ایران قتلگاه کارگران!


حسن رحمان پناه


• طبق گزارشات مختلف از مطبوعات دولتی "روزانه حداقل ۶ کارگر در جریان کار کشته می شوند. "مدیر کل پزشکی قانونی استان تهران از افزایش ۵۰درصدی مرگ ناشی از حوادث کار نسبت به سال قبل خبر داد". "سازمان پزشکی قانونی کشور افزایش مرگ و میر ناشی از سوانح کار در کل کشور را چهار درصد اعلام کرده است". به گزارش ایلنا ،" آمار مرگ و میر ناشی از حوادث کار نسبت به سال قبل ۶ / ۴۹ افزایش یافته است" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٨ بهمن ۱٣۹٣ -  ۷ فوريه ۲۰۱۵


بنا به گزارش سایت حکومتی "ایلنا" ساعت ۵ و ۴۰ دقیقه صبح روز پنج شنبه ١٦بهمن ٩٣ بر اثر تصادف "یک دستگاه اتوبوس فرسوده "بنز ۳۰۷" حامل ۳۵ تن از کارگران شرکت پیمانکاری درریز (پیمانکار ساخت پالایشگاه) در محور بندر سیراف (طاهری) با یک دستگاه کامیون متوقف شده در کنار جاده، ۶ تن از کارگران فاز ۱۲ عسلویه در بندر سیراف (طاهری) جان خود را از دست دادند و ٢٢ کارگر دیگر نیز مصدوم و راهی بیمارستان خمینی کنگان شدهاند. جراحت ۶ تن از مصدومین شدید و احتمال مرگ یک تن از آنان وجود دارد. "ایلنا" اسامی کارگران جانباخته را "ابوالقاسم جعفرپور"، "رحیم‌الله کاکاوند"، "حسین قطامی‌پناه"، "اکبر آرامش"، "مهدی باقری" و "تیمور حسین پور" گزارش کرده‌ است. طبق این گزارش " حادثه زمانی رخ داد که راننده سرویس کارگران به دلیل نقص فنی سیستم ترمز نتوانست سرعت رو به افزایش خودرو را در سراشیبی جاده بندر سیراف مهار کند و در نتیجه از قسمت جلو اتوبوس با قسمت عقب یک دستگاه کامیون حامل سنگ‌های معدنی تصادف کرد.این رویداد مرگبار "حوالی پنج صبح، به دلیل فرسودگی و نداشتن چراغ اتوبوس حامل کارگران با این کامیون اتفاق افتاد" و مرگ ٦ کارگر و مصدومیت ٢٢ تن دیگر را به همراه داشت.
این رویداد دلخراش متآسفانه اولین حادثه و مصیبت علیه کارگران در ایران نیست و بی شک آخرین آنهم نخواهد بود. در این فاجعه نه تنها ٦ انسان زحمکتش و شریف بیهوده جان باختند و ٢٢تن دیگر مجروح شدند (که معلوم نیست چند نفر از آنان بهبود می یابند و چند تن دیگر معلولیت را با خود تا پایان عمر همراه خواهند داشت)، بلکه زندگی و آینده ٣٠ خانواده با حدنصاب هر خانواده ٥ نفر، یعنی جمعیتی حدود ١٥٠ نفر به خیل گرسنهگان مطلق و فقرا و محرومان بی پناه جامعه افزوده شد.
فاجعه کشتار کارگران در ایران تحت حاکمیت رژیم سرمایهداری اسلامی به امری عادی، طبیعی و روزانه تبدیل شده است. گوشه اخبار و حوادث روزنامهها و مطبوعات داخل کشور که تقریبآ همه آنان مجوز حکومتی پخش و فرا نرفتن از خط قرمزهای رژیم را با خود دارند، مملو از اخبار کشتار کارگران در حین کار و در مراکز تولید است. بنا به خبر همین مطبوعات تحت کنترل، رویداد مرگ روزانه کارگران تنها به فاجعه روز پنچ شنبه ۱۶ بهمن که "٦کارگر بر اثر تصادف جادهای کشته و ٢٢ تن دیگر مجروح شدند محدود نمی ماند. بلکه پخش حوادث مختلف محل کار به بخشی از اخبار و حوادث روزانه روزنامهها و مطبوعات داخل کشور تبدیل شده است.
طبق گزارشات مختلف از مطبوعات دولتی و از جمله سایت "پایش پرس" روزانه حداقل ٦ کارگر در جریان کار کشته می شوند. "مدیر کل پزشکی قانونی استان تهران از افزایش ۵۰درصدی مرگ ناشی از حوادث کار نسبت به سال قبل خبر داد" . بنا به نوشته همین سایت "سازمان پزشکی قانونی کشور افزایش مرگ و میر ناشی از سوانح کار در کل کشور را چهار درصد اعلام کرده است". به گزارش ایلنا ،" آمار مرگ و میر ناشی از حوادث کار نسبت به سال قبل ۶ / ۴۹ افزایش یافته است" . طبق گزارش دیگری از ایلنا " تلفات حوادث کار در چهار ماهه نخست امسال ۶۵۱ نفر مرد و ۶ نفر زن بوده است" . به گزارش خبرگزاری تسنیم، در ٤ ماه اول امسال استان‌های تهران با ۱۹۰، خراسان رضوی با ۵۰ و البرز با ۳۸ نفر، بیشترین میزان مرگ کارگران را داشتهاند.
بنا به گزارش خبرگزاریهای ذکرشده "در چهارماه اول امسال ۱۰ هزار و ۱۰۹ مصدوم ناشی از حوادث کاری به مراکز پزشکی قانونی مراجعه کرده اند که این میزان نیز در قیاس با مدت مشابه در سال گذشته ۴ / ۲ درصد افزایش نشان می دهد". فقط در "تیرماه امسال ۱۹۶ نفر در کل کشور جان خود را بر اثر حوادث ناشی از کار از دست دادند که این میزان نسبت به تیرماه سال قبل ۱۲ درصد افزایش نشان می‌دهد".
به گزارش سایت"پایش پرس" در ٩ ماه اول سال ١٣٩٢، ١٧٩١کارگر در کشور جانباختند". به گفته حسن هفده تن، معاون روابط کار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در "سال گذشته حدود ۱۳هزار حادثه ناشی از کار در کشور ثبت شده که این میزان حادثه، منجر به مرگ هزار و ٨٠٠ کارگر گردیده است
تسنیم می نویسد " در ۱۰ سال گذشته (از ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۲) ۱۲هزار و ۴۳۶ نفر طی حوادث کاری جان خود را از دست دادهاند. " یعنی هرسال حدود ١٢٠٠٠کارگر جانباختهاند که برخی از سالها همچنانکه در بالا یادآور شدیم ،آمارها بسیار بیشتر از ارقام بیان شده هستند.

مرگ های خاموش، کارگران به صدا!
امروز در ایران مصیب زده تحت حاکمیت رژیم مذهبی، مرگ همچون سایه کارگران را تعقیب میکند. از قرار معلوم "اتوبوس فرسوده" حامل طبقه کارگر ایران که راننده آن جمهوری اسلامی به نیابت از سرمایهداران ایران است، قصد توقف در هیچ ایستگاهی را ندارد و تنها در ایستگاه های مختلف مرگ ، مردگانش را پیاده می کند. این "اتوبوس" بی چرخ و ترمز ، هر روز و هر ساله شمار بیشتری از کارگران این کشور را به کام مرگ می فرستد. آمار نشریات رسمی کشور حقایق مرگ خاموش طبقه کارگر ایران را بیان نمی کنند. کم نیستند کارگرانی که در جریان کار، در مناطق روستایی یا دور دست دچار مرگ یا مصدومیت شدید می شوند اما کسی یا روزنامهای نامی از آنان نمی برد. به این مرگ های خاموش باید لیست دهها قربانی کار در کشورهای همسایه از جمله کردستان عراق و کشورهای حوزه خلیچ فارس را نیز اضافه کرد که سالانه هزاران کارگر به علت بیکاری راهی این کشورها می شوند و متاسفانه بعد از مدتی اجسادشان تحویل خانوادههایشان داده می شود. مرگ های که نه دلیل رخداد و علت آن و نه دادن کمترین خسارات و جبران چنین فاجعهای شامل حال خانوادهها نمی شود.
مرگ های خاموش در ایران در شرایطی اتفاق می افتند که نه دولت و نه صاحبان سرمایه کمترین مسئولیتی در قابل جان کارگران متقبل نمی شوند بلکه، سرمایههای بادآورده و از جمله حیف و میل ، دزدی و رشوههای چند میلیارد دلاری که بعلت اختلافات جناحهای حکومتی نام کسانی همچون " محمدرضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد ، بابک زنجانی یار آنان ،رئیس سابق بانگ صادرات ، فرزندان رفسنجانی و دیگر آقازادهها، سرزبانها می افتد. یا میلیاردها دلاری که سالانه جهت تقویت گروههای مافیایی و تروریستی اسلامی به عراق، سوریه، لبنان، فلسطین ، افغانستان و جاهای دیگر ارسال می شود، ناشی از زندگی طبقه کارگر با حقوق ماهانه ٦٠٠هزار تومان یا پنج برابر پایین تر از خط فقر است که با مرگ خاموش روزانه حداقل ٦ کارگر در محیط کار ، ابعاد این استثمار، فجایع و سود آندوزی و فربه شدن بیشتر اقلیت حاکم و طبقه سرمایهدار را توضیح می دهد. در اکثر اتفاقات منجر به مرگ کارگران و مصدومیت آنان ، دولت و صاحبان سرمایه "بی دقتی و بی مبالاتی" کارگر را دلیل مرگ به حساب می آورند تا از خود بعنوان مسبب مرگ کارگران سلب مسئولیت کرده و هیچگونه خسارت و هزینه مالی و مادی به بازماندگان قربانیان خاموش پرداخت نکنند.
به گفته "حسن هفده تن" معاون روابط کار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی "به دلیل کاهش امنیت سرمایه گذاری، شرایط قراردادهای کاری تغییر کرده به طوری که بیش از ۹۰ درصد قراردادهای کار در سال گذشته، قرارداد موقت بوده است" این سخنان در حالی بیان می شود که حسن روحانی رئیس جمهوری دولت امنیتی_نظامی اسلامی در مراسم روز جهانی کارگر ٩٣ از "علی ربیعی" مهره ضد کارگر و امنیتی رژیم که عنوان "وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی" را با خود یدک می کشد، خواست "که برای تمام کارگران فصلی ساختمان که بیمه ندارند، دفترچه بیمه تهیه کنند. " این وعده ریاکارانه دولت " تدبیر و امید" همچون دیگر وعدههای ایشان حباب شد و ترکید.
در کشوری که به اعتراف مقامات مسئول و بلند پایهاش " بیش از ٩٠ درصد قراردادها در سال گذشته، قرار داد موقت بوده" ، یعنی هیچگونه امنیت کاری و شغلی، قانون کاری که به نفع کارگر باشد، بهداشت و درمان، حق اعتراض و تجمع و دهها مطالبه فوری و فوتی دیگر که به اندازه کار و نان برای کارگران ضروی است ، وجود نداشته باشد و "اتوبوس مرگ" کارگران با رانندگی کسانی امثال "حسن روحانی، علی ربیعی، حسن ‌هفده تن " و در جاده "ولایت مطلقه فقیه" با سرپرستی "علی خامنهای" نماینده خدا بر بندهگان ، در حال عبور باشد ، پرواضح است که وضع این طبقه از آنچه که هست نه تنها بهتر نخواهد شد ،بلکه روز به روز بدتر و مصیبت بارتر نیز خواهد گردید. مرگ خاموش روزانه کارگران و سکوت طبقه کارگر ایران در برابر این فجایع تنها یکی از پیامدهای است که رژیم اسلامی بر این طبقه تحمیل کرده است.

وضعیت کنونی، موانع و فرصت ها
به اذعان نه تنها فعالین و مدافعین جنبش کارگری ایران، بلکه به اعتراف سران رژیم (که به مواردی از آنها اشاره رفت ) امروز طبقه کارگر ایران از هر لحاظ در یکی از دشوارترین دوران حیات سیاسی، اجتماعی و سازمانی خود به سر می برد. اکنون در آغاز ٣٦مین سالگرد به قدرت رسیدن حکومت اسلامی بر ایران هستم. این نظام که با بحران متولد شد، در طول این تاریخ موفق شده هر بحرانی را با بحران دیگر جواب دهد. حاکمیت استبدای رژیم اسلامی که با اتکا به فریب و سرکوب بنا شده، در طول زمان ، اولی رنگ باخته و دومی به وجه غالب سیاست و عملکرد آن تبدیل شده است. در این ٣٦ سال جمهوری اسلامی موفق بوده که هزینه کل این بحرانها را از جیب خالی و سفره بی رمق طبقه کارگر و مردم محروم و تحت ستم تامین نماید.
تعمیق بحران اقتصادی ایران، ورشکسته شدن نهادهای تولیدی و فرسوده گردیدن ابزار و وسایل تولید، جنگ و دعوای درون خانوادگی رژیم اسلامی با سرمایه جهانی و بویژه دولت های غربی و در راس آنان آمریکا، ادامه تحریم های اقتصادی،کاهش قیمت نفت که اقتصاد تک محصولی ایران به آن متکی است، بیشترین عوارض و ضرر و زیان آن بر گرده طبقه کارگر ایران بوده است . رژیم اسلامی سرمایه کل این فاکتورهای منفی را برعلیه طبقه کارگر و مردم تهیدست به کارگرفته است. اعمال این سیاستها در عرصه عملی باعث هجوم گسترده دولت و طبقه سرمایهدار ایران به طبقه کارگر شده که روزانه خود را در سیاست خصوصی سازی مراکز تولید، بیکاری گسترده کارگران، رواج قراردادهای موقت و سفید امضاء، افزایش کار کودکان،بیکاری گسترده زنان و خانهنشین کردن آنان، رقابت گسترده در صفوف کارگران شاغل جهت حفظ شغل و میان کارگران شاغل و بیکاری، افزایش ساعت کار روزانه و کا‌هش زمان استراحت و مرخصی سالانه توآم با دستمزد،عدم پرداخت به موقع دستمزد کارگران برای چندین ماه و حتی چندین سال،فشار نژادپرستانه علیه کارگران افغانستانی و دیگر کارگران خارجی در ایران جهت ترک این کشور و اعمال دهها سیاست ضدکارگری دیگر، از برکات و محاسن شرایط تحمیلی کنونی بر طبقه کارگر ایران است.
در هر جامعهای "قانون" و از جمله در عرصه مناسبات مابین کار و سرمایه، "قانون کار" ، مناسبات کارگر و سرمایهدار را تنظیم میکند. فعلآ از آن بگذریم که تمام قوانین موجود در جهان فعلی در شرایط توازن قوای تحمیلی از سوی سرمایه برعلیه مردم تحت ستم تنظیم و به نفع طبقه صاحب ثروت و قدرت بر تودههای نامتشکل مردم اعمال می شوند. اما در ایران قوانین به پشتوانه مذهبی و با اتکا به تصمیم "خدا" و وکیل مطلق آن "ولایت فقیه" واگذار شده است. در چنین شرایطی و با توجه به فشارهای روزانه طبقه سرمایهدار برای محدودیت هرچه بیشتر قانون کار فعلی علیه و ضدکارگرای کردن کامل آن ، در صدد بازنگری آن و تحمیل قانون کاری مطابق میل و اراده مطلق صاحب کاران بر کار و زندگی طبقه کارگر ایران هستند. تاکید و ادامه سه جانبهگرایی توسط دولت که به شدت مورد اعتراض کارگران و به نفع کامل صاحبان سرمایه است، خروج کارگاههای با کمتر از ١٠ کارگر از شمول قانون کار که اکثریت طبقه کارگر ایران را از قانون کار کنونی نیز محروم نمود، قراردادهای موقت و سفید امضا که کارگران را در برابر صاحب کار به برده مطلق تبدیل میکند، دست صاحبان سرمایه را در حذف تمام حقوق کارگران از قبیل بیمه های اجتماعی،درمانی و پزشکی،تامین امنیت محیط کار،تامین امنیت جانی کارگر در محیط کار و هنگام ایاب و ذهاب کارگران، بیمه بعد از مرگ در جریان حوادث کار و غیره باز گذاشت که نتیجهاش فجایعی است که روزانه طبقه کارگر ایران با جان خود عوارض آن را به سرمایهداری می پردازد.
اما در برابر این همه فشار و اجحافات،در برابر زندگی اقتصادی ٥ بار زیر خط فقر، در برابر سرکوب روزانه و دستگیری و زندان و شکنجه فعالین و رهبران فداکار طبقه کارگر، این طبقه از پای ننشسته و به مبارزه و مقاومت دلیرانه خود ادامه داده و می دهد . لذا همانگونه که طبقه سرمایه دار با تمام ساز و کار جنگی به نبرد با طبقه کارگر همت گذاشته و نبرد مرگ و زندگی را با این طبقه به پیش می برد، از مذهب و خرافه و جاهلیت تا ناسیونالیسم پوسیده و تاریخآ زبون ایران برای حفظ حاکمیت خود توآم با سرکوب خشن و بیرحمانه استفاده میکند، طبقه کارگر ایران راهی به جز خودسازماندهی با اتکا به نیروی خود در برابر این هجوم گسترده و روزانه ندارد. طبقه کارگر نمی تواند در جنگی نابرابر با دشمنی تا دندان مسلح بدون ساز و کار جنگی، مبارزه و مقاومت نماید. زیرا در چنین جنگی آنکه شکست می خورد، طرف غیرمسلح و نا آماده در برابر دشمن کاملا" مسلح به همه امکانات مادی، ایدئولوژیکی، تسلیحاتی و سازمانی است .
سلاح طبقه کارگر در این نبرد تنها اگاهی و تشکیلات است. تشکلات موجود مرکب از فعالین کارگری جوابگوی مبارزه و رودرویی کنونی طبقه کارگر علیه طبقه سرمایهدار در ایران امروز نیست . هر آنچه طبقه سرمایهدار و دولت حامی آن تاکنون داشته و به دست آورده از سازمان و تشکیلات طبقاتی خود و از پراکندگی و بی سازمانی طبقه مقابل بوده است. طبقه کارگر ایران در فداکاری،جانبازی، درتحمل زندان،شکنجه و قربانی دادن، تا تقبل فقر، ریاضت اقتصادی، گرسنگی، آوارگی و ترک دیار و اکنون مرگ و مصدوم شدن سالانه بیش از ١٢ هزار تن از فرزندانش کم نیاورده و همه این شرایط و قربانیان به ناحق بر آن تحمیل شده است. ورق را میتوان به نفع طبقه کارگر و مردم محروم و تحت ستم برگرداند. آنچه اکنون شاهد آنیم،سرنوشت محتوم طبقه کارگر در "اتوبوس مرگ" با هدایت خامنهای و روحانی و سپاه پاسدارن نیست ، بلکه برگرداندن ورق به نفع این طبقه به شرط فایق آمدن بر پراکندگی، جدایی و نفاق درونی آن با اتکا به ایجاد تشکلات گسترده و مستقل کارگری ، با حضور گرایشات موجود در این جنبش و تحمل و جدال سازنده همراه با حفظ منافع طبقه و وحدت در عمل و تفاوت در گفتار در جدل با نظام سرمایهداری در مبارزه برای تحقق خواستهای کل طبقه کارگر است . از گرایشی کردن و فرقهای کردن تشکلات کارگری باید دست برداشت و به سوی همکاری و اتحاد بزرگ طبقاتی کارگران گام جسورانه برداشت. تنها در بطن چنین شرایطی است که گرایشات درون جنبش کارگری از سوسیالیست ، سندیکالیست، لیبرال و غیره بیشتر خود را نشان خواهند داد و گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر با اتکا به برنامه،سیاست ، حقانیت تاریخی و پاسخ طبقاتی به خواست و مطالبات کارگران میتواند حقانیت خود را در عمل برای صدمین بار اثبات و توده عظیم کارگران را به دور مطالبات و برنامه خود گردآورد و سازمان دهد. گام برداشتن جدی و جسورانه در راه ایجاد تشکلات مستقل کارگری با اتکا به نیروی خود کارگران، نه تنها اتکا به فعالین و پیشروان کارگری ، هم فرصت و هم امکانی است که میتواند دیگر موانع سر راه وحدت طبقاتی کارگران را در تشکل های تودهای و مستقل آنان در مسیر پیشروی خود ممکن و هموار سازد.
در چنین شرایطی است که به جای شرکت در مراسم سوگواری مرگ روزانه کارگران در محیط کار ، شنیدن خبر مرگ سالانه بیش از ١٢ هزار کارگر و مصدوم شدن چندین برابر آن، شاهد پیشرویهای این طبقه برای به دست آوردن دست آوردهای بزرگی طبقاتی و انسانی خواهیم بود .

١٧بهمن ١٣٩٣