سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پادشاهی همه چیز نیست ولی لیبرال دمکراسی هست - داریوش همایون

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : یک دوست

عنوان : آزادی
خواندن نظراتی که برای نوشته ای اینچنین گذاشته می شود خود گواهی است بر چیرگی رویارویی به جای همرایی میان ما ایرانیان. حرف اصلی نوشته‍ی آقای همایون، حتی عنوان نوشته و بخشی که از آن بیرون کشیده و در آغاز متن گذاشته اند، سخن از ارجحیت چگونگی اداره جامعه بر شکل نظام دارد. برخی دوستان به جای بحث بر سر هر نوشته مسائل حل نشده تاریخ همروزگار ما را پیش می کشند تا مسائلی که سی سال یا صد سال است حل نشده اند همچنان حل نشده بمانند.
آقای همایون هرگز گذشته خود را خاموش نگاه نداشته اند. خودزندگی نامه شان را هم نوشته اند و بارها گفته اند با آنچه محمد رضا شان در برخورد با پذیرش حزب رستاخیز یا ترک ایران گفت مخالف اند. در همین نوشته می گویند که نسبت به سی سال پیش خود لیبرال دموکرات تر شده اند.
ایشان می توانند به پادشاهی معتقد باشند، یک رای هم دارند که در رفراندوم به پادشاهی خواهند سپرد. ما هم رای خود را به جمهوری می سپاریم. نهایتا آنچه از صندوق درآید به ساختن ایرانی آزاد تعلق خواهد گرفت و ما آنجا با هم هم عقیده ایم.
هیچ نیازی به دعوا بر سر گذشته نیست. این ماندن در گذشته است که ما را پیش نمی برد.
در حال حاضر تمام کوشش ما باید بر پشتیبانی و همراهی با جنبش سبز ایران باشد.
هدف ساختن ایران است. دوستان ما در ایران همه در کنار هم گام برمی دارند و نگاهشان به جلوست. برخورد آقای همایون با نوشته آقای کشگر می تواند بسیار به ما بیاموزد: می شود از هر چیز و همه چیز سخنی برای بحث مثبت و مفید درآورد که به کار امروز بیاید.
با احترام و آشتی
۱٨۰٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨٨       

    از : ناصر آقائی

عنوان : دینامیزم و مکانیزم بحران سازی
دوستان گرامی !
در این ۵۰ سال که گذشت ۲ نیروی اجتماعی چنان بی رویه « رشد» نمود که بقیه نیروها را مقهور خود نمود ، خواهشمندم به این دو مورد بسیار مهم تر توجه فرمائید:

مورد اول ـ رژیم گذشته با تمام فشارهای جانکاه که بر تمام نیروهای دگراندیش وارد نمود ، حتی شامل متعادل ترین ، متمدن ترین و دور اندیش ترین نیروهای اجتماعی شد .بعنوان نمونه تحقیقات گرانقدر شادروان فریدون آدمیت «مجوز» نشر پیدا نمی کرد،کهنه پرستی و سنت گرائی دامن زده میشد ، تا مبادا پویندگان راه آزادی و عدالت به آموزش های نهضت مشروطه و گرایش به قانون اساسی مزاحم دستگاه شوند. . رژیم ترجیح میداد که جوانان به آنارشیسم و نیهیلیسم روی آوردند. ولی مانند غرب آنهارا آزاد نمی گذاشت تا بحال خود باشند بلکه استخوانهای آنها را نیز له میکردند. البته قدرتها از هرج ومرج درایران همیشه سود بردند.

در کنار تمام سانسور و سرکوب های سیستم کودتائی و در زیر پوست «دروازه های تمدن بزرگ » سنتی ترین نیروهای اجتماعی و مشروعه خواهان خود را آماده کسب قدرت میکردند. بحران ۵۶ تا ۵۷ برآمد این نیروی میلیونی را در تاریخ به ثبت رساند
که در صحنه بود و قدرت را به چنگ آورد. خمینی و آخوندها همه کاره شدند .


مورد دوم ـ خمینی و اعوان و انصارش هم صد البته روی شاه را «سفید» کردند
و چنان زخم هائی بر جامعه و مردم وارد کردند که طول می کشد مورخین آنها در جریده ی تاریخ ثبت کنند. تا توانستند دهان ها را بستند و جانهای پاک را به دیار عدم فرستاندند و صد ها هزار !!!

کسی پیش بینی نمی کرد از درون دارالسلام خمینی، چنین هیولائی متولد شود، که در حال بلعیدن حتی رهبران اولیه رژیم اسلامی ست.جزب پادگانی یا مافیا و این القاب نمی تواند نیروی عظیمی که تا دندان مسلح به جان مردم افتاده را تعریف نماید.این ها فقط آخوند ها نیستند.
نطامیان از جنگ برگشته و بچه تاجر های دیروز هستندبا میلیاردها دلار ثروت غارت شده ی مردم ایران .

این بار تمام دنیا در برابر این هیولا وحشتناک سکوت خاثنانه کرده ست.

از درون تشدید این بحران چه بیرون خواهد آمد؟
عنایت به این سئوال وظیفه ی تک تک ماست.

اراده ای در بین جوانان و زنان ایرانی در ایران دیده میشود که نمی خواهد
بحران تشدید شود .

اراده ای هم وجود دارد که میخواهد بحران را دامن زند.

مسئله ایران ما از کدام طریق حل خواهد شد؟
۱٨۰۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨٨       

    از : Reza Salari

عنوان : دنیای امروز دنیای تغییر با نرخ بسیار بالا و غیر قابل پیشبینی است،
انعطاف در تغییر پذیری
‫آقای همایون، دنیای امروز دنیای تغییر با نرخ بسیار بالا و غیر قابل پیشبینی است، و بنظر نمی آید راه حل شما، )) با توجه به پراکندگی نیرو های سیاسی ایران و چیرگی روحیه رویاروئی بجای همرائی که در عموم آنان می توان دید یک مقام تشریفاتی و وابسته به هیچ کس، می تواند عاملی در ثبات و آرامش باشد. ((، که شالوده آن همانا فرضیهء کهنه و قبلاً آزموده شده نوع حکومت سلطنتی، و یا حتی نوع مترقی تر آن که سلطنت مشروطه باشد، چندان خریدار و یا کارائی داشته باشد. مثال انگلستان شما مثال بسیار بی مورد و بی ربطی است. اگر ادعای شما درست باشد، اکنون اکثر کشورهای اروپا در همان نظام پادشاهی خود باقی می ماندند، حال آن که میدانیم جز معدودی، آنهم بدلایلی کاملاً ویژه، مجزا و غیر قابل انطباق با دلایل شما، سیستم پادشاهی خود را، که سخت مورد علاقه شما می باشد، رها کرده اند. ‫از خود بپرسید چرا؟ اما چرا انگلستان هنوز رها نکرده؟ انگلستان هم همواره در خطر از دست دادن تاج و تخت خود میباشد، حتی در همین شکل مشروطه و نسبتاً بی ‌آزارش! ولی اینکه هنوز پابرجاست علتش اینست که اولاً خانواده سلطنتی ریشه و قدمت چندین قرنی دارد، ثانیاً این خانواده سمبل و یادگار غرور آفرینی و شجاعت و یکپارچگی مردم و کشور خود در دوران مقاومت، جنگ و استعمار بوده اند، ثالثاً مال و دارائی خود را هیچوقت جهت روز مبادای خود از مملکت خارج نکردند، و یا در صدد خیانت و یا فرار به هنگام کوچکترین سختی وبحران به دامان غیر ‫انگلیسی نیامدند، با سرمایه اندوخته شده تاریخی و چندین قرنی خود هنوز بنفع اقتصاد کشور در سطح چندین خانواده بزرگ و سروتمند مثمر ثمر هستند، و بالاخره تا به حال شانس آورده اند که مانند فرانسه و آلمان و ایتالیا هنوز منقرض نشده اند. سوالی که جنابعالی باید از خود بکنید اینست که فرضاً اگر حکومت سلطنتی انگلیس هم قبلاً از میان رفته بود، آیا بازهم انگلیسیها مانند شما در تلاش به باز سازی دوباره آن ‫می شدند؟ آیا در دنیای بسیار متغیر امروز، که حتی نظام دموکراسی هم قادر متعال حل مسائل پیش بینی نشده آن، بخصوص در زمان وقوع مسائل، نیست، و معمولاً مدتها طول میکشد تا مشکل را کاملا مرتفع سازد، در زمانیکه نیاز است همه آحاد ملت، مسئولانه آستین بالا زده و کمک کنند تا با مسائل پیچیده و مدام در حال تغییر و غیر قابل پیشبینی امروز، مانند مشکلات انرژی. گرما و آلودگی زمین، سوختهای فسیلی، ذوب یخهای قطبی وبحران حفظ محیط زیست، رشد جمعیت واز همه مهمتر، با فقر و ناآگاهی و خرافات دست و پنجه نرم کنند، جائی برای دفاع از یک حکومت کهنه، قدیمی، امتحان پس داده، واژگون و ‫بدون خزانه و پول گشته، که دوباره ‫احتمالاً سد راه تغییر و تحول مردم خواهد شد، باقی می ماند؟
۱٨۰۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨٨       

    از : همشهری .

عنوان : عنان مملکت خویش به شاه مده .....که باز پس گرفتن آن کمتر از گدایی نیست!
آقای همایون میگویند:
"مردم حق دارند هرلحظه پادشاهی را برچینند و امتیازات آن را پس بگیرند."
این کار را که مردم یک بار کرده اند. شاید منظورتان این است که من بعد هر ۵-۴ سال یک بار ، همراه انتخابات تعیین رئیس دولت ، انتخابات پادشاهی هم انجام شود.
یعنی ۴ سال پادشاهی ، ۴ سال بی پادشاهی . وشاید هم امسال رضا پهلوی ، ۴ سال دیگر از بقایای قاجاریه و ...
در باره شاهزاده رضا پهلوی هم اگر ممکن است توضیح فرمایید که طبق کدام پیشینه موجهی ، تاج و تخت را برازنده او یافته اید: پدر بزرگش که مطابق اسناد قصد برپایی جمهوری داشت و انگلستان به او دستور جلوس بر تخت داد. نقض قوانین و تعرض به جان و مال مردم هم که از خصوصیات هردو پهلوی بود.کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت ملی مصدق چه میشود؟ اصلا انقلابی بر علیه بیدادگری پادشاه صورت گرفت یا نه؟ مطرح کردن رضا پهلوی آیا دهن کجی به ملتی نیست که میخواست خود را از دهان گرگ برهاند ، هرچند طعمه گرگ دیگر شد؟

شاید شما به خاطر خویشاوندی با این خاندان و سابقه خدمت به قوام و بقای نظام شاهنشاهی، خود را وامدار آنان می دانید.
خود شما ، تا جایی که میدانیم ، فعالیت سیاسی را از حزب بد نام "سومکا" آغاز و با معاونت ریاست حزب بد نام تر "رستاخیز" خاتمه داده اید.
آیا بی انصافی است اگر مسئولیت سخن شاه را که گفت : هرکس عضو این حزب نمیشود پاسپورتش را بگیرد برود، همچنین بر دوش شما بگذاریم؟
فکر نمیکنید که شما در مظان این اتهام هستید که نه بر روی شعور بلکه بر بی اطلاعی و استیصال حساب باز کرده اید؟
اگر اینچنین نیست ، خود را آنگونه که در عمل و نه در حرف بوده اید معرفی نمایید. و دائما به فراموش کردن گذشته فرانخوانید.
۱٨۰۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨٨       

    از : سیما سین

عنوان : هنوز هم حکومت؟
آقای داریوش همایون سیاستگر کارکشته و خستگی ناپذیر
از شما باید سپاسگزاری کرد که توضیحی بر نوشته ی آقای کشکر تحریر کرده اید.
بند نخستین نوشته ی شما پرداختن به " ایهام های فزاینده در موضوع و شکل حکومت پادشاهی و نظام سیاسی دمکراسی لیبرال" را نوید می دهد، اما این متن اگرچه به بعضی از "ایهامات" می پردازد، اما آنها را نمی زداید، بلکه ابهاماتی هم بر ایهامات می افزاید.
منظور شما از "حکومت پادشاهی" چیست؟ شما که در گزینش و کاربرد واژه ها استادید ودقت و وسواسی ویژه در این زمینه و نیر در زمینه ی واژه سازی دارید ، آیا سهواَ واژه "حکومت" را بکار گرفته اید. بعید است.
لغت نامه های فارسی ـ از جمله دهخدا ـ "حکومت" را قضاوت و یا فرمانروایی معنی می کنند و شما بهتر از بسیاری هموندان خود میدانید که این واژه برای ما ایرانیان تنها یک واژه نیست بلکه اصطلاحی است که کاربرد وسیعتری از قضاوت و فرمانروایی دارد و تازه اگر هم معنی آن به قضاوت و فرمانروایی محدود می شد آیا ایرانیان داوطلبانه "حکومت" یعنی قضاوت و فرمانروایی را مجددا بیکی از افراد خانواده ی پهلوی واگذارمی کردند؟
دموکراسی لیبرال کجا وتداعی حکومت با صدای "چکمه"، برق "سر نیزه" و هنگامه ی خون و خونریزی و زندان و شکنجه و ساواک و آمپول تزریق هوا، کجا؟.
بیایید این تصویر تلخ و زشت از "حکوت پهلوی" را از ذهن بشوییم و فراموش کنیم که واژه ی "حکومت"، اختناق رضاشاهی و محمد رضاشاهی را هم بیاد می آورد، شما چگونه می خواهید میان " حکومت " و دموکراسی لیبرال پل بزنید؟ واژه ی حکومت از نظر معنوی با دموکراسی لیبرال که شما از آن دم می زنید، از بن دندان تضادی آشتی ناپذیر دارد. مثل آب وآتش.
شما که اینهمه از عصر روشنگری و مفاهیم برخاسته از ساز وکار آن عصر دم می زنید چگونه مرزهای" دولت" و "حکومت" را اینگونه مخدوش می کنید؟
هم شما می دانید و خوانندگان آگاه می دانند که دیگر روزگار" حکومت" در تاریخ بشر بپایان رسیده و حکومتها امروز دیگر اشتباهاتی تاریخی اند و برخورداری از حقوق بشردر جوامع انسانی تنها با کارگزاری " دولت" عملی است نه به اعمال " حکومت" و حکومتها تنها با زور و قدرت می توانند خو درا سرپا نگاهدارند.
آقای همایون من نمی خواهم روی واژه ها انگشت بگذارم و بقول معروف مچ شما را بگیرم، اما واژه در قاموس شخص شما معنا دارد، آنهم معنایی ویژه، روشن و مقطوع. شما واژه ها را تصادفی انتخاب نبکار نمی برید وزبان برای شما فقط وسیله نیست، دقائق ذهنیت شما در زبان شما جاری است. شما با واژه ها برخوردی فیلسوفانه دارید پس پر بیراه نیست اگر از مولوی برایتان گفتاورد بیاورم که :

آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
چونک بادی پرده را درهم کشید
سرّ صحن خانه شد بر ما پدید
کاندر آن خانه گهر یا گندم است
گنج زر یا جمله مار و کژدم است

پس گزینش این واژگان از سوی شما اندیشه ی شمارا بازتاب می دهد که همیشه ریشه در فرهنگ اریا مهری و مصادیق خودکامگی داشته است. این انتخاب تصادف نیست ضرورت است.
انتخاب واژه "حکومت" که چند بار در نوشته ی شما تکرار شده است و ترکیباتی مانند " بند تاریخ " که می تواند مکمل حکومت مطلوب شما باشد، نوع حکومت لیبرالی را که از آن سخن می گویید " لو" می دهد. تجدید نظر در واژه ها و استخدام واژگان نو مشکلی را حل نمی کند، اندیشه باید نوسازی و باز سازی شود.
باور کنید این اندیشه های کهنه ی و مندرس که در پوشاکی نو نوار عرضه می شود آنقدر آشفته و پر ایهام که که پرداختن به آنها اتلاف وقت بنظر می رسد.
اجازه بدهید فهرست وار به فرازهایی از متن شما اشاره کنم:
۱- در موردمساله امتیاز و وراثت، و مثالی که با اشاره فرزند بیل گیت آورده اید قیاس مع الفارق است و به شوخی بیشتر شباهت دارد، کاش از پسر قذافی مثال می آوردید، مشابهت و مناسبت بیشتر است.

۲- نوشته اید سلطنت" پاداشی است که در برابر خدمتی به خاندانی داده می شود"! شگفتا، کدام پاداش؟ در برابرجمعی که دوست دارند به خاندان پهلوی پاداش بدهند، ملتی هم هستند که ادعای غبن وغرامت دارند، اولا شصت سال از تاریخ شان با پتک استبدادکوفته شده است ثانیا باور دارند عاقبت شیر زاده شیر شود!

۳- شما می نویسید: "مردم حق دارند هر لحظه پادشاهی را برچینند و امتیازات آن را پس بگیرند". پس پادشاهی امتیازاتی هم دارد؟! حالا از این گذشته چرا بقول آخوند ها روزه ی شک دار بگیریم. اجازه بدهید از حقمان همین حالا استفاده کنیم و دستگاه پادشاهی را که قبلا برچیده ایم همچنان برچیده نگاه داریم.

۴- تخیلات شما در باره ی " آن قدرت اخلاقی که می تواند به ثبات و یکپارچگی ایران و نظام سیاسی دمکرات و آزاد منش آن کمک کند" با واقعیات تاریخ پهلوی منافات دارد. از پهلوی و اخلاق همزمان صحبت کردن از سوی شما قطعاَ تجاهل العارف است. ما به اخلاقیات شاهنشاه آنچنانکه آقای اسدالله علم، یکی از اغلمه ی خانه زادشان می نویسند کاری نداریم و از شاهکارهای اشرف پهلوی چشم پوشی می کنیم، اما شما راجع با افتضاحات مالی شاهزاده رضا چه می گویید؟

۵- آقای همایون من واقعا نمی خواهم به ساحتتان اهانت کنم ولی اجازه بدهید جسارتا بگویم که این جمله ی شما خنده آور است:
"با توجه به پراکندگی نیرو های سیاسی ایران و چیرگی روحیه رویاروئی بجای همرائی که در عموم آنان می توان دید یک مقام تشریفاتی و بی طرف، وابسته به هیچ کس، می تواند عاملی در ثبات و آرامش باشد"
پس شما این گروههای قد و نیم قد سلطنت طلب را برگ چغندر حساب می کنید؟ اینان با آقای شاهزاده احساس وابستگی نمی کنند؟
برعکس ایشان یکی از عمده ترین عوامل تفرقه در میان ایرانیان هستند، اگر کسی نمی بیند باید چشمهای خود را بروی واقعیت بگشاید.
با آرزوی تندرستی برای شما
۱٨۰۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : فرا افکنی و گنده گویی نکنید
با تشکر از آقای داریوش که به ما درس شجاعت اخلاقی و صداقت میاموزند.
من سالها در انگلیس زندگی کردم و به عینه دیدم که اکثریت مردم انگلیس ملکه و خانواده او را دوست دارند و به آنها افتخار میکنند. بسیاری از هنرمندان، دانشمندان و سیاستمداران انگلیسی از هر طیف و گروهی به داشتن لقب سر از جانب ملکه افتخار میکنند. البته اقلیتی مخالف پادشاهی در این کشور هم وجود دارد که البته این موضوع را بطور جنبی مطرح میکنند. همچنین مرتب خوانده و در رسانه ها دیده ام که اکثریت مردم هلند ملکه خود را بسیار دوست دارند و در نروژ، سوءد، دانمارک، بلژیک، اسپانیا، و بقیه کشورهای پادشاهی دموکرات اروپایی کم و بیش همین وضعیت حاکم است. اگر ملکه ها و پادشاهان این کشورها هیچ نقشی در نظام سیاسی آنها ندارند به چه دلیل مردمشان اینقدر دوستشان دارند_ آیا عاشق چشم و ابروی آنان هستند؟ یا همه احمق تشریف دارند و شما ختم روزگارید؟ پس فرا افکنی و گنده گویی نکنید.
۱٨۰۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨٨       

    از : مانی فرزانه

عنوان : کدام نیروها سازندگان مردم سالاری ،قانون اساسی مردمی هستند؟
آقای داریوش همایون نوشته خود را با جمله ی زیر تمام کرده:

« خدمتی که این حزب در آینده می تواند به امر پادشاهی بکند نشان دادن صورت مدرن و متمدنانه یک گرایش هوادار پادشاهی است.»

دوستان حتما بهتر از این بنده میدانند تمام فلسفه و مراد آقای داریوش همایون از پادشاهی مدرن و متمدنانه تمسک به مشروطه سلطنتی انگلیس، سوئد و نروژ و امثالهم بود ست.

هموطنانی که کشورهای ذکر شده را می شناسند و یا در آنها زندگی می کنند
می دانند که ملکه الیزابت دوم و ولیعهد او پرنس چالز در اداره ی مملکت نقشی ندارند و دولت و مجلس بارها از جنگ دوم تا بحال بین احزاب مختلف عوض شده ست.

سئوال من اینست :

ـ آیا تمام نیروهای اجتماعی انگلستان از جمله خاندان سلطنتی با مشارکت و میهن دوستی و تعلق خاطر، مشروطه ی سلطنتی جامعه ی انگلیس را اینطور که هست متعادل و مقتدر حفظ کردند؟

ـ یا این خاندان سلطنتی انگلستان و ملکه الیزابت بود که توانست به این کشور رتق و فتقی بدهد که حالا الهام بخش طرفداران شکل پادشاهی حکومت در ایران شده ست ؟

در باره ی سوئد و نروژ و هر جامعه ی دیگری می توان بصورت work shop این موضوع را بررسی کرد که کدام نیروها سازندگان مردم سالاری ،قانون اساسی و پای بند به منشور حقوق بشر در آن کشور ها بوده اند.

کدام نیروها می توانند در ایران این نقش بزرگ را ایفا کنند.
۱٨۰۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست