پرکاریا و چالش طبقاتی
گای استندینگ By Guy Standing


گودرز اقتداری


• گای استندیگ در مقاله پروکاریا و چالش طبقاتی از ظهور، عملکرد و رابطه طبقه ی جدید با پرولتاریای سنتی سخن می گوید. نویسنده براین نظر است که طبقه جدید که وی آن را «پروکاریا» می خواند جای پرولتاریا را می گیرد و این «پروکاریا» است که در کانون تحول آتی قراردارد. او می گوید «پروکاریا» هفت گروه مختلف را نمایندگی می کند که بیشترشان به نحوی با تولید، توزیع و یا سیستم دولتی ارتباط دارند و در عین حال از جهان بینی و خودآگاهی ویژه بهره می برند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ شهريور ۱٣۹۵ -  ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۶


دربطن تحولاتی که به سرعت در جریان است طبقه جدیدی در حال تولد می باشد. گای استندیگ در مقاله پروکاریا و چالش طبقاتی از ظهور، عملکرد و رابطه طبقه ی جدید با پرولتاریای سنتی سخن می گوید. نویسنده براین نظر است که طبقه جدید که وی آن را «پروکاریا» می خواند جای پرولتاریا را می گیرد و این «پروکاریا» است که در کانون تحول آتی قراردارد. او می گوید «پروکاریا» هفت گروه مختلف را نمایندگی می کند گرچه نه همه انها در تعاریف مارکسی و یا وبری یک طبقه هستند اما بیشترشان به نحوی با تولید، توزیع و یا سیستم دولتی ارتباط دارند و در عین حال از جهان بینی و خودآگاهی ویژه بهره می برند. از نگاه نویسنده یکی از ویژگی های «پروکاریا» این است که حتی وقتی مزد نمی گیرد برای بقای خود کار می کند. بخش نخست مقاله ی «پروکاریا و چالش طبقاتی» به قلم گای استندینگ استاد مطالعات توسعه در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن و دبیرکل سابق برنامه امنیت اجتماعی اقتصادی سازمان جهانی کار را می خوانید:

پیشگفتار

اقتصاد دنیا در میانه ی نوعی تغییرات جهانی قرار دارد که باخود ساختار طبقاتی جدیدی را در جهان پدید می اورد. طبقه توده ای جدیدی، پرکاریا، در حال شکل گیری است که با خصلت هایی از جمله بی اطمینانی و نا امنی مزمن تعریف شده است. گرچه پرکاریا هنوز طبقه ی در حال فرم گیری است، از درون اما منقسم است و در یک هدف متحد و آن نفی همه سنت های سیاسی در ساختار موجود است. برای انکه پرکاریا به صورت یک طبقه نمود یابد اما نیاز دارد از شکل یک انقلابی نوزاد متولد ۲۰۱۱، به طبقه ای برای خود رشد نماید که قدرت دگرگونی را داشته باشد. این رشد نیازمند گذر از چالش هایی برای توزیع توان و امکانات کلیدی برای یک زندگی مرفه در یک جامعه موفق در قرن بیست و یکم است، نه فقط ابزار تولید، بلکه امنیت اجتماعی اقتصادی، کنترل زمان، فضای مناسب، علم و دانش، معلومات تجاری و سرمایه مالی.
هر دگرگونی اجتماعی، ساختار طبقاتی خودش را هم اعمال می کند، حتی اگر به صورت رونمایی بر طبقه قدیمی باشد. در حال حاضر ما در میانه دگرگونی گلوبال هستیم که به روایت کارل پولانیی دگردیسی بزرگ نام گرفته بود. همزمان اما از میان سازندگی دردناک سیستم بازار چهانی هم در میگذریم که پولانیی از پدید امدن اقتصاد بازار ملی و جاسازیش در ساختار اجتماعی سخن می گفت.   
در حالی که در قرن بیستم پرولتاریا، منبع مرکزی طبقه کار در حال رشد آن زمان و پیشگام تحولات سیاسی و اجتماعی هم بود، و اما در دهه ٨۰ میلادی اندازه، توان و نگاه مترقی برای دستیابی به آن هدف متعالی را دیگر از دست داده بود. پرولتاریا نیروی بهینه برای دهه های بسیار بود ولی سرانجام به خاطر تمهیدات کارگری خود از حرکت باز افتاد، چرا که تا حدامکان به دنبال افزایش نیروی کار بود و ارتباط مستقیم حقوق اجتماعی و اقتصادی به آن. در دهه های میانی قرن بیستم، سرمایه، اتحادیه های صنفی، و احزاب کارگری و سوسیال دموکرات ها به توافق رسیده بودند که باید جامعه و رفاه دولتی به محوریت طبقه کارگر، با اکثریت پرولتاریایی که به دنبال ثبات وضعیت کارگران و منافع وابسته به آن ساخته شود. برای پرولترها وضعیت مشخص تر بود، عدالت برای کارگران نه فرار از کارگران. ساختار طبقاتی در چنان شرایطی به آسانی قابل توضیح و تعریف بود، درشرایط بورژوازی از نوع کارفرمایان، مدیران و کارکنان فنی و متخصصان حقوق بگیر که در مبارزه با پرولتاریایی بودند که درمیانشان ستون فقرات جامعه را تشکیل می داد.

پرکاریا از خاکستر ظهور می کند

امروزه ولی ساختار طبقاتی کاملا متغیری در حال شکل گیری است، که به طور خلاصه هفت گروه مختلف را نمایندگی می کند گرچه نه همه انها در تعاریف مارکسی و یا وبری یک طبقه هستند. بیشترشان به نحوی با تولید، توزیع، و یا سیستم دولتی ارتباط دارند و در عین حال از جهان بینی و خودآگاهی ویژه بهره می برند.
در سطح زیرین گروه هایی که خصلت و شکل قابل تعریف طبقاتی دارند زیرطبقه ای هم قابل شناسایی است، لمپن پرکاریا هایی که بطور غمگنانه ای در خیابان ها غوطه می خورند و با بینوایی می میرند کسانی که از جامعه اخراج شده اند، نماینده ای ندارند و در اقتصاد موجود هیچ نقشی ندارند به جز انکه به جان انها که در درون آن هستند وحشت ببارند. ما می توانیم انها را انکار کنیم و کنار بگذاریم، گرچه برخی شان این پتانسیل را دارند تا وقتی که بخواهیم ازآنان برای تظاهرات توده ای استفاده کنیم.
گروه های طبقاتی بالایی بر اساس درامدشان به تنهایی تعریف شدنی نیستند، اما براساس متوسط درامدشان قابل طبقه بندی هستند. در بالاترین سطح این سازه نوین پلوتوکرات ها هستند، تعداد محدودی ابر شهروندانی با درآمد های نجومی که بیشترشان غیرعادلانه به دست امده است و عموما دارای قدرت غیررسمی بیشمار که به مراکز و سرمایه های مالی مرتبطند. آنها منفک از سیستم دولت-ملت هستند، عمدتا با چندین گذرنامه از کشورهای مختلف؛ بیشتر قدرتشان اما از نفوذ در و دستکاری به درون سیستم سیاسی به دست امده است، از طریق نمایندگان و به دنبال لابی و کمک مالی به سیاستمداران و احزاب سیاسی همراه با تهدید به بیرون کشیدن سرمایه شان از بازار مالی میزبان مگر آنکه قوانین به سود منافعشان تغییر کنند.
در سطح پایین تر، یک بخش از خبرگان قرار دارند که بازهم در بسیاری موارد با طبقه بالاتر خصلت مشابه دارند، گرچه اینها عموما شهروندی همان کشور را دارند. این دو طبقه در عمل نقش طبقه حاکمه را بازی می کنند و از هژمونی در تمام امور برخوردارند. آنها در واقع دولت نئولیبرالی را مشترکا اداره می کنند و متکی به سیستم مالی و نمایندگان اداری خود برای تضمین حفظ شرایط موجود و هدایت قوانین در جهت منافع خویش تلاش می نمایند.
در زیر انها حقوق بگیران قرار دارند، قشری با امنیت کاری دراز مدت، گاها با حقوق بالا و منافع و پاداش و درآمد های غیررسمی کمپانی های بزرگ. بعضی از انان در بوروکراسی دولتی و در خدمت شرکتهای بزرگ اشتغال دارند. نکته اساسی در شناخت این گروه انست که بخش دائما در حال افزایشی از درامد و حقوق و امنیت مالیشان را به صورت سهم از مشارکت سازمانشان در سیستم بزرگتر دریافت می کنند. هم ازاینروست که از ثابت بودن و حتی کاهش دستمزد ها حمایت می کنند تا انجا که نتیجه اش افزایش بازده سهامشان از خارج باشد. همین نکته است که باعث می شود نتوان آنها را با قشرهای زیرینشان یکی دانست و در یک طبقه با هم مخلوط کرد.
با خصوصی سازی های بخش عمومی و ملی، و با برون سپاری و ارسال کار به ماوراء بحار وسیله شرکت های بزرگ چندملیتی و سازمان های دولتی طبقه حقوق بگیران دائما در حال آب رفتن است و بسیاری در درون آن نگرانند که سرانجام به پرکاریا سقوط خواهد کرد که به زودی به آن خواهیم پرداخت. قشر حقوق بگیران گرچه در بسیاری کشور ها از بین می روند و کوچکتر می شوند، اما این قشر مقاومت می کند و به نوعی به طبقه متوسط خواهد پیوست. بسیاری اما در ان امید و انتظار دارند که به قشر خبرگان در طبقه بالاتر صعود کنند.
گروه دیگر قشری است که من آنان را «پروفسیان» نام گذاشته ام، گروه درحال رشدی از حرفه ای ها و متخصصین که بیشتر به عنوان کنتراکتور، مشاور به خوداشتغالی و کارهای مشابه می پردازد. آنها گاهی درامد های بالا دارند ولی در حاشیه و مرز و لبه خطر زندگی می کنند و دائما در معرض بی اخلاقی ها و شکستن قانون و اخراج از حوزه امنیت جامعه قرار دارند. تعدادشان روبه افزایش است همانطور که منطقه نفوذشان و دستخطشان بر گفتمان اجتماعی و تصویر عمومی محسوس تر از پیش می شود. احمقانه است که آنها را عضوی از یک طبقه واحد بشناسیم، چرا که در عمل کارآفرین هم هستند که تولیدات خود را می فروشند و از این رو خصلتا قدرت کارگری را هم دارند.
در سطح زیرین، از نظر متوسط دستمزد همان طبقه سنتی پرولتاریاست که در همه جهان درحال ریزش و کوچکتر شدن است. وراث ان طبقه ادامه می دهند اما توان سابق را ندارند تا بتوانند خواسته های خود را به سپهر سیاسی موجود تحمیل نمایند و یا حتی باعث وحشت سرمایه داران شوند تا به خواست های ایشان تمکین کنند. دولت های رفاه اجتماعی و رژیم های برپایه ی به اصطلاح حقوق کارگران برای تامین انها ساخته شده بودند ولی نه برای طبقات زیرین ایشان در ساختار طبقاتی.
این اصل آخر تاثیرات غریبی بر طبیعت مبارزه طبقاتی و اختلافات در دوران اخیر داشته است. در قرن بیستم، پرلتاریا هرچه بیشتر شاهد ازدست دادن منابع قابل اعتماد بود، چرا که بخشی از درامدشان دائما به سود از سرمایه به صورت منافع غیر دستمزدی انتقال می یافت. مهمترین نشانه این اصل درامدی است که به کارگران باصطلاح پرولتاریا از حقوق تامین اجتماعی حاصل می گردد که در سهام موسسات مالی سرمایه گذاری شده است و قرار است سالها حقوق بازنشستگی آنها را پرداخت نماید. از این رو بسیار دشوار خواهد بود که پرولتاریا را همچنان طبقه انقلابی و خواستار تحول تصور کنیم وقتی که نمایندگان شان از همه مهمتر اتحادیه ها حق و حقوقشان را به منافع سیستم سرمایه داری سپرده اند.

پرکاریا تعریف می شود

در هر حال درست در قشر پایین تر از نظر متوسط درامد است که پرکاریا به سرعت در حال شکل گیری است. برخی از ناظران معتقدند که عدم ثبات نوعی شرایط اجتماعی است. گرچه این فرض درست است ولی شرط اجتماعی فاعلیت انسانی ندارد. پرکاریا طبقه ای در حال تولد است و ما می توانیم به مرور آن را بادقت هرچه بیشتری تعریف کنیم. چنانچه بزودی بحث خواهیم کرد یک خصوصیت ویژه دارد که آن را در مرحله تحول اجتماعی گلوبالیزاسیون و چالش هایی که پیش رو دارد، به یک طبقه محوری تبدیل کرده است.
پرکاریا رابطه متمایزی با امر تولید دارد و این خصلتی است که بیشتر ناظران بر آن تاکید می کنند. اساسا "کار" در این قشر ناپایدار است و ثابت و تمام وقت نیست. از این رو بیشتر گاه بگاه است و غیررسمی، قراردادی، نیمه وقت، خود-اشتغالی، و پدیده جدید رو برشد کارآفرینی شبکه ای معروف به کار جمعی است (نمونه اوبر و لیفت).
این شیوه کار های انعطاف پذیر یا باصطلاح «فلکسیبل» در سراسر دنیا در حال رشد و گسترش است. آنچه کمتر مورد توجه قرار می گیرد این است که پرکاریا باید هر چه بیشتر کار کند و درصد بیشتری از سهم تولید را بردوش بگیرد تا بتواند خود را قابل عرضه در بازار کار حفظ نماید. این امر باعث می شود که وی هرچه بیشتر استثمار شود چه در جریان کار و چه حتی وقتی که کار نمی کند و مزد نمی گیرد، و این اصلی است که پرکاریا را از پرولتاریای سنتی کاملا متمایز خواهد کرد.
سرمایه جهانی و سیستم اداری که به آن خدمت می کند پرکاریای هرچه بزرگتری را طلب می کنند و به همین دلیل آن را طبقه درحال تولد می نامیم و نه زیر مجموعه ای از یک طبقه. در حالیکه سرمایه صنعتی ملی بیشتر مایل است که پرولتاریای سنتی و جا افتاده را تقویت کند و طبقه کار ثابت و مستدامی را با زندگی امن و قابل پیشبینی داشته باشد، سرمایه گلوبال از وجود پرکاریا با همه بی ثباتی و نا امنی در زندگی بیشتر استفاده می برد. این تفاوت های عمده مابین پرولتاریا و پرکاریا باعث شده است که گروه بندی انها در کنار هم به صورت یک بلوک را، به دلایل تحلیلی، بیشتر به یک تصویر تخیلی تبدیل نماید.
پرکاریا همچنین دارای رابطه ویژه ای با تولید است، بدین منظور که اصولا و تماما بر مزد بگیری استوار است که معمولا دارای فراز و نشیب های زیادیست و هیچگاه امنیت شغلی و درامد مطمئنی را نوید نمی دهد. بازهم تکرار باید کرد که برخلاف پرولتاریای قرن بیستم که به دلیل نا امنی شغلی توانسته بود نوعی تامین اجتماعی را به سیستم تحمیل نماید، پرکاریا دائما در معرض بی ثباتی مزمن از منظر کار و درامد است و همراه با زندگی نا مشخص در برابر ناشناخته هاست.
پرکاریا همچنین رابطه ویژه ای با سیستم اداری دارد، چرا که از دیگران حقوق بسیار کمتری دارد، و بطور بنیادی با نا امنی در حقوق فردی هم روبروست. این شاید اولین بار در تاریخ است که دولت ها دائما و بطور سیستماتیک در حال انکارحقوق فردی شهروندان خود هستند. بیش از پیش و نه فقط مهاجرین بلکه مردم عادی به شهروندان درجه دو با حق و حقوق محدودتر در اعماق زندگی مدنی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی نزول می کنند. آنها با انکار حقوقی روبرو هستند که هانا آرنت آن را "حق به داشتن حقوق به مثابه جوهره مناسب شهروندی" تعبیر می کند.
یک موضوع کلیدی برای درک پرکاریا آن است که از خصوصیات عمده اش در سمت تقاضا و درخواست کردن است و به نوعی در انتظار دریافت کمک بودن چه به صورت اعانه از سوی دولت ها و یا کمک از سوی بنگاه های غیر انتفاعی و خیریه که اورا نمایندگی می کنند. برای فهمیدن پرکاریا و طبیعت وی در مبارزه طبقاتی این نکته مهمتر از شیوه کاریابی و رابطه بی ثبات او با کار است. و در نهایت ویژگی متمایز او آگاهی طبقاتی وی است، و آن احساس قوی نا امیدی از وضعیت موجود و محرومیت های نسبی است که با آن دست بگریبان است. این عواقب منفی دارد، و همزمان هم می تواند جنبه انقلابیِ تحول خواهانه هم داشته باشد که او را در میان کار و سرمایه قرار دهد. گرچه احتمال کم دارد که آگاهی کاذب به او در جریان کار لطمه بزند، چرا که در عمل از او نسبت به هیچ طرف احساس وفاداری و تابعیت بروز نمی کند. برای پرکاریا، کار وسیله است برای ادامه حیات و نه تعریف کننده مفهوم زندگی. گویی بیگانگی با کار بخشی از طبیعت است.
از ان مهمتر انکه این اولین طبقه در تاریخ است که برایش طبیعی است که دانش و تحصیلاتی بسیار والاتر از شغل و درامدی که در انتظار اوست داشته باشد و مجبور باشد به کار مادون خود تن دهد. گرچه این شرایط بیگانگی و عدم ثبات کار را راحت تر می کند و اما بدیهی است که عدم توازن وضعیت حقیقی و حقوقی باعث نا کامی و سرخوردگی عمیق و عدم امید به آینده می شود و درونی شدن خشم از اینکه جامعه و زندگی هیچ گاه به سمت بهبود شرایط پیش نخواهد رفت.
اما در ارتباط با آگاهی موضعی می توان دید که چرا بالفعل پرکاریا به طبقه خطرناک جدیدی تبدیل می شود، و شرایط سیاسی سنتی موجود را رد می کند، و همزمان ادعاهای کارگری را به همان شدت آرمان های نئولیبرالی تکذیب می نماید و احزاب سوسیال دموکرات را هم همراه با محافظه کاران دموکرات مسیحی در یک سبد دفع می کند. اما خطرناک هم هست چرا که یک طبقه نیست و ازدرون هم با خود در جنگ است و از سه سو با محرومیت های نسبی خویش که سه شکل پرکاریا را در سه مشخصه تعریف می نماید در تضاد است.

سه نمونه متفاوت پرکاریا

نمونه اول شامل خانواده هایی است که از طبقه کار سنتی بیرون افتاده اند، عمدتا با تحصیلات کم که سعی دارند دلیل ناکامی هاشان و تبعیض ها را ناشی از گذشته از دست رفته ببینند چه واقعی باشد و چه مجازی. در نتیجه انها گوش شنوایی برای پوپولیست های ارتجاعی و دست راستی دارند و آماده اند که بخش های دوم و سوم پرکاریا را هم مقصر اصلی گرفتاری های کنونی خود بدانند. آنها را گاهی "آتاویست" هم می نامند. یک خصلت ایشان آنست که به کاریزما عکس العمل نشان می دهند و از این رو همین بخش از پرکاریاست که بیشتر به سمت راست متمایل می شود، بعضا بدین دلیل که یک برنامه پیشرویی وجود ندارد که به سوی انها تمایل یافته و موثر بوده باشد، برنامه ای که به ایشان امید و شوق ارائه کند به جای انکه بر ترس و بیم و نا امنی اجتماعی انان سرمایه گذاری نماید.
نمونه دوم از مهاجرین و اقلیت هایی تشکیل می شود که همیشه با حس تبعیضات نسبی روبرو هستند چرا که در عمل حضور چندانی ندارند، ظاهرا بی خانمانند و حس تعلقی ندارند. آنها را می توان به عبارتی "نوستالژیک" نامید. از نظر سیاسی آنها عملا پاسیو هستند و در نزاع سیاسی خود را خارج از سیستم می بینند و این حالت ایزوله را هم حفظ می کنند تا زمانی که حس کنند خطری انها را تهدید می کند آن وقت عصبانیت گروهی شان فرصت ظهور می یابد. این اتفاق در باصطلاح حلبی اباد های اطراف استکهلم در آغاز ۲۰۱٣ و در تاتنهام لندن در ۲۰۱۱ و در سایر اغتشاشات در مناطق مهاجر نشین کشور های اروپایی بسیار دیده شده است.
سومین نمونه پرکاریا از تحصیل کرده هایی تشکیل می شود که همانگونه که قبلا گفته شد خارج از سطح شایسته تحصیلاتشان به کارهای غیر معمول می پردازند، درحالیکه فرصتی نمی یابند که برای زندگی سخت، تبعیض واقعا موجود نسبت به ایشان و ناامیدی نسبت به اینده روایت کاملی را تبیین نمایند. می توان انان را بوهیمی و غیر متعارف نامید، اما ازآنجا که بالقوه بخش تحول خواه و دگرگون ساز پرکاریا هستند، به عبارت دیگر پیشتاز، آنها از همه بیشتر اماده هستند که به بخش پیشرو و مترقی تبدیل شوند.
ملاحظه ای در درون سه نمونه می توان دید که بیشتر انها برنامه های سیاسی واقعا موجود در قرن بیستم را رد می کنند، نولیبرالیسم نفرت انگیز است، محافظه کاران دموکرات مسیحی اخلاق مدارند و فرصت طلب و دستشان به سمت بوروکرات ها برای گدایی دراز است. و سوسیال دموکرات ها و احزاب کارگری تنها در قالب بازمانده های پرولتاریای سنتی و اقشار پایینی مزد بگیران قابل تعریفند درحالیکه از سوی بخش اول پرکاریا رد شده اند، و با بخش های دوم سرجنگ دارند و بخش سوم هم برایشان طعمه مطلوبی نیست.
در تناقض و اما به درستی، در میان بحران ناشی از شکست پروژه نولیبرالی، سوسیال دموکرات های سنتی پایه اجتماعی خود را از دست داده اند و بیش از هر جریان دیگر سیاسی از رشد کمی پرکاریا لطمه دیده اند. سوسیال دموکرات ها به نظر میرسد به دنبال یافتن مسیری به گذشته برای بهبود شرایط هستند بی انکه درک کنند که پرکاریا از آن گذشته هم ناراضی است و از آن صدمه دیده است.
جامعه شناسان مانند ریچارد سِنِت از دست رفتن دوران طلایی کاپیتالیسم را تصویر می کنند و ظاهرا برآنند که گذشته مذکر محور جنبش کارگری را بازسازی کنند، در حالیکه واقعیات امروزی را به صورت اعضای زنگ زده آن تعریف می کنند، گویی که این وضعیت جزئی از خصلت های طبیعی سرمایه داری نبوده است. براین اساس همانگونه که طبقه خطرناک در پایان قرن نوزده بخش مقاومت کننده در برابر جنبش کارگری بود، پرکاریای امروز هم در واقع از نظر روانشناسی بخش ازاد شده از جنبش کارگری و لذا طبقه خطرناک است. این بخوبی در یک شعار دیواری در جریان جنبش ضد ریاضت اقتصادی تصویر شده است که می گفت: «بدترین چیز آن است که به وضعیت "نرمال" گذشته بازگردیم.»
نکته کلیدی آن است که به طرق مختلف زمینه های مشترک فراوانی در میان تمام بخش های سه گانه پرکاریا وجود دارد که توافق های سیاسی قدیمی و احزاب راست میانه و چپ میانه را رد کند. از این رو این استنباط هم وجود دارد که بحرانی در دموکراسی بوجود امده است. این به این دلیل است که پرکاریا خود را بخشی از سیستم سیاسی موجود نمی بیند و از مشارکت در جریانات موضوعه آن خودداری می نماید. وقتی که جنبش ضد ریاضت اقتصادی (ایندیگنادوس) فریاد می زند "دموکراسی دوستت میدارم، اما تو غایبی!" در واقع رد احزاب سیاسی و در عمل نمود به شدت سیاسی آن طبقه است.

ادامه دارد...
*اخبار روز- بخش دوم و پایانی این مقاله هفته آینده 24 سپتامبر منتشر می شود.
-------------------------------------
بیوگرافی نویسنده: گای استندینگ استاد مطالعات توسعه در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن و دبیرکل سابق برنامه امنیت اجتماعی اقتصادی سازمان جهانی کار است. از آثار منتشر شده وی می توان از اساسنامه برای پرکاریا، از خوش نشینی تا شهروندی (۲۰۱۴)، پرکاریا، طبقه خطرناک نوین (۲۰۱۱)، و کار پس از جهانی شدن: ساختار شهروندی از کار و حرفه (۲۰۰۹) نام برد.
Published as “O precariado e a luta de classes”, Revista Crítica de Ciências Sociais ۱۰٣, May ۲۰۱۴: ۹-۲۴. Copyright (English and Portugese versions) belongs to author.