مهاجران در آفریقای جنوبی


ا. مانا


• وقوع این امر در آفریقای جنوبی که مردمش پیشاهنگِ مبارزه با تبعیضات نژادی بوده و برگهای زرینی بر تاریخ مبارزاتی بشریت مترقی افزدوه اند عجیب است. چه اتفاقی در این کشور افتاده است که اتباعش از قهرمانانِ مبارزه با تبعیض به درجه ای تنزل یافته اند که چنین اجحافاتی را به اقلیتِ بی پناهی روا می دارند که بدنبال لقمه نانی راهی این کشور شده اند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ ارديبهشت ۱٣۹۴ -  ۲۷ آوريل ۲۰۱۵


تغییراتِ شگرفی را در امور دنیا شاهدیم که قبلاً تصورش هم ممکن نبود. برخلاف سیرِ پیشرفتهای خارق العاده در زمینهٔ فن آوری، آنچه که در پاره ای موارد شاهدیم پسرفت های اسف باری اند که به آسانی قابل توضیح نیستند.

نمونه ای از این دست اتفاقات را اخیراً در آفریقای جنوبی شاهد بودیم، جایی که مردمِ به ستوه آمده از بیکاری گسترده - اختلافِ بی سابقهٔ طبقاتی و فقر فزایندهٔ، اقلیت بی پناهِ مهاجران را برای مشکلات عمیق و ریشه دار خود ملامت نموده و با حمله به کسب و کارهای حقیر و ناچیز آنان صحنه های تأسف بار و شرم آوری را به تصویر کشیدند.

وقوع این امر در آفریقای جنوبی که مردمش پیشاهنگِ مبارزه با تبعیضات نژادی بوده و برگهای زرینی بر تاریخ مبارزاتی بشریت مترقی افزدوه اند عجیب است. چه اتفاقی در این کشور افتاده است که اتباعش از قهرمانانِ مبارزه با تبعیض به درجه ای تنزل یافته اند که چنین اجحافاتی را به اقلیتِ بی پناهی روا می دارند که بدنبال لقمه نانی راهی این کشور شده اند؟

چه بر سرِ کنگرهٔ ملی آفریفا آمده است؟ تشکیلاتی که زمانی با هر فراخوانش ملتی آمادهٔ ایثار جان خود می گردید، ظاهراً فاقد آن وجهه و مشروعیتی است که بتواند جلوی این موج مهاجرستیزی را گرفته و آرامش را به کشور بازگرداند. از احزاب و سازمانهای تشگیل دهندهٔ این کنگره نیز کار چندانی بر نیامد. این بحران مشروعیت از کجا می آید؟

منتقدینِ حاکمیت کنونی آفریقای جنوبی مشکلات عدیده ای از قبیل فساد گسترده، ناکارآمدی، سیاستهای اقتصادی نامناسب و…. را مسبب اوضاع جاری در آن کشور می دانند. دقیق که به قضیه بنگریم، اینها خود معلولِ علت العللی دیگرند. علت اصلی نابسامانی کار دنیا چیست که چنین چرخشهای غیرقابل باوری را ممکن گردانیده است؟

در سیستمهای اقتصادی - اجتماعی، به فراخورِ زمان و مرحلهٔ رشد، سیاستهای راهبردی ویژه ای غلبه می یابند که گمان می رود که بهتر از سایر گزینه ها منافعِ مشخصی را تأمین نمایند. حقایق تاریخی بیشماری حاکی از آن است که در بسیاری از موارد این سیاستهای راهبردی به نتایج مورد نظر منتهی نمی گردند. آنچه که تصور می گردید که منشأ تغییراتِ مثبت و دوران سازی گردد خود به جزئی از مشکل تبدیل گردیده و بر پیچیدگی ها افزوده است.

با غلبهٔ دیدگاههای اقتصادی نئولیبرالیستی در هستهٔ مرکزی دنیای سرمایه داری، و تحمیل آن به کشورهای پیرامونی به هر نحوِ ممکن، سیستم سرمایه داری حاکم بر جهان قدم در راه بی بازگشتی گذاشت که بسیاری از کیفیت های خلق شده در مراحل پیشینِ رشد سرمایه داری را، یکی پس از دیگری، در پیشگاه منافع ویژهٔ اقتصادی اقلیتی ناچیز قربانی نمود. برخلاف تصور عده ای از توجیه گران وضع موجود (که می پندارند که جهان سرمایه داری با کنار گذاشتن این سیاستها و بازگشت به کینز، می تواند دوباره به دوران رونق و شکوه پیشین بازگردد) نئولیبرالیسم نه انتخابی از سرِ اشتباه، که تقدیرِ تقریباً ناگزیرِ این سیستم در شرایط زمانی معین و درجهٔ خاصی از رشد و توسعهٔ آن بود.

بحرانهای ادواری سرمایه داری در مرحلهٔ خاصی از رشد این سیستم، به بحرانهای ساختاری تبدیل گردیده اند. تفاوت این دو در آنست که بحرانهای ادواری برای مدت زمانهای معینی کارکرد طبیعی سیستم را مختل می نمایند در حالی که بحرانهای ساختاری جز با تغییر سیستم قابلِ رفع نیستند. به همین دلیل است که جهان سرمایه داری توان حل مشکلات عدیده ای را که با انها دست به گریبان است از دست داده و فقط قادر است که مشکلات را از گونه ای به گونهٔ دیگری تبدل نماید.

به اختصار که بگوییم، با رشد قابل ملاحظهٔ تکنولوژیک، ظرفیتهای تولیدی زیادی بلا استفاده مانده اند. سرمایهٔ انباشت شده که در بخشهای تولیدی قابلیت جذب نداشته به فعالیهای مالی و بورس بازی سرازیر گردید و در قالب وامهای اعطایی، به اشخاص و شرکتها، حبابهایی را دامن زد که تلاشی آنها به بحرانهای دامنه داری می انجامد. ثابت ماندن دستمزدها و حتی سقوط نسبت آنها به ثروت تولید شده در سطح جهان، برای سه دهدٔ گذشته با افزایش بدهی های مردم خنثی گردید تا به سقوطِ بیش از حد تقاضای موثر نیانجامد. این امر تا بدانجا ادامه یافت که بدهکاران توان باز پرداخت نداشته و طلبکاران در مواردی مایل به ریسک مجدد و قرض دادن های بی رویهٔ بیشتر نیستند، امری که به کاهش جدی تقاضای موثر، تعطیلی فعالیتهای تولیدی بیشتر و بیکاری دامنه دار انجامیده است. فرصتهای شغلی موجود کفاف جویندگان کار را نداده تا حدی که در برخی کشورهای اروپایی بیش از ۲۵٪ جمعیت جویای کار و بیش از ۶۰٪ فارغ التحصیلان دانشگاهی بیکار هستند. دنیای آینده، اگر تغییری اساسی در روندهای جاری رخ ندهد، دنیای بیکاری گسترده، حتی برای کسانی خواهد بود که از تحصیلات عالی و مهارتهای کافی برخوردارند. عدهٔ زیادی از کسانی که صادقانه در جستجوی کارند قادر به یافتن آن نخواهند بود.

در چنین شرایطی است، که در غیابِ دیدگاههای مترقی، اکثریتی از مردم جهان از درکِ علل این نابسامانیها عاجز مانده و مشکلاتِ دامنه دار کشورهایشان را به اقلیتهای ناچیز مهاجران نسبت داده و آنان را مورد اذیت و آزار قرار می دهند. حاکمیت کنونی آفریقای جنوبی با زیر پا گذاشتن همهٔ میثاقهایی که کنگرهٔ ملی آفریقا در جریان مبارزه علیه آپارتاید با مردم آن کشور بسته بود، در چنان فسادِ شرم آوری غرق گردیده است که بنا بر پاره ای گزارشها ثروت تعدادی از مقامات دولتی به صدها میلیون دلار، و در مواردی حتی به بیش از یک میلیارد دلار رسیده است. اگر این گزارشات حقیقت داشته باشد، حتی بخش اندکی از آنها، این وضعیت انحرافی نابخشودنی از همهٔ وعده های داده شده برای تأمین عدالت اجتماعی است و خیانتی شرم آور به اعتماد مبارزان آفریقایی، که رهبران کنگرهٔ آفریقا باید جوابگوی آن باشند. آفریقای جنوبی از نظرِ فاصلهٔ طبقاتی به یکی از نابرابرترین کشورهای جهان تبدیل شده است. این گناه کوچکی نیست که بر سردمداران کنگرهٔ ملی آفریقا بخشیده شود. برای بحران مشروعیتی که کنگرهٔ ملی آفریقا بدان گرفتار آمده است دلیلی قانع کننده تر از تخطی رهبران آن از میثاقهای نوشته و نانوشته با مردم آن کشور نمی توان یافت.

اگر آینده ای بهتر برای بشریت متصور باشد، تحقق آن باید از مسئولیت پذیری مطلقِ رهبرانِ انقلابات و جنبشهای مردمی در تحقق وعده ها و میثاقهای ملی آغاز گردد. هر تغییری در این میثاقها (اهداف کوتاه و بلند مدت اقتصادی - اجتماعی) فقط با تأیید اکثریتِ اتباع هر کشور قابل قبول است، نه با تصمیم خودسرانهٔ رهبران آنها. بدون جوابگویی رهبران و مسئولین، بهبود شرایط دنیا خیالی واهی است.