت عملی نشود، آن وقت روشنفکران ارگانیک جایگاهشان نزد طبقه کارگر مستحکم وبه فراخوان های آنان گوش میدهند.این بسته های رفاهی عبارت از چیست؟ سیاست مسکن، حمل و نقل عمومی ، خدمات شهری مناسب و سیستمهایی که میتواند سطح آموزشهای طبقه کارگر را بالا ببرد. آموزش ضمن کار. چون به تدریج مزدهای کم مهارت حذف میشوند وکارگر نمیتواند حرکتی انجام دهد که به شغل بالاتر دست یابد. این مسیری است در مورد اینکه چگونه کل اقتصاد ما باید ارتقا پیدا کند و این مکالماتی است که در بخشی از روشنفکران انجام می گیرد. موضوع حمل و نقل عمومی ارزان و گسترش آن موضوع مهمی است. این موضوع جزء مطالباتی قرار بگیرد که طبقه کارگر هم خواهان آن باشد. موضوع مسکن ارزان مناسب جزء مطالبات است. شیوه خواست مطالبات اگر جهت گیری نشود، کسی که قول مسکن مهر را بدهد، برنده میشوددراین شرایط هر پوپولیستی برنده میشود. شیوهای را باید به کار ببرد وآن چانهزنی پیوسته است به عنوان یک کنش فراروی طبقه کارگر و در یک مکالمه سازنده که میتواند بخشهای آگاه بورژوازی را هم با خود همراه سازد. چون در بازار آزادی که طبقه کارگر نتواند در آن چانهزنی کند به درد تولیدهم نخواهدخورد. طبقه کارگر در بازار آزاد باید اتحادیه کارگری داشته باشد و بتواند چانهزنی کند و اگر نتواند چانهزنی کند امررفاه وتوسعه هم جلونمیرود. دراینجاهم بحث عرضه و تقاضا است و دو طبقه سرمایهدار وکارگربا هم چانهزنی میکنند. طبقه کارگر جنسی به عنوان نیروی کار دارد، میخواهد این را بفروشد باید چانهزنی کند. این جزء قواعد اقتصاد نوکلاسیک هم هست. وقتی فعالین ارگانیگ چانهزنی هوشمندانه وبابرنامه میکنند طبقه کارگر امید پیدا میکندو آن موقع طبقه کارگر به عنوان امینش به آنان اعتماد پیدا میکند. در این چانهزنی است که ممکن است هم طبقه کارگر ارتقا پیدا کند و هم فضاهایی برای کل جامعه باز میشود که امکان چانهزنی فراهم میشود. در یک جامعه فقیر چه کسی میتواند چانه بزند؟ در جامعهای مثل آمریکاکه فقیر میشود ترامپ را انتخاب میکنند، سراغ لوپن میروند! یعنی جامعه فقیر با آن تمدن به طرف فاشیسم میرود.تا خراب گردد آباد شود، شعار عقب ماندهای است و این شعارهای عقب مانده را باید کنار بگذاریم.
چپ های آکادمیک در ایران خودشان را بشدت رادیکال کردهاند و طبقه کارگر برای چانهزنی ایجابی و تعاملی با دولت، نیازمند کمک آنان است اما به میدان نمیآیند آیا رودرواسی دارند؟؟ چسبیده به گذشته، دفاع از کیان سوسیالیسم.، خود سوسیالیستهای شوروی با آن شدت از خودشان دفاع نمیکنند که اینها دفاع میکنند. سوسیالیسمشان امری گذشته است، چسبیدهاند به آب نبات چوبی تاریخ!
باهمراهی چپ های روشنفکرکه دراین زمینه آمادگی دارند و در کنار فعالین ارگانیگ طبقه کارگر باید یک چانهزنی بسیار قوی در سطح مطبوعات، در سطح نشریاتی که در این راه می گویند مدعی نشریات کارگری هستند صورت بگیرد. نشریه کارگری نشریهای نیست که خبر اعتصاب کارگاهی را به مثابه زنده بودن طبقه کارگر چاپ کند. نشریه کارگری باید با اساتید چپ آکادمیک بگوید برای طبقه کارگر وارد یک مکالمه اجتماعی قوی بشوند و دراین مکالمه حق توسعه جزء مطالبات طبقه کارگر میتواند قرار بگیرد. همه مردم حق توسعه دارند، حق توسعه چیست؟ رفاه بیشتر، شغل بهتر و حفظ میراثها مثل محیط زیست، میشود حق توسعه.فعالین کارگری باید طبقه کارگر را علاوه بر مزد با حق توسعهاش هم آشنا بکنند. وقتی اکتفا میکنند به شعار نئولیبرالیسم نابود باید گردد، شعار مشخصی برای اینکه حرکت طبقه کارگر هدفمند شود، ندارند. بخشی از حق توسعه، مزد مستقیم است و بخش دیگری هم کار است و اگر اقتصاد دانشبنیان نشود، حق توسعه به جا نمیآید. کالاها گران میشود، قاچاق زیاد میشودو کارخانههای قدیمی ورشکست میشوند. چون دانشبنیان نشده است که بتواند رقابت کند و کالایی که تولید میکند، گرانتر است، آسیب زیست محیطی بیشتری دارد، قابلیت صادراتی ندارد حتی قابلیت رقابت ارج قدیم را با فیلکوی زانوسی را هم ندارد. این موضوعات به مزد هم کاملاً مربوط است وبخشی از مزد است. اینکه کارخانه باید دانش بنیان شود بخشی از مزد است چراکه اگر این نباشد نمیتواند مزد بدهد، کارخانه تعطیل میشود. کارخانه ارج چندهزار کارگر داشت؟ اینها کجا رفتند، راننده پراید شدهاند. این تنزل است. دولت وبورژوازی رانت خور حق توسعه اینها را خوردهاند. صرف اکتفا کردن که ما ضد سرمایهداری و ضد استثماریم ره به جایی نخواهیم برد مثل دفاع بد، بدتر از حمله است ونیروی اجتماعی راتضعیف میکند. باید سامان دهیم طبقه کارگر را ولی با این حرفها طبقه کارگر نزول کرده است.
|