ضدامپریالیسم ِ بدون دموکراسی!
پیرامون سفر آقای دانیل اورتگا به ایران



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ خرداد ۱٣٨۶ -  ۱۱ ژوئن ۲۰۰۷


آقای دانیل اورتگا رهبر انقلاب ساندیستی نیکاراگونه – انقلابی که همزمان با انقلاب ایران رخ داد – روز یکشنبه برای یک بازدید دو روزه وارد تهران شد و به دیدار با رهبران جمهوری اسلامی رفته و به سخنرانی هایی که مضمون بیشتر آن ها تایید حکومت ایران در مقابله با آمریکاست، پرداخت.
رسانه های ایرانی وابسته به حکومت و نیز رسانه های خارجی فارسی زبان طرفدار سرمایه داری این دیدار و ملاقات های اورتگا با رهبران حکومت ایران و سخنان تاییدآمیز وی در باره ی جمهوری اسلامی ایران را به گستردگی بازتاب می دهند و تبلغیات پرحجمی را در باره ی آن صورت داده اند. اکثر نیروهای چپ ایرانی، به همان اندازه که امکانی برای ابراز نظر دارند – در برابر این سفر سکوت کرده اند.
جمهوری اسلامی از سفر رئیس جمهور نیکاراگونه به ایران بهره برداری مطلوبی کرده است. عین همین بهره برداری در مناسبات حکومت ایران با آقای هوگو چاوز رئیس جمهور ونزوئلا و گروه دیگری از رهبران چپ گرای آمریکای لاتین به چشم می خورد.
در بعد سیاست خارجی، چنین روابطی بیانگر تلاش طرفین برای ساختن یک «جبهه ی ضدامپریالیستی جهانی» به منظور مقابله با تهاجمات آمریکا علیه کشورهای مخالف و نافرمان است. در چنین جبهه ای، مانند هر جبهه ی دیگر، هدف هایی که هر کدام از طرفین دنبال می کنند، چه بسا متفاوت باشد، اما توضیح این تفاوت ها غالبا آسان نیست. بخصوص آنکه شرکت کنندگان در این جبهه، یعنی سران حکومت ایران و رهبران کشورهای چپ گرای آمریکای لاتین، هیچ کدام تلاش نمی کنند این تفاوت ها را آشکار کنند. از این رو در برابر چشمان بسیاری از مردمان جهان، جمهوری اسلامی ایران در ردیف و همطراز کشورهای چپ گرای آمریکای لاتین قرار می گیرد. برای جمهوری اسلامی ایران این یک وضعیت ایده آل است. زیرا آن کشورها – دستکم در میان روشنفکران جهان – دارای اعتباری هستند که حکومت اسلامی ایران با نزدیک ساختن مناسبات خود با کشورهای آمریکای لاتین، قصد برداشت از همین اعتبار را دارد. دود چنین روابطی در عین حال به چشم آمریکای لاتینی ها هم می رود. آن ها هم در نگاه افکار عمومی جهانی همردیف حکومتی می شوند که به تروریسم و نقض حقوق بشر و سرکوب دموکراسی شهره است.

اما نتایجی که جمهوری اسلامی در سیاست داخلی و ابعاد ملی از این مناسبات می گیرد، تحت فشار قرار دادن نیروهای چپ در ایران و خلع سلاح سیاسی – ایدئولوژیک آن هاست. برای هر کس که شاهد مناسبات گرم جمهوری اسلامی با کشورهای چپ گرای آمریکای لاتینی است، بلافاصله این سوال مطرح می شود که چه کسانی اشتباه می کنند؟ چپ های ایران که مخالف این حکومت هستند و یا رهبران چپ آمریکای لاتینی که از این حکومت دفاع می کنند. چنین دیدارها و مناسباتی یک «پیام منطقی» در بطن خود دارد. آیا چپ ایران نباید دست کم در عرصه ی بین المللی و مقابله با آمریکا به حمایت از جمهوری اسلامی برخیزد؟

چپ های ایرانی عموما مخالف جمهوری اسلامی ایران هستند و در عین حال از روندهایی که در پاره ای از کشورهای آمریکای لاتین در جریان است، حمایت می کنند، اما علیرغم آن، موافق مناسبات و جبهه ای که این کشورها با جمهوری اسلامی ایران تشکیل می دهند نیستند، حتی اگر این جبهه صرفا هدف های بین المللی داشته باشد و سیاست های داخلی را نادیده بگیرد.
برای بخش بزرگی از چپ ایران که در سیاست های گذشته ی خود بازنگری کرده و ضعف های سیاسی – ایدئولوژیک آن را شناخته است، تناقض و پرسشی که مخالفین مطرح می کنند، وجود ندارد. همبستگی بین المللی در عین داشتن استقلال عمل و سیاست های مستقل، در بین بخش بزرگی از این چپ، جانشین درک «انترناسیونالیسم پرولتاریایی» شده است که مضمون اصلی آن منطبق ساختن سیاست ها و مصالح داخلی بر پایه منافع «کمونیسم جهانی» بود. نگرشی که یکی از بزرگترین ضعف های آن، از بین بردن استقلال احزاب ملی بوده است.
آن چه امروز کشورهای چپ گرای آمریکای لاتین در عرصه ی بین المللی دنبال می کنند، یعنی ایجاد یک جبهه ی ضدامپریالیستی در فقدان دموکراسی، را دست کم بخشی از چپ های ایران در عرصه ی ملی تجربه کرده اند. تلاش این گروه از چپ های ایرانی برای تشکیل یک جبهه ی ضدامپریالیستی با حاکمیت کنونی که با زیر پا گذاشتن دموکراسی همراه بود، به یک تجربه فاجعه بار انجامید. با از سر گذراندن چنین تجربه ای، چپ در ایران می داند که هیچ ضدامپریالیسمی در فقدان دموکراسی به هدفی مترقی و انسانی نخواهد رسید.
چپ ایران اگر از روندهای عدالت جویانه و مترقی در کشورهای آمریکای لاتین حمایت می کند، اما در عین حال بر اساس تجربه و آموخته های خود می باید منتقد پیگیر فقدان کافی آزادی های سیاسی و دموکراسی در این کشورها باشد. «سوسیالیسم قرن بیست و یکم»ی که نخواهد بزرگترین ضعف «سوسیالیسم قرن بیستم» اتحاد شوروی و اردوگاه وابسته به آن، یعنی فقدان آزادی های سیاسی و دموکراسی را برطرف کند، بعید است که سرنوشتی جز آن بیابد. آن چه که باعث می شود کشورهای چپ گرای آمریکای لاتین به مناسبات گرم و صمیمانه با جمهوری اسلامی روی بیاورند، فقدان همین دموکراسی در «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی» آنان است که نه تنها به چنین مناسبات شرم آوری می انجامد، بلکه در ابعاد داخلی نیز برای اهداف برابری خواهانه و انسانی این کشورها مشکلات روز افزونی ایجاد کرده و می کند. دامنه ی این مشکلات تنها به این کشورها محدود نمی ماند، گریبان گیر جنبش جهانی چپ - از جمله چپ های ایرانی - هم می شود.

چپ ایران به سهم خود، معترض چنین وضعیت و چنین مناسباتی است و دلایل شکل گیری این مناسبات را نیز به خوبی می شناسد. بی توجهی به دموکراسی هم در ابعاد داخلی و هم در مناسبات بین المللی به سیاست هایی می انجامد که تنها یکی از آن ها «مناسبات برادرانه» ای است که آقای دانیل آورتگا یا آقای هوگو چاوز با جمهوری اسلامی ایران ایجاد می کنند. ما از چنین سیاست های نادرست و دردآوری تنها به این حقیقت می رسیم که عدالت، ضدامپریالیسم، اهداف والای انسانی و سوسیالیسم اگر بخواهد به دموکراسی بی توجه باشد و آن را در درجه ی چندم اهمیت قرار دهد، به ناکجاآبادی می رسد که هر چه باشد، سوسیالیسم و برابری انسان ها نخواهد بود.