پیروزی سیریزا در انتخابات یونان
نوشتهٔ آقای مهرداد درویش پور و نظرات خوانندگان


ا. مانا


• این پیروزی نشانهٔ آنست که بیش از دو دهه تبلیغات مسموم و بی وقفهٔ راست گرایان نئولیبرال و توجیه گرانشان نتوانسته است امید به مبارزه و پیروزی را در دل مردم خاموش و آنانرا به تسلیم ابدی وادارد. هر جا تشکیلاتی با برنامه ای متفاوت از برنامهٔ جریانات راست و سوسیال دمکرات پا به عرصه بگذارد، با اقبال مردمی مواجه و مخاطبین وسیعی در میان توده ها خواهد یافت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۲ بهمن ۱٣۹٣ -  ۱ فوريه ۲۰۱۵


آقای درویش پور در نوشته ای در سایت «اخبار روز» پیروزی سیریزا را گردش به چپ، و آغازِ پایان بخشیدن به «پایانِ تاریخ» دانسته اند. عده ای از دوستان که نوشته را خوانده بودند در اظهار نظرهایی، موارد گوناگونی را یادآور گردیده که می توان آنها را در یکی از سه گروه زیر جا داد: -۱- سیریزا جریانی است چون سایر احزابِ سوسیال دمکرات اروپایی و پیروزی آن آغازگرِ تغییر قابل توجهی در یونان و اروپا نخواهد بود -۲- بدبینی حاصل از ناکامی تجارب پیشین جای خوشبینی زیادی باقی نگذاشته و این حرکت تاریخی مردمِ یونان می تواند به سرانجامِ همهٔ حرکتها و جنبشهای عقیم ماندهٔ گذشته دچار گردد -۳- سیریزا سرمایهٔ کافی و لازم برای اجرایی کردنِ وعده هایش را در اختیار ندارد، حتی اگر واقعاً پایبند به آنها باشد.

به گمانم دوستانی که چنین اظهار نظر نموده اند موارد مهمی را در نظر نگرفته اند که به اختصار به انها می پردازیم:

۱- دوران معاصر با قرن بیستم که دوران انقلابات و جنبشهای رهایی بخش و آزادیخواهانهٔ بسیاری بود متفاوت است. از جنبش وال استریت و بهار عربی که بگذریم، کمتر موردی بوده که بر اساس آن سطح توقع ها چنان بالا رود و استانداردها چنان متحول گردد که پیروزی یک حزب چپ رادیکال در اروپا را حادثهٔ پیش پا افتاده ای تلقی نمود. صرفنظر از نتایجی که پیروزی چپ در انتخاباتِ یونان به بار آورد، و یا نیاورد، این پیروزی نشانهٔ آنست که بیش از دو دهه تبلیغات مسموم و بی وقفهٔ راست گرایان نئولیبرال و توجیه گرانشان نتوانسته است امید به مبارزه و پیروزی را در دل مردم خاموش و آنانرا به تسلیم ابدی وادارد. این واقعه نشان داد که هر جا تشکیلاتی سازمان یافته با برنامه ای متفاوت از برنامهٔ جریانات راست و سوسیال دمکرات پا به عرصه بگذارد، و در صورتی که مردم حداقلی از صداقت و پایبندی به آرمانها و برنامه ها را در رهبران چنین تشکیلاتی سراغ داشته باشند، با اقبال مردمی مواجه و مخاطبین وسیعی در میان توده ها خواهد یافت. خردِ سیاسی حکم می نماید که ضمن داشتنِ حدومرزهای مشخص با سوسیال دمکراسیِ واداده و تسلیم طلبِ اروپا، اهداف کوتاه و میان مدت مبارزاتی چنان انتخاب شوند که وسیعترین مخاطب را در میان ۹۹٪ پیدا نمایند.

کاترینا پرنسیب از قولِ دراگاساکیس آورده است که «ما نیازمند یک جامعهٔ سیریزایی هستیم که با خودِ دولت برآمده از سیریزا مقابله نماید. سیریزای متشکل از اعضا و نه رهبرانِ حرب. این به معنای احترام گذاشتن به خودمختاری جنبشها است. تقویتِ مستمر شبکه های خودسازمانده، و مبارزات کارگری و اجتماعی راههای نوینی جهت سازماندهی جامعه ایجاد می کنند و ریشه ها و ساختارهای یک جامعهٔ پساسرمایه داری را می سازند.» با شنیدن این از زبانِ یکی از رهبران سیریزا، چرا نباید اندیشید که آنان خود به علل ناکامی های پیشین آگاهند و تلاش دارند در همان دامها نیفتند؟

هلنا اسمیت از روزنامهٔ گاردین در آتن، در نوشته ای تحت عنوان «ٰرادیکالهای جوان یونان سیاست ریاضت اقتصادی را جارو می کنند» به اقداماتی پرداخته است که قبل از شروع کار دولت جدید انجام پذیرفته است. با دیدن لیست آنچه در دو روز گذشته انجام پذیرفته است، می توان باز ادعا نمود که دولتِ جدید چپ یونان تغییری را به ارمغان نخواهد آورد؟

۲- بدبینی و تلخکامی ناشی از شکست ها و ناکامی های پیشین را می توان درک نمود. نباید اجازه داد که افراط در این بدبینی به مانعی بر سر راهِ مبارزات مردمی تبدیل می شود و به یأس و بی تفاوتی توده ها بینجامد. حتی حرکتهای نافرجام گذشته نیز، تأثیراتِ ماندگاری بر فرهنگ و آگاهی توده ها گذاشته اند. بدون تجزیه و تحلیل و آموختن از آنها، حرکتهای آتی نیز از گزندِ اشتباهاتِ مشابه در امان نبوده و به سرانجام دلخواه نخواهند رسید. ناکامی و تسلیم پاسوک به نئولیبرالیسم بود که مردم یونان را به گرایش به سیریزا سوق داد. خیانت ها و برنامه های غیرمردمی دیکتاتوریهای نظامی در آمریکای لاتین بود که زمینه ای فراهم آورد که مردم در انتخابات مکرر این قاره در پانزده سال گذشته بارها چپ را بر مسند قدرت نشانده اند. کسی می تواند ادعا نماید که وضعیت امروز برزیلیها، علیرغم کوه مشکلاتی که هنوز با آن دست به گریبانند، به مراتب بهتر از دهه های ۸۰ و ۹۰ قرن گذشته نیست؟ همین را می توان در مورد مردم ونزوئلا، بولیوی، اکوادور، نیکاراگوئه و بسیاری از دیگر کشورهای این قاره ادعا نمود.

آنچه اهمیت حیاتی دارد آنست که جنبش ضدیت با اقتصاد ریاضتی که در جریان آن یونانی ها به پیشقراولان مبارزه با نئولیبرالیسم اقتصادی تبدیل گردیدند از نفس نیفتاده و تمام کردن آنچه را که شروع نموده است به تمامی به دولت جدید برآمده از این انتخابات وانگذارد. استمرار حضور این جنبش در صحنهٔ سیاسی - اجتماعی یونان، نه تنها با استقرار دولت جدید در تضاد نیست، که یاری گر آن دولت برای غلبه بر کارشکنی ها و موانع ایجاد شده توسط بازندگانِ انتخابات اخیر خواهد بود. حضور مردم ونزوئلا در صحنه بود که سناریویی را که برای ساقط نمودن چاوز در ونزوئلا تدارک شده بود و حتی به برکناری و زندان موقت او انجامید، نهایتاً با شکستی مفتضحانه روبرو ساخت.

۳- حکومتهای متمایل به چپ در آمریکای لاتین هنگامی به قدرت رسیدند که این کشورها در میان بدهکارترین کشورهای دنیا بودند. اگر با وجود وخامت اوضاع مالی در این کشورها برنامه های رفاه اجتماعی پیاده شد و تا کنون هم ادامه داشته است، چه دلیلی دارد که اینکار در یونان قابل اجرا نباشد؟ بدهی های یونان، بدهی مردم آن کشور نیست. این بدهی ها حاصلِ کم کاری و یا اتلاف منابع حیاتی توسط مردم نبوده بلکه مبالغی است که توسط دولت از اتحادیهٔ اروپا قرض گرفته شد تا زیانهای قابلِ توجه سیستم بانکی سوداگر و آزمندِ آن کشور در جریان بحران سال ۲۰۰۷ را پوشش دهد. بانکهایی که با سوء استفاده از پس اندازهای مردم مبادرت به خریدِ دارایی های مسموم مالی و بورس بازیهای خطرناک با ریسک زیاد نموده و همهٔ سرمایهٔ در گردش خود را به باد فنا داده بودند، مجدداً به هزینهٔ مردم نجات یافتند تا این سیستم معیوب به کار خود ادامه دهد. هزینهٔ نجات دادن بانکها را مردم با از دست دادن کار، پس اندازها، کاهش حقوق و مزایا، بخطر افتادن بازنشستگی و تأمین اجتماعی و کاهش سرویسهای اجتماعی - رفاهی خود پرداخت نمودند. نئولیبرالها وقاحت را به حدی رساندند که همین مردم را متهم به تنبلی و زیاده خواهی نمودند و چنین وانمود گردید که ناکارآمدی آنها موجب مشکلاتِ اقتصادی یونان بوده است. زیان بانکها و موسسات مالی جوامع مدرن بر دوش توده های زحمتکش و سود آنها خصوصی است. کافی است این روند را تغییر داد تا سرمایهٔ کافی برای برنامه های مردمی فراهم گردد.