به مناسبت ترجمه نمایشنامه اما اثر هاوارد زین به زبان فارسی
بزرگداشت اِما گلدمن: آنگونه که من زیستم
گروه تئاتر اگزیت - شیرین میرزانژاد
•
اما گلدمن؛ آنارشیستی که از اولین مدافعان آزادی بیان، کنترل جمعیت، برابری و استقلال زنان، و سندیکاها بود. هاوارد زین پس از خواندن کتاب «یاغی در بهشت»، بیوگرافی اما گلدمن، به عنوان یک مورخ با مدرک دکترا، متعجب شد که چطور در طول تحصیلاتش هرگز دربارهی اما گلدمن چیزی نخوانده است. «این زن باشکوه اینجا بود، این فرد آنارشیست، فمینیست، تندخو و عاشق زندگی.»
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲ خرداد ۱٣۹۶ -
۲٣ می ۲۰۱۷
۲۷ ژوئن زادروز اما گلدمن (۲۷ ژوئن ۱۸۶۹- ۱۴ می ۱۹۴۰) است؛ آنارشیستی که از اولین مدافعان آزادی بیان، کنترل جمعیت، برابری و استقلال زنان، و سندیکاها بود. هاوارد زین پس از خواندن کتاب «یاغی در بهشت»، بیوگرافی اما گلدمن نوشتهی ریچارد درینون، اتوبیوگرافی اما گلدمن «آنگونه که من زیستم» را مطالعه کرد. او به عنوان یک مورخ با مدرک دکترا، متعجب شد که چطور در طول تحصیلاتش هرگز دربارهی اما گلدمن چیزی نخوانده است. «این زن باشکوه اینجا بود، این فرد آنارشیست، فمینیست، تندخو و عاشق زندگی.» زین «آنگونه که من زیستم» را به عنوان تکلیف کلاسی شاگردانش قرار داد که به گفتهی او «آن را بسیار دوست داشتند. آنها در گلدمن همان چیزی را یافتند که من یافته بودم: روحیهی آزاد، جسور، ایستاده در مقابل مقامات، نترس و همانگونه که عنوان کتاب میگوید، زندگی خود را میزیست، همانگونه که خود میخواست، نه آنگونه که قوانین و قواعد و مقامات میگفتند.» زین به استفاده از نوشتههای او در کلاسهایش ادامه داد و نمایشنامهای نیز دربارهی او با نام «اِما» نوشت.
متنی که در زیر میآید بریدهای از فصل ۱۰ کتاب «هاوارد زین صحبت میکند» با عنوان «اما گلدمن، آنارشیسم و مقاومت در برابر جنگ» است که هاوارد زین در آن مسئلهی هِیمارکت را که به عنوان «مِیدِی» از آن یاد میشود بازگو میکند؛ حادثهای که منجر به پایبندی مادامالعمر گلدمن به کنشگری شد.
«من نمایشنامهای دربارهی اما گلدمن نوشتم و باید تصمیم میگرفتم. زندگی او طولانی و پربار بود و همیشه در یک اثر هنری این مشکل وجود دارد که کدام بخش را شامل شود و کدام را شامل نشود. او زندگی سرشاری داشت، از این رو من کار را با او به عنوان دختر نوجوان مهاجری در روچستر نیویورک که در کارخانهای کار میکرد شروع کردم. در سال ۱۸۸۶ در زمان مسئلهی هیمارکت جهشی در آگاهی سیاسی او رخ میدهد. چند نفر از شما دربارهی مسئلهی هیمارکت میدانید؟ من همیشه رایگیری میکنم تا مجبور نشوم آنچه که همه میدانند را بازگو کنم. البته مشکلی با بازگو کردن آنچه مردم میدانند ندارم—بالاخره ما همه نیاز داریم که برایمان یادآوری شود! دوباره و دوباره. مسئلهی هیمارکت در دل مبارزات سراسری در کشور برای هشت ساعت کار روزانه اتفاق افتاد.
اعتصاب کارگران شرکت کشاورزی بینالمللی در شیکاگو در جریان است. پلیس وارد میشود. صحنهای عادی است: پلیس در برابر اعتصابکنندگان. اما پلیس به سوی اعتصابکنندگان شلیک کرده و تعدادی از آنان را به قتل میرساند. در آن زمان شیکاگو مرکز مهمی برای فعالیتهای رادیکال و گروههای آنارشیستی بود. آنارشیستها یک تجمع اعتراضی در میدان هیمارکت ترتیب میدهند. تجمعی مسالمتآمیز است، اما پلیس به سوی جمعیت یورش میبرد، یک بمب در میان نیروهای پلیس منفجر میشود، یک حملهی تروریستی. هیچکس نمیداند که چه کسی بمبگذاری کرده است. اما وقتی یک حملهی تروریستی اتفاق میافتد، دیگر مهم نیست که میدانید یا نمیدانید. باید کسی را تعقیب کرد. پلیس باید کسی را پیدا کند. به همین خاطر هشت نفر از سران آنارشیست در شیکاگو را پیدا کردند. هیچ کس نمیتواند بمبگذاری را به آنها نسبت دهد، اما بالاخره آنارشیست هستند. ما قوانین توطئه را داریم. قوانین توطئه بسیار جالبند. با قانون توطئه میتوانید هر کس را به هر چیزی متهم کنید. لازم نیست کاری کرده باشید تا در دادگاه سیاسی توطئه در جایگاه متهم قرار گیرید. از این رو به سرعت این هشت نفر را به جرم توطئه برای قتل محکوم به اعدام میکنند. اِما گلدمن از این موضوع مطلع است. کار به دادگاههای عالی میکشد. سیستم قضایی آمریکا سیستم شگفتانگیزی است. هنگامی که خطایی فاحش در سطوح پایینتر رخ میدهد، غلبه بر آن در دادگاههای عالی اغلب بسیار دشوار است، چرا که دادگاههای عالی خود را در رسیدگی به موضوعات محدود میسازند. آنها میگویند:«هیئت منصفه و قاضی حقایق این پرونده را در نظر گرفتهاند، پس تنها موضوعی که باید به آن بپردازیم جزئیات حقوقی است و ما نمیتوانیم حقایق را نادیده بگیریم.» به هر حال، دیوان عالی ایلینوی حکم را تایید کرد.
مسئلهی هیمارکت تبدیل به موضوعی جهانی شد. یکی از آن موضوعاتی بود که ذهن مردم آگاهی را که بیعدالتی را میدیدند به خود مشغول کرد. ما در دوران خود بسیاری از این موضوعات را داشتهایم: رزنبرگها [۱]، مومیا ابوجمال [۲]، و تمام پروندههایی که تبدیل به حرکتهای جهانی شدند. مسئلهی هیمارکت هم اینگونه بود. جورج برنارد شاو در تلگرافی به دیوان عالی ایلینوی اعلام کرد:«اگر ایالت ایلینوی باید هشت نفر از شهروندانش را از دست بدهد، بهتر است این هشت نفر از اعضای دیوان عالی ایلینوی باشند.» این هم کمکی نکرد. چهار نفر از آنها به دار آویخته شدند و هنگامی که خبرش منتشر شد و به گوش اما گلدمن رسید، او را تا سرحد خشم برانگیخت. او کمی بعد روچستر را ترک کرد، خانوادهاش را ترک کرد، همسرش را ترک کرد، همسری که در سن پایین برایش در نظر گرفته شده بود. او به نیویورک رفت و به گروه کوچکی از آنارشیستها پیوست.
پا نویس ها:
[۱] جولیوس و اثل رزنبرگ شهروندان آمریکایی بودند که به جرم جاسوسی برای شوروی در سال ۱۹۵۳محکوم به اعدام شدند.
[۲] مومیا ابوجمال در سال ۱۹۸۱ به اتهام قتل یک افسر پلیس بازداشت و زندانی شد ولی به دلیل روشن نبودن موضوع، پروندهٔ قضایی او تا ژانویه ۲۰۱۲ در انتظار اعدام بود. او به عنوان "شاید بهترین و شناخته شده زندانی در ردیف مرگ در جهان" توسط روزنامه نیویورک تایمز شناخته شد. او در ژانویه ۲۰۱۲ از انتظار اعدام حذف شد و اکنون همچنان در زندان به سر میبرد.
ترجمه فارسی نمایشنانه اما اثر هاوارد زین در کتابخانه اینترنتی رایگان گروه تئاتر اگزیت در اختیار علاقمندان می باشد:
www.yumpu.com
|