تا همگان بخواب روند، وعده ی دیدار رسد


مرضیه شاه بزاز


• خواب مرا، چراغ افروخته ای میانِ رود
خواب ترا چه شکست؟
گفتم که شاید قایقی ست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ مرداد ۱٣۹۴ -  ۱۷ اوت ۲۰۱۵


 خواب مرا، چراغ افروخته ای میانِ رود
خواب ترا چه شکست؟
گفتم که شاید قایقی ست
در قایق دلداده ای است
از نقش من در سینه اش
چراغ دل تابانده است
گفتم همان دلبری است
که بوسه اش
خالی کوبید بر لبم،
بیخواب شده
باز هم به دیدار آمده ست
گفتم که خند و شور و شوق
از قهر خود غرق پشیمانی شده
با آتشِ وعده ای
این بار به هنجار آمدند

خواب مرا صدای باد
خواب ترا چه شکست
چون پچپچِ دلدادگان
در نخل درختی می وزد
بر شاخه ها دمبدم،
خارک رطب می کند
ناهید که بیند اینچنین
یارش به دام افتاده است
در چنگِ غم، پرده ای
از بیوفایی می زند
افسرده مجنون بیدی
بر بستر شبدرها
بر مقبر دلدادگی گشتی زند،
گیسو به چنگ غم بفد
شبدر به دلداریش
غلت می زند      
بابونه بیدار می شود

خروش آن رود نبود،
نخل و رطب
زمزمه ی باد نبود
دیدار آن یار؟
چرا.
ریتم و حکایت کم کنم
اینها همه بهانه است
آه مپرس
خواب مرا؟
نابهنگام تماشای غروب،
سقوط فواره ی دوست.
خواب ترا چه شکست؟

آتلانتا سیزدهم اوت ۲۰۱۵
divanpress.com