دانشنامه ی ایران:
شناسنامه ی ِ مشترک ِ ملّی ی ِ همه ی ِ ایرانیان


دکتر جلیل دوستخواه


• ایرانیان فرهیخته و ژرفانگر و نیز شمار زیادی از جُز ایرانیان ِ حق شناس ِ روی آور به فرهنگ و تاریخ و هنر و ادب ایران، خودْ توان ِ عیارْسنجی دارند و در اثری چون دانشنامه به دیده ی تحقیق می نگرند و با بررسی و نقد فرهیخته ی آن، آنچه را که بایسته است از آن درمی یابند و پایگاه والای آن را به درستی بازمی شناسند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٨ آبان ۱٣٨۵ -  ۱۹ نوامبر ۲۰۰۶


 
www.iranshenakht.blogspot.com


نشریّه ی الکترونیک اخبار روز :
www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۲۴ آبان ۱٣٨۵- ۱۵ نوامبر ۲۰۰۶
گفتاری از آقای "مسعود نقره کار" را زیر عنوان:
" دانشنامه ایرانیکا"
غیر سیاسی و بی طرف؟!
انتشارداده است.
www.akhbar-rooz.com
*
خواننده ی ِ این گفتار، درهمان نگاه ِ نخست به عنوان ِ آن، درمی یابد که نویسنده، ناوابستگی ی ِ دانشنامه ی ِ ایران ( Encyclopaedia Iranica ) به نهادها و روندهای سیاسی را – که موضع ِ رسمی و شناخته ی آن است – مورد ِ تردید قرار داده و پایگاه ِ آزاد ِ دانشی و پژوهشی و نقشْ ورزی ی ِ فرهنگْ شناختی ی ِ آن را در برابر ِ نشان ِ پرسش گذاشته است.
خواننده، آنگاه با این پرسش از خود که: "چنین ادّعای گزافی، برچه پشتوانه و سندی استوار است؟"، به سراغ ِ متن ِ گفتار می رود و جزء به جزء ِ آن را برمی رسد.
نویسنده با الگو برداری از نمونه های بهره گیری ی سیاست بازان فرصت طلب از نهادهای فرهنگی در تاریخ سده ی اخیر میهنمان، در زمینه ی مساعد باورمندی ی بسیاری از ایرانیان به "نظریّه ی توطئه" و نگرش"دائی جان ناپلئونی" به همه ی رویدادهای اجتماعی و سیاسی، کوشیده است تا با همْ ذاتْ پنداری ِ موضوع مورد بحث خود و موضوع های یکسره ناهمگون با آن و گزافه گویی ی بی بند و بار و ناپاسخگویانه در این زمینه، به ذهنهای ساده ی کم و بیش آشنا با چنین نمونه هایی، بباوراند که دانشنامه نیز درهمین چهارچوب جای دارد و اگرچه برآیند ِ کار و کوششی دانشگاهی و فرهیخته است، با روندها و گروه بندی های ویژه ی سیاسی پیوند دارد و دست اندرکاران ِ آن نهادها، از اعتبار و آوازه ی آن، به سود ِ پیشْ بُرد ِ خواستهای خویش، بهره می جویند.
نویسنده، بی هیچ گونه آگاهی از سازمان اداری و پشتوانه های مالی ی دانشنامه ، تنها با نگاهی به دورنمای ِ برخی از کوشش و کُنِش های کناری و یاری رسانی های فردی و جمعی به تأمین ِ هزینه ی کلان ِ اجرای این برنامه ی عظیم و نام بردن از کسان ویژه ای در زمره ی این کوشندگان و پشتیبانان، در باره ی ِ به اصطلاح جانبدارانه و سیاسی بودن ِ کار ِ این نهاد ِ دانشی و فرهنگی، شبهه می افکند. او به هیچ یک از روشنگری های گردانندگان دانشنامه در این زمینه اشاره ای نمی کند تا دستش برای وارونه نمایی ی واقع ِ امر، بازباشد.
نویسنده با نگاهی سطحی و ولنگارانه، در باره ی دانشنامه و شناسانندگان آن و میزان درآمد هایش نوشته است:
"تبلیغات مُبلّغان حرفه ای دانشنامه و بنیاد ِ آن، ضمن اطلاق عناوینی مبالغه آمیز به دانشنامه، از جمله شاهنامه ی معاصر و شناسنامه ی ما ایرانیان و... دانشنامه کمک های مالی و معنوی چشم ْگیری دریافت کرده است."
امّا ایرانیان فرهیخته و ژرفانگر و نیز شمار زیادی از جُز ایرانیان ِ حق شناس ِ روی آور به فرهنگ و تاریخ و هنر و ادب ایران، خودْ توان ِ عیارْسنجی دارند و در اثری چون دانشنامه به دیده ی تحقیق می نگرند و با بررسی و نقد فرهیخته ی آن، آنچه را که بایسته است از آن درمی یابند و پایگاه والای آن را به درستی بازمی شناسند.
دانشنامه کالای مصرفی ی روزمرّه نیست که برای جلب مردمی ساده دل و برون نگر بدان، نیازی به "مُبلّغان حرفه ای" باشد. جایگاه و ارج دانشنامه در گستره ی فرهنگ ایرانی، نه با دادن عنوان های مُبالغه آمیز بدان، بلکه با رویکردی دل سوزانه و بردبارانه به آن و جُستار پیگیر در هزارتوهای کاویدنی و شناختنی اش، بر هر خواننده و پژوهشگر ِ نیکْ اندیشی آشکارخواهدشد. هرگاه یک مصداق ِ چشم گیر برای عبارت حکمت آمیز ِ سعدی : "مُشک آن است که خود ببوید؛ نه آن که عطّار بگوید! " درمیان باشد، همین مورد ِ دانشنامه است. دانشنامه ، نشریّه یا کتاب چاپخش شده از سوی فلان سازمان یا بهمان گروه ِ مدّعی ی "مبارزه کردن" و "اپوزیسیون بودن" نیست که بتوان در فرآیند ِ پُراغتشاش ِ ستیزه گری ها و هم چشمی های بی حاصل و تباه کننده، انگ و رنگ ِ وابستگی به این یا آن دستگاه یا جماعت را بر آن زد و سپس از آب ِ گلْ آلود ِ این چنگ و دندان نشان دادنها ماهی گرفت! اندازه و مقیاس ِ دانشنامه، فراتر از آن است که با چنین خط کش های کوچکی بتوان سنجیدش!
از سوی دیگر، دانشنامه یک کالای بازرگانی ی تولیدشده برای سود و صرفه نیست که آوازه گری ی "مبلّغان حرفه ای" ، بازاری پر رونق تر برای آن پدیدآورد. کمک های بی دریغ فرهنگ دوستان به دانشنامه هم در بهترین حالت می تواند به سر ِ پا ماندن و رهسپار ِ سرانجام شدن ِ این راه نورد چندین ده ساله مددی برساند. این همه، در حالی است که نهاد ِ آمریکایی ی تأمین کننده ی بخش ِ اصلی ی ِ نیازهای مالی ی دانشنامه ، بودجه ی این اثر را در نهایت صرفه جویی، "نخْ نما" خوانده است.
*
طرح ِ تدوین و نشر دانشنامه ی ایران ، نخست به ابتکار بنگاه ِ ترجمه و نشر ِ کتاب در تهران ریخته شد و با کمک مالی ی سازمان برنامه و بودجه ی ایران در سال ۱۹۷۴ در همکاری با دانشگاه کلمبیا به مرحله ی اجرا درآمد. امّا بعد از انقلاب که پشتیبانی ی مالی ی ایران از آن دریغ شد، با درنگ و دشواری رو به رو گردید و گرداننددگان آن، ناگزیر شدند به تأمین سرچشمه های مالی ی جایگزین در بیرون از ایران بپردازند. در این مرحله، پرداخت هزینه ی عمده ی دانشنامه را موقوفه ی ملّی ی دانشهای انسانی ( (National Endowments for the Humanities
که یک نهاد ِ فدرال آمریکایی است، برعهده دارد.
دانشگاه کلمبیا ، تنها ساختمان ِ محلّ ِ کار و آب و برق و برخی وسیله های دیگر را در اختیار دانشنامه قرارداده است. هزینه کردن همه ی درآمدهای دانشنامه ، زیر نظر ِ این دانشگاه صورت می پذیرد. خدمت مدیر و مهینْ ویراستار ِ دانشنامه و نیز رایْ زنان ِ او رایگان است. افزون بر این، استاد دکتر احسان یارشاطر، سالها پیش از این، مجموعه ی بسیار نفیس و گرانبهای از گردآورده های هنری ی ِ خانوادگی ی خود و همسرش را به حراج گذاشت و درآمد به دست آمده از فروش آنها را برای تأمین بخشی از هزینه های دانشنامه ، اختصاص داد.
دفتر دانشنامه ی ایران ، بارها در خبرنامه ها و نشریّه های خود، به روشنی ی هرچه تمام تر و با آوردن رقمهای دقیق، از چگونگی ی سازمان دهی ی مالی ی این نهاد ِ دانشی و فرهنگی در مرحله ی دوم ِ کارش، سخن گفته و جای هیچ گونه ابهام و شُبهه ای برای کسی باقی نگذاشته است.
بر پایه ی داده های این آگاهی نامه ها، موقوفه ی یادکرده، پرداخت ِ کمک مالی خود برای انتشار این اثر را موکول به تأمین ِ بازمانده ی اعتبار ِ بایسته از راه ِ جلب ِ کمک های مالی ی خودخواسته ی کسان و نهادهای پشتیبان این کُنِش ِ بزرگ ِ علمی و پژوهشی کرده است.
از همین رو در تمام سالهای ِ گذشته، دست اندرکاران دانشنامه ، همواره کوشیده اند که همگان را به یاری فراخوانند و زمینه هایی برای گردآوری ی کمکهای مالی به این برنامه فراهم آورند تا شرط ِ آن موقوفه، به جای آورده شود و پرداخت ِ اعتبار اصلی ی پذیرفته ی آن، دچار درنگ و اختلال نگردد.
برخی نهادهای ایرانی در بیرون از ایران مانند بنیاد کیان ، بنیاد محوی و بنیاد میراث ایران با کمکهای عمده و چشم گیرشان، در این فرآیند، نقش مهمّی ورزیده اند که امری است آشکار و در آغاز ِ هریک از جلدهای دانشنامه ، بدان اشاره رفته است.
افزون بر این، ایرانیان دوستدار ِ فرهنگ و تاریخ کهن ِ ایران از هر گروه و دسته و با هر باور دینی یا سیاسی، با پی بردن به اهمیّت یگانه ی این اثر عظیم و آگاهی از دشواری ها و تنگناهای مالی ی کار ِ نشر آن، به گونه ای خودجوش به تکاپو درآمده و در پاسخ گویی به ندای یاری خواهی ی گردانندگان ِ دانشنامه ، در شماری از شهرهای جهان، انجمن های دوستداران دانشنامه را شکل بخشیده اند و با برگزاری ی شبهای ویژه و ایراد سخنرانی ها و اجرای برنامه های هنری به گردآوری ی کمکهای مالی برای آن، اقدام کرده اند.
در میان این یاری دهندگان، شمار کمی را می توان دید که با توانایی ی بالای مالی شان، رقمهای عمده ای، حتّا یک میلیون دلار پرداخته اند و شمار ِ بسیاری را نیز می توان مشاهده کرد که با امکان محدود ِ مالی ی خود، مبلغ کمی را با هیجان ِ شرکت در یک کوشش ِ فرهنگی ی ملّی، به صندوق های گردآوری ی کمک می ریزند. من خود، بارها در شهرهای آمریکا، کانادا، اروپا و نیز در این سرزمین که اکنون "شهربند" آنم (استرالیا) شاهد شور و شوق ایرانیان دوستدار فرهنگ ایرانی در شبهای ویژه ی دانشنامه و پرداخت کمکهای ده دلاری و پنج دلاری بوده ام.
امّا هیچ یک از دهندگان کمک مالی به دانشنامه ، کار ِ خود را مشروط به برآورده شدن ِ خواست ِ ویژه ای نمی کند و آن را سرپوشی برای پیشْ بُرد ِ مقصودی دینی یا سیاسی نمی انگارد. حتّا اگر شبهه را قوی بگیریم و چنین بینگاریم که کسانی در این میان، با چنین رویکرد ودیدگاهی و پیشینه و کارنامه و شهرت سیاسی و اجتماعی ی نه چندان پذیرفتنی هم باشند، نباید و نمی توان حضور آنان در انجمن های دوستداران دانشنامه و شب های ویژه ی کمک رسانی و بخشش آنها را دستاویزی برای خُرده گیری به کار ِ دانشنامه قرار داد و در پالودگی و فرهیختگی ی ِ کار ِ آن شک ورزید. زیرا کارنامه ی شخصی ی ایشان ربطی به کار ِ دانشنامه ندارد و سر ِ سوزنی از اعتبار ِ والای علمی و ناوابستگی ی آن نمی کاهد. گردآورندگان ِ کمک نیز از هیچ یاری دهنده ای شناسنامه ی مرامی و گواهینامه ی وابستگی به سازمان یا حزب معیّنی را مطالبه نمی کنند و هر ایرانی را پشتیبان این برنامه ی ملّی می شمارند.
ایرانیانی که در دهه های اخیر به ارزش اثر ِ جهان شمولی همچون دانشنامه در آفتابی کردن ِ کیستی ی خود در پیش چشم ِ دیگران پی برده اند و آن را در هر محفل و مجلسی در چهارگوشه ی جهان، همچون شناسنامه ی افتخارآمیز فرهنگ باستانی و تاریخی و معاصر ِ ملّی ی ِ خویش، به جزْ ایرانیان می شناسانند و در برابر برخی از نژادپرستان و برتری جویان باختری، با سرافرازی و برقی از غرور ِ شایسته ی انسانی در چشمان، نشانی ی ِ
www.iranica.com
را همچون مدال افتخار برسینه می زنند، البتّه با دل و جان به یاری ی این کار ِ گرانْ سنگ می پردازند و هرآنچه را که در توان دارند، در طَبَق ِ اخلاص می گذارند و پیشکش آن می کنند.
دانشنامه نه تنها در ایران – که با دریغ، هنوز چندان شناخته و در دسترس نیست و تنها به تازگی، بخش های کوچکی از آن ترجمه و چاپخش شده است – بلکه در سرتاسر ِ جهان، برای ِ ایرانیان ِ آسیمه سر و آشفته جان از غم ِ غُربت و ناشناختگی در تقابل با دارندگان ِ دیگرْ فرهنگها و تمدّنها، جایی خالی را پرکرده است که با هیچ چیز دیگری پرکردنی نبود. افرون بر آن، هر جُزایرانی که بخواهد درباره ی ایران کنجکاوی کند و سیمای تابناک و افتخارآمیز آن را در فراسوی نمودهای تاریک و شرمْ آور ِ روزمرّه و ژاژخایی ها و یاوه سرایی های جهانخواران ِ جنگ باره و زورگو بازشناسد، اکنون "جام ِ کیخسرو" ِ دانشنامه را با زبان جهانی ی انگلیسی در دسترس دارد و ایمن از پراکنده گویی های پر غلّ و غش ِ این و آن، گوهر ِ درونمایه های هزاران کتاب و گفتار با اعتبار ایران شناختی، یکجا در اختیار وی و رهنمون ِ آگاه ِ اوست.
هرگاه وابستگی هایی از این گونه که نویسنده ی گفتار مورد نقد، پنداشته است، در کار ِ دست تدوین کنندگان دانشنامه راه داشت، بهترین جا برای نمایش آنها، متن ِ این اثر بود. در حالی که در تمام ۱٣ جلد ِ تاکنون نشریافته ی دانشنامه ، حتّا سطری برانگیزنده ی چُنین وَهم و شُبهه ای وجودندارد و تصوّرپذیر هم نیست.
نویسنده ی اتّهام نامه ی یادکرده، بی آن که برای اثبات تهمت ها و دشنام ها و نسبت های ناروای برشمرده اش به دانشنامه و تدوین کنندگانش حتّا یک نمونه از متن این اثر بیاورد، به سبک و سیاق سیاستْ بارگان دیروزین و امروزین میهنی از چپ ِ چپ تا راست ِ راست – با آن همه آسیب رسانی های تأسّف انگیزشان به خیزشها و جنبشهای مردمی ی ایرانیان از مشروطه تا امروز – رفتارمی کند. وی به همان حربه ی کهنه و زنگ زده ی کلّی گویی، پاپوش دوزی و لجنْ پراکنی بی دلیل و مدرک چنگ می زند و سرانجام می کوشد که با خط کشی ی جزمْ باورانه ی ژدانفی و کاریکاتورهای دیرآمده اش، جای ِ "دوست" و "دشمن" را تعیین کند و میان ِ "خودی" و "جُزخودی" تمایز قایل شود تا بتواند ادّعاهای موهوم خویش را بر کرسی بنشاند.
نویسنده از " نزدیکی ها و همکاری های آقای یارشاطر با دربار ودرباریان در گذشته و درباریان در خارج کشور" سخن می گوید، بی آن که نشان دهد که دربار و درباریان دیروزین و امروزین کدام جامه ی زربفت صدارت و وزارتی را بر بالای وی پوشانده اند. او نمی گوید مردی که عمری با فرهیختگی و دانشوری به استادی و پژوهش پرداخته و هم اکنون در دهه ی هشتاد عمر، دور از میهن، در گوشه ی دفتر کوچکش در دانشگاه کلمبیا بی گرفتن دیناری اجر و مزد ِ مادّی، مهینْ ویراستار این تألیف عظیم و کار ِ کارستان است، چگونه می توانسته است و می تواند به آماجهایی چنین فرومایه، چشم داشته باشد.
به راستی سخن ِ گوهرین ِ خواجه ی بزرگمان، بهترین بازگوینده ی حال در برخورد با چنین شوخ چشمی ها و ناسپاسی هاست: "جای ِ آن است که خون موج زنَد در دل ِ لعل / زین تغابُن که خَزَف می شکند بازارش!"
آیا این نمونه ی دیگری از همان رفتار دُژمَنِشانه ای نیست که بسیاری از ما ایرانیان از دیرزمان تا کنون با بزرگان ِ فرهنگ و دانش و ادب و هنر خود داشته ایم و مثال های شرم آورش، همه ی ورقهای تاریخ ما را سیاه روی کرده است؟! و آیا همین گونه نابهنجاری ها و کژتابی ها، سبب ساز ِ گسست ِ فرهنگی ی ما – که این همه از آن آسیب دیده ایم – نبوده است و نیست؟
وارد آوردن اتّهام های گستاخانه ای از این دست به دانشنامه و بنیاد گذار و مهینْ ویراستار آن، بدان می مانَد که کسی بگوید (و دیده ایم که کسانی گفته اند) که چون حماسه ی ایران نام شاهنامه بر خود دارد و در آن از سرگذشت شهریاران باستانی سخن به میان می آید و کسانی چون "بایسنغرمیرزا" و "شاه طهماسب صفوی" به تولید دستْ نوشت هایی نفیس از آن فرمان داده اند و "محمّد رضا شاه پهلوی" در هنگام برگزاری ی "جشنهای دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی"، به چاپ نفیس بسیار پرهزینه ای از همان دستْ نوشت ِ بایسنغری فرمان داده است، پس اثری درباری و تنها پسندیده ی شاهان است و ربطی به مردم ایران ندارد و گنجینه ی عظیم اسطوره و حماسه و تاریخ و فرهنگ و ادب و حکمت ِ ناب ِ ایرانیان نیست!
نویسنده از " اظهارنظرهای گاه کینه توزانه ی گردانندگان و مشاورین دانشنامه و بنیاد در باره محمّد مصدّق,به عنوان نما د جنبش ملی در ایران، و فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان چپ ( به ویژه شاعر بزرگ میهنمان احمد شاملو)" دم می زند؛ بی آن که یک نمونه از این "اظهارنظرهای" مورد ادّعا را در متن دانشنامه نشان دهد.
می پرسم: نخست این که نامهای این " گردانندگان و مشاورین دانشنامه" چیست و " اظهارنظرهای گاه کینه توزانه" شان در کجا نشریافته است؟ دوم این که هرگاه کسی یا کسانی از این نامْ نبُردگان در جایی سخن ناروایی درباره ی ایرانیان شایسته (من به چپ و راستش کاری ندارم) گفته باشد، چه ربطی با متن دانشنامه دارد؟ هرکس باید پاسخ گوی سخن خویش باشد. آیا در جایی از دانشنامه ، چنین سخنان ناسزاواری هست؟ اگر هست، چرا بدانها بازبُرد نداده اند؟
به وارونه و برای نمونه، آیا نویسنده ی این مطلب بی بنیاد، درآمدهای ِ"کودتای ۱۲۹۹/۱۹۲۱" و "کودتای ۱٣٣۲/ ۱۹۵٣" را در جلد چهارم دانشنامه خوانده و دیده است که در آنها با چه شیوایی و رسایی و چه مایه از دقّت ِ بی طرفانه ی پژوهشی به بیان حقّی که در فرآیند ِ آن رویدادهای شوم، از مردم ایران تباه گردید و رنج و شکنجی که بر بزرگْ مردی همچون "مصدّق" واردآمد، پرداخته شده است؟ آیا چنین گفتارهایی در متن این گنجینه ی عظیم و سخنگوی راستین تاریخ و فرهنگ ایران – که نمونه های فراوان دارد – اثری از گرایش به نهادهای سیاسی ی مردم ستیز نشان می دهد؟
آیا درج ِ درآمدهای "گلشیری" و "گلسرخی" (آن هم با تصویر مشهور او در هنگام دفاع در بیدادگاه نظامی) در جلد یازدهم دانشنامه، خوشایند ِ درباریان و به اصطلاح سلطنت طلبان است؟! (زهی تصوّر باطل، زهی گمان ِ خلاف!)
نوبت الفبایی ی درج درآمدهای "مصدّق"، "شاملو"، "محمّد مختاری"، "محمّد جعفر پوینده"، "احمد میرعلایی" و "فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان" دیگر نیز هنوز نرسیده است. اگر هم در نشریافته های کنونی، نام کسی از قلم افتاده باشد، بر پایه ی ِ هنجار ِ کار ِ دانشنامه ، در "پیوست" خواهدآمد؛ چنان که در حرف "ف"، درآمدهای "پروانه و داریوش فروهر" فراموش شده است و بی گمان، جبران خواهد شد.
نویسنده که از سوی "چپ" میدان به نبرد با دشمن ِ موهوم ِ پنهان شده در پوشش یک اثر فرهنگی پرداخته، تا دسیسه ی ِ "راست" را خنثا کند، در پی گیری ی این نبرد سهمگین، نوشته است: "با گذر زمان و به تدریج که نام موسسات و بنیاد ها و افراد حمایت کننده ی دانشنامه انتشار یافت نقش سلطنت طلبان در پیدایی و پیشرفت این حرکت " فرهنگی" و دانشگاهی آشکار تر شد."
چنین عبارتهایی سخت آشناست و سالهاست که آنها را در دُرافشانی های تازندگان از سوی "راست" ِ میدان در میهن ِ اصلی ی ِ دانشنامه ، درباره ی این اثر ِ "ساخته و پرداخته ی دشمنان امپریالیست و صهیونیست" و مدیر ِ "روی در نقاب فریب پوشیده" ی ِ آن، شنیده و نیز در تعبیرهای همچون " استکبار جهانی" و "تهاجم فرهنگی" شنیده و خوانده ایم. این جاست که با شگفتی زدگی می بینیم که دو سر ِ"راست" و "چپ" این کارزار به یک نقطه می رسد و سخن فردوسی را فرایاد می آوریم: "چپ آوازه افکند و از راست شد!"
نویسنده پس از وارد آوردن ِ این همه تهمت ناشایسته بر دانشنامه ی ایران و تدوین کنندگانش، به جمع بندی ی ناسزا گویی های خود پرداخته و با زبان و بیانی دهان پرکن و فخیم و جدّی نما نوشته است:
"به گمان من امّا راهی که مسول و مشاوران دانشنامه و بنیاد دانشنامه در پیش گرفته اند، حتی اگر برجسته ترین اثر تحقیقی در باره تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران دستاوردش باشد، کژ راهه ای بیش نخواهد بود؛ راهی که سالیان دراز حکومت گران و بسیاری از احزاب و سازمان های سیاسی پیموده اند؛ راهی که نهایتش آلوده کردن بیش از پیش فرهنگ، هنر، تمدن و تاریخ مان به نا راستی های سیاست بازانه است؛ کژراهه ای منتهی به مرداب بی اعتمادی و آسیب زننده به خصلت دموکراتیک و مستقل تشکل ها و حرکت های فرهنگی و هنری."
وی آنگاه در پوشش ِ " یکی از حامیان و دوستداران سابق دانشنامه " (؟!) به "دلْ سوزی!" برای کارگزاران این اثر پرداخته و به منزله ی یک "تنها به قاضی رفته ی خوشْ حال بازگشته"، آنچه را "آرزوی من" خوانده، در قالب ِ یک اعتراف گیری ی القایی از شخص گناهکار، بیان داشته است:
"به عنوان یکی از حامیان و دوستداران سابق دانشنامه آرزوی من این است که دانشنامه و بنیاد دانشنامه راه شایسته ی یک دانشنامه ی وزین، غیر وابسته و بی طرف را در پیش گیرد و یا حداقل با برخورد ی فرهنگ سازانه و صادقانه، دست اندر کاران دانشنامه اعلام کنند این پروژه و تشکل شکل گرفته درپیرامون اش پروژه و تشکلی سیاسی، جانبدارانه و وابسته است."
به راستی که از این سخیف تر و مبتذل تر نمی شود با کاری چُنین گرانْ سنگ و پدیدآورندگانش برخوردکرد!
می بینیم که کار ِ بررسی و نقد ِ یک اثر فرهنگی در میان برخی از ما ایرانیان ناسپاس و فرهنگ ناشناس، به چه روزی افتاده است.
یک زبانزد یا مثل مردمی می گوید: "بی انصافی تیر ِ عصّارخانه را می شکند!"
در برخورد با چنین حدّی از بی انصافی، ناچار باید انتظارداشت که تیر ِ همه ی ِ عصّارخانه های عالم بشکند!