ضرورت اتحاد نیروهای سیاسی برون مرز
حول محور فرهنگ سیمرغی ایران


پیروز شریف


• آیا وقت آن نرسیده است که نیروهای سیاسی خارج از کشور به ضرورت پالایش ذهنی خود به عنوان اولین گام اساسی در راه دمکراسی پی ببرند. آخر چگونه می توان واقعیت های امروز جامعه را با عینک ها و مدل های ذهنی ۲۸ سال پیش و رسوبات آنها تجزیه و تحلیل کرد و به تصمیمات و اقدامات درست رسید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٨ دی ۱٣٨۵ -  ۲۹ دسامبر ۲۰۰۶


پس از گذشت ۲٨ سال از عمر حکومت دینی بر ایران ، زمان آن فرا رسیده است تا نیروهای سیاسی برون مرز مدل های ذهنی و عملکرد خود را مورد نقد و سنجشگری قرار دهند. برای شروع بحث شاید پاسخگویی به پرسش های ذیل زمینه را آماده تر کند:
 
  ۱- چرا اپوزیسیون خارج از کشور ایران طی ۲٨ سال گذشته هنوز نتوانسته است به اتحاد و انسجام لازم برای تبدیل شدن به یک آلترنتیو بالقوه تبدیل شود؟
 
۲-   چرا نیروهای سیاسی   و مردم داخل کشور اپوزیسیون خارج از کشور را جدی به حساب نمی آورند؟
 
٣-   چرا در قرن ۲۱ ام و در هزاره دوم میلادی   و در عصر اطلاعات   و ارتباطات ، ملت ایران   با این همه نیروی جوان و تحصیل کرده ، باید تحت سلطه یک حکومت به غایت عقب افتاده و ضد بشری باشد که ابتدایی ترین و بدیهی ترین حقوق اولیه مردم را بر نمی تابد ؟
 
۴-   چرا باید مردم ایران زمین که در این یکصد سال اخیر برای کسب آزادی   بیش از هر کشور دیگر در منطقه از خود جانفشانی نشان داده است باید همچنان تحت سلطه یک حکومت خرد ستیز و ضد بشری و آپارتایدی زندگی کند و شاهد فقر و اعتیاد و خود فروشی   و هزاران مشکل اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی هموطنان خود باشد؟
 
۵-   چرا باید مردم ایران   با این همه منابع سرشار زیر زمینی   و   امکانات بالقوه دیگر به لحاظ موقعیت جغرافیایی   و تاریخی خود دچار فقر و فلاکت باشد و جوانان آن علیرغم تحصیلات عالیه فاقد شغل و امید به   زندگی و آینده باشند ؟
 
۶-   چرا حکومتی که از زمان روی کار آمدن خود بجز جنگ و جنایت ، فقر و فلاکت چیزدیگری برای مردم این کشور به ارمغان نیاورده است با این همه افتضاحاتی که به بار آورده است که شاید یکی از انها برای سرنگونی هر رزیم کافی بود همچنان پا برجا مانده است   و چنین وقیحانه به ریش مردم و نیروهای سیاسی جامعه می خندد.؟
 
۷-   چرا مردم ایران با این همه نیروی تحصیل کرده   و به اصطلاح روشنفکر و در عصر دانایی باید همجنان انواع تبعیضات آپارتایدی رژیمی را که همه چیز آنها را به لجن کشیده است تحمل کند و به شرف و انسانیت خود تف کند؟
 
٨-   چرا روشنفکران نسل اول ( دوران ۱٣۴۹ تا ۱٣۵۷ ) در نبود اینترنت و ماهواره و دیگر دستاوردهای تکنولوژی ۲۰ سال اخیر که سطح دانش سیاسی و اجتماعی آنها در حد خواندن چند رمان بود موفق به سرنگونی یک رزیم تا به دندان مسلح و مدرن شدند ولی نیروهای سیاسی نسل دوم وسوم علیرغم رشد کمی و کیفی آنها حتی قادر به گرفتن ابتدایی ترین حقوق اولیه خود در این رزیم نیستند؟
 
  شاید بتوان ریشه اشکالات را حول دو محور کلی زیر طبقه بندی نمود:
۱-   توانمندی رزیم در سرکوب نیروهای سیاسی و حفظ وضع موجود.
۲-   ضعف نیروهای اپوزیسیون در تحمیل خواست و اراده مردم به حکومت.
 
در ادامه هریک از محورهای فوق را به اختصار توضیح می دهم:
۱- توانمندی رژیم در سرکوب نیروهای سیاسی و حفظ وضع موجود- مهمترین عامل توامندی رژیم در سرکوب نیروهای سیاسی داخل کشور شکل دینی حکومت   است که ریشه در اعتقادات دینی مردم دارد. و این نکته که   رزیم از این نقطه قوت خود کاملا آگاه است و در طی این ۲٨ سال گذشته به نحو احسن از آن بهره برداری کرده است. اگر دژخیمان رژیم گذشته در هنگام شکنجه و یا کشتار مردم دچار عذاب وجدان می شدند. دژخیمان رژیم دینی حاکم بر ایران   به هنگام سلاخی نیروهای مبارز بر اساس فتوای رهبران دینی خود نه تنها دچار عذاب وجدان نمی شوند بلکه به غیر از پاداش مادی که از عامران خود دریافت می کنند ، خود را یاری دهنده الله و در خور رفتن به بهشت   الله نیز می دانند. اعتقاداتی که در سایه ایمان سالهاست توسط روحانیت شیعه به خورد امت اسلامی داده شده است.   مردم ایران و به ویژه منقدان رژیم در داخل کشور در ۲٨ سال گذشته کاملا لمس کرده اند که در سیستم حکومت دینی ولایت مطلقه فقیه هیچ اصول و پرنسیب اخلاقی حاکم نیست. علاوه بر نکته فوق رژیم کنونی و سردمداران مختلف آن یکی از درس های مهمی که از اشتباهات رزیم گذشته گرفته اند این درس است که اگر در مقابل فشارهای مردم یک گام عقب بنشینند آنوقت در مقابل سیل خروشان مردم   فروخواهند پاشید. ( این نکته ای بود که دولت موقت اقای بازرگان در اوایل انقلاب به آن پی برده بود " ما باران می خواستیم ،‌اما سیل آمد ." ). رزیم حاکم بر ایران   در چارچوب تفکر فوق طی ۲٨ سال گذشته سعی کرده است نقش اپوزیسیون را نیز خود ایفا کند. بعد از کش دادن ٨ سال جنگ و ار بین رفتن کلیه زیر ساخت های اقتصادی کشور با شعار دوران سازندگی ، بعد از سالها سرکوب و کشتار مخالفان و منتقدان با شعار توسعه سیاسی و مردم سالاری دینی ، بعد از افزایش اختلاف طبقاتی و گسترش فقر و فحشا و اعتیاد با شعار پوپولیستی عدالت . در هریک از این دوره ها رژیم موفق شده است اشتباهات دوره قبل خود را ماست مالی کند. در دوران سازندگی برای مردم روشن نکردند چرا جنگ را پس از فتح خرمشهر که می توانستند غرامت نیز بگیرند ادامه دادند. و چه کسانی بودند که با طرح شعارهای تا کربلا ۴۰۰ کیلومتر و راه قدس از کربلا می گذرد باعث   ادامه جنگ تا سال ۱٣۶٨ شدند   تا صدها هزار نفر از جوانان مملکت کشته و مجروح و شیمیایی و اسیر شوند تا بعضی ها به درجه سرداری برسند و امروز مملکت را به گروگان گرفته و خود به یک طبقه نوظهور تبدیل شوند. در دوران توسعه سیاسی و مردم سالاری دینی نیز پی امدهای اقتصادی و اجتماعی سیاست ها و توصیه های بانک جهانی در رابطه با خصوصی ساز که در عمل اختصاصی سازی شد و یک طبقه حدید و نوکیسه ظهور کرد ، ماست مالی شد و این بار سید خندان مردم را به دروازه های مدینه الانبی دعوت می کردند و مصر بودند که تنها راه توسعه کشور از راه توسعه سیاسی و مردم سالاری دینی   ممکن است. دولت پوپولیستی احمدی نژاد نیز با یک فیگور عدالت طلبانه و اینکه طی ۱۶ سال گذشته دولتهای سازندگی و اصلاحات از ارزشها و اصول انقلاب عدول کرده پا به میدان گذاشت و مارکسیست تر از مارکس ادعای عدالت نمود. انگار در ۱۶ سال گذشته نه ولی فقیه و امید مستضعفان و رهبر مسلمین جهان در این مملکت حضور داشتند و نه خود ایشان و نیروهای پشتیبان ایشان در این مملکت کاره ای بودند و نه خود ایشان و سرداران پشتیبان ایشان طی سالهای گذشته هزاران عدالت خواه دگر اندیش را   در زندانهای   مختلف رژیم تیر بارن نکرده اند. سومین عامل در توانمندی رژیم در سرکوب نیروهای مخالف و منثقد داخلی در بهره برداری ابزاری رژیم از شهدای جنگ بوده است.بعد از گذشت ۱۶ سال از اتمام جنگ هنوز هم هر از چند گاهی تابوتهای خالی شهدای جنگ از نماز جمعه تشیع می شود تا مردم نقش و جایگاه سرداران سپاه را فراموش نکنند.
 
۲-   ضعف نیروهای اپوزیسیون در تحمیل اراده و خواست مردم به حکومت: به طور خلاصه ضعف نیروهای اپوزیسیون را می توان حول محورهای ذیل طبقه بندی نمود:
تشت آرا و دیدگاههای اپوزیسیون در رابطه با وضع مطلوب مورد انتظار (نظام   سلطنتی، نظام جمهوری لاییک یا غیرلاییک، نظام مشروطه، نظام سوسیالیستی، جامعه کمونیستی، دیکتاتوری پرولتاریا و غیره)
حاکم بودن مدل های ذهنی غلط بر اذهان سردمداران نیروهای سیاسی خارج از کشور.
فقدان شهامت و گستاخی لازم برای گسستن از مدل های کلیشه ای و ذهنی غلط در سردمداران نیروهای مختلف اپوزیسیون خارج از کشور.
عدم ارتباط با جامعه داخل کشور و در نظرنگرفتن شرایط ذهنی و عینی جامعه در راهکارهای پیشنهادی خود به نیروهای داخل کشور.
عدم اعتقاد به کار اساسی و بنیادین و رفع تکلیفی عمل کردن اکثر گروههای سیاسی خارج از کشور ( رجوع شود به سایت های گروههای سیاسی خارج از کشور   و مطالب منتشره آنها در این سایت ها )
عدم نقد عملکرد خود در گذشته به منظور ریشه یابی اشتباهات و کج رویهای خود.
فقدان صداقت و شجاعت برای به چالش گرفتن مدل های ذهنی غلط خود.
عدم درک ضرورت کار روشنگری   بنیادین و ریشه ای در مقابل رژیم دینی حاکم بر ایران.
ضعف و سترونی نیروهای سیاسی خارج از کشور در کنار توامندیهای رزیم در سرکوب نیروهای داخلی منجر به وضعیتی شده است که امروزه مردم ایران در داخل شاهد آن هستند.
در چنین شرایطی آیا وقت آن نرسیده است که نیروهای سیاسی خارج از کشور به ضرورت پالایش ذهنی خود به عنوان اولین گام اساسی در راه دمکراسی پی ببرند. آخر چگونه می توان واقعیت های امروز جامعه را با عینک ها و مدل های ذهنی ۲٨ سال پیش و رسوبات آنها تجزیه و تحلیل کرد و به تصمیمات و اقدامات درست رسید. اپوزیسیون خارج از کشور سالهاست   تلاش می کند تا به وحدت و یکپارچگی برسد ، لیکن از انجا که تلاش انها برای وحدت حول محور شکل حکومت در وضع مطلوب دور می زند تا خود محتوای وضع مطلوب ، تلاش انها تلاشی است مکانیکی و بی ثمر. آیا مملکت خرافات زده ایران با پایین کشیدن آخوندها و بر گماردن آدم های فوکل کراواتی اپوزیسیون خارج از کشور که هر کدام مدل ذهنی خاص خود را دارند به وضع مطلوب خود خواهد رسید ؟
در چنین اوضاع بلبشویی که در خارج حاکم است و رژیم دینی حاکم بر ایران نیز بسیار از این وضع خرسند است چه باید کرد ؟ به نظر من اگر دست از تعصب و پافشاری بر مدل های ذهنی غلط بر داریم پاسخ کاملا روشن است و این را مرهون تلاش طاقت فرسا و ذهنیت فعال و خلاق   پروفسور جمالی   در کشف فرهنک اصیل ایران ( فرهنگ سیمرغی ) هستیم که کلیه عناصر لازم را برای ایجاد یک تحول بنیادین در کشور خرافات زده ایران در بر دارد. فرهنگ سیمرغی بنا به دلایل ذیل توانایی ایجاد اتحاد عمل را در بین نیروهای اپوزیسیون خارج و داخل در خود دارد:
 
۱-   عنصر روشنگری و مبارزه اساسی با فرهنگ جهل و خرافات حاکم بر ایران
۲-   عنصر خود اتدیشی و نفی فلسفه وجودی رژیم و دستگاه روحانیت ( کارخانه تحمیق مردم و تولید خرافات )
٣-   عنصر حقوق بشر
۴- عنصر نظم و ساماندهی جامعه و زیبایی و جهان آرایی
۵- عنصر توسعه پایدار و متوازن و حفاظت از محیط زیست
۶- عنصر طراوت و شادی و نشاط و جامعه پویا
۷- صلح دوستی :
٨- عنصر سکولاریزم
 
در ادامه چکیده ای از فرهنگ سیمرغی به نقل از کتاب سکولاریته استاد منوچهرجمالی در رابطه با هر یک از عناصر فوق ارائه می شود تا خوانندگان خود قضاوت نمایند:
 
۱-      عنصر روشنگری و مبارزه اساسی فرهنگ سیمرغی   با فرهنگ جهل و خرافات حاکم بر ایران :
انسان درفرهنگ ایران ، باید فقط از خرد سامانده یا بهمن درخود بشنود ، نه از الاهی ، نه از رسولی ، نه از اولوالامری ، نه از کتاب مقدسی .... . با این اندیشه بزرگ آزادی انسان در فرهنگ ایران بود ، که موبدان و شاهان ، هزاره ها درایران جنگیده اند ، و ما باید ازسر، این اندیشه والای فرهنگی ایران را در مردمان ، ازنو بسیج سازیم . ازهیچکسی جز خرد بهمنی خود فرمان نبر.
دین در فرهنگ ایران ، مفهومی بود که هزاران فرسنگ از مفهوم متداول دین در ادیان ابراهیمی ، فاصله داشت . دین در فرهنگ ایران ، همان « تخم زنخدا سیمرغ » است که در درونه هرانسانی است . این دین که نیروی زایش بینش از فرد است ، در شادیها ، در شنیدن موسیقی و شعر و در رقص واندیشیدن .. از انسان ، زاده میشود.
دین ، چیزی غیر از هنر زیباشاسی و زیبا دوستی و زایانیدن زیبائی از بطن خود و مردمان و طبیعت ، نیست . دین ربطی با امر ونهی و حکومت خلیفه و آخوند و فقیه و موبد نداشته است . دین ، مست شدن از شادی درک زیبائیها درخود و درگیتی و درهرانسانی بوده است . مسئله فرهنگ ایران ، کشف هنر زیستن در گیتی است . بهشت ، چیزی جز جستجو و یافتن زیبائیهای نهفته درطبیعت و پروردن آن نیست . چشم نیز برای آن اهمیت فوق العاده درفرهنگ ایران داشت ، چون ابزار « چشیدن » گیتی بود ، وبهترین گواه خود واژه چشم است.
ما درجدائی حکومت از دین ، فقط مفهوم ادیان ابراهیمی را از دین بکار میبریم ، و این مفهوم ، به کلی در تضاد با مفهوم دین در فرهنگ ایرانست. مشتبه ساختن این دو باهم ، ویران ساختن فرهنگ ایران است . در فرهنگ ایران ، این دین که بینش زایشی ( یعنی بیواسطه ) از فرد فرد انسانهاست ، زاینده حکومت و نظام است. چون جهان آرائی و شهرآرائی و کشور آرائی که درایران به « سیاست » گفته میشود، به معنای نظمیست که گوهرش زیبائیست ( آراستن = زیبائی و نظم ) .
 
۲-       عنصر خود اتدیشی و نفی فلسفه وجودی رژیم و دستگاه روحانیت ( کارخانه تحمیق مردم و تولید خرافات ) :
فرهنگ ایران ، به « سرچشمه آفرینندگی درهرانسانی » ، دین میگفت.
فرهنگ ایران ، استوار براین بود که ، اخلاق و قانون ، از خود بُن انسان ، پیدایش می یابد . امروزه موءمنان به این دین و آن ایدئولوژی ، می پندارند که با پیروی مو به مو،از احکام و آموزه اشان ، مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ، حل میشوند .
تفاوت تجربه فرهنگ ایران از « دین » که وجودش ، بی نیاز از « ایمان » است ، با تجربه ادیان نوری از« دین » که برای موجودیتش ، نیازتام به « ایمان » دارد ، دراینست که گرانیگاه دین (= زایش بینش ) درفرد است ، و جامعه باید ، «خوشه این بینشهای فردی » باشد . « دین ، یا سرچشمه بینش زایشی ، درمیان فرد انسان است» . ازاینرو تصاویر « تخم و خوشه » ، دراین تجربه ، نقش بنیادی را بازی میکند.
در فرهنگ ایران ،انسان با خدا ، همپرسی میکند، و دراین همپرسی و آمیختن باهمست که بینش خوب وبد، یا روشنی، از درخت انسان میروید، وبا چنین بینشی است که انسان، به معراج میرود وهمپرس درانجمن خدایان میشود . خدا ، درفرهنگ ایران ، ازانسان ، برای ابرازحاکمیتش و امتحان کردنش ، سئوا ل نمیکند ، بلکه انسان وخدا با هم « همپرسی » میکنند . همپرسی ، آمیختگی خدا و انسان باهمند . بینش انسان، دراثر مهرورزی انسان با خدا ، پیدایش می یابد . این اندیشه ، چندین هزارفرسنگ از یهوه سئوال کننده ، و از الله سئوالگر درقیامت فرق دارد . حتا الله این سئوال گری را، تا به روزقیامت به تاءخیر نمیاندازد .
خرد » درفرهنگ ایران ، « می بیند و مینگرد» . خرد ، نگاهبان زندگی و« نگران جان» است. خرد ، «حسّی» است که در هنگام حس کردن ، میاندیشد، و دلواپس آزرده شدن هرجان است. این پیوند یا اینهمانباشی « حسّ و اندیشه » در فرهنگ ایران ، ویژگی خرد ایرانیست که باید درآن بیشتر ژرف شد . ایرانیان ، در « دیدن و نگاه کردن و نگریستن » ، تنها معنای تنگ و محدود« دیدن» مارا نداشتند ، بلکه معانی بسیار پهناورو ژرف دارند، که برای ما ازسوئی بدیهی ، و از سوی دیگر، ناپیدا شده اند . این معانی را ازکجا آورده اند ، و چرا این معانی را هنوز سایه وار، بدنیال خود میکشند
 
٣-      عنصر حقوق بشر در فرهنگ سیمرغی :
آنچه « حقوق بشر» نامیده میشود، و دراصل « حق فرد انسان » است ، درواقع ، یک سرکشی و طغیان بزرگ و ژرف « فرد انسان » ، در برابر« حکومت و سازمانهای دینی و بالاخره هرگونه سازمانی » است .« فرد انسان » ، هنگامی دریک اجتماع ، « پیدایش می یابد » و « فردیت می یابد » ، که دراو، این سرکشی وطغیان، رویداده باشد، تا خود را ازتابعیت حکومت و حزب و سازمانها و مراجع دینی ، آزاد بسازد . آزادی فردی ، با این اندیشه ، بنیاد میشود که فرد ، خود را، سرچشمه معنویت و سرچشمه روحانیت ، یعنی ، خودش را میزان و معیار حق و حقیقت بشناسد . ازاین پس ، کسی حق ِ« معین کردن معنا وروحانیت » برای ِاو ندارد. آنکه معنامیدهد و روحانی میسازد ، سرچشمه قدرت میشود
 
۴- عنصر نظم و ساماندهی جامعه و زیبایی و جهان آرایی :
در فرهنگ سیمرغی زیستن ، هنرزیباساختن گیتی است.
نخستین انسان ایرانی ، بهشت و جایگاه جشن و شادی را خودش با خشت درگیتی ، میسازد . این پدید آوردن زیبائیها از طبیعت ، تا حواس ازآن شاد شوند ، بیان « مفهوم خاصی از زندگی » است ، که فرهنگ ایران از انسان زیبا داشته است.
گیتی، معدن و زهدان زیبائیها ست ، که انسان میتواند یکایک آنهارا با خرد و حواسش ، کشف کند ، چون حواس انسان ، تشنه زیبائیهاست . این تشنگی حواس برای کشف زیبائی ها در گیتی ، پیوند تنگاتنگ ایرانیان را با طبیعت و گیتی ، و ارجمند شمردن حواس نشان میدهد.
گیتی، معدن و زهدان زیبائیها ست ، که انسان میتواند یکایک آنهارا با خرد و حواسش ، کشف کند ، چون حواس انسان ، تشنه زیبائیهاست . این تشنگی حواس برای کشف زیبائی ها در گیتی ، پیوند تنگاتنگ ایرانیان را با طبیعت و گیتی ، و ارجمند شمردن حواس نشان میدهد.
دین ، چیزی غیر از هنر زیباشاسی و زیبا دوستی و زایانیدن زیبائی از بطن خود و مردمان و طبیعت ، نیست . دین ربطی با امر ونهی و حکومت خلیفه و آخوند و فقیه و موبد نداشته است . دین ، مست شدن از شادی درک زیبائیها درخود و درگیتی و درهرانسانی بوده است . مسئله فرهنگ ایران ، کشف هنر زیستن در گیتی است . بهشت ، چیزی جز جستجو و یافتن زیبائیهای نهفته درطبیعت و پروردن آن نیست . چشم نیز برای آن اهمیت فوق العاده درفرهنگ ایران داشت ، چون ابزار « چشیدن » گیتی بود ، وبهترین گواه خود واژه چشم است.
درفرهنگ ایران ، برترین ارزش ، زیبائی و مهر بود . برترین چیز، آن چیزیست که با زیبائیش ، همه را بدان میانگیزد که به او مهر بورزند . برترین ارزش ، زیبائیست که همه را جذب کند و بسوی خود بکشد . این بود که خدا ، در همه چیزها ، در هرانسانی ، پدیدار میشد ( چهره میشد )تا با زیبائیهای خود ، مردمان را شیدای خود سازد . درادیان ابراهیمی ، برترین چیز وجودیست که همه مردمان را میترساند، و به وحشت میانگیزد ، تا همه ازاو اطاعت کنند . حتا عشق را در راستای همان اطاعت میفهمد . هرکس ازمن اطاعت کند، به من محبت میکند ! این بود که خدای ایران ، زیبائی خودرا در هرچیزی پدیدار میساخت . ولی الاهان ادیان ابراهیمی ، از پیدایش درصورت ( صورت شدن ) میترسیدند ، چون وحشت انگیزبودند . ووحشت انگیزنده ، زشت است . اساسا واژه « زشت » درفرهنگ ایران به معنای وحشت انگیزو نفرت انگیزو چندش آور است
 
۵- عنصر توسعه پایدار و متوازن و حفاظت از محیط زیست:
در فرهنگ ایران ،خدا دوستی ، چیزی جز « دنیا دوستی یا گیتی دوستی » نیست . چون خدا ، خودش ، گیتی میشود         پرستاری کردن از گیتی ، پرستش خدا است . پرستاری از انسانها که شادساختن انسانها باشد، پرستش خود خداست. پرستیدن ، به معنای « شادساختن » بوده است
«خدا»، برعکس الاه ( یهوه + پدرآسمانی + الله ) معنا و مینو و نیروی آفریننده و پیوند دهنده ، نهفته درمیان هرچیزی و بُن هرچیزیست . آباد کردن گیتی ، درگیتی خوب زیستن ، گیتی را دوست داشتن ، گیتی را با ابتکار و خرد انسانی آراستن ، برضد خداپرستی و خدا دوستی نیست ، و پرستش دنیا که همان پرستاری کردن از دنیا باشد ، عین خدا پرستی و شادساختن خداست . چون خدا و دنیا ، دوچیز جداگانه و متفاوت باهم نیستند.
فرهنگ ایران ، همه « جهان» را که خداهم ، زنجیره ای ازهمان جهان(گیتی) بود ، « به هم بسته » میدانست . به سخنی دیگر، در جهان و زمان و انسان و خدا، هیچگونه بریدگی یا کرانمندی ، وجود نداشت . هیچکدام از دیگری ، بریده و جداشده نبود. خدا ، هستی بریده ازگیتی نبود ، بلکه خدا به گیتی( دنیا) تحول می یافت. رابطه انسان با« گیتی » همانگونه بود ، که با «خدا» بود
 
۶- عنصر طراوت و شادی و نشاط و جامعه پویا:
خدا ، در فرهنگ ایران ، شاد یا خرّم نامیده میشود ، چون درگیتی شدن ، شادی و خرّمی که گوهریست خدائی ، گوهر و بُن گیتی و انسان میشود.
 
۷- صلح دوستی:
نقش بنیادی حکومت درفرهنگ ایران، آنست که ،عرصه «میان مذاهب و ادیان و اقوام و احزاب » را بیآفریند ، تا پیروان مذاهب وادیان گوناگون و همچنین افراد اقوام گوناگون و طرفداران احزاب گوناگون ، بتوانند « باهمدیگر» ، آفریننده شوند ، ودر این « همآفرینی وهمرَوشی و همپرسی» ، وحدت تازه اجتماعی بسازند . این مفهوم ِ« میان » که ویژگی ِفرهنگ ایران است ، پدیده ایست که از« منش ِبهمنی ، یا هخامنی یا اندیمانی یا هومانی ِ» انسان درفرهنگ ایران پیدایش یافته ، و بسیج آن ، مایه پیدایش جامعه سیاسی وفرهنگی بسیاربزرگ خواهدشد
 
٨- عنصر سکولاریزم:
در ادیان ابراهیمی (جامعه های مسیحی + یهودی + اسلامی)، اِلاه (یهوه و پدرآسمانی و الله)، غیر از دنیا بود . آنها باهم ، همگوهر نیستند . و دوستی دنیا ، غیر از دوستی اِلاه است . حتا دوستی ِ الاه ، با دوستی دنیا در تنش و کشمکش باهم هستند. الاه ، در هیچ چیزی ، تحمل شریک نمیکند . فقط باید اورا دوست داشت ، و دوستیهای دیگر، باید تحت اراده او باشد . عشق در این ادیان ، تابع ایمان است . برای دوستی الاه ، باید ار دوستی دنیا گذشت ، و پشت به آن کرد، و آنرا خوارو بیمقدارشمرد . ولی درفرهنگ ایران ، خدا ، برابر با گیتی و« درگیتی» و معنای گیتی است، و « بیخدائی ، و ضد خدائی و غیر خدائی » معنائی ندارد. خدا ، خوشه ایست که تخمه هایش ، نهفته درهرجانی و بُن هرجانی است ، و معنا و «نیروی زاینده و آفریننده و بهم پیوند دهنده » ، در درون همه چیزها درگیتی است.
 
پیروز شریف از ایران