فریناز!...
(برای پرنده... برای فریناز، کز قله ی تارا پرید)


خسرو باقرپور


• آه ای قلم، ای شعرِ شعله ور:
آتش!
آتش، جوابِ خشمِ مهاباد است.
آتش، پیامِ خون به حُکمِ خداداد است! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۴ -  ۹ می ۲۰۱۵



 
در این میانه ی اندوه؛
با این متانتِ میانسالی؛
با این همه صبوری؛
که از نهایتِ نُت ها گذشته است؛
و شعر در تنورِ دلش شعله می کشد؛
با اشگی که می شکند؛
شیشه ی پیرِ منِ صبور:
باید جوانی کنم و شهادت دهم:
می دهم:
آتش جوابِ نامردمی ست،
آتش جوابِ تحقیر است،
آتش جوابِ هرچه دروغ است،
آتش جوابِ جانِ فریناز است.
فریناز!
ای ناز ترین شهبازِ من!
فرمانروا!
فرینازِ من!
فریناز... ای همه مهر و غُرور و ناز...
فرمان بده به لشگرِ غم...:
آتش!
فرمانروای ارتشِ شکوه:
آتش!
آه ای قلم، ای شعرِ شعله ور:
آتش!
آتش، جوابِ خشمِ مهاباد است.
آتش، پیامِ خون به حُکمِ خداداد است!
امّا خدارا!
فرحناز... یارا!
ای مریمِ پرّانِ قله ی "تارا"
فرمانده ام...
خدا را... مَپر... یارا!
دیر نیست و دور نیست
خونِ جوانِ تو؛
دامانِ آلوده ی آسمان را بگیرد.


۱۷ اردیبهشت ۱٣۹۴
اِسن

* "فریناز خسروانی" کارمند زیبا رویِ کُردِ هتل تارا در شهر مهاباد بود. او پس از آگاهی از قصدِ شومِ مامورین اطلاعاتی... اقدام به خودکشی کرد و داغش را بر دلِ ما نهاد... مردم مهاباد از پسِ آگاهی از این نامردمی، هتل تارا را به آتش کشیدند.