ترانه - سرودی در ستایش ِ میهن
نمونه ای والا از ادب و هنر ِ ایرانیان ِ به غربت رانده


دکتر جلیل دوستخواه


• یکی از نامدارترین ایرانیان به غربت رانده و "آزَرده جگر" از نیش ِ جان گداز ِ "کژدم غُربت"، ابوالقاسم لاهوتی شاعر عصر مشروطه خواهی بود که در اوج جوانی و پویایی، بر اثر ِ دُژخویی ی فرمانروایان بر میهنش، ناگزیر از غربت گزینی شد و همه ی عمر پر سوز و گدازش را در حسرت ِ بازگشت به میهن سپری کرد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۴ آبان ۱٣٨۵ -  ۵ نوامبر ۲۰۰۶


 
www.iranshenakht.blogspot.com
از زمان ِ پیدایی ی ادب و هنر ِایرانیان ِ از میهن به غربت رانده، همْ پای ِ جنبش مشروطه خواهی، یکصد سال می گذرد. در این یک سده، ایرانیان ِ دور از زادگاه، از گروههای ِ اندیشگی، اجتماعی و سیاسی ی گوناگون، در تبعیدگاه هاشان اثرهایی ادبی و هنری در گونه های شعر، داستان، نمایشنامه، فیلمنامه، اجرای نمایش، فیلم سازی، موزیک، پژوهش، بررسی و نقد کتاب و تحلیل ادبی، جامعه شناسی و مبحث های فلسفی و سیاسی و جزآن، پدید آورده اند که هرگاه برآوردی از آنها بشود، فهرست چشمْ گیر و بالابلندی را شکل خواهدبخشید.
در این میان، شعر و ترانه-سرود -- با پشتوانه ی دیرین در سنّت ِ فرهنگی ی ما -- جای ویژه ای دارد. شاعران ِ تبعیدی، در سروده هاشان اندوه دوری و دلتنگی را به شیوه های گوناگون و بر پایه ی آزمونهای دشوار و تلخ خود و دیگران بیان داشته اند تا سند و گواهی بر این رنج و شکنج بیدادگرانه و تحمیلی به گنجینه ی فرهنگ و ادب این عصر ِ دُژخویی ها و "زرگر ِ نقّاد ِ هوشیار ِ زمانه" بسپارند.
اکنون که چندین نسل از زمان ِ آغاز ِ این فرآیند می گذرد، شاهد ِ پیوستگی ی زنجیره ی این اندوه-سرودها در میان آغازیان و اکنونیانیم که خود به خوبی بیانگر ِ اتّفاقی و شخصی نبودن ِ این فرایند و جریان بودن آن است و می تواند جای ویژه ی خود را در تاریخ این روزگار و شناخت ِ زندگانی ی ایرانیان این عصر بیابد.
یکی از نامدارترین ایرانیان به غربت رانده و "آزَرده جگر" از نیش ِ جان گداز ِ "کژدم غُربت"، ابوالقاسم لاهوتی شاعرعصر مشروطه خواهی بود که در اوج جوانی و پویایی، بر اثر ِ دُژخویی ی فرمانروایان بر میهنش، ناگزیر از غربت گزینی شد و همه ی عمر پر سوز و گدازش را در حسرت ِ بازگشت به میهن سپری کرد.



لاهوتی ی آزادیخواه و دیگرْاندیش و مبارز، از همان سرزمینی دوری گزید که هزار سال پیش از او، شاعر و فیلسوف آزاده و دیگرْاندیش ِ هم میهنش ناصرخسرو از برابر جزمْ باوران دُژخو گریخت. او از چنگال خونین ِ ددمنشانی جان به در برد که در کوی و بازار، گوشت ِ تن ِ دیگرْ اندیشان را با درفش ِ کفشگری می کندند و به تبرّک نوش ِ جان می کردند و امیران ِ "غازی" شان، صدها تن از خردمندان و اندیشه ورزان را بر دار می کشیدند و کتاب های "کفرآمیزشان!" را خروار خروار در زیر دارها می انباشتند و آتش می زدند تا کالبدهاشان در شعله های "کفر!" بسوزد و خاکسترشود. (نگا. مُجمل التّواریخ والقصص به تصحیح ملک الشّعراء بهار).
شگفت این که آن دیگرْاندیش ِ کهن نیز در همان سرزمینی پناه جُست که این دیگرْ اندیش تلخْ کام ِ روزگار ِ ما، شهربَند ِ آن شد. ناصر خسرو به دره ی ِ یَمگان در کوههای بدخشان، جایی دور در تاجیکستان کنونی گریخت و تا پایان زندگانی در آن جا رنج و شکنج کشید. او نیز مانند هم میهن ِ یک هزاره بعدش لاهوتی، دمی از یاد ِ میهن و زادبومش غاقل نبود و آسوده نمی زیست. پژواک ِ اندوهناله های جان سوز او را در سرتاسر سروده هایش می توان به گوش جان شنید و همْ دل با او، آب در چشم گرداند:
"آزَرده کرد کژدم ِ غُربت، جگرْ مرا / گویی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا ..."
(دیوان ناصر خسرو با مقدّمه ی سیّدحسن تقی زاده، چکامه ی 3، ص 56).
*
"سلام کن ز من ای باد، مر خراسان را / مَر اهل ِ فضل و خِرَد را، نه عام و نادان را ..."
(همان.، چکامه ی 4، ص 58).
*
"بگذر ای باد ِ دلْ افروز ِ خراسانی / بر یکی مانده به یمگان دره زندانی / ..."
(همان.، چکامه ی 237، ص 462).


لاهوتی نیز پس از بیرون راندگی از میهن و در پی ِ چندی اقامت در نخجوان و باکو و مسکو، سرانجام دوشنبه پایتخت ِ تاجیکستان را به عنوان غربتگاه دایمش برگزید تا – دست ِ کم – در کنار همْ زبانانش، اندکی از بار ِ توانْ فرسای ِ دوری را بکاهد.
لاهوتی، به رغم ِ پیروی از مرام کمونیسم و وابستگی به حزب و دستگاهی که میهن دوستی را زهر ِ کشنده و آموزه ی بورژوازی و امپریالیسم جهانی و نشانه ی شووینیسم و گناه نابخشودنی می شمرد، در همه ی سالهای زندگی در کنار ِ کارگزاران ِ آن نهادها، دمی هم از یاد ِ میهن و ستودن ِ آن غافل نماند. به گفته ی خود او در سرآغاز یک سروده ی غنایی اش:
"نشد یک لحظه از یادت جدا دل/ زهی دل! آفرین دل! مَرحَبا دل!
او در سالهای دوری از وطن و رنجوری از غربت، چنان یادهای پرشوری از میهن خود و چنان خطاب های دردمندانه ای به زادْبومش دارد که دل هر خواننده ای را در هر زمان و هر جایی به درد می آورد:
"بشنو آواز ِ مرا از دور ای جانان ِ من/
ای گرامی تر ز چشم و خوب تر از جان ِ من/
اوّلین الهام بخش و آخرین پیمان ِ من/
مادر ِ پیر ِ من؛ امّا پیر ِ عالی شان ِ من/
طبع ِ من، تاریخ ِ من، ایمان ِ من، ایران ِ من ..."
لاهوتی در واپسین روزهای زندگی، در بستر ِ بیماری در بیمارستانی در مسکو نیز، از این بی تابی و دغدغه، آسوده خاطر نبود و از راه دور با مام ِ میهن پیمانْ نومی کرد و سر بر خاک ِ گرامی اش فرودمی آورد:
/ ای مهربان وطن! به رَهَت جانْ فَشان منم"
دستان سرا به وصف ِ تو با صد زبان منم /
............................................
وَصّاف ِ میهنم؛ چه عجب، گویم ار بلند:
لاهوتی ی سخنور ِ کرمانشهان منم!"
***
این احساس والای انسانی و شور ِ میهن دوستانه ی لاهوتی در برهوت ِ زمان گم نشده و همچون پژواک ِ "سخن ِ عشق" است که -- به گفته ی حافظ -- "هفت گنبد ِ افلاک" از "قصّه " ی آن "پُرصداست."
امروز، پنجاه سال پس از افسردن شمع ِ زندگانی ی لاهوتی، شاهد ِ آنیم که یک نوجوان ایرانی ی غربتْ نشین در غربتگاهی دیگر، دَردْناله های آن شاعر ِ تبعیدی را بازمی خواند تا نشان دهد که پیوند و پیمان ِ دوستداران و شیفتگان ایران و فرهنگش، در هر زمان و هر مکانی که باشند، استوار و ناگسستنی می مانَد و همیشه "حُقّه ی مهر بدان نام و نشان است که بود."






دنا باجلان دختر جوان ایرانی ی غربت نشین در سوئد، ترانه - سرودی از لاهوتی را با آواز ظریف و پرشور و زیبایش به اجرا درآورده و بار دیگر، یاد ِ آن شاعر و مبارز بزرگ را زنده کرده است. دَمَش گرم و زندگی اش سرشار و پُربار باد!
*
متن ِ ترانه- سرود ِ میهن را در این جا و نشانی ی پیوند به پرونده ی ِ اجرای آن را در دنباله و گزینه ای از زندگی نامه ی لاهوتی را در پایان می آورم ( از دوست ارجمندم آقای دکتر تورج پارسی، که گزارش ِ ترانه-سرودخوانی ی ِ دنا باجلان را از سوئد به این دفتر فرستاده اند، سپاسگزارم.) ِ:



میهن



"همه با یاد ِ تو
در تار و پودم
بُوَد لبریز از عشقت وجودم



میهن! ای میهن!
گریه می کنم با یادت
ایران! ای ایران!
بوسه می زنم بر خاکت



تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای ِ نام ِ تو، فدای ِ نام ِ تو، بود و نبودم


میهن! ای میهن!
گریه می کنم با یادت
ایران! ای ایران!
بوسه می زنم بر خاکت



به هر مجلس، به هر زندان
به هر شادی، به هر ماتم
به هر مجلس، به هر زندان
به هر شادی، به هر ماتم
به هر حالت که بودم، با تو بودم



اگر مستم، اگر هشیار
اگر خوابم، اگر بیدار
به سوی ِ تو بُوَد روی سُجودم



میهن! ای میهن!
گریه می کنم با یادت
ایران! ای ایران!
بوسه می زنم بر خاکت


میهن! ای میهن!
گریه می کنم با یادت
ایران! ای ایران!
بوسه می زنم بر خاکت





ترانه - سرود ِ میهن را با صدای دنا باجلان در این جا بشنوید

doostkh.persiangig.com

ابوالقاسم لاهوتی (کرمانشاه ، ١٢٦٦ خورشیدی / ١٨٨٧ میلادی - مسکو، ١٣٣٦/ ١٩٥٧)، شاعر و مبارز ِ راه ِ آزادی ی ایران در دوران ِ جنبش ِ مشروطه خواهی ی ِ ایرانیان، فرزند ِ میرزا احمد الهامی ی ِ شاعر بود.
او نخستین شعرش را در روزنامه ی حبل المتین چاپ کلکته منتشرکرد. وی در همان اوان ِ جوانی به جنبش های آزادی خواهانه پیوست و برای کوششهای والایش در این راه، به افتخار ِ دریافت ِ مدال ِ ستّارخان، سردار ملّی نایل شد.
لاهوتی نخست در یک مدرسه ی مذهبی درس خواند و شعرهای زیادی در باره ی اسلام نوشت. امّا سپس، آن راه را رهاکرد و برای ادامه ی آموزش به بلغارستان رفت و در بازگشت به میهن، به نیروهای سپاهی پیوست و تا درجه ی سلطانی (/سروانی) بالارفت و صاحبْ منصب ِ (افسر ِ) ژاندارمری شد.
لاهوتی در تبریز، قیامی را بر ضدّ حکومت آزادی کُش ِ قاجارها رهبری کرد (که حاکمان، عنوان "کودتا" بر آن نهادند). امّا شکست خورد و در یک محاکمه ی غیابی در دادگاهی در قم، به مرگ محکوم گردید و ناگزیرشد به ترکیّه پناه بَرَد. سپس پنهانی به تبریز بازگشت و در قیام ِ آزادی خواهانه ی شیخ محمّد خیابانی، با او همکاری کرد و پس از سرکوب و به خون کشیده شدن ِ آن قیام، ناگزیرشد که به باکو بگریزد و چون دیگر، امکان ِ بازگشت به میهن را نداشت، به کشور نوبنیاد ِ شوروی پناهنده شد و تا پایان ِ زندگانی اش در همان جا ماند. او در هنگام اقامتش در نخجوان، به کمونیست ها پیوست و با شاعری روس به نام ِ سیسیل بانو (که بعدها به بانو لاهوتی شهرت یافت) زناشویی کرد.
لاهوتی در سال ١٣٠٤ (/١٩٢٥) به شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان کوچید و به جَرگه ی دوستان ِ صدرالدّین عینی، ادیب نامدار تاجیک پیوست. شعرهای او با پذیره ی گرم و پرشور تاجیکان رو به رو گردید و به او لقب "بنیادگذار شعر تاجیک در شوروی" دادند.
ابوالقاسم لاهوتی سراینده ی سرود ملّی ی تاجیکستان بود. کارهای او عبارتند از: چکامه برای کرملین (١٣٠٢/ ١٩٢٣)، تاج و بیرق (١٣١٤/ ١٩٣٥)، کاوه ی آهنگر(١٣٢٦/ ١٩٤٧) و دیوان شعرها (١٣٣٩- ١٣٤٢/ ١٩٦٠- ١٩٦٣) در شش جلد ... *


لاهوتی در ٢٥اسفند ١٣٣٦/ ١٦ مارچ ١٩٥٧)، در مسکو درگذشت.


(خاستگاه: ویکیپدیا، دانشنامه ی آزاد در شبکه ی جهانی)
---------------------------
*دیوان شعرهای ابوالقاسم لاهوتی در یک جلد بزرگ، بارها در ایران به چاپ رسیده است. همچنین در دوره ی جنگ دوم جهانی، کتاب کوچکی از شعرهای او به نام جنگ ِ آدمی زاد با دیو که ویژه ی مبارزه با فاشیسم و نازیسم بود، در شوروی چاپخش شد. (ج. د.)