میخواهم ترا به الفبایم بسپارم - منظر حسینی

نظرات دیگران
  
    از : ‫البرز

عنوان : هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
‫قطعه شعری کوتاه، تقدیم به واژه، و تمامی آن جملاتی که مفهومی ملموس و مشترک از آزادی می آفرینند.

‫‫امروز قدم می زدم،
‫قدم در خیابانها و کوچه های،
‫گاه خلوت، گاه پر تردد اندیشه ام.

به یاد دارم،
‫وقتی اول بار شنیدم،
‫که فردی با فریادِ یافتم یافتم، برهنه از حمام بیرون دوید،
‫خندیدم.

‫به یاد دارم،
‫خنده ام از برای مفهوم نبودن حرکت بود.

‫امروز حین قدم زدن در خیابان پردد اندیشه ام،
‫بیکباره دریافتم،
‫راز فریادِ یافتم یافتم آن فرد برهنه را.

‫با خود می گویم،
‫آیا بیاد خواهم داشت،
‫که دگر بار،
‫بر نامفهوم نخندم.

‫اما:
‫برخنده ایرادی نیست،
‫خنده نشاط، وجود و نمک زندگی است.
‫زیبایی، بدون خنده و نشاط زادنی نیست.

‫شنیدن،
ترجیح ون گوگ به سهراب،
‫از زبان خودِ سهراب شنیدنی است:
‫«...هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود...»٭

‫٭‌ جمله ای از ندای آغاز سروده سهراب سپهری
۶۶۰۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱٣۹٣