دانشجویان ما را انتخاب کرده اند!
گفتگوی اخبار روز با مهدی گرایلو، از فعالین دانشجویی طیف چپ رادیکال پیرامون موقعیت چپ در دانشگاه


مهدی گرایلو


• اگر پشت سر تحکیم بخشهایی از اپوزیسیون پرو رژیم (اصلاح طلب) ایران ایستاده؛ اگر لیبرالها دلشان به حمایت نیروی اول نظام سیاسی امروز جهان – آمریکا – گرم است و اگر بسیج و دیگر نیروهای هوادار رژیم بی واسطه تحت پشتیبانی هیات حاکمه ی جمهوری اسلامی قرار دارند، در عوض چپ بی بهره از هر کدام از این حامیان بزرگ و کوچک، آرام آرام در حال ساختن خود، با اتکا به قدرت نیروهای مردمی ست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۴ فروردين ۱٣٨۶ -  ٣ آوريل ۲۰۰۷


مهدی گرایلو دانشجوی کارشناسی ارشد ژئوفیزیک دانشگاه تهران، از فعالین دانشجویی طیف چپ رادیکال است. او به ترتیب مدیر مسئول و سردبیر نشریات دانشجویی توقیف شده "پیشاهنگ" (منتشره در دانشگاه صنعتی شریف) و "پیشرو" (منتشره در دانشگاه تهران) بوده و هم اکنون مدیر مسئول نشریه دانشجویی "اخگر" (با مجوز از دانشگاه تهران) و از نویسندگان نشریه دانشجویی "خاک" می باشد. اخبار روز با وی گفتگویی در مورد موقعیت جنبش چپ در دانشگاه های ایران انجام داده است که در زیر می خوانید:

اخبار روز: آقای گرایلو. از شانزده آذر ٨۵ هر چند روایت های متفاوتی شده است، اما همه بر این نکته متفقند که در این روز، حادثه بالنسبه تازه ای روی داد و آن حضور پررنگ و هژمون فعالین چپ دانشگاه ها در مراسم شانزده آذر بود که بعد از حدود بیست و هشت سال، مجددا شاهد آن بودیم. گروهی از دانشجویان، «چپ»ها را به عهد شکنی و مصادره مراسم به نام خود متهم کردند. آن روز چه اتفاقی افتاد و این اتفاق بر کدام زمینه ها صورت گرفت؟

مهدی گرایلو: روز ۱۶ آذر امسال برای چپ روزی بود که به قول شما توانست بعد از حدود ٣۰ سال دوری از عرصه ی مبارزه ی زنده ی سیاسی کشور، دوباره در ابعادی وسیع و با قدرتی بالنسبه قابل توجه اعلام موجودیت کند. عکس العملی که راست – اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون – به موفقیت چپ در این آکسیون از خود نشان داد، دقیقا ً موید صحت این مدعاست.
تصویر ابداعی اپوزیسیون راست از این برنامه، همانطور که گفتید به گونه ای بود که گویا چپ ها با یک حرکت کودتایی برنامه را به نفع خود مصادره کرده اند. من شخصا ً در نوشته ای در نشریه دانشجویی «پیشرو» - که در آن جمع بندی مختصری از تحلیل چپ در قبال برنامه ۱۶ آذر ارائه داده بودم - در مورد این تصویر و نحوه ی پردازش آن توسط این بخش از اپوزیسیون – به ویژه طیف لیبرال دانشگاه و تا حدودی دفتر تحکیم – بحث کرده بودم. به باور من این مدعای راست – مبنی بر اینکه چپ با کودتا و عهد شکنی، به ناحق مهر خود را بر برنامه کوبید- صرفا ً یک بازی با کلمات است. کودتا و مصادره ی برنامه، نیروی کودتاچی می خواهد. اگر ارتش (به عنوان یک اقلیت) در یک کشور کودتا می کند، با اتکا به نیروی نظامی بی رقیبش متقبل چنین ریسک بزرگی می شود. طیف چپ دانشگاه (که اعضای اکتیو آن بیش از چند ده نفر نمی شوند) با کدام نیرو توانست ۵۰۰۰ نفر دانشجوی شرکت کننده در آکسیون را وادار به تبعیت از خود کند؟!

اخبار روز: پرسش همین است، با کدام نیرو؟

مهدی گرایلو: نیروی ما، در روز برگزاری برنامه، از طرف خود دانشجویان تامین شد. ما تنها گروهی بودیم که با برنامه ی کاملا مشخص وارد تجمع شدیم. برای آغاز تا پایان برنامه فکر کرده بودیم؛ احتمالات گوناگون را – از میزان حمایت دانشجویان از ما گرفته تا نیروی دیگر گروههای شرکت کننده و احتمال ورود عوامل سرکوب به صحنه و...- در نظر داشتیم و برای هر حالت ممکن، برنامه ای دقیق طرح ریزی کرده بودیم. بر سر متن بیانیه و شعارها و پلاکاردهایمان مدتها وقت صرف بحث و همفکری کردیم تا محتوای آنها به گونه ای باشد که عامه ی دانشجویان را بتواند به دنبال ما بکشاند و در عین حال به دقت منعکس کننده ی شاخصه های اصلی موجودیت سیاسی چپ نیز باشد. برنامه برای ما، فقط پاسداشت کشته شدگان سال ٣۲ نبود. فرصتی برای اعلام موجودیت بود و ما بر این باور بودیم که موجودیت ما جز از طریق دست گذاشتن بر سر مسائل حقیقی جامعه و محیطی که در آن مشغول فعالیت هستیم – یعنی دانشگاه – به رسمیت شناخته نخواهد شد. این درک دیرینه ی ما از امر مبارزه ی اجتماعی ست. مسئله ما، مسئله همه دانشجویان و همه ی انسانهای تحت ستم جامعه بود. ما سعی کردیم در بیانیه و شعارهای خود به همین حقایق اشاره کنیم و نتیجه ی برنامه به ما نشان داد که در این امر در ابعاد خوبی موفق بوده ایم. گذشته از آن ما باید تلاش می کردیم تا به متجمعین نشان دهیم که اعتراضات و خواسته های برحق آنها برای ما اهمیت دارد و برای این منظور می بایست حضوری پررنگ در برنامه از خود نشان می دادیم. (مثلا دقت کنید، تحکیمی ها علی رغم تمام امکانات وسیعشان - در قیاس با محدودیتهای ما - حتی یک پلاکارد مناسب برای برنامه تهیه نکرده بودند، لیبرالها هم که با نوشتن تعدادی ناسزا بر پشت کاغذ باطله های پراکنده درمحوطه ی دانشگاه، در تجمع حاضر شده بودند که حتی از فاصله چند متری مندرجات آن قابل خواندن نبود. می توانید با نگاهی به عکس های این تجمع، کاردستی های آنها را با پلاکاردهای ما مقایسه کنید، بدیهی ست که دانشجویان جدیت و حضور برجسته تر جریان ما را حتی بر اساس همین ظواهر پیش پا افتاده نیز می توانند تشخیص دهند. از طرفی چپ نشان داد که توان اجرای موفقیت آمیز برنامه، خاتمه به موقع آن، انجام تمهیدات لازم برای حفظ امنیت برنامه و شرکت کنندگان در آن، تعبیه ی سازوکاری برای حداقل کردن ضربه ی وارده بعد از برنامه به فعالین آن - علی رغم استفاده ی حداکثری از پتانسیلهای برنامه - و در کل سازماندهی مناسب برنامه را به خوبی داراست.) چپ با این مکانیزمها در آکسیون آن روز، برنامه را به دست گرفت. نیروی ما نیروی حقیقت گویی ما و تلاش صادقانه مان برای کانونیک و کانالیزه کردن اعتراضات اصیل آن روز دانشجویان به سمت سیبل اصلی این اعتراضات بود. تحکیم با مطرح کردن بیانیه ابراهیم یزدی می خواست سر دانشجویان کلاه بگذارد. اما حقیقتی که مدتی ست در ابعاد کلان برای مردم نیز مشخص شده است این است که یزدی و امثال او چاره مصائب مردم ایران نیستند. ما این حقیقت را با اعتراضمان به پخش بیانیه ی او اعلام کردیم. جامعه ای که تکلیف خود را با انواع و اقسام بخشهای اپوزیسیون پرو- رژیم ایران، پارسال و در انتخابات یکسره کرده است، بدیهی ست که در مقایسه ی ما با تحکیم، ما را انتخاب می نمود.
یک نکته را باید متذکر شوم: واضح است که موفقیت ما نیازمند اعتماد دانشجویان به ما می بود. بخشی از این اعتماد آن روز و با اعلام رادیکال این حقایق و رفتار مناسب و برنامه ی جدی چپ در این روز فراهم شد، اما بخش دیگر آن به تاریخ فعالیت چند سال اخیر چپ در دانشگاه باز می گردد. چهره ی فعالین ما برای تمام دانشجویان شناخته شده بود؛ ما با نشریاتمان، با برنامه های سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی مان در سطح دانشگاه – از جلسات سخنرانی و بحث آزاد گرفته تا برگزاری نمایشگاه کتاب و برنامه های منظم تفریحی و کوه نوردی برای عامه دانشجویان - توانسته بودیم در یک پروسه ی چند ساله بخشی از این اعتماد را فراهم کنیم. یادمان باشد که سال ٨۴ هم تنها برنامه ۱۶ آذری که در دانشگاه ترتیب داده شد، برنامه ی چپها بود که هر چند ابعاد گسترده ای نداشت، اما به هر حال نشان داد که نیرویی ست که می خواهد پیگیرانه در عرصه مبارزات اجتماعی و سیاسی ایران دخالت کند. این گذشته اهمیت بالایی دارد. مقصودم این است که جلب اعتماد دانشجویان، دستاورد یک حرکت یک روزه در روز ۱۶ آذر نبود؛ محصول پروسه ای چند ساله بود.
و در نهایت باید بگویم که اتفاقا ً این تحکیم بود که عهدشکنی کرد. پیش از برنامه ما با تحکیم طی کرده بودیم که حضور در یک برنامه مشترک مشروط به آن است که از جانب هیچ جریان سیاسی مشخصی، بیانیه ای خوانده نشود. تحکیم با بیانیه ی ابراهیم یزدی بالای تریبون رفت. این لحظه ای بود که اختلافات در اجرای برنامه بین ما و تحکیم (به عنوان دو نیروی اصلی برنامه) آغاز شد و لیبرالها هم طبق معمول موضع ضد ما را گرفتند.

اخبار روز: آیا امکان نداشت به نوعی مانع از این رویارویی شد؟

مهدی گرایلو: طبیعی بود که چنین رویارویی حادی پیش خواهد آمد؛ تحکیم به دنبال آن بود که برنامه ای با حداقل سرو صدا و با کمترین هزینه، به سرعت برگزار کند. لحظه ی پایان برنامه از نظر تحکیم، در واقع لحظه ی آغاز برنامه ما بود. مثلا تحکیم می خواست هنگام به حرکت در آمدن جمعیت به سمت «در اصلی»، دانشجویان را در مقابل دانشکده ی حقوق و علوم سیاسی جمع کرده و برنامه را خاتمه دهد، اما چپها تازه برنامه را شروع شده می دیدند، چون پس از آن کشمکش اولیه، تازه اداره ی برنامه به دست ما افتاده بود.
دوباره می گویم: چیزی که برای نهادی همچون تحکیم «پایان کار» محسوب می شود، به وضوح برای چپ آغاز کار است. مدتهاست که تحکیم توان بهره برداری از فرصتهایی چون ۱۶ آذر را از دست داده است. این جریان امتحان خود را پس داده و دیگر نمی تواند به واسطه ی برگزاری چنین آکسیونهایی کسب اعتبار کند. تمام توجه آن به این برنامه به سبب تحمیل انتظاراتی ست که از آن می رود. اما به هر حال چپ از این برنامه چیز دیگر و بسیار بیشتری می خواست. برای ما این روز، فرصتی بود که خود را به عنوان آلترناتیوی در قبال وضع موجود به جامعه معرفی کنیم و نشان بدهیم که با مرگ اصلاحات، جنبش نوینی با مطالباتی انسانی می تواند اعلام موجودیت کند که آرمان آن خلق جامعه ای آزاد و برابر برای همگان باشد. ما تولد خود را در سالروز مرگ سیاسی امثال تحکیم و جنبشی که موجودیت او و موتلفین تاریخی اش مبتنی بر آن است، جشن گرفتیم.
با این حال تاکید می کنم که ما به استقبال تنش نرفتیم. برای جلوگیری از این اتفاق، قبل از برنامه با آنها هماهنگ کرده بودیم که هیچ حزب یا گروه سیاسی مشخصی نمی بایست در برنامه حضور داشته باشد. اگر آنها قبل از برنامه گفته بودند که قصد خواندن بیانیه یزدی را دارند، ما اصلا وارد برنامه مشترک نمی شدیم. در حین تجمع بود که آنها یک مرتبه اقدام به این کار کردند و اعتراض ما نیز به دنبال آن بالا گرفت. در ضمن من قبلا هم در آن نوشته گفته بودم که پخش سرود "ای ایران" و یا "شعار رفراندوم"، بی تردید چپ را به عکس العمل سیاسی وا می دارد. ما حق داشتیم که هنگامی که این سرود و شعارها از طرف یک طیف سر داده می شد، با خواندن سرودها و اعلام شعارهای خودمان در برابر آنها ابراز مخالفت کنیم. اینکه جمعیت سرودها و شعارهای ما را به آنها ترجیح داد و باعث شد صدای "رفراندوم" و "ای ایران" در میان شعارهای همه گیر ما گم شود ، به معنی برهم زدن برنامه توسط ما نبود. جمعیت ما را انتخاب کرده بود.

اخبار روز: از نتیجه ی این «اعلام موجودیت» راضی هستید؟

مهدی گرایلو: من جای دیگری گفته ام که کاری که چپ در این روز کرد، «کندن کانالی نوین» در جامعه بود تا سیلاب نیروی اجتماعی بزرگی که می تواند مسبب تغییرات رادیکال اجتماعی شود، با جریان یافتن در آن قوه خود را با هدف و سیاست مشخصی به فعل تبدیل کند. بی تردید آن نیروی عظیم اجتماعی محدود به قوای دانشگاه نیست. از منظر چپ بخش عمده ی آن را طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکشی تشکیل می دهد که اساسا ً در بیرون دانشگاه با مدافعین نظم موجود در افتاده اند. بخش دیگر آن متعلق به جنبش آزادی خواهانه و برابری طلبانه ی زنان است. چپ دانشگاه، خود رابه این نیروها معرفی کرد و نشان داد که می تواند یک الگوی سیاسی برای وحدت عمل مبارزاتی این نیروهای مترقی ارائه دهد. همین چپ در ٨ مارس امسال نیز، تعهد قاطع خود را به مطالبات بر حق زنان تحت ستم ایران، در دانشگاههای مختلف کشور به نمایش گذاشت و توانست نگاه بخشی از ایژنت اقدام اعتراضی جنبش زنان را به خود جلب کند. ما استقبال فعالین جنبش کارگری ایران و جنبش زنان از همکاری و هماهنگی با طیف چپ رادیکال دانشجویی را که اخیرا ابعاد وسیع تری یافته است، ثمره ی همین اعلام موجودیت "سیاسی - اجتماعی" موفقیت آمیز می دانیم . در کل شخصا از دستاوردهای این روز احساس رضایت می کنم و مطمئنم که تک تک رفقایی که مصرانه و با جدیت هر یک به نوعی در پروسه ی چند ساله ی رسمیت یافتن و شکل گیری چپ رادیکال و نیز در سازماندهی این برنامه حضور داشتند با من در این احساس شریکند.
وقتی می گوییم چپ به این رویداد به چشم یک اعلام موجودیت سیاسی نگاه می کند به معنی آن است که آنرا کلید خوردن رسمی و علنی پروژه ای که غایتش بسیج و سازماندهی نیروهای مترقی جامعه برای پی ریزی جامعه ای آزاد و برابر است، می انگارد. چپ توانست ایده ی «سوسیالیسم» را در جامعه دانشجویی – تا حدودی – تثبیت کند. اما توهمی ندارد و مطمئن است که تا مرحله ی فراهم نمودن «ماده» لازم در جامعه برای پیاده سازی این ایده ها راه دشواری پیش رو دارد. رویدادهای ۱۶ آذر زنگ آغاز رسمی مبارزه ی دو قطب چپ و راست جامعه (البته در شرایطی مطلقا ً نابرابر) بود. اگر پشت سر تحکیم بخشهایی از اپوزیسیون پرو رژیم (اصلاح طلب) ایران ایستاده؛ اگر لیبرالها دلشان به حمایت نیروی اول نظام سیاسی امروز جهان – آمریکا – گرم است و اگر بسیج و دیگر نیروهای هوادار رژیم بی واسطه تحت پشتیبانی هیات حاکمه ی جمهوری اسلامی قرار دارند، در عوض چپ بی بهره از هر کدام از این حامیان بزرگ و کوچک، آرام آرام در حال ساختن خود، با اتکا به قدرت نیروهای مردمی ست. در نیم روز ۱۶ آذر، چپ با تمام نوپایی و کوچکی و بی پشتیبانی خود، تنها به یاری رادیکالیزم، شجاعت و هوشیاری و پشتکار خود، هر سه نیروی فوق را لااقل در دانشگاه شکست داد. چنین چیزی با «کودتا» (آنهم در برابر رقبایی از این دست پشتگرم!!) ممکن نیست.


اخبار روز: با این حال، هنوز روشن نیست، چرا دانشجویان به شعارهای چپ ها اقبال بیشتری نشان دادند؟

مهدی گرایلو: ۱۶ آذر بر زمینه ی اعتراض جامعه – و به تبع آن دانشگاه – به شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تحمل ناپذیر امروز ایران شکل گرفت. رادیکالیزم چپ مدیون دلاوری و سلحشوری رابین هودهای نترس آن نبود؛ محصول درک عمیق و علمی این شرایط و تلاش برای طرح آلترناتیوی عملی در قبال آن بود. این بستر نیز یک شبه فراهم نشده بود. از سالهای گذشته اعتراضات وسیعی جنبشهای کارگری، دانشجویی و نیز زنان را در برگرفته بود. تظاهراتها، اعتصابات، تجمعات و اعتراضات گسترده ی کارگران در چند سال گذشته (از کردستان و آذربایجان گرفته تا تهران و اصفهان و شیراز و مشهد و به ویژه وقایع سندیکای اتوبوس رانی و ...) و سرکوب بیرحمانه ی تک تک این اعتراضات توسط پلیس و دیگر عوامل رژیم؛ برخورد پلیسی و امنیتی با دانشجویان، نهادها و تشکلهای مستقل دانشجویی، اخراج و ستاره دار کردن دانشجویان، عدم ثبت نام از آنها، احضار پی در پی آنها به کمیته های انضباطی، وخیم تر شدن روز به روز اوضاع صنفی دانشگاهها، گورستان کردن دانشگاه از طریق طرح دفن کشته های جنگ ایران و عراق در دانشگاهها، وضع قوانین دست و پاگیر علیه دانشجویان دختر و در یک کلام پلیسی و نظامی کردن فاحش محیط دانشگاه تا آنجا که فی المثل منجر به سلسله اعتراضات گسترده ی دانشجویان دانشگاه های تهران و پلی تکنیک (امیرکبیر) و... در خرداد ماه سال گذشته شد، همچنین سرکوب چندباره حرکتهای اعتراضی زنان (به عنوان مثال برنامه ی ٨ مارس دوسال پیش در پارک دانشجو و یا تجمع میدان ۷ تیر در ۲۲ خرداد پارسال و ... )، همه و همه پتانسیل یک اعتراض رادیکال عمومی را در کل جامعه و از جمله دانشگاه فراهم آورده بود. چپ نقاط اصلی و خطوط محوری این اعتراضات را شناخت و همه را در مطالبات و شعارهای برنامه ۱۶ آذر خود جای داد (نگاه کنید به پلاکاردهای این طیف با مضامین گوناگون دانشجویی و دانشگاهی، کارگری، حقوق زنان و نیز یکی از اساسی ترین مسائل حال حاضر ایران یعنی جنگ و حمله و دخالت خارجی و...). بالاتر گفتم که تمام «هژمونی» چپ در این برنامه، به سبب همین درک و همین اقدامات آن و نمایندگی دقیق و پیگیرانه ی اعتراضات اساسی و برحق دانشجویان در آن روز فراهم شد. این یک اصل بدیهی ست که هژمونی با کودتا و عهدشکنی عاید کسی نمی شود، بلکه با شناخته و معرفه شدن در نمایندگی اعتراضات و مطالبات توده ای مردم حاصل می گردد. در برابر این عملکرد رادیکال چپ (که دست روی کلیدی ترین مسائل موجود جامعه گذاشته بود) لیبرالها با سرود «ای ایران» و شعار «رفراندوم» چه انتظاری از دانشجویان برای حمایت می توانستند داشته باشند؟ تحکیم با بیانیه ی «ابراهیم یزدی» دنبال چه چیز می توانست بگردد؟ اصولا ً تدارکات، شعارها، سرودها و رفتار آنها (اگر فرض کنیم آنچه نام برده شد «تدارکات» باشد) چه ارتباطی به مطالبات و خواسته های دانشجویان و دیگر نیروهای اجتماعی بالفعل موجود ایران داشت؟ شعارهای ما منعکس کننده ی مسائل حقیقی جامعه، و مطالبات برحق دانشجویان و نیروهای مترقی جامعه بود. رمز حمایت دانشجویان از این شعارها – در کنار منش جدی، با انگیزه و رادیکال چپ در آن روز و با اتکا به شناختی که از این نیرو در چند سال اخیر در دانشگاه ایجاد شده بود – جز این نبود. دقت کنید که فقط اعلام حقایق کافی نیست. چپ پروسه ی اعتراض به ناعادلانه و ضدانسانی بودن این حقایق را نیز می بایست رهبری می کرد و تاکید چندباره من بر منش و تاریخ چپ کنونی دانشگاه درست به همین سبب است. ما هر دو را به خوبی انجام دادیم و دانشگاه ما را پذیرفت.
این زمینه ی کاملا ً مهیا و این بستر تب دار- که ذکرش رفت - نیازمند نیرویی ست که از طریق خلق ارتباط ارگانیک با جنبشهای مترقی جامعه و گره زدن خود با مسائل حیاتی آنان، برنامه ی سیاسی و اجتماعی «تغییر وضع موجود» را برای جامعه تنظیم کند. چپ در ۱۶ آذر امسال نشان داد که می تواند نماینده ی شایسته ی این نیرو باشد.

اخبار روز: مساله شانزده آذر، بعد از شانزده آذر نیز ادامه یافته و میان چپ ها و لیبرال ها در دانشگاه، رقابت و مبارزه ی قلمی شدیدی درگرفته است. الان وضعیت چگونه است و مضمون این مبارزه ی قلمی چیست؟

مهدی گرایلو: این مبارزه قلمی – بین لیبرالها و چپها - حیطه های گوناگونی را در بر می گرفت. از بحثهای تئوریک گرفته تا مشاجرات سیاسی و متاسفانه شخصی. ما سعی کردیم نشان دهیم که تکوین، انسجام و قوام لیبرالیسم در ایران غیرممکن است و تعین آن در شرایط روز سیاسی ایران و تلاش آن برای یافتن ما به ازایی در جهان خارج، مستقیما به پنتاگون وصل می شود. ما این بحث را در سطوح تئوریک و سیاسی پیش بردیم و به فاکتهایی نیز اشاره کردیم که برخی از آنها را خود آقایان در نوشته هایشان در اختیار ما گذاشته بودند. عمده ی تلاش ما به نشان دادن بی بهره بودن اینها از یک جنبش اجتماعی - به عنوان یک عقبه - معطوف بود. در مرحله ی بعد ما به برخی حملات (البته حقیقتا ناشیانه!!) آنها به پایه های تئوریک و پشتوانه ی تاریخی چپ جواب می دادیم. اگر به یکی از ارکان سیاسی – ایدئولوژیک خدشه ناپذیر چپ رادیکال حمله می کردند سعی می کردیم با متانت اما محکم پاسخ آنها را بدهیم.
اما فرم و محتوای این مباحثات و نیز رفتار سیاسی (و در واقع غیر سیاسی!!) لیبرالها، رفته رفته ما را به این نتیجه رساند که ادامه ی این مباحث بیهوده است. ما با یک نظام فکری و یک جریان سیاسی طرف نبودیم. لیبرالها در قبال هر موفقیتی که ما مثلا در آکسیونها و برنامه هایمان به دست می آوردیم، نامتعارف ترین و ناپسندترین رفتارها را از خود نشان می دادند. من شخصا از کسانی بودم که بارها در این مشاجرات قلمی شرکت کردم. فی المثل اگر یکی از این آقایان از موضع کائوتسکی و پانه کوک و ... به لنینیسم حمله می کرد خود را موظف می دیدم که پاسخی به آن بدهم. اما بعد از چندی متوجه شدم که این کار فقط هدر دادن انرژی ست: شما باید در برابر نیروهای سیاسی مخالف که پایه های ایدئولوژیک خط سیاسی شما را مورد حمله قرار می دهند، مقابله به مثل کنید. یعنی اولا نشان دهید که مدعای آنها نادرست است و سپس شما نیز، برای انهدام پایگاه های نظری آنها، از توپخانه سیاسی و ایدئولوژیک خود، بی وقفه به آنان حمله کنید. مسلما، این کار هزینه بر و زمان بر و مستلزم صرف انرژی ست. اما اگر طرف مقابل حقیقتا یک «نیروی سیاسی» باشد، این هزینه ضروری خواهد بود. ولی تقابل ما با لیبرالها، مطالعه رفتار مثلا سیاسی آنها در چند سال گذشته، تدقیق در چند و چون پشتوانه جنبشی آنان و خواندن مباحث ظاهرا تئوریکشان، ما را به این نتیجه رساند که اینها به هیچ وجه یک «نیروی سیاسی» نیستند. نه جنبشی را تشکیل می دهند و نه امکان آن را در آینده دارند؛ جمعی هستند که دست بالا مجری اوامر بالادستی هایشان خواهند بود. رفتار آنها نیز تنها با سویه ی «تخریب و هتک حرمت فعالین چپ و کارشکنی در برنامه های آنان» تنظیم میشد.
اینها بعد از موفقیت ما در برنامه ۱۶ آذر، مجموعه ی کتابهای نمایشگاه کتاب ما را که به امانت در اتاق انجمن اسلامی آنها گذاشته بودیم لگد مال کردند؛ روز بعد آن با انتشار شبه نشریه ای مملو از توهین و فحاشی و مهمتر از همه ی اینها، نسبت دادن اتهامات امنیتی فوق العاده خطرناک به رفقا ماهیت خود را نشان دادند. اتهامات بی پایه اخلاقی به دوستان بستند، توهین و تحقیر و افترا در ادبیات چند ماهه ی اخیر آنها یکی از تمهای غالب مرقومات و مکتوباتشان را تشکیل می دهد. روز ٨ مارس، برای مقابله با برنامه ای که چپ ها در دانشگاه تهران ترتیب داده بودند، باز هم تک برگی پر از ناسزا و مملو از همان نوع اتهامات و پوشیده از اشارات پلیسی منتشر کردند، ما را به این حزب و آن حزب منتسب نموده و علنا چنین چیزی را در سطح دانشگاه تکثیر نمودند. اگر دوستی از ما را نیروهای رسمی و غیررسمی رژیم چند روزی به شکل غیر قانونی ربوده و تحت بدترین شکنجه ها قرار می دهند، آنها تلاش می کنند که این رویداد را دروغ و ساختگی و نقشه ای برای جلب توجه فضای جامعه نشان دهند.
اگر باز هم بخواهم به دیگر نمونه های این رفتار ناشایست آقایان (در نشریات، وبلاگ ها، سایتها، شب نامه ها و مطبوعات امضا محفوظ و نیز برخوردهای شخصی آنها) اشاره کنم شما از حوصله می روید.
ما فهمیدیم که با یک جریان سیاسی طرف نیستیم. اینها حاضر بودند از یک آکسیون موفقیت آمیز مثل ٨ مارس در دانشگاه بگذرند فقط برای اینکه ما را خراب کنند. بعد مدتی تمام فلسفه ی وجودی آنها در حمله به ما خلاصه می شد. تا پیش از این هر از گاهی شما می توانستید در نوشته های آنها مسئله ای را ببینید که نیازمند پاسخ و موضعگیری چپ است. مثلا ً سر مقاله ی یکی از شماره های اخیر یکی از نشریات آنها که تحت عنوان «لیبرالها بخوانند» چاپ شد، نمونه ای از این نوشته ها بود. خط سیاسی خطرناک آنچه لیبرالیسم ایرانی می نامندش به خوبی در این نوشته عیان بود. مثلا در آن می دیدیم که از انتقال مرکز ثقل تعیین سرنوشت ایران به خارج کشور سخن آمده است. ما می بایست سریعا ً ماهیت چنین بحثی را مشخص می کردیم و تا حدودی هم کردیم. اما امروز دیگر حتی همان مشاجرات قلمی با آنها به معنای رسمیت دادن به آنها و عملکرد غیر سیاسی، عاری از فرهنگ تضارب آرا و نهایتا پلیسی شان است. چپ دیگر برای این رویارویی قلمی ارزشی قائل نیست. شما نمی توانید با پلیس جامعه مناظره سیاسی و تئوریک کنید. وظیفه ای که به پلیس محول شده چیز دیگری ست. ما هنگام رویارویی با آنها دقیقا احساس می کنیم که با کادر مخفی پلیس طرفیم. حال چه آنها خود به این امر آگاه باشند و چه نباشند فرقی در اصل ماجرا نمی کند.

اخبار روز: دفتر تحکیم وحدت برای مقابله با «چپ رادیکال» از «سوسیال دموکراسی»ی برخی فعالین چپ قدیمی خارج از کشور یاری گرفته است. این اقدام چه احساسی در دانشجویان چپ به وجود آورده است؟

مهدی گرایلو: علم کردن سوسیال دموکراسی در برابر چپ موجود دانشگاه که به حق خود را رادیکال می نامد بیشتر یک لطیفه است. تلاش آنها برای ساختن یک اپوزیسیون نرم برای رژیم و یک مخالف متمدن برای ماست. گفتیم که لیبرالیسم در ایران پایه مادی ندارد. اساسا ً اپوزیسیون راستی که بتواند آلترناتیوی در برابر حاکمیت طرح کند، راستی ست افراطی و هار که خود را در تبعیت بی چون و چرا در قبال سیاستهای امپریالیسم (تا حد انتقال مرکز ثقل تعیین سرنوشت ایران به خارج یعنی به دفاتر سیا و پایگاههای پنتاگون) تعریف می کند. گذشته از اپوزیسیون راست پرو رژیم ایران (باقی مانده های متعهد دو خرداد!!) - که به نظر من در تحلیل نهایی و به ویژه زمانی که رژیم به شکلی قطعی تهدید شود خود بخشی از حاکمیت خواهد شد و به عبارتی ناتوان از حضور مستقل سیاسی در عرصه سیاست ایران است - هر جریان راست دیگری که امکان مطرح کردن خود به عنوان جایگزین حاکمیت را داراست، بی واسطه یا با واسطه، در امتداد سیاستهای منطقه ای و جهانی آمریکا قرار می گیرد و پروژه ای که می تواند از خلال آن بخشی از قدرت را تصاحب کند نیز جز از رهگذر شیوه های دخالت خارجی – به ویژه نظامی – عبور نمی کند. اینکه برخی چهره های دانشجویی چنین اپوزیسیون راستی بخواهند سوسیال دموکراسی را در برابر چپ رادیکال بازسازی کند خنده آور است. پرچمداران چند ده ساله ی این جریان پس از سالها تقلا خودشان امروز فهمیده اند که چپ میانه رو در ایران (و اساسا در منطقه ای که ما در آن قرار داریم) معنا ندارد . چپ یا می بایست به شکل رادیکال در عرصه ی سیاست ایران دخالت کند و یا اینکه – اگر با رادیکالیزم چپ مرز بندی دارد - با اضمحلال خود رسما ً به دو اردوگاه اپوزیسیون راست پرو رژیم و ضد رژیم بپیوندد .
کسانی که امروز با استفاده از سایت تحکیم و نشریاتی که شاید از دسترس شما به دور باشد (چون در سطح دانشگاهی توزیع می شود) به تبلیغ سوسیال دموکراسی پرداخته اند، اکثرا خود ذره ای اعتقاد به محتوای سیاسی و پایه های تئوریک و پیشینه ی تاریخی و امکان تحقق و اجرایی شدن آن ندارند. گفتیم که همان کسانی به این کار پرداخته اند که در نشریاتشان مستقیم و غیرمستقیم از چیزی مثل «انتقال ثقل تعیین سرنوشت به خارج» حمایت کرده اند. در همین نشریات مقالاتی در معرفی اندیشمندانی از قبیل کائوتسکی و پل ماتیک و پانه کوک چاپ شده است. برای ما مشخص است که – علی رغم تمام فاصله سیاسی ای که از این نحله ی سوسیال دموکراسی اروپایی داریم – لیبرالها هم تعلق خاطری به این جریان ندارند. این تلاشی ست برای تخفیف دادن چپ نو ظهور جامعه به تصویر ملایم پانه کوک. برای مهار استقبالی که امروز به چپ رادیکال در جامعه به وجود آمده است. کائوتسکی می تواند با تمام سابقه ی خود «اشتیاق به مارکس» را در نوآمدگان مهار کند، جریان سیاسی دست سازی راه بیاندازد که چپ را از اقدام مستقیم سیاسی و دخالت اجتماعی باز داشته و به نیرویی که نهایتا برای تبدیل جامعه ایران به یک رژیم دموکراتیک متعارف می بایست هژمونی بورژوازی را بپذیرد، تبدیلش کند. (نگاهی به تاریخ و محتوای مشاجرات امثال این چهره ها با رهبر بی رقیب چپ قدرتمند زمانه خود، لنین، می تواند امروز به کشف پروژه سیاسی پشت سر این جریان و پرچمداران – حقیقتا نابلد – امروزی اش کمک شایان توجهی کند). برای ما ماهیت این بحث کاملا مشخص است.

اخبار روز: برخی ها پیشنهاد داده اند که مبارزه قلمی دو طرف با توجه به این که هر دو در فضای بسته ای فعالیت می کنند به صورتی جریان یآبد که مورد سوءاستفاده جریان حاکم قرار نگیرد. آیا این یک هشدار جدی نیست که باید رعایت شود؟

مهدی گرایلو: همانطور که گفتم ماهیت و هدف لیبرالها از این مشاجرات، دیگر برای ما و بسیاری دیگر از خوانندگان بی طرف مشخص شده است. سوء استفاده ی حاکمیت از این مشاجرات، با توجه به فرهنگ غیر سیاسی ای که طرف مقابل ما آنرا نمایندگی می کند، امری بدیهی بود. من – به عنوان یکی از پیگیرترین افراد درگیر در این مجادلات - و اساسا ً بسیاری از رفقای ما در هر نوع مناظره ای قویا این نکته را لحاظ می کردیم. اگر کسی حتی یک کلمه در مباحثات و نوشته های شخص خود من پیدا کرد که چنین مضامین «حاکمیت پسندی» را به خواننده برساند، مسئولیتش را تماما متقبل می شوم. البته منکر این نمی شوم که گاهی برخی از رفقای ما هم از سر عصبانیت چنین عکس العملی از خود نشان داده اند، اما اولا در قیاس با لیبرالها بسیار محدود و کوچک و بی اهمیت بوده و ثانیا به محض رویت آن از طرف بقیه دوستان – و از جمله خود من –به اندازه کافی مورد انتقاد قرار گرفته است؛ و ثالثا ً امروز چپ به طور قطع از این فضا فاصله گرفته و از درگیر شدن در مباحثی در چنین سطوحی پرهیز می کند. می توانید برای کشف صحت این مدعا به نوشته های اخیر رفقای ما مراجعه کنید. این نوع رفتار از نظر من در قبال هر کس - با هر گرایش سیاسی که می خواهد داشته باشد - غیر قابل قبول است. ما علی رغم تمام رفتارهای پلیسی طرف مقابلمان از هرگونه انگ سیاسی و اقدام پلیسی (حتی اگر مدعایمان کاملا حقیقت داشته باشد) پرهیز می کنیم.
وقتی دیدیم آقایان ذره ای از تعهدی که گویا در خود آگاه یا ناخودآگاهشان به پلیس داده اند کوتاه نمی آیند، بحث را مختومه ارزیابی کردیم. چون برای ما ورود به این فضا پذیرفتنی نبود؛ نه می خواستیم به آن زبان و آن روش صحبت کنیم و نه حاضر به تحمل چنین انگهایی بودیم. به نظر من این نکته را خیلی پیشتر و بیشتر از ما باید به لیبرالها- با مروری بر همه اسنادی که علنا به واسطه ی رفتارهای پلیسی شان در صحن عمومی فعالیت سیاسی دانشگاه، خاصه در قبال ما، از خود به جای گذاشته اند - یادآوری کرد.

اخبار روز: با توجه به وضعیت سیاسی کشور و فضای بسته، چه زمینه ی همکاری بین دانشجویان وجود دارد. آیا نباید برای دست یابی به حداقل های آزادی، همکاری هایی صورت گیرد؟

مهدی گرایلو: حرفتان درست است. مطالبات مشترک می تواند گاه بستری برای ائتلاف موقت برخی جریانات قرار بگیرد. من وارد بحث مرحله بندی مطالبات نیروهای مردمی و تحولات آتی اجتماع نمی شوم. فقط یادآوری می کنم که همکاری مقطعی و موقتی بر سر یک خواسته ی مشترک چیز غریبی نیست. اما چنین امری فقط در یک فضای سیاسی مفهوم دارد. با کدام نیروی سیاسی و بر سر کدام مطالبه؟ حداقل آزادی هایی که شما می گویید می تواند پایه ی یکی از این مطالبات مشترک باشد. لیکن برای ما یک چیز مشخص است: ما حدود و مرزهایی داریم که عبور از آنها برایمان غیرممکن است. جریانی که بنا به روایت خودش از خودش، امید خود را به تعیین سرنوشت مردم توسط کسانی غیر از خود مردم بسته است (آنهم کسانی که سیاهی کارنامه اشان برای همگان معرفه است) جای هیچ ائتلافی را باقی نمی گذارد. اگر یک مرز قاطع ما جریانهای رژیمی و پرورژیمی ست، مرز دیگرمان «آمریکا و دخالت خارجی – اعم از نظامی و غیر نظامی» است. جریانی که محاسبات سیاسی اش در خارج از این دو مرز صورت می گیرد از منظر ما، حتی برای مطالبات پایه ای و مشترکی چون حداقل آزادی ها نیز صلاحیت ائتلاف ندارد. اگر به ویژه لیبرالها در نظرتان باشد، همانطور که در بالا گفتم، اولا ما با یک جریان با رفتار سیاسی روبرو نیستیم (چطور می توان با جریانی که از سر لجاجت و دشمنی کورکورانه سعی می کند با الصاق انگ امنیتی بی پایه و اساسی جمعیت را از همراهی با برگزار کنندگان برنامه ای مثل ٨ مارس ترسانده و آنرا به هم بزند، مثلا بر سر مطالبات اولیه زنان اتلاف کرد؟!!!) و در ثانی آنجایی هم که برنامه مشخص تری می دهد و هویت خود را دقیق تر به نمایش می گذارد (مثل سرمقاله ای که ذکرش رقت)، درست جایی فرود می آید که ما همین امروز قصد بمباران آنرا داریم.

اخبار روز: آقای گرایلو بسیاری از دوستان، وقتی در برابر چنین پرسشی قرار می گیرند، همکاری با نیروهای دیگر را به طور اصولی تایید می کنند، اما معمولا سیاست مشخصی را در این مورد ارایه نمی دهند. من می خواهم سوال را صریح تر مطرح کنم. آیا دانشجویان چپ در دانشگاه ها، حاضرند با دفتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی برای دستیابی به آزادی های سیاسی، کاهش فشارها بر دانشگاه و دفاع از حقوق صنفی دانشجویان همکاری و ائتلاف کنند؟

مهدی گرایلو: ببینید ما برای برنامه ی ۱۶ آذر حاضر شدیم با همین دفتر تحکیم، یا با فعالین دانشجویی کرد زبان – که به صورت یک جریان سیاسی در دانشگاه حضور دارند - تا آنجا که ممکن است، بر سر یک سری مطالبات مشترک صنفی و یا همان «آزادی های سیاسی و کاهش فشار بر دانشگاه و لغو پوشش اجباری دختران و ...» همکاری کنیم. (همان طور که قبلا گفتم اختلاف ما و تحکیم – و به تبع آنها لیبرالها – از آنجا شروع شد که آنها – تحکیم و حواشی آن - می خواستند با تحمیل برنامه خود و بالا بردن بیانیه ی ابراهیم یزدی – بر خلاف توافقات اولیه – آکسیون را به نفع خود مصادره کنند. وگرنه ما در آغاز چیزی شبیه برنامه مشترک را در دستور کار قرار داده بودیم) درست است که ما می دانیم در نهایت امر و با عبور از این مطالبات صنفی و پایه ای، صد در صد به آنجایی می رسیم که همکاری ما ممکن نخواهد بود و به لحاظ سیاسی دیر یا زود روبروی هم قرار خواهیم گرفت، اما تا آن لحظه بدیهی ست که برای رسیدن به همان خواسته های مشترک ابتدایی حاضر به ائتلاف با یکدیگر خواهیم بود. با این همه، این امر نیز شرط و شروطی دارد که پایین تر به آنها اشاره می کنم. فقط قبل از آن باید نکته ای را متذکر شوم:
به نظر من شما تصویر دقیق و درستی از انجمنهای اسلامی ندارید. (و این به سبب فاصله ی شما از آنها طبیعی ست) انجمنهای اسلامی کاملا یک دست، همگون، هماهنگ و از لحاظ سیاسی مشابه هم نیستند. انجمن دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران یک گرایش سیاسی غالب دارد و انجمن حقوق یک گرایش دیگر. بقیه انجمن ها هم همینطور. بنابراین ما نمی توانیم با صدور یک حکم کلی از این دست که «ما با انجمن ها ائتلاف می کنیم» و یا «ما با انجمن ها ائتلاف نمی کنیم» مسئله را حل شده تلقی کنیم. همانطور که در پاسخ سوال قبلی تان گفتم هر نوع ائتلاف – حتی بر سر همان مطالبات نخستین صنفی – برای ما محدود به دو مرز قاطع است:
۱- طرف مقابل بخشی از حاکمیت نباشد.
۲ – طرف مقابل – بی واسطه یا با واسطه - مجری پروژه های آمریکا در ایران نبوده و حرکت و سیاستش را جنبشی از پایین سازمان دهد.
این شرایط ما برای ائتلاف است. برخی از انجمن ها یا برخی از طیفهای موجود در دفتر تحکیم این شرایط را برآورده نمی کنند. به همین خاطر ما هرگونه ائتلاف با آنها را غیر ممکن می دانیم.
از طرفی گاهی نهادهایی همچون «طیف غالب – لیبرال - انجمن اسلامی فعلی دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران» - گذشته از اینکه به لحاظ سیاسی اصولا هر نوع ائتلاف با آنها برای ما غیرقابل پذیرش است و اساسا ً ضعیف تر و بی اعتبارتر و قابل اغماض تر از آنند که ارزش ائتلاف داشته باشند - از نظر رفتار با دیگر گرایشات سیاسی دانشگاه دچار یک بیماری علاج ناپذیراند. من چند نمونه از کارهای آنها را در بالا برایتان شمردم. شما نمی توانید با جریانی ائتلاف کنید که هر گونه پرنسیپ رفتار سیاسی را در تجربه هر روزه ی حضورش در دانشگاه زیر پا می گذارد. نمی توانید با نهادی مذاکره سیاسی کنید که اساسا ً خودش جریانی سیاسی نیست و عقده ای گلوگیر برای تخریب دیگر جریانهای موجود در فضای دانشجویی، رفتار و حرکت آنها را تنظیم می کند. هیچ هدف مشخصی – حتی در همان حیطه ی مطالبات اولیه صنفی و... – برای اینها ترسیم شده نیست . قبلا گفتم که ماهیت سیاسی خطرناک و نیز اقدامات پلیسی این جریان هر گونه تماس مستقیم و غیر مستقیم با آنها را برای ما غیرقابل پذیرش می کند. حتی فکرکردن به ائتلاف بر سر « حذف فضای پلیسی دانشگاه»، با پلیسی که برای ضربه به شما اجیر شده، حماقت محض است !!!
اما در مورد دیگر جریانات، به شرط ارضای آن دو اصل نام برده در بالا و نیز رعایت موازین رفتار سیاسی، ما حاضر به همکاری موقت – تا زمانیکه اختلافات قطعی سیاسی ما در کار مشترکمان دخیل نشده – می باشیم. بدیهی ست که ما نمی توانیم از سیاست و اصول سیاسی و ایدئولوژیک خود - به بهانه ی ائتلافی که منجر به تخریب این اصول خواهد شد – عبور کنیم. به عبارتی برای ما روشن است که، به سبب آنکه چپ نهایتا ً پس از ثمر دادن این ائتلافها و برآورده شدن فرضی این مطالبات مشترک و پایه ای، قطعا ً مطالبات سوسیالیستی خود را – که در برنامه ریزی برای دستیابی به آنها تنهاست – مبنای سیاست خود قرار خواهد داد، هر گونه ائتلافی بین ما و دیگر جریانات سیاسی موجود در جامعه، سرانجام در تداوم مبارزه برای تحقق اهدافمان به پایان خود خواهد رسید . لذا همواره بر موقت بودن چنین ائتلافهایی تاکید می ورزیم.

اخبار روز: با تشکر بسیار اقای گرایلو.