سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گزارش به بیژن - ک. معمار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : فرهنگ بیانی

عنوان : ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.

تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.

بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.

این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.

هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.


آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.

بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.

«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.

منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.

ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۴۷۱۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرهنگ بیانی

عنوان : ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.

تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.

بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.

این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.

هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.


آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.

بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.

«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.

منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.

ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۴۷۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : فرهنگ بیانی

عنوان : ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.

تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.

بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.

این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.

هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.


آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.

بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.

«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.

منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.

ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۴۷۱۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند

عنوان : فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات ۹۴ تا ۹۷) می‌نویسد:
یکی از مسائل حیرت‌انگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود‌رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن‌طور که مردم تهران نقل می‌کردند همه ساله محمود‌رضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه می‌داشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می‌رساند.
مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر‌هوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمی‌کردند. و نیز می‌دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ‌ ‌ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی‌آمد‌ ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.
این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرت‌زده کرد که چطور قاچاقچی‌های خرده‌پای بدبخت به دستور شاه تیرباران می‌شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می‌رهاند؟!
راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.
در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه می‌شد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل می‌کردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.
اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مد‌نظر قرار دارد.
به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش می‌آورد.
با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دست‌زدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش می‌توانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعه‌ای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت‌ اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضی‌ها هم می‌گفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.
۲۴۷۰۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ۵۰ ساله

عنوان : به ناشناس و همفکرانش و به مخالفانشان
به ناشناس و ناشناس های گرامی،

باید از ناشناس و ناشناس ها تشکر کرد که با روشنگری های خود تاریخ فروشان را در این مقاله افشا کردند. تاکنون ۲۰۸ نظر به این مقاله ارسال شده است و بنظر می رسد که پایان پذیر هم نباشد. حال می بینیم که همین تاریخ فروشان نه تنها در اینجا به فعالیت خود ادامه می دهند بلکه یک پا هم به مقاله جدید آقای فرید راستگو گذاشته اند، نه حرف تازه ای برای گفتن دارند اینکه و نه گوشی شنوا. توجه نمی کنند که با تکرار مکررات نظریات مردود شده خود، که بر پایه منابع مشکوک قرار دارند، طرف مقابل قانع نمی شود. من وقت خود را تلف خواندن این منابع مشکوک که مورد تایید صد در صد ج.ا است و توسط خود او توزیع شده نمی کنم و از آنها رد می شوم.

پیشنهاد من به تاریخ فروشان اینست که برای اینکه خریداری برای کالای خود در میان عاقلان پیدا کنند چاره ای ندارند جز اینکه تن به یک محک بدهند تا معلوم شود طلا فروشند و یا «طلا» فروش، قناری می فروشند یا گنجشک رنگ کرده بجای قناری می خواهند قلب کنند. اگر اینها ریگی به کفش ندارند، به حکم یک قاضی صالح تن در خواهند داد و حکم او را خواهند پذیرفت.

آقایان و خانمها، اگر شما شکی در اصیل بودن اسناد و مدارک خود ندارید لطفا آنها را در اختیار آقای مجد قرار دهید تا ایشان رساله/تزی در این رابطه به ثبت دانشگاه های معتبر جهان برسانند و به ما ارائه کنند. آنزمان ما همان اعتباری را برای ایشان قائل خواهیم شد که برای آقای دکتر هوشنگ صباحی قائل هستیم. اگر حاضر نیستید چنین کاری انجام دهید معلوم می شود ریگی به کفش دارید و خود، خود را افشا کرده اید.

باید از ناشناس و ناشناس ها تشکر کرد که با روشنگری های خود تاریخ فروشان را افشا کردند. تندرست و پیروز باشید.
۲۴۶۹٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : نظر یک خواننده مقاله و نظرات کاربران

عنوان : به هموطن گرامی پرسشگر
مثل اینکه تعصب و کینه شما به کمونیستها و مخالفان سلطنت شما را ار جوهره نوشته من دور میکند و تلاش میکنید انرا نفهمید

جناب پرسشگرمتشکرم از جواب شما من در یک جمله جواب شما را میدهم. در جامعه ایران ما دارای شاه عقب مانده و دارای اخوند عقب مانده و کمونیست عقب مانده بودیم.همین تلاش کنید این را بفهمید و حرف من واقعا بیش تر از این نبود

بعد از اینجواب حالا توضیح کوتاهی هم میدهم.
طبیعی است دوست گرامی که نمیشود کمونیستهای ایران را با کمونیستهای فرانسه مقایسه کرد و انهم کمونیستهای ۴۰ سال پیش ایران را. خوب من در نوشته خودم گفتم که دیکتاتوری و زندان و شکنجه و اعدام مخالفین با هر اندیشه ای حالا درست و یا غلط باعث بوجود امدن نماد و یا اسطوره میشود وشما اگر نظر دیگری دارید وفکر میکنید نظر کس دیگری برای دانشاموخته گان تاریخ بهتر است دیگر چرا عصبانی میشوید خوب نظر ایشان را ترجیح بدهید کسی جلوی شما را نگرفته و بهتر است مودبانه با نظر من برخورد کنید وفکر نکنید که شما علامه هستید و همه منتظرند تا ببینند جنابعالی در رابطه با بیژن جزنی چه میگویید و یا چقدر دیکتاتوری شاه برای شما بیتقصیر در اسطوره سازی است. خوب مثال شما هم که اقای طبرزی را گفتید مگر ایشان اولین نفری نبود که به خامنه ای گفت امام خامنه ای?ولی ایشان امروز در صف ازادیخواهان ایران قرار دارند ولی جزنی به خاطر عقیده اش حالا درست و یا نادرست به ناحق بدست رژیم شاه کشته شده است و به همین دلیل هم اسطوره بخشی از جوانان ان زمان و شاید هم اینده باشد در ضمن من عرض نکردم که جزنی اسطوره شماست بلکه گفتم اسطوره بخشی از جوانان ان زمان. چون موضوع دفاع از عقاید کمونیستی را میگذارم به عهده خودشان چون جامعه ایده ال من که فکر کنم نسل من هم (۲۸ ساله هستم) به ان نخواهد رسید جامعه فرانسه میباشد که همه احزاب و گرایشها میتوانند ازادانه در سازندگی ان نقش داشته باشند. ولی اگر شما فکر میکنید درجامعه ایده ال شما کمونیستها حق فعالیت ندارند پس دیگر بخودتان زحمت ندهید که ما در حال حاضر چنین جامعه ای داریم ودر گذشته هم چنین جامعه ای را داشتیم. در ضمن من نه میخواهم تبلیغ حزب و دسته ای را بکنم و نه ادعای تاریخ دان و تاریخ شناس دارم.
۲۴۶۹۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : «نظر یک خواننده مقاله و نظرات کاربران» مغلطه می کنید. کمونیست های فرانسه کجا و کمونیست های ایرانی کجا!!! بیژن کجا و حشمت طبرزدی کجا!!! آزادی و آزادیخواهی را اول تعریف کنید و سپس بیژن و رابین هود و بابک خرمدین را کنار هم بگذارید.
«یک خواننده مقاله و نظرات کاربران» لطفا اول آزادی و آزادیخواهی را تعریف کنید تا ما با آن معیار بیژن و شاه و شیخ و رابین هود و غیرو را ارزیابی کنیم. من ارادتمند بهرام مشیری هستم که چندی پیش مبحث مغلطه را پیش کشید تا قوه تشخیص ما را تقویت بخشد.

اگر نظر «یک خواننده مقاله و نظرات کاربران» و نظر «ناشناس» را برای ارزیابی بی غرض و مرض به دانش آموختگانی که تخصص در تاریخ ایران دارند بسپاریم، بی شک با تز های خود و به آسانی با ناشناس همراه خواهند شد. آزادیخواهی تعریف معینی دارد که به هیچ عنوان نمی توان به دلبخواه معنی آنرا عوض کرد. شخصیت هایی مثل بیژن جزنی، علی شریعتی، مسعود رجوی و ... آزادی را فقط برای خود می خواهند و از مردم تا رسیدن به قدرت بعنوان لشکر سیاه سوء استفاده می کنند و بعد پدر همین مردم را در می آورند. اگر شاه دیکتاتور بود اینها توتالیتر بودند و مردم ایران را از چاله به چاهی عمیق پرتاب کردند.

آقا/خانم «یک خواننده مقاله و نظرات کاربران» شما مغلطه می کنید و سیب و پیاز و میز و هیزم را در یک سبد می گذارید و می خواهید القا کنید همه سیب سرخ و خوشمزه ای هستند. خواهش می کنم به شعور ما انقدر توهین نکنید. حشمت الله طبرزدی آزادیخواه است چون به ارزش های حقوق بشری معتقد است و برای آن مبارزه می کند. حشمت کجا و بیژن کجا.

«نظر یک خواننده مقاله و نظرات کاربران»، لطفا مشخص بفرمایید منظور شما کمونیست های اروپای غربی است یا سوسیالیست ها چون این دو مقوله متفاوت هستند. سوسیالیست ها از اعتماد کامل مردم برخوردار بوده و هستند و دولتها تشکیل داده اند ولی تا آنجایی که من می دانم کمونیست ها در حاشیه ها موثر بوده اند. آیا کمونیست های ایرانی آنقدر انعطاف دارند که به سوسیالیست هایی مثل سوسیالیست های اروپایی تبدیل شوند تا اعتماد ما را بخود جلب کنند و فصل تازه ای در تاریخ خود باز کنند؟ در حال حاضر ما کمونیست های سازمان یافته داریم ولی سوسیالیست های سازمان یافته نداریم در صورتیکه در سطح جامعه ایرانی علاقه برای آن هر روز بیشتر می شود.

آیا کمونیست ها و سوسیالیست های فرانسه، انگلیس و ایتالیا از جنس کمونیست های ایران بوده و هستند؟ آیا اینها منافع ملی کشورهایشان را فدای منافع ملی روسیه کرده و می کنند؟ آیا اینها میهن پرستی را مقوله ای زشت و جهان وطنی را جایگزین آن کرده و می کنند؟ آیا اینها منشور جهانی حقوق بشر را یک حقه بازی امپریالیستی معرفی کرده و می کنند؟ آیا اینها مستقل از کمونیست های روسی بوده اند و یا نگاهشان به روسیه و استالین بود؟ آیا این ها مورد اعتماد مردم کشورهایشان بوده و هستند یا مشکوک به آنها مثل ملت ایران نسبت به کمونیست های خود؟ تاریخچه این ها چه شباهت ها و تفاوت های بنیادینی با کمونیست های ایرانی داشته و دارد؟

کمونیست های ایرانی چه باید بکنند تا اعتماد ملت ایران را بدست بیاورند؟

«نظر یک خواننده مقاله و نظرات کاربران» مغلطه می کنید. کمونیست هاو سوسیالیست های فرانسه کجا و کمونیست های ایرانی کجا!!!
بیژن کجا و حشمت طبرزدی کجا!!!
۲۴۶۹۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : میدانم سلطنت طلبان وساواکی ها نراحت میشوند

عنوان : چاپلوسی اطرافیان شاه ودروازه تمدن بزرگ
بوسیدن پای شاه بعد از جشن های ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.
بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی»در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»
سفرا موظف بودند در گزارش هایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیرخسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند هرمز قریب یکی از مدیرکل های وزارت دربار در نامه می‌نوشت:
مراتب پرستش چاکرانه را به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقت ها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.»گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانی های ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
۲۴۶۹۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : احسان فاطمی

عنوان : پلورالیزم و انتخابی یا موروثی و انتصابی !
متاسفم از بحث های غیرضروری !

حاملان اندیشه هایی که تلاش می کنند بهر عنوان دیگران را حذف کنند اعم از راست یا چپ اساس منشور حقوق بشر را درعمل زیر پا گذاشته اند.

کسانی که در گذشته وحال متهم به جنایات و خیانت هستند نمی تواند دست ما را باز بگذارد تا در مقام «قاضی» برای حذف دیگران عمل کنیم.

ایران امروز و آینده نیاز به پلورالیزم دارد و متاسفانه بسیاری از نوشته ها در این چند روز بوئی از پلورالیزم نبرده ست.

اختلاف اساسی بین طرفداران سیستم های انتخابی با طرفداران روش های موورثی ست.

به امید احترام متقابل ما و آزادی ایران
۲۴۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به شاهپورغلامرضا گفتم از ایران نرو گفت: این توبمیری از آن توبمیری‌ها نیست!

عنوان : تاج الملوک شاهد سقوط دو رژیم
سفرای وقت انگلستان و امریکا مستقیما به رضاشاه گفتند وقت رفتن و تبعید است. سفرای وقت همین دو کشور به محمدرضا هم در سال ۵۷ گفتند اگر نروی سرنوشت خانواده داوود خان درافغانستان در انتظار است.
این بخش از خاطرات تاج الملوک مربوط به روزهای سقوط رژیم رضاشاه است. سفرای امریکا وانگلیس در ملاقات خویش با شاه وقت، با اشاره به او می‌گویند که اوضاع عوض شده و او باید کنار برود. تاج الملوک ابتدا خاطرات رضا شاه از این روزهای را به مصاحبه کنندگان می‌دهد. دراین خاطرات، رضا شاه پس از ملاقات با سفرای انگلیس و امریکا و درحالیکه هنوز به پیروزی آلمان‌ها اطمینان داشته می‌نویسد:

« به وزیرخارجه دستوردادم تا مدتی به سفرای آمریکا وانگلیس وقت شرفیابی ندهد، مگرخودم احضارکنم!.

سفیرکبیراتحاد شوروی آمد. همراه خود یک نسخه ازمعاهده ۱۹۲۱ ایران وشوروی را هم آورده بود.
خلاصه صحبت اواین بود که مطابق معاهده ۱۹۲۱ هروقت مملکت دیگری وارد ایران شده وامنیت شوروی را به خطربیندازد شوروی مجازاست قشون وارد ایران کند.

سئوال کردم چه کشورثالثی وارد ایران شده که شوروی احساس عدم امنیت می‌کند؟
جواب داد: آلمان‌ها! خلاصه تندترازسفیرانگلیس وآمریکا حرف زد.»

سپس تاج الملوک خود ادامه می‌دهد:

فرماندهان ارتش که تا آن روزدربرابر رضا ضعیف و زبون و ذلیل بودند و چکمه‌های رضا را ماچ می‌کردند، ناگهان دارای دل وجرئت شده و شهامت مخالفت با رضا را پیدا کردند! همان روز حمله متفقین رضا دستورداد جلسه هیئت دولت و جلسه شورای عالی جنگ تشکیل شود، تا درباب مقاومت و محاربه با ارتش متفقین تصمیم گیری شود.
آنطورکه رضا با نا امیدی برایم تعریف کرد؛ دراین جلسه رجال سویل )وزرای دولت( می‌گویند که ما از امورنظامی و جنگ اطلاعات نداریم و نمی توانیم اظهارنظرکنیم و به این ترتیب خودشان را بکلی از بحث جنگ کنارمی کشند.
فرماندهان ارتش هم که تا آن روزبرای گرفتن پول و بودجه و امکانات و درجه و سایرامتیازات مرتبا شعار می‌دادند که ارتش ایران چنین وچنان است و می‌تواند جلوی همه نیروهای همسایه را سد کند، با کمال وقاحت و بیشرمی آب پاکی را روی دست رضا ریخته وبه او می‌گویند کاری ازدست ارتش برنمی آید و باید تسلیم شد!
رزم آرا وسرتیپ عبدالله هدایت هم با شدت و حرارت استدلال می‌کنند که ارتش ایران حتی نمی تواند یک ساعت مقاومت کند!
هنوزبحث ادامه داشته که ازسرحدات خبرمی آورند سربازان در پادگان‌های خراسان وسرخس و نواحی مرزی تفنگ‌های خود را گذاشته و فرار را برقرار ترجیح داده اند! درهمین جلسه آهی وزیردادگستری که گویا ازطرف انگلیسی‌ها ماموریت داشته است، به رضا می‌گوید بهترین کاراین است که دولت عوض شود وذکاء الملک فروغی کابینه تشکیل بدهد!
رضا متوجه می‌شود که این پیشنهاد ازطرف انگلیسی‌ها است. شاید حدود هفت هشت سال بود( با آغاز گرایش به سمت هیتلر) که رضا حتی حاضرنمی شد فروغی را ببیند. فروغی وابسته به سیاست انگلیس بود وازملکه انگلستان مدال وعنوان داشت. رضا به نصرالله انتظام رئیس کل تشریفات شاهنشاهی دستورمی دهد فوری فروغی را مطلع کند.
موقعی که انتظام سراغ فروغی می‌رود مشاهده می‌کند فروغی به حال نزار در بستربیماری افتاده است و درهمان حال با تلفن دارد به انگلیسی صحبت می‌کند. تلفنش که تمام می‌شود به انتظام می‌گوید همین الساعه داشتم با سفیر انگلستان حرف می‌زدم. کاراعلیحضرت تمام شد. باید برود!
انتظام می‌پرسد کجا برود؟ می‌گوید به تبعید.
تهران تبدیل به یک شهرسرسام زده شده و شایعه قحطی، بمباران شهر و تجاوزسربازان آمریکایی و انگلیسی به زنها و دخترها پس از رسیدن به تهران، چنان باعث « پانیک» شد که نمونه آن را نمی توان درتاریخ به یاد آورد.
تاج الملوک سپس از ساعات پس از حرکت به طرف تبعید می‌گوید و آنچه در طول راه اتفاق افتاد. می‌گوید:

به قم که رسیدیم اطرافیان توصیه کردند شب را در قم بخوابیم و فردا صبح حرکت کنیم. رضا که همیشه ازملایان ( قم بدش می‌آمد و آخوند‌ها را تحقیرمی کرد، ازماندن درقم ابراز انزجار کرد و حاضرنشد درقم حتی ازماشین‌ها پیاده شویم.
رضا درطول سلطنتش لباس ملاها را ازتن آنها درآورده و آنها را مجبورکرده بود کلاهی شوند. وقتی به قم رسیدیم با اشاره به همین مطلب اظهارداشت به محض آنکه ازایران خارج شوم باز عمامه‌ها را از صندوق خانه‌ها در می‌آورند و برسرمی گذارند!
شهری که رضا دوست داشت و در آن ماندیم «یزد» بود. رضا « یزد» را به این خاطردوست داشت که ریشه مردم آن زرتشتی بود. رضا حضرت زرتشت را یک پیام آورالهی می‌دانست و می‌گفت زرتشت قبل ازهمه ادیان دیگر مردم را به یکتا پرستی دعوت کرده و او افتخار ایرانیان است.
رضا می‌گفت فرق مهم زرتشت با سایرپیامبران این است که زرتشت خود را پیامبرخدا معرفی نمی کند، بلکه به مردم راه الهی وخدایی را نشان می‌دهد.
رضا زرتشتی نبود. اوایل تظاهربه دینداری می‌کرد، اما بعدها ازدین ومذهب اسلام رویگردان شد و می‌گفت اسلام دین اعراب بادیه نشین است، چه دخلی دارد به ایرانی‌ها!

شاهد سقوط دوم

تاج الملوک پس از شرح سقوط رضاشاه و همراهی او تا اولین منزلگاه دوران تبعید در جزیره موریس، به خاطرات دوران سقوط محمد رضا می‌رسد. تاج الملوک خیلی سریع، پس از جایگزین شدن رضاشاه در تبعید به ایران باز میگردد و کار انتقال سلطنت به محمدرضا را سازمان می‌دهد و درواقع در سالهای اول سلطنت محمدرضا، آنکه سلطنت می‌کرده تاج‌الملوک بوده که از تجربه کافی و ارتباط‌های دیپلماتیک نیز برخوردار بوده است.
تاج الملوک که سقوط رضا شاه را دیده، اکنون از سقوط دوم، یعنی سقوط محمدرضا و انقلاب ۵۷ می‌گوید:

من همان اوایل سال ۵۶ که محمدرضا اصرارکرد به خارجه بیایم فهمیدم اوضاع خطرناک شده است.
ما آمدیم به آمریکا ومحمدرضا به اتفاق فرح درایران ماند. بچه‌های رضا )شاه( هم به اتفاق همسران و بچه‌هایشان ترک وطن کرده بودند. یادم هست به غلامرضا گفتم تو با برادرت بمان و به او قوت قلب بده. غلامرضا گفت: این تو بمیری دیگرازآن تو بمیری‌ها نیست! واگرجمعیت زیادی که درخیابان‌ها هستند تصمیم بگیرند به کاخ بریزند ارتش و قوای مسلحه نخواهد توانست جلوی آنها را بگیرند.
شما می‌دانید که غلامرضا ومحمودرضا واحمدرضا وخانواده‌هایشان زودتر ازهمه، حتی زودترازما جان خودشان را برداشتند و به خارج آمدند.
اینطورکه اشرف برایم می‌گفت دوتن ازفامیل مورد علاقه فرح درایران جا مانده اند و یحتمل به دست مردم بیفتند واعدام بشوند.
اشرف می‌گفت فرح مثل سیروسرکه می‌جوشد و به هردری می‌زند تا رضا قطبی وفریدون جوادی را ازایران نجات بدهد.
محمدرضا جلوی هیچ کس را نگرفته بود. چشمشان کورمی خواستند جان خود را نجات بدهند و خودشان را به حکومت جدید نچسپانند! چسباندند و حکومت جدید آنها را جلوی دیوارگذاشته وتیرباران کرده است.
من فهمیدم درایران چه شده است و چه اتفاقاتی روی داده است. هنوزهیچی نشده یک عده می‌آیند ومی گویند محمدرضا عرضه نداشت جلوی اینها بایستد، محمدرضا آن جربزه پدرش را نداشت تا اینها را ازدم تیغ بگذراند و خیلی حرف‌های دیگر...
حتی اشرف دیشب ازمحمدرضا گلایه می‌کرد ومی گفت نباید مملکت را ترک می‌کرد واگرمانده بود حکومت سقوط نمی کرد.
بعد از آنکه محمدرضا به مصر رفت تلفنی با من بارها صحبت کرد. ازمراکش و از پاناما و ازمکزیک و جاهای دیگرهم تلفنی صحبت‌ها کردیم.
می گفت: مادرجان! من نمی خواستم سلطنت را رها کنم، اما سفیرکبیرانگلستان آمد پیش من وبدون مقدمه و بدون احتیاج، همینطور بیخود و بیجهت ماجرای کودتای افغانستان و قتل عام خانواده داودخان را برای من مثال زد! و من فهمیدم باید شماها را به خارج بفرستم وخودم هم دنبال شما بیایم.
همین مطلب را سفیرکبیرآمریکا به صورت دیگربه محمدرضا گوشزد کرده بود ومعلوم است منظورآنها این بوده محمدرضا را واداربه خروج ازمملکت کنند. شما اطلاع ندارید. از قبل یک عده شروع به رفتن کردند. ساواک گزارشات زیادی می‌آورد و اطلاع می‌داد که پولدارهای بزرگ دارند می‌روند و محمدرضا با تعجب می‌پرسید چرا؟!
یک عده مثل ثابت پاسال جهود بارخودشان را بستند و رفتند آمریکا! چون با سیاستمداران آمریکا و انگلیس و اسرائیل دوست و همکاربودند ومی دانستند که قراراست تغییرات زیادی درمنطقه بشود.
۲۴۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۲۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست