آیا «ملت ایران آمادگی پذیرش جدایی دین از حکومت را ندارد؟»
در واکنش به اظهارات خانم شیرین عبادی در بنیاد کوربر- هامبورگ*


شبان امید


• تجربه شخصی من می گوید که گذشته از یک بخش که با رشته های مرئی و نامرئی مادی به حکومت وصل است، جامعه امروز ایران حتی اگر در تک تک آحادش مذهبی هم باشد، در مقابل استدلال ضرورت جدایی دین از حکومت، لااقل برای حفظ قداست دین، نه تنها مقاومتی نمی کند بلکه آنرا می پذیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ آبان ۱٣٨۵ -  ۱۱ نوامبر ۲۰۰۶


وقتی مقاله خانم مارال کشگر را در رابطه با جلسه مناظره خانم شیرین عبادی در هامبورگ خواندم تا چند روز و در همه حال به این فکر می کردم که آیا براستی «ملت ایران آماده پذیرش جدایی دین از حکومت نیست؟» و برای یافتن جوابی به این سوال در ذهنم کنکاش می کردم و با خودم کلنجار می رفتم. برخوردها و گفتگوهایم را با آدمهای مختلف وقتی در همین زمینه با آنها صحبت کرده بودم بیاد می آوردم و سعی می کردم مخرج مشترکی از آنها بدست آورم. من معلمم و بواسطه شغلم با آدمهای زیادی سرو کار دارم و از آنجایی که درست همین سوال ذهن مرا نیز مثل اکثریت عظیمی از ملت ایران، به خود مشغول داشته است در هر فرصتی، حتی چند دقیقه ای و با هر کسی که پیش می آید صحبت را با هر ترفندی که شده به ضرورت جدایی دین از حکومت می کشانم.
واقعیت این است که اختلاط دین و حکومت و استفاده ابزاری حکومت روحانیون از دین، اساسی ترین مسئله جامعه ما شده است و در هر جمعی براحتی می توان آن را مطرح و به موضوع بحث و اظهار نظر تبدیل کرد. حکومت روحانیون دین را به صورت ابزاری در جهت پیشبرد سیاستهای روزمره خود مورد سوء استفاده قرار می دهد و همین باعث قداست زدایی   و آسیب پذیری دین شده است. قداست دین به مرور و به سرعت بیشتر و بیشتر شکسته می شود چیزی که از سالها پیش موجب تشویش و نگرانی بسیاری از روحانیون از جمله آقای حسینعلی منتظری بوده است. اگر تا کنون روحانیون موضوع جوکهای ضد مذهبی بوده اند اکنون خود دین در این جوکها مورد تمسخر قرار می گیرد. رواج جوکهای زیاد و فروش کتابهای ضددینی موید این نظر است. امروزه حرفها و نقل های صریحی درباره و برعلیه مقدسات مذهبی گفته و شنیده می شود که حتی یک صدم آنها در رژیم قبلی امکان پذیر نبود. به هر حال من چند مورد از برخوردهایم را که در همین رابطه داشته ام به صورت نمونه ذکر می کنم که تصویری خلاف ارزیابی خانم عبادی بدست می دهد.
 
روزی که از طرف مدرسه بچه ها را به اردوی یک روزه ای برده بودیم فرصتی دست داد تا با معلم جوان علوم دینی مدرسه که همراهمان شده بود صحبتی داشته باشم. این معلم جوان با ریش و محاسنی کاملا   مطابق استاندارد های مذهبی ، علوم دینی، قرآن و عربی را تدریس می کند. در ضمن صحبت با او بحث را به رشته تخصصی او کشانده و از آنجا با هم به ضرورت جدا سازی دین و حکومت و واگذاشتن امور دینی به حیطه خصوصی مردم رسیدیم. جالب بود که او در جمع معلم ها کاملاً سپر انداخت و تایید کرد که امر دین باید از حکومت جدا باشد.
 
با معلم دیگری که سابقه فعالیت در سپاه و جبهه را در سالهای جوانی هم در کارنامه اش دارد نیز زمینه چنین بحثی پیش آمد. او که روحیه ای سر خورده و منزوی داشته و کمتر در فعالیتهای اجتماعی شرکت می کند، انگار که تازه این نظر را می شنید از جدایی دین و حکومت به شدت استقبال کرده و اضافه نمود که علت همه نابسامانی ها همین اختلاط دین و سیاست است.
 
کافی است در اتاق انتظار هر اداره یا صف بانک و نانوایی و قصابی، صف اتوبوس و حتی پشت گیشه بلیط سینما چند دقیقه ای با کسی که در کنارت قرار گرفته، هر کس که باشد هم صحبت شوی، موضوع صحبت حتما مشکلات عدیده زندگی روزمره خواهد بود و از آنجا که دولت مسئول متشکل از روحانیون است، بحث خواه ناخواه به توانایی یا عدم توانایی قوانین و مقررات منبعث از دین و شریعت در حل مشکلات دنیوی می کشد. در اینجا معمولاً کسانی که در مقام مسلمان متدین از دین دفاع می کنند ضمن ناتوانی در دفاع از دولتمداران، تمام مشکلات را ناشی از مسئولین و عملکرد آنان دانسته و اصل دین را از هر عیبی مبرا می دانند. روزی که با یکی از همین مدافعین مذهب صحبت می کردم پرسیدم« اگر آنچنان که تو می گویی چاره همه مشکلات ما در قرآن است چرا این همه متخصص دین و مذهب که در راس امور هم هستند از عهده استخراج راه حل های مناسبی برای رفع مشکلاتی که خود تو هم مثل همه به آن گرفتاری، از این کتاب بر نمی آیند؟» در جواب گفت «در قرآن حکمت هایی هست که هیچ کس نمی فهمد!» گفتم «پس در این صورت به چه درد ما می خورد این کتاب!؟ این چه کاری است که خدا کرده، کتابی را برای بندگانش فرستاده که هیچ کس از آن سر در نمی آورد؟» بجای جواب ابروانش در هم رفت و سکوت کرد. من هم که جری تر شده بودم ادامه دادم که «فکر نمی کنی منادیان اولیه دین هم به اندازه مدعیان امروزی آن دزد و پدرسوخته بوده اند؟» دیگر مثل اینکه حسابی روی اعصابش دویده بودم، سرش را برگرداند و با سکوتش به من فهماند که کاسه صبرش دیگر جا ندارد.
از ذکر این نمونه ها می خواهم نتیجه بگیرم که سقف تحمل متدینین در مقابل ارائه دلایل در مورد ناکارآیی دین در امور دنیا و رد مقدسات دینی نسبت به چند سال پیش بسیار بالا رفته و در موارد زیادی طرف صحبت با اینگونه نظرات همراه و همنظر می شود. این پدیده قطعا نتیجه منطقی شکست حکومت دینی در حل مسائل گریبانگیر مردم است.
بنابراین من با نظر خانم شیرین عبادی نمی توانم موافق باشم وقتی می گوید «ملت ایران جدایی دین از حکومت را نمی پذیرد». البته نمی شود از بخش عقب مانده یا به نوعی نان خور قدرت غافل بود که طبعا به جهت منافع اجتماعی اش موافق این نظر است. اما تجربه شخصی من می گوید که گذشته از بخش اخیر که با رشته های مرئی و نامرئی مادی به حکومت وصل است، جامعه امروز ایران حتی اگر در تک تک آحادش مذهبی هم باشد، در مقابل استدلال ضرورت جدایی دین از حکومت، لااقل برای حفظ قداست دین، نه تنها مقاومتی نمی کند بلکه آنرا می پذیرد.
وقتی در ایران هیچ سازمان سنجش افکار عمومی وجود ندارد که بتواند بدون ترس از پیگرد و زندان و مستقل از حاکمیت در زمینه های مختلف و از جمله در موضوع مورد بحث تحقیق کرده و نتیجه را اعلام کند، خانم عبادی بر اساس کدام تحقیق   و نظر سنجی چنین نظری را اعلام می کند؟ اگر ایشان خود در این زمینه تحقیق کرده چرا تاکنون اعلام نکرده است؟
سرنوشت عباس عبدی و حسین قاضیان موید این است که رژیم ایران نظرسنجی در هیچ زمینه ای را که به بازتاب نظرات صریح و بدون سانسور مردم بیانجامد تحمل نمی کند. اگر چنین کاری امکان داشت به خانم عبادی توصیه می کردم لااقل برای مستند کردن نظر خودش اقدام به انجام یک نظرسنجی بکند. حال که اجرای چنین نظرسنجی در ایران امکانپذیر نیست شاید بتوان از مسئولین سایت اخبار روز که زحمت درج این نوشته را نیز کشیده اند خواست که در یک نظرسنجی اینترنتی از مراجعه کنندگان به این سایت بخواهد   که با جواب آری یا نه به این سوال جواب دهند،
آیا شما می پذیرید که دین از سیاست جدا باشد؟
جواب مراجعه کنندگان به سایت اخبار روز که مشت نمونه خرواری از ملت ایرانند می تواند تابش نوری بر واقعیت در گستره ای هر چند کوچک باشد. موفق باشید!
 
جمعه ۱۹ آبانماه ۱٣٨۵