به مناسبت ۸ مارس، روز جهانی زن
فمنیسم آذربایجانی


یونس شاملی


• فمنیسم آذربایجانی، جنبشی است علیه استبداد،علیه شونیسم و نژادپرستی در ایران، علیه اعمال خشونت بر زنان و علیه بی سوادی و بی امکانی بهداشتی زنان. جنبش فمنیستی جنبشی است برای بیداری زنان و در اتحاد عمل آنان خود را تعریف می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۶ اسفند ۱٣٨۵ -  ۷ مارس ۲۰۰۷


حقوق برابر زنان با مردان در تاریخ مدرن یکی از آرمانهای بی تردید بشریت مترقی و رو به رشد بوده است. چه از بستر این برابری است که تعادل در مناسبات اجتماعی نیز جستجو می شود. فمنیسم در واقع از چنین نگرشی در تاریخ فورموله شده است.

فمنیسم آرمان برابری انسان از پشت عینک زنانه است. پدیده ا یی که خود را با رنج زندگی و مبارزه برای برابری و علیه تمایل قدرت سالاری مردانه طی قرون و اعصار فورموله کرده و برای احیاء حقوق برابر نیمی از جامعه، امروز خود را به مثابه یکی از مهمترین اهرم ها و پارامترهای ترقی خواهی جوامع تثبیت کرده است.   
امروزه بنا به جغرافیای زندگی انسانها، لفظ فمنیسم واکنشهای ضد و نقیضی را در میان مردان وحتی خود زنان بوجود می آورد. بخشی از مردان که در چنبره افکار و عادات سنتی گرفتارند، فمنیسم را به مثابه کابوسی تلقی می کنند که رویای زندگی قدرتمدارانهء آنان را بر هم می زند. و حتی بخشی از زنان، حتی زنان فعال مجبورند برای آگاهی بیشتر به توضیح وسیعتر ایده های فمنیستی خود بپردازند. چرا که آنان گاه خود در مقابل دیدگاههای افراطی فمنیستی، با تمایلات ضد مرد، مجبور به باز تعریف خودشان می شوند. خانم شیرین احمدی نیا یکی از همین خانم هاست که مینویسد:" الزاماَ تعریف یا برداشت من از فمینیسم با تعاریف بسیاری دیگر از دوستانم که آنها نیز خود را فمینیست می دانند مطابقت ندارد...(لازم است) در اینجا اعلام کنم که من خود را در این معنا فمینیست می دانم که به احقاق حقوق زنان و لزوم پاسخگویی به نیازهای اولیه و ثانویه ایشان به عنوان افراد انسانی و تشکیل دهنده ی نیمی از بشریت قائلم. این به معنای آن نیست که از حقوق و نیازهای نیم دیگر انسانها که مردان اند غافل شوم" (1)
چالش های فمنیستی در طول تاریخ و حتی جغرافیا اشکال مختلفی داشته است. پیچیدگی ساختار جوامع و نابسامانی های موجود در کشور های جهان، فمنیست ها را با توجه به آرمان فمنیستی آنان، به یک مبارزه سیال و چند جانبه کشانده است. از همین روست که فمنیسم خود را در اشکال مختلف و بر اساس ضرورتهای معین فورموله کرده است. مبارزه برای حق رای زنان در گذشته، مبارزه علیه نژادپرستی، مبارزه علیه دیدگاههای ضد زن در مذهب، مبارزه برای حقوق مساوی در مقابل کار مساوی، جدال برای کسب موقعیت برابر در مبارزات سیاسی و غیره اشکال متفاوتی هستند که فمنیسم و فعالیتهای فمنیستی را در گوشه و کنار جهان توضیح میدهد.
فمنیسم در واقع تمایل درون جوش یک مبارزه رنگانگ در راستای احیای حقوق برابر زنان با مردان در تمامی عرصه هاست و میدان این رزم را سیاست، فرهنگ، جامعه، اقتصاد، حقوق، مذهب و غیره تشکیل میدهد.
فمنیسم آذربایجانی نیز بخش جدایی ناپذیری از جنبش فمنیستی جهان است. جنبشی که ویژگیهای معین خود را از پروسه تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن جامعه میگیرد.
فمنیسم آذربایجانی تاریخ خود را به ادبیات اساطیری این سرزمین می کشاند و موقعیت زنان را در فرهنگ مترقیانهء آن بیش از پیش به نمایش می گذارد. فرهنگی که حتی هم اینک نیز علی رغم حاکمیت دین سالاران و آپارتاید فرهنگی موجود در ایران خود را بروشنی می نمایاند.
مبارزه دوشادوش زنان آذربایجان با مردان در انقلاب عظیم مشروطیت، سرآغاز مداخله دسته جمعی زنان برای ایجاد دگرگونی در مناسبات اجتماعی در ایران بود. از آن زمان به بعد نقش زنان در مبارزات اجتماعی برجستگی بیشتری یافته است. نقش برجسته زنان در جنبش ملی مردم آذربایجان که به تاسیس حکومت ملی آذربایجان در 1945 منجر شد و یکسال حیات داشت، غیرقابل اغماض است. چرا که برای اولین بار در تاریخ ایران زنان و حتی در میان کشورهای مسلمان توانستند با مداخله فعال حق رای خود را بدست آورند.
ایران جامعه استبداد زده ایی است، و سیطره یک نگرش برترجویانه و نژادپرستانه که پیش از این در دوره حاکمیت پهلوی ها در ایران شکل گرفته بود، در دوره حاکمیت دینی جمهوری اسلامی نیز دنبال شده است. استبداد سیاسی، و آپارتاید پان فارسیستی حاکم، زن آذربایجانی را در مقابل این دو پدیده عقب مانده تاریخ به یک مبارزه جدی سوق داده است.
در واقع فمنیسم آذربایجانی، بخشاً بخاطر تعرض به حقوق سیاسی خود مجبور به واکنش نسبت به استبداد دینی حاکم است. چرا که حاکمیت استبداد و دین سالار بودن آن قبل از هرچیز ابتدائی ترین حقوق زن را به عنوان انسانی برابر حقوق با مردان به زیر سئوآل کشیده است.
فمنیسم آذربایجانی، همچنین، علی رغم سیطره یک حاکمیت دینی، سنگینی فشار آپارتاید حاکم را علیه انسان آذربایجانی و به تبع آن زن آذربایجانی که فارس زبان نیست، اما با 30 ملیون نفوس، حدوداً نیمی از جمعیت کل ایران را تشکیل میدهد، خود را در تنگنا احساس میکند. تنگنائی که نمیتواند نسبت به بی تفاوت بماند.
در رابطه با همین مسائل، این سئوآل پیش روی فمنیسم آذربایجانی قرار میگیرد که؛ آیا تغییر در وضعیت زنان و چالش فمنیستی را بایستی به بعد از تغییر حکومت واگذار کرد؟ پاسخ این چنین تفکراتی کاملا روشن است. اولاً چالش فمنیستی هرگز تعطیل پذیر نیست، و حتی ضرورتاً نمیتوان و نباید آن را با پدیده های دیگر چون مبارزه سیاسی و غیره جابجا کرد. چالش فمنیستی در واقع چالشی از درون برای احیاء مداوم حقوق برابر و التزام به تعادل در مناسبات اجتماعی است. مبارزهء زنان برای حقوق برابر با مردان از لحظه احساس این نابرابری برای هر انسانی آغاز می شود و تعطیلی آن به معنی تعطیلی سیالیت در مبارزه و یکسویه نگری به مسائل اجتماعی است.
جنبش فمنیستی بایستی هر روز بیش از روز پیش قوی تر شده و گسترش یابد. چرا که در فردای تغییر حاکمیت یک جنبش فمنیستی ضعیف امکان تحمیل خواستگاههای خود به حاکمیت تازه را نخواهد داشت.
مسئله دیگری که عموما در مباحثات نظری مطرح می شود، بحث حقوق ویژه در جامعه برای تعمیق برابر حقوقی زنان با مردان است. بحثی که در جامعه روشنفکری فارس با انحصار مردانهء آن، بحث کم رنگی است. متاسفانه بخشی قابل توجهی از روشنفکران جامعه فارس بر این تصورند که با به اجرا در آوردن حقوق برابر شهروندی، حقوق برابر زنان با مردان نیز تامین خواهد شد. اما این تفکر با واقعیتهای موجود در تناقض است. روشنفکران فارس توجه ندارند که حتی در اورپا و امریکا با وجود اینکه حقوق برابر شهروندی در این کشور ها به اجرا گذاشته شده است، زنان نتوانسته اند به حقوق برابر با مردان دست پیدا کنند. تا جائی که حتی در کشور سوئد زنان برای احیاء برابر حقوقی در عرصه های مختلف حزب سیاسی خود را به نام "ابتکار فمنیستی" تاسیس کرده اند. حزبی که البته در انتخابات اخیر سوئد نیز با موفقیتی روبرو نشد.
این در حالی است که جنبش فمینیستی در ایران با اتکا به چالش جهانی زنان و با تاکید به کنوانسیونهای بین المللی در خصوص حقوق زنان، که در واقع قوانین ویژه برای جامعه جهانی است، میتوانند مبارزه خود را عمق بیشتری ببخشند. زنان با تصویب هر قانونی که در راستای احیای برابری آنان باشد، در واقع بخشی از زنجیرهای اسارت و نابرابری خود را سست تر می کنند.

سوآل بعدی در مقابل فمنیسم آذربایجانی اینست که؛ آیا سیاسی شدن جنبش زنان شیوه مناسبی در پیشبرد فمنیسم در آذربایجان است؟ متاسفانه، هر حرکت مستقل در جامعه استبداد زده خواه ناخواه به یک پدیده سیاسی تبدیل می شود. چرا که مستقل از دستگاه استبدادی عمل میکند. اما به باور من جنبش فمنیستی جنبشی سیاسی نیست، هر چند که مبارزهء زنان در واقع مداخله مستقیم در سیاست نیز هست. اتفاقاً در همین جاست که سیالیت فمنیسم از زاویه رنگارنگ بودن آن بیشتر هویدا میگردد. فمنیستهای چپ، مبارزه سیاسی را با مبارزه اجتماعی چنان در می آمیزند که گویی تفاوتی در این میان نیست. فمنیسم در واقع بخش جدایی ناپذیری از جنبش عدالت خواهانه و انسانگرایانه ایست که در یک رابطه تنگاتنگ نسبت به همدیگر قرار دارد.

اما فمنیسم آنچنانکه گفتیم لزوما سیاسی نیست. بلکه فمنیسم، به باور من، فمنیستها بایستی چنان عمل کنند که مفهوم فمنیسم، انسان دوستی، عدالت جویی، برابری طلبی، همبستگی اجتماعی و بهره مندی از زندگی را تداعی کند تا نه زنان و نه مردان برای نزدیکی به آن واهمه ایی به خود راه ندهند.
فمنیسم آذربایجانی، همچون جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان، طرفدارشیوه های مسالمت جویانه و جانبدار صلح بوده و مخالف اعمال هر نوع خشونتی است. متاسفانه طبع جوامع عقب مانده در تحولات عظیم اجتماع، اقتصادی و سیاسی، طبع نسبتاً خشنی است. در واقع آذربایجان از سوی قدرتهای ارتجاعی و نژادپرست زیر تهدید امنیتی و نظامی قرار دارد. سرکوب خشن قیام مسالمت آمیز مردم آذربایجان در 22 می سال گذشته، حکایت تلخی از این نو تهدید هاست. اما فمنیسم آذربایجانی، براساس آنچه که تمایلات خلق آذربایجان از آن استنباط می شود، تمایلی صلح دوست و دوری از خشونت است. این نیز یکی از خصائل عمدهء فمنیسم آذربایجانی است.
البته آمار ارائه شده در خصوص اعمال خشونت علیه زنان در ایران بشدت بالاست. "طبق آماری که در کشور وجود دارد، 66 درصد خانواده‌‏های ایرانی خشونت خانگی را تجربه کرده‌‏اند و 30 درصد آنها نیز تحت خشونت‌‏های فیزیکی‌‏ حاد و جدی قرار گرفته‌‏اند." (2) لذا مبارزه با خشونت علیه زنان یکی از بخشهای جدی چالش فمنیستی در جامعه آذربایجان را نیز شامل می شود. مبارزه برای از میان برداشتن خشونت علیه زنان، یکی از بنیادهای مبارزه زنان علیه خشونت است.
از سوی دیگر، طبق آمار جمعیت سازمان ملل در ایران، یعنی از زبان خود رژیم حاکم می خوانیم که؛" در زمینه بهداشت باروری پیشرفت‌‏های زیادی صورت گرفته و نرخ تولد نوزاد برای هر 100 زن، به حدود 28 رسیده است... نرخ پیشگیری و استفاده از داروهای ضد بارداری از 64 درصد به 78 درصد رسیده است که این موضوع نشان‌‏دهنده رشد برنامه‌‏های بهداشت باروری است."
اما در همین گزارش باز می خوانیم که؛" برخی مناطق مثل سیستان و بلوچستان, زاهدان و غیره از نظر بحث بهداشت باروری وضعیت خوبی ندارند و باید برنامه‌‏های کشوری در این مناطق کیفیت بهتری داشته باشند." (3)
طبق این گزارش زنان در مناطقی که از نظر اتنیکی، غیرفارس هستند و برای نمونه بلوچستان در این گزارش، از امکانات بهداشتی مساوی با دیگر بخشهای کشور برخوردار نیستند. به عبارت دیگر زن غیر فارس در ایران، در قسمت بلوچستان، کردستان، اهواز و بالاخره آذربایجان از نقطه نظر رسیدگی به امر بهداشت از وضع نابسامانی برخوردار است و این معضل تلاش متحد زنان برای بهبود در این زمینه را طلب می کند.
"در حال حاضر دوسوم بزرگسالان بی‌‏سواد دنیا را زنان تشکیل میدهند‌‏." این نیز بخشی از همان گزارشی است که پیش از این به بخشهای دیگر آن اشاره کردم. اما تصورش را بکنید که در صد بیسوادی زنان در ایران کدامین مناطق ایران را شامل میشود؟ آیا غیر از بلوچستان، کردستان، اهواز، ترکمنستان و آذربایجان را شامل می شود؟ تحصیل به زبان مادری برای 40 ملیون انسان در ایران ممنوع است. حدوداً اغلب زنان بزرگسال ایران به دلیل داشتن زبانی غیر از زبان فارسی اساساً بی سواد هستند. سیاست نژاد پرستانه حاکم بزرگترین ضربه را به با سوادی در میان ملیتهای غیرفارس ایران زده است. آماری که در حدود 65 درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهد. فمنیسم جنبشهای متعلق به ملل غیر فارس در ایران، وظیفه سنگنین مبارزه با بی سوادی را نیز در این مناطق به دوش می کشد.

نتیجه اینکه؛
آرمان فمینسم برابری کامل زنان با مردان در تمامی عرصه های زندگی است. اما تحقق این آرمان نه به زور، نه با تکیه به شعارهای دهان پرکن، نه با افراطی گری و نه با طرح شعارها بدون توجه به جغرافیای سخن، ممکن نیست. بلکه دقت نظر در دریافت ضرورتهای چالش فمنیستی با یک درک رئال بدور از کینه توزیهای معمول در جوامع عقب ماند بایستی صورت گیرد. بنیاد اندیشه فمنیستی بایستی بریک دینامیسم سیال استوار باشد. فمنیسم آذرباریجانی با درک معیارهای شناخته شده جهانی، بایستی منطقه ایی عمل کند تا بتواند بیشترین تاثیر را در رشد جنبش فمنیستی داشته باشد. استفاده از مفاهیم خشونت آمیز ضد مرد و رادیکالیسم غیر قابل فهم چه بسا زیانهای قابل توجهی به جنبش زنان و اتحاد عمل آنان وارد کند. فمینسم اساساً بر بنیاد اومانیسم استوار است و لذا بایستی از هر نوع ضدیت کور، سطحی نگری و کلی گویی پرهیز کند.
فمنیسم آذربایجانی، جنبشی است علیه استبداد،علیه شونیسم و نژادپرستی در ایران، علیه اعمال خشونت بر زنان و علیه بی سوادی و بی امکانی بهداشتی زنان. جنبش فمنیستی جنبشی است برای بیداری زنان و در اتحاد عمل آنان خود را تعریف می کند.
   
------------------------------------------------------------------
گزارش ها:
1-   www.ahmadnia.net
2- www.iftribune.com
3- www.iftribune.com