کتابسوزان نازی ها!


عبدالرضا سالک


• در تاریخ ۱۰ ماه مه ۱۹۳۳ یعنی تنها چند ماهی پس از قدرت گیری ناسیونال سوسیالیست ها، در تمامی شهر های بزرگ آلمان مراسم سازمان یافتهء کتابسوزان به اجرا گذارده شد. اما برخلاف تصور غالب مردم، این مراسم نه از جانب حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان یا وزارتخانه ای بلکه بگمان پژوهشگران، از سوی «سازمان دانشجویان آلمانی» تدارک دیده شده بود که اعضای آن مایل بودند به ناسیونال سوسیالیست ها خوش خدمتی کرده باشند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۷ دی ۱٣٨۵ -  ۲٨ دسامبر ۲۰۰۶


در تاریخ ۱۰ ماه مه ۱۹٣٣ یعنی تنها چند ماهی پس از قدرت گیری ناسیونال سوسیالیست ها، در تمامی شهر های بزرگ آلمان مراسم سازمان یافتهء کتابسوزان به اجرا گذارده شد. اما برخلاف تصور غالب مردم، این مراسم نه از جانب حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان یا وزارتخانه ای بلکه بگمان پژوهشگران، از سوی «سازمان دانشجویان آلمانی» تدارک دیده شده بود که اعضای آن مایل بودند به ناسیونال سوسیالیست ها خوش خدمتی کرده باشند. همان نخستین روزهای ماه آوریل بود که «سازمان دانشجویان آلمانی» ارگان های خود را فراخواند تا در مراسمی زیر عنوان «اقدام علیه افکار غیر آلمانی» شرکت کنند که بخش پایانی آن را در اکثر شهرهای دانشگاهی برنامهء کتابسوزان تشکیل می داد. سازمان دانشجویان برای این «اقدام»، همکاری «اتحادیهء پیکار برای فرهنگ آلمان» را به دست آورده بود که بویژه در دستچین کردن کتاب هائی که باید سوزانده می شدند همراهی می کرد.
این برنامه در دانشگاه ها در تاریخ ۱۲ آوریل با پلاکاتی که روی آن عبارت «۱۲ تز علیه افکار غیر آلمانی» نقش شده بود، آغاز گردید و طی آن بویژه اندیشه های یهودی، سوسیال دمکرات، مارکسیستی و لیبرال و نمایندگان آن ها به سخره گرفته شد. در تاریخ ۱۹ آوریل از دانشجویان خواسته شد که لیست استادان یهودی خود را فراهم سازند تا نسبت به خلع آنان از کرسی استادی اقدام شود. در این مورد هم کمابیش همهءدانشگاه ها مشارکت داشتند و از اینجا روشن می شد که هیأت های علمی، سرپرست ها و روسای دانشگاه ها هم از این اقدام جانبداری می کنند. تازه وقتی که تابلوئی با نوشته هائی پر از توهین و تحقیر و حاوی اندیشهء آتش زدن به پا شد ، بسیاری از روسای دانشگاه ها ترس برشان داشت. تنها شمار کمی از دانشگاه ها در این بخش از عملیات شرکت کردند.
دانشجویان و استادان آنگاه دوباره در تدارک مراسم کتابسوزان از خود بیش از پیش مایه گذاردند. از ۲۶ آوریل به بعد کتابخانه های دانشگاه ها و دانشکده ها بمنظور یافتن ادبیات «در خور ِ سوزانده شدن» مورد تجسس قرار گرفتند. کتابخانه های عمومی خارج از دانشگاه ها و بسیاری از کتاب فروشی ها هم از تجسس در امان نماندند. شالودهء گزینش ادبیات را لیستی تشکیل می داد که در روز ۲۶ آوریل ۱۹٣٣ با عنوان «لیست قهوه ای ادبیات در خور ِ سوزانده شدن» ارسال شده بود. این لیست بر مبنای «لیست های سیاهی» تهیه شده بود که کتابداری بنام «دکتر ولفگانگ هرمَن» به سفارش «اتحادیهء کتابداران آلمانی» و «وزارتخانهء روشنگری خلق و تبلیغات» پیش تر در ماه مارس ۱۹٣٣ منتشر کرده بود. نتایج حاصل از اقدامات جمع آوری کتاب ها در تاریخ ۱۰ ماه مه برای سوزانده شدن روی هم انباشته شدند. این ها هستهء اصلی کتابسوزان را تشکیل می دادند. دانشجویان در تاریخ ۱۰ ماه مه طی یک راهپیمائی همراه با مشعل با لباس های انجمن هائی که عضو آن ها بودند یا یونیفورم حزبی خود عازم محلی شدند که در آنجا کتاب ها بر روی هم گرد آوری شده بودند. در اینجا نخست باید به یک سخنرانی گوش فرا می دادند، که ایراد این سخنرانی را در برلین «یوزف گوبلز» بعهده داشت و در سایر شهرها، استادان دانشگاه های مربوطه این وظیفه را به انجام رساندند.
سر انجام در پایان شب در میان غریو و فریاد دانشجویان و نیز بخش گسترده ای از مردم شهر، کتاب ها به شعله های آتش سپرده شدند. از جملهء دانشگاه هائی که کتابسوزان را در ۱۰ ماه مه به پایان برده بودند دانشگاه های برلین، بُن، برانشوایگ، برمِن، برسلائو، دورتموند، درسدن، فرانکفورت، گوتینگن، گرَیفس والد، هانوور، کیل، کونیگزبرگ، لَندائو، ماربورگ، مونستر، مونیخ، نورنبرگ، روستوک، وُرمز، و وورتسبورگ بودند. کمابیش همهء دانشگاه های دیگر این اقدام را چندی بعد به انجام رسانیدند، مثلاً «اِسِن» در ۲۱ ژوئن، «هایدلبرگ» در ۱۷ ماه مه، «هامبورگ» در ۱۵ ماه مه.
نبودن نام دانشگاه های «شتوتگارت» و «توبینگن» در این لیست چشمگیر است. «گرهارد شوومن»، رهبر محلی دانشجویان در «وورتمبرگ» شرکت در این عملیات را ممنوع اعلام کرد و به رغم اعتراض انجمن های منفردی که از برلین می رسید، روی ممنوعیتش پای فشرد.
آنچه که برای بسیاری از دانشجویان و استادان بی تردید به معنی نقطهء آغازی برای پیشرفت کاری شان در ناسیونال سوسیالیسم بود، برای فراوان نویسنده و هنرمند، پایان آفرینندگی هنریشان محسوب می شد. بسیاری از آنان با مهاجرتشان جان سالم به در بردند، اما در آنجا هیچگاه دیگر نتوانستند پیوند خود را با آثار پیشینشان حفظ کنند. بسیاری راه دیگری جز خودکشی در برابر خود ندیدند و اثر ناتمامی از خود باقی گذاردند که امیدواری بزرگی را نوید می داد. از جملهء این نویسندگان می توان از «کورت توخولسکی»، «شتفان تسوایگ»، «کلائوس مَن»، «برتولت برشت»، و « اِریش کِستنِر» نام برد. بسیاری از آنان از یادها رفته اند، مثلاً «هرمَن اِسیش»، «الکساندرا کولُونای»، «اِمیل لودویگ» و «ورنر تورک»، نام آنان را تنها می توان در لیست کتابهای سوخته شده یافت. گاه بدست آوردن آثار آنان و حتا یکی از کتابهایشان هم میسر نیست. در این میان نویسندگان مهاجر و دوستانشان در خارج تلاش نمودند تا خاطرهء آنان محفوظ بماند. حتا در ۲۷ آوریل هم تظاهرات وسیعی در ایالات متحده علیه کتابسوزان صورت گرفت. «هلن کِلِر» همراه با نویسندگان نامداری چون «شروود اندرسِن» و «سینکلِر لوئیس» با نگاشتن نامه ای به سازمان دانشجویان آلمانی دست به تلاش نافرجامی زدند.
در ۱۰ ماه مه راهپیمائی عظیمی در نیویورک با شرکت افراد مستقل، نمایندگان و سایر بزرگان کلیسا و نهادها برگزار شد که سخنران اصلی آن شهردار نیویورک بود. در هلند در روز کتابسوزان «رادیو هیورسوم»، تکه هائی از کتاب های ممنوعه را پخش کرد. در پراگ فراخوانی برای گردآوری کتاب ها بمنظور برگزاری نمایشگاهی داده شد. این مجموعه، همانند «کتابخانهء آزادی» که توسط «آلفرد کاتوروویچ» در پاریس بپا شده بود، پس از ورود ارتش آلمان منهدم شد بطوری که حتا امروز هم کتابخانهء کاملی از کتاب های سوخته شده در دست نیست.
آنچه که در دست است تاریخ ۱۰ ماه مه است بعنوان یادبود سالانهء این که در آلمان جملهء «هَنریش هَینه» که گفته بود: «جائی که کتاب سوزانده شود، سرانجام کار به سوزاندن انسان خواهد کشید»، به واقعیت پیوست.
-------------------------------------------------------------------
 
دوازده تز علیه افکار غیر آلمانی:
۱) زبان و خطش ریشه در خلق دارند. ملت آلمان این مسوولیت را به دوش می کشد که زبان و خطش تجلی ناب و تحریف نشدهء ملیتش باشد.
۲) بین نگارش و ملیت آلمانی امروزه تناقضی سر باز کرده. این وضعیت، وضعیتی خفت بار است.
٣) پاکی زبان و نگارش در دست توست! ملت، زبان را بمنظور حفاظت دلسوزانه به تو سپرده.
۴) خطرناک ترین دشمن ما، یهود است و هر آن که گوش به او می سپارد.
۵) یهودی تنها قادر است یهودی بیندیشد. اگر به آلمانی بنویسد، دروغ می گوید. هر آلمانی که به آلمانی بنویسد و غیر آلمانی بیندیشد، خائن است. هر دانشجوئی که غیر آلمانی بگوید و بنویسد، افزون بر همهء این ها بی فکر است و جفاکار نسبت به وظائفش.
۶) ما بر آنیم تا دروغ را ریشه کن کنیم. ما بر آنیم تا بر خیانت مُهر ننگ بزنیم. ما برای دانشجویان، جایگاه های بی خیالی نمی خواهیم بلکه انضباط و آموزش سیاسی مطالبه می کنیم.
۷) ما می خواهیم یهودی را بیگانه بدانیم و ملیت را جدی بگیریم. از این رو از ادارهء سانسور می خواهیم که: آثار یهودیان به زبان عبری منتشر شوند. اگر به زبان آلمانی منتشر شدند بعنوان ترجمه علامت گذاری شوند. ما خواستار مقابلهء جدی با سوء استفاده از نگارش آلمانی هستیم. خط آلمانی تنها در اختیار آلمانی هاست. افکار غیر آلمانی باید از کتابفروشی های عمومی زدوده شود.
٨) ما از دانشجویان آلمانی اراده و توانائی شناخت و تصمیم مستقلانه خواستاریم.
۹) ما از دانشجویان آلمانی اراده و توانائی پاکیزه نگاهداشتن زبان آلمانی را خواستاریم.
۱۰) ما از دانشجویان آلمانی اراده و توانائی طرد انتلکتوالیسم یهودی و پدیده های لیبرال ناشی از گندیدگی آن در حیات فکری آلمان را می طلبیم.
۱۱) ما دستچین کردن دانشجویان و استادان را در پی اطمینان از این که با فکر آلمانی می اندیشند خواستاریم.
۱۲) ما خواستار آنیم که دانشگاه آلمان مهد ملیت آلمانی و آوردگاه نیروی فکر آلمانی باشد.