دانسینگ با فلو


علی اصغر راشدان


• - یه کاره، رفته توپیده به خانوم محترم!
- کدوم خانوم محترم؟ بازیه قلپ نزده پریدی رو شاخه؟
- یخه نرجسو چسبیده که با عشق من کاریت نباشه ها! اینهمه کم محلیت میکنه، از رو برو دیگه! اگه یه دفه دیگه واسه ش زیر ابرو ورچینی و قرقمیش بیائی، حالتو جا میارما!» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ فروردين ۱٣۹۴ -  ۱۴ آوريل ۲۰۱۵


 
 

- یه کاره،رفته توپیده به خانوم محترم!
- کدوم خانوم محترم؟بازیه قلپ نزده پریدی روشاخه؟
- یخه نرجسوچسبیده که باعشق من کاریت نباشه ها!اینهمه کم محلیت میکنه،ازروبرودیگه!اگه یه دفه دیگه واسه ش زیرابروورچینی وقرقمیش بیائی،حالتوجامیارما!»
- طرف کیه،نرجس چی جنس وجنمیه؟همینجوریه قضیه روازوسطاش شروع میکنه،حالیشم نیست دیگرون سابقه قبلی ندارن،واسه خودش هی حرف میزنه.»
- اقلن باهرکدومشون ده دفه رفتیم کاباره دانسینگ بافلوتومیدون کاخ!
- من باصدتاشون رفته م دانسینگ بافلو،ازکجابدونم روحرفت باکدومشونه؟
- هردوتاشون ازهم قطاران،خودتم خوب میشناسی شون.
- چن کلوم ازمشخصاتشون بگوتابیشترسرگشته نباشم.
- هردوتاشون ادعای شاعری ونقاشی دارن.بازم بگم؟
- این روزاهرکی ازننه ش قهر میکنه هفت هنروفوت آبه،ازکجابدونم کدومشونومیگی،من که علم غیب ندارم.
-یکی گیسوطلائیه،چه میدونم،شایدم گیساشومثل بیشترزنارنگ میکنه،اون یکیشونم گیساش عینهورنگ شب تاریکه، خودشم خیلی مهمترازاونیکه هست به حساب میاره.خیال میکنه تخم دوزرده میندازه بیرون.
- میخوای بگی موطلائیه این ایرادارونداره؟
- ای بابا،دست رودلم نذار.
-بالاخره بایدبدونم واسه چی ازدست جنس موءنث اینهمه ناله میزنی،ازموطلائیه میگفتی.
- انگاریه چیزیش میشه.
- چه چیزیش میشه؟
- یه دفه رفته بودیم کافه یه قهوه بنوشیم.
- خب،چی شد؟همه این کارومیکنن.
- خانوم گارسونه قهوه رورومیزکه گذاشت ورفت،پریدبه من که توعمدامنوآوردی اینجاتااین نشمه توبه رخم بکشی؟بلن شدودبروکه رفتی!دنبالش راه افتادم،باکلی قربون صدقه حالیش کردم اشتباه میکنه،من وگارسونه هیچ آشنائی نداریم.بهش گفتم بیاازاین راه بریم.اومد.وسط راه یه خانوم توتراس خونه ش نشسته بود،می بالامی انداخت،شنگول بودوقهقه میزد.یه دفه پریدبه من که توعمدامنوازاین راه آوردی تانشمه توبه رخم بکشی،پست فطرت!
- ایناکه مهم نیست،همه عاشق ومعشوقاازاین قضایادارن.
- یه دفه دیگه رفته بودیم کافه که لبی ترکنیم.یه جفت دخترکنارمیزبغلیمون نشسته بودن،باهم گل میگفتن وگل میشنفتن وقهقهه میزدن.تموم فحشای دنیارو بهشون دادوگفت فلون کاره هاواسه تواین عشوه هارومیان که منوبچزونن!خب شدطرفازبون مارونمی فهمیدن.
- آخه دردومرضش چیه؟بشینین گپ بزنین وقضایاروحلاجی کنین ویه جوری باهم کناربیائین.
- دردمنم همینه دیگه.چن مرتبه بهش گفتم بیایه گوشه خلوتی بشینیم وتموم درددلامونوبریزیم روهم،سبک وسنگین وبحث کنیم،اگه باهم کنارنیامدیم،مثل بچه آدم هرکدوم بریم دنبال کارمون.
- خب،اون چی میگه؟
- هیچ چی،لال میشه.خودشومیگیره،میگذارطاقچه بالا.اصلاوابداهل بگومگوودودوتاچارتانیست.
- خب ولش کن برودنبال کارت بابا!تواین دوره واحسرتادیگه جای نازوعشوه خریدن نیست که.
- من که میرم دنبال کارم،شروع میکنه به عزوجزکه من همچین وهمچون شدم وهمچین وهمچون میکنم.
- میدونی چیه؟
- نه نمیدونم چیه.
- بالاغیرتایه بارم شده حرف منوگوش کن،بیادنبال تموم این جریانتوول کن.
- خب،بعدش چی کارکنم؟
- اگه حرفاموگوش کنی،چلتاسینه چاک دنبالت میافتن.
- به من میگه مست کردی،بازنخورده افتادی توعوالم زخرف گوئی؟
- نه تونمیری،جدی میگم.فقط بایس گوشت به حرف من باشه.چشم هم بزنی،گل سرسبدی.خودتودست کم نگیر،قیافه ت دخترپسنده،خیلیاآرزودارن این تیپ وقیافه روداشته باشن.
- باباول کن،انگارماروگرفتیا!یادستم میندازی.
- امتحانش ضررنداره که.بامن بیابریم کافه دانسینگ بافلوتوگوشه میدون کاخ،همون شب اول ده تادختردنبالت میافتن.
- من حوصله ولباس اونجورجاهاروندارم.توهرشب یه دست کت وشلوارمی پوشی.نمیدونم ازکجامیاریشون.
- من این لباساروازبوتیک بغل دستیم کرایه میکنم.واسه توهم میگیرم،عین خیالت نباشه.هرشب بایه دست کت وشلوارمیریم دانسینگ بافلو
- روپیست رقص بایدرقص بلدباشی.من رقص واین حرفاحالیم نیست که.
- من که نمرده م،توهمین اطاق باهم تمرین میکنیم.یادت میدم.بعدم میریم دانسینگ بافلو.قبلنم چن بار باهم رفتم می خوری.یادته،میگفتی توشراباش آب قاطی میکنن،من میگفتم خیالاتی شدی....

*
    چندهفته توتک اطاقش تمرین رقص کردیم.رقص روپیست دانسینگ رایادگرفتم.یک پیرهن وکت شلوارشیک برام کرایه کرد.آن شب پیش ازرفتن چندباردستمال راتوآب داغ کتری فروکردوروگونه هام چسباند.دستمال خیس داغ گونه هام راسوزاندوگل انداخت.مثلاگونه هام راکمپرس کرد.هرشب پیش ازرفتن باصورت خودش هم این کاررا میکرد.
      باهم رفتیم دانسینگ بافلوی کنارمیدان کاخ.سه نفرژیگولو دنبال یک دختربودند.دوستم سردختره بانفردوم دعواش شد،به طرف دعواش گفت:تواون طرف جوب وایستاومن این طرف،به لباسم کاری نداشته باش تاجیگرتودرآرم.دخترکه دیدباچه بزمچه های تی تیش مامانی ئی طرف است،دست توگردن نفرسوم انداخت ورفت تودانسینگ بافلو....
    هرکدام بافاصله ازهم،دوطرف جوی وایستاده بودندومثلادعوامیکردند!کنارکشیدم.سرتکان دادم وخودم راتوتاریکی شب گم کردم.....