دو سروده ی پاییزی


یوسف صدیق


• ذهنم را می کاوم
و در میدان مه گرفته ی معنا،
به تو می رسم. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۶ مهر ۱٣۹۵ -  ۷ اکتبر ۲۰۱۶


 


(۱)

ذهنم را می کاوم
و در میدان مه گرفته ی معنا،
به تو می رسم.
می پرسی: تو کیستی ! ؟
سقوط صدا در دهانم،
صدای سقوط در گلویم.
واژه ها هویت گمشده ی خود را می جویند
برگریزان الفبا را پایانی نیست.
پاییز، نام دیگر شعر است.


(۲)

زیبایی ات از دور هم قلبم را می‌‌لرزاند.
حتا وقتی‌ پناه می‌‌برم به خیال ات.
حتا وقتی پاییز
زمزمه‌های رنگین‌اش را در گوش ‌ام نجوا می‌‌کند
و من به آرامی یک برگ
از شاخه‌های تمنا فرو می‌‌افتم.
زیبایی ات از دور هم
دست بر سر ساعت‌های ژولیده‌ام می‌‌کشد.