دردسرهای یک مرگ و بحران جانشینی برای مذاکرات صلح


اردشیر زارعی قنواتی


• وقتی قطعات این پازل در هم ریخته در کنار هم قرار گیرد آن وقت می توان یک نتیجه گیری منطقی و عینی را پذیرفت و آن اینکه شکاف و بحران جانشینی در طالبان بدون دخالت خارجی به سیر حرکتی خود ادامه نخواهد داد و این تحولات جدید که در بزنگاه مذاکرات صلح حادث می شود در یک شراکت دوگانه درونی –بیرونی دقیقا نوک پیکان آن متوجه همین روند صلح است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٣ مرداد ۱٣۹۴ -  ۴ اوت ۲۰۱۵


با اعلان مرگ "ملا محمد عمر" رهبر "طالبان" و تایید رسمی آن توسط این گروه در طی چند روز گذشته بسیاری از معادلات سیاسی و موازنه های قدرت در تحولات افغانستان و صف بندی های موجود در گروه طالبان دچار تغییر شد. هر چند که در طی روزهای قبل، ابتدا از سوی گروه انشعابی "معاذ فدایی" خبر مرگ امیرالمونین افغانستان منتشر شده بود و بعدا نیز مقامات دولت کابل این خبر را تایید کردند اما اینکه تاریخ آوریل ۲۰۱٣ که برای مرگ ملا محمد عمر اعلان شده است و نشاندهنده گذشت دو سال از این واقعه می باشد، حدس و گمان زیادی در این خصوص به وجود آورده است. به خصوص هم زمانی خبر مرگ رهبر طالبان با علنی شدن دور دوم مذاکرات صلح بین این گروه و دولت افغانستان به میانجیگری چین و انتخاب "ملا اختر محمد منصور" معاون وی که به سازمان اطلاعات پاکستان (آی اس آی) بسیار نزدیک بوده و در اولین اظهارنظر رسمی خود بعد از این انتصاب به شدت علیه روند مذاکرات صلح موضع گیری کرده است، بیش از پیش موجب تردید در مورد هم زمانی ارتباط این دو موضوع با هم گردید. همچنین دو روز بعد از خبر مرگ رهبر طالبان بنا بر گزارش اختصاصی خبرگزاری "بی بی سی" در مورد مرگ "جلال الدین حقانی" دیگر رهبر جهادی ستیزه جو که با تکذیب و تاییدهای متناقض فرزندان وی و بعضی رهبران طالبان مواجه شد، به نظر می رسد که در افغانستان روندی در حال حرکت است که دقیقا شکست مذاکرات صلح و تقویت نیروهای جدید تروریستی در افغانستان را نشانه رفته است. در هر چیزی بتوان شک کرد تنها در یک مورد نمی شود تردید نمود و آن اینکه دولت پاکستان یا حداقل سازمان اطلاعات ارتش این کشور که اشراف کاملی بر گروه طالبان و شبکه حقانی دارد از کوچکترین وقایع و حرکات درونی این سازمان ها خبرهای موثقی خواهد داشت. به همین دلیل این "هفته مرگ وارگی" رهبران جهادی و انتخاب فوری ملا اختر منصور به عنوان جانشین امیرالمونین متوفی، در وضعیتی که مذاکرات صلح به نقطه حساسی رسیده بود، گویای دست های پشت پرده عوامل بیرونی برای جلوگیری از ثبات در افغانستان جنگ زده تلقی می شود.
از آنجا که از همان ابتدای انتصاب ملا اختر محمد منصور به رهبری طالبان بسیاری از رهبران سیاسی و نظامی ارشد این گروه با رهبری و شیوه انتخاب وی به مخالفت برخاسته اند، از هم اکنون می توان وجود بحران جانشینی را در این گروه انتظار کشید. چنانچه بعد از انتصاب منصور به رهبری، از سوی "ملا حسن رحمانی" عضو ناراضی شورای کویته گفته شد که اکثر رهبران طالبان با این انتصاب مخالف بوده اند و آنان "ملا یعقوب" پسر ۲٣ ملا عمر را جانشین مشروح پدر می دانند. همچنین خبرهایی از نارضایتی دفتر طالبان در قطر و مذاکره کنندگان سیاسی این دفتر همچون "طیب آقا" از انتصاب ملا منصور به بیرون درز کرده است که در کنار دیگر مخالفت ها گویای وضع آشفته طالبان در شرایط کنونی است. در چنین شرایطی که در صفوف طالبان شکاف و گسست های اساسی ایجاد شده است و در اولین اظهارنظر رسمی رهبر منتصب شده جدید بر رد مذاکرات صلح سخن گفته می شود و هم زمان بسیاری از رهبران میانی طالبان افغانستان فوج فوج به دولت اسلامی (داعش) می پیوندند، بدون تردید باید پذیرفت که این کشور بلازده روزها و آینده سخت تری را تجربه خواهد کرد. بن بست در مذاکرات صلح حتی اگر به لحاظ زمانی هم اتفاق افتاده باشد در وضعیتی که داعش همچون یک غده سرطانی در افغانستان سلول های مسموم خود را تکثیر می کند تصویر مثبتی را به دست نمی دهد و وضعیت بحرانی این کشور حادتر خواهد شد. نباید فراموش کرد که ذات و ماهیت طالبان ریشه در "ناسیونالیسم پشتون" دارد که با بنیادگرایی مذهبی از نوع شاخه "حنفی" ممزوج شده است در حالی که با قدرت گیری داعش در این کشور نوع شناخته شده تروریسم بنیادگرا و تندروتر "وهابی" در حال تقویت شدن است. این تغییر فاز جدا از اینکه انگشت اتهام را به سوی آی اس آی نشانه می رود اما نباید از تصویر بزرگتر بحران منطقه یی که در آن سلفی های شبه جزیره عربستان نقش پر رنگی را برای داعش در جنگ های نیابتی حول فرقه گرایی شیعه و سنی در نظر گرفته اند نیز غافل بود. تغییر فاز از دو نوع خوانش بنیادگرایی دینی در افغانستان امروز می تواند خطر بزرگتری را نوید دهد که بسیار وخیم تر از بنیادگرایی سنتی طالبان در عرصه ملی و منطقه یی خواهد بود.
از طرف دیگر گسست و شکاف در گروه طالبان که احتمالا به انشعاب خواهد انجامید، نه تنها پروسه صلح را با شکست مواجه می کند که بر شدت تنش های موجود و گستره ی مدعیان جهاد علیه دولت مرکزی خواهد افزود. بدون شک دست های بیرونی در رقم زدن این شرایط برای کسب منفعت های ژئوپلتیک در جغرافیای بحران افغانستان قابل نادیده گرفتن نبوده و باید به نقش نیروهای بیرونی در این تحولات توجه ویژه یی کرد. در جنبش ها و گروه هایی که حول یک رهبر کاریزماتیک گرد هم آمده اند همیشه با مرگ یا حذف این رهبر بحران جانشینی آن چنان اهمیت می یابد که شکاف یا انشعاب نتیجه ی غیرقابل اجتناب آن است. هر چند که شاید بعضی از تحلیلگران شکاف و گسست در جناح اپوزیسیون و طالبان را به نفع قدرت حاکم و دولت مرکزی مورد ارزیابی قرار دهند اما به لحاظ ذات بحران در افغانستان این چندگانگی نه تنها به نفع صلح و کاهش تنش نخواهد بود که به مراتب شرایط را سخت تر از گذشته می کند. جدا از اینکه در صورت انشعاب در گروه طالبان دیگر صدای واحدی برای پروسه صلح و معامله منتفی یا به شدت تضعیف می گردد، با وجود یک نیروی تازه نفس به عنوان داعش به عنوان بدیل و آلترناتیو طالبان سنتی باید منتظر تشدید بحران هم بود. در شرایط موجود حداقل در کوتاه مدت پروسه صلحی که دو سال تمام وقت صرف آن شده از حیز انتفاع ساقط گردیده و افغانستان در این خصوص دوباره به نقطه صفر باز می گردد. اگر در گذشته به دلیل شناخت تاریخی از گروه طالبان نوع معامله با آنان می توانست در یک محیط نسبتا نرمال و منطقی به پیش برود از این مرحله به بعد به لحاظ شکاف در این گروه و تقویت داعش در عرصه بحران افغانستان، توان مدیریت بحران از طرف دولت مرکزی و میانجیگران منطقه یی به شدت تضعیف خواهد شد. وقتی قطعات این پازل در هم ریخته در کنار هم قرار گیرد آن وقت می توان یک نتیجه گیری منطقی و عینی را پذیرفت و آن اینکه شکاف و بحران جانشینی در طالبان بدون دخالت خارجی به سیر حرکتی خود ادامه نخواهد داد و این تحولات جدید که در بزنگاه مذاکرات صلح حادث می شود در یک شراکت دوگانه درونی –بیرونی دقیقا نوک پیکان آن متوجه همین روند صلح و کاهش تنش های ملی و منطقه یی بوده است.