آنچه داعش می خواهد و آنچه ما باید بخواهیم


سهراب مبشری


• تا آنجا که به نیروهای سیاسی ایران مربوط می شود، همراهی با مواضع صلحدوستانه نیروهای مترقی در سراسر جهان، عاقلانه ترین و عادلانه ترین راه است. مخالفت با جنگ افروزی از سوی نیروهای سیاسی ایران، زمانی قابل اعتماد و معتبر است که با جنگ افروزی و مداخله نظامی در کشورهای دیگر از سوی هر دولت که صورت گیرد مقابله کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۴ آبان ۱٣۹۴ -  ۱۵ نوامبر ۲۰۱۵


عملیات تروریستی ۱۳ نوامبر پاریس، بزرگترین حمله داعش به قلمرو یک کشور غربی تا کنون است. در حالی که القاعده بیشتر با جنایاتش در غرب و به ویژه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ شناخته شد، کانون فعالیت داعش تا قبل از رویداد اخیر پاریس، کشورهای مسلمان نشین و به ویژه عراق و سوریه بود. به نظر می رسید داعش می خواهد از «نقص» کار القاعده اجتناب و بر حفظ قلمرو خود در خاورمیانه تمرکز کند. شاید سران داعش تا کنون جبهه اصلی جنگ خود را بدین ملاحظه در سوریه و عراق گشوده بودند که دولتهای غربی این جبهه را دور از قلمرو خود ببینند و با احتراز از جنگ تمام عیار علیه داعش، عملا زمینه ماندگار شدن حکومت اسلامی از نوع خلیفه البغدادی را فراهم کنند.
با عملیات ۱۳ نوامبر پاریس، به نظر می رسد داعش نیز به استراتژی القاعده روی آورده است. این که چه عواملی باعث تغییر استراتژی حکومت اسلامی البغدادی شده است موضوع این نوشته نیست. ممکن است فشارهای نظامی اخیر بر داعش در سوریه و عراق باعث این تغییر شده باشد.
موضوع این نوشته، عواقب حادثه پاریس است. از هم اکنون، برخی نیروهای دست راستی در غرب کوبیدن بر طبل جنگ را آغاز کرده اند. آنها خواهان واکنش نظامی غرب به حمله تروریستی ۱۳ نوامبر شده اند. نیروهای جنگ طلب در غرب، چیزی جز توسل به نیروی نظامی، محدود کردن آزادی ها و نژادپرستی ندارند که پس از چنین رویدادهایی به افکار عمومی کشورهای خود ارائه دهند. پاسخ آنها به اقدامات تروریستی علیه غرب همیشه یکسان است: به جنایت، با جنایتی بزرگتر واکنش نشان دهیم، به بهانه مبارزه با تروریسم، حقوق شهروندی را باز هم بیشتر نقض کنیم و در وجود هر مهاجر از شرق آمده، یک تروریست بالقوه ببینیم.
این همان است که داعش می خواهد:
اولا، اگر روند تحولات نظامی هفته های اخیر ادامه یابد و عرصه جنگ در عراق و سوریه بر داعش از این هم تنگتر شود، برای خلیفه البغدادی و دسته اش راهی جز «طالبانیزه» شدن نمی ماند. راز بقای طالبان در چهارده سالی که از اشغال افغانستان توسط آمریکا و متحدانش می گذرد، همین اشغال است. طالبان توانست خود را به عنوان نیرویی تثبیت کند که علیه اشغال خارجی مبارزه می کند. خواست محوری و توجیه اصلی طالبان برای ادامه جنگ، ادامه حضور نظامی غربی ها در افغانستان است. طالبان از هنگام بیرون رانده شدن از کابل تا کنون، هیچ گاه نیرومندتر از امروز نبوده اند (هر چند ممکن است اختلافات داخلی کنونی به ضررشان تمام شود). افغانستان، چهارده سال پس از اشغال توسط آمریکا و غرب، همچنان یک کشور جنگ زده است که میلیونها تن از شهروندانش جز ترک دیار راهی برای ادامه زندگی نمی بینند. کافی است به شمار کثیر مردم افغان در میان پناهندگان سال جاری در اروپا (رتبه دوم پس از سوریه) و آمار سرسام آور صدور گذرنامه در افغانستان (تا شش هزار پاسپورت در روز) بنگریم. این پدیده های شوم، همان است که طالبان می خواهد. اگر عرصه بر داعش تنگ شود، این گروه نیز خواهد کوشید راه طالبان را در پیش گیرد. بهترین زمینه برای این نبرد بقا، افزایش ابعاد دخالت مستقیم و بلاواسطه قدرتهای امپریالیستی مانند آمریکا و فرانسه در سوریه و عراق است.
ثانیا، ورشکستگی الگوی دمکراسی، آرزوی بنیادگرایانی مانند سران داعش است. آنها مهد دمکراسی را در غرب می بینند. اگر دولتهای غربی از این هم بیشتر اصول دمکراسی را زیر پا بگذارند و به بهانه حفظ امنیت، آزادی ها را سلب کنند، از جذابیت الگوی دمکراسی کاسته خواهد شد و الگوهای رقیب آن، از جمله همه الگوهای بنیادگرایی اسلامی، تقویت خواهند شد.
ثالثا، با افزایش نژادپرستی و فشار بر مهاجران و پناهندگان در غرب، زمینه برای سربازگیری داعش مساعدتر می شود. تا کنون نیز داعش هزاران تن از نیروهای خود را از میان مسلمانان ساکن غرب جذب کرده است.
برای مقابله با آنچه داعش می خواهد و بر منویات جنگ طلبان و نژادپرستان در غرب منطبق است، راهی نیست جز این که:
با جنگ افروزی و میلیتاریسم مبارزه کنیم،
اصول دمکراسی، آزادیخواهی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی را در برابر اقتدارگرایی امپریالیستی و نیز اسلامی قرار دهیم،
و با نژادپرستی هر جا که سر برآورد به مقابله برخیزیم.
در مناسبات بین المللی، آلترناتیو جنگ طلبی، دیپلماسی و همکاری کشورهاست. به جای مداخله نظامی علیه داعش یا هر نیروی دیگری، نیروهای صلحدوست و ترقیخواه در غرب از راه حل های سیاسی دفاع می کنند. از نظر این نیروها، اگر مذاکرات جاری درباره سوریه بدین توافق بیانجامد که قدرتهای خارجی به دخالت در امور سوریه پایان دهند و از طرفهای سوری مورد حمایت خود اکیدا قطع جنگ و نشستن سر میز مذاکره را بخواهند، از این گفتگوها باید استقبال کرد.
تا آنجا که به نیروهای سیاسی ایران مربوط می شود، همراهی با مواضع صلحدوستانه نیروهای مترقی در سراسر جهان، عاقلانه ترین و عادلانه ترین راه است. مخالفت با جنگ افروزی از سوی نیروهای سیاسی ایران، زمانی قابل اعتماد و معتبر است که با جنگ افروزی و مداخله نظامی در کشورهای دیگر از سوی هر دولت که صورت گیرد مقابله کنند.
جمهوری اسلامی مستقیما درگیر جنگ سوریه است و گواه آن نیز شمار فزاینده نظامیان ایرانی کشته شده در این جنگ است. چند سال پیش که برخی افراد پیرامون یا درون ارگانهای نظامی - امنیتی ایران می گفتند نگه داشتن سوریه از نگه داشتن خوزستان نیز مهمتر است، شاید میزان جدی بودن آنها در این سخن برای همه روشن نبود. اکنون که جمهوری اسلامی به حدی که می بینیم خود را در باتلاق سوریه گرفتار کرده است، وظیفه هر کسی که اندکی به شرایط جهان و منطقه آگاه باشد و زندگی در صلح و امنیت را برای مردم ایران و همه کشورها آرزو کند، چیزی نیست جز این که خواستار قطع فعالیت نظامی جمهوری اسلامی در سوریه شود.
اما متاسفانه رضایت و حمایت از ماجراجویی نظامی جمهوری اسلامی در سوریه و عراق تنها به طرفداران رژیم ایران محدود نمی شود. بسیاری از ایرانیان، با نگاه مثبت به فعالیت سپاه قدس و فرمانده آن قاسم سلیمانی می نگرند. انگیزه های آنان احتمالا مختلف است. برخی آرزوی پایان تحقیر ناسیونالیسم ایرانی را در سر می پرورانند. برخی ممکن است رقابت با غرب در سوریه و عراق را ادامه مبارزه ضداستعماری ببینند. صرفنظر از این انگیزه ها، امید است که همه، پیش از آن که بحران سوریه به بحرانی بزرگ برای ایران نیز تبدیل شود، دریابند که دخالت نظامی ایران در سوریه و عراق خطری برای امنیت و صلح در ایران است. حتی کسانی که انترناسیونالیست نیستند و تنها به منافع مردم ایران می اندیشند نیز باید توجه کنند دود ماجراجویی تهران در کشورهای دیگر خاورمیانه، به چشم مردم ایران نیز خواهد رفت. ادامه رقابت خونین با آمریکا و عربستان و ترکیه، آن هم در شرایطی که لااقل برخی از رقبای جمهوری اسلامی رویای بی ثبات کردن اوضاع داخلی ایران را در سر می پرورانند، به هیچ وجه به سود آنچه منافع ملی ایران خوانده می شود نیز نیست.
مطالبه پایان ماجراجویی نظامی جمهوری اسلامی در سوریه و عراق، اگر از سوی طیف گسترده ای از شهروندان و جامعه مدنی ایران مورد حمایت قرار گیرد، می تواند در تصمیمهای رأس حکومت در این مورد موثر واقع شود.