چگونه کرملین به فراهم سازی "میدان" کمک کرد


اردشیر قلندری


• پاشنه آشیل سیاست کرملین، آنتی سویتیسم، برپایه مواضع طبقاتی بورژوازی بود، خطری که کمونیستها دائم هشدار می دادند. در ارادت به این مواضع کارگزار مالی غرب، دمیتری مدویدوف در داووس گفت: "ما با شما هستیم- از یک خون". پونین نیز به کرار در دیدار با بوش و رهبران اروپا با تکرار عبارتی آیه گونه بر آن صحه گذاشت: "ما دارای متغیرهای مشابه هستیم" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱ دی ۱٣۹٣ -  ۲۲ دسامبر ۲۰۱۴


پس از گذشت اِفوریا ی (شوق و شعف) باز ستاندن کریمه، اینک حزب های کمونیستی در کشورهای مشترک المنافع به خود آمده اند، مقاله زیر که در سایت رسمی حزب کمونیست بلاروس منتشر شده است، آغاز چالشی است در این بازه زمان.

پاشنه آشیل:چگونه کرملین به فراهم سازی "میدان" کمک نمود
چه کسی از ما در سال پیش فکر می کرد که اکرائین میدان نبرد خونین گردد؟ و نوکران فاشیسم – باندِرها شهرها و روستاهای دانباس را بمب باران کنند، تا زنان، پیران و کودکان را به هلاکت برسانند؟ میدان جنگ را به پشت درِ خانه های مان برسانند، تا روسیه نیز مثل همیشه در لحظات سخت، متحد گردد. عملیات درخشان در بازگرداندن کریمه بشدت محبوبیت پوتین را افزایش داد. مردم از هر گام و اقدام وی در کمک به مدافعان دانباس پشتیبانی می نمایند. همزمان بسیاری با نگرانی از دلایل تراژدی اکرائین می گویند، که حکومت روسیه مسرانه آن را پنهان می کند.

چه کسی راه به مغاک را هموار ساخت
در برنامه تلویزیونی "لحظاتی با ولادیمیر سلاویوف" کارگردان معروف کارن شاه نظرف یادآور شد: "اکراین معاصر آنتی سویتیسمی زاید، که بیست سال پیش در روسیه شکوفا شده بود". منحرف ساختن عجولانه بحث توسط سلاویوف با دخالت "حزبی های کرملین" – "یدینا روُسی" (اعضای حزب متحد روسیه.م) حاضر در برنامه، نشان داد که برای طرفداران رژیم فعلی، انشعاب در جامعه امری نامطلوب است. حکومت، که قدرت در کرملین را دردست داشت، با تبلیغات بی پایان آنتی سویتیسم خود، و با سوار شدن بر موج تظاهرات توده ای در مسکو و لنینگرداد در ۱۲ ژوئن ۱۹۹۰، "استقلال" در عدم وابستگی به اتحاد شوروی را به سرانجام رساند. درحالی که، رهبری اکراین، پس از یک ماه مقاومت، "استقلال " اکراین را اعلان نمود.
مگر می توان فراموش کرد، زمانی را که حکومت روسیه مبارزه علیه سمبل های شوروی را آغاز نمود؟ ۱ نوامبر ۱۹۹۱ پرچم سه رنگ خائینین ابروباخته و نوکران فاشیسم جای پرچم سرخ را گرفت، پرچم رسمی دولت روسیه گشت. دراین مورد شاعر میهن پرست گئورگی آداموویچ ساکن در خارج– که با مخفی کردن بیماری قلبی خود وارد لژیون خارجی ها شد و علیه هیتلر جنگید، در یکی از شعرهای خود نوشت: "وقتی ما به روسیه برگردیم، باید خودمان را از پرچم سه رنگ شرم شستشو دهیم".
بدنبال روسیه، رادای عالی (مجلس اکراین) نیز پس از سه ماه پرچم ناسیونالیستی "زرد- آبی" را پرچم دولت اعلان کرد.
امروزه در سرزمین اکراین درگیری خونین ادامه دارد. این درگیری که با گرفتن قربانیانی، راه را برای کودتای دولتی هموار ساخت،از کجا آغاز شد؟ از همان میدان؟ با مردمی که در خاتین اودسا زنده سوخته شدند؟ (خاتین دهی است در بلاروس که باندرها، فاشیستهای اکراین در جنگ دوم جهانی مردم را در انباری جمع کرده و همه را طعمه آتش کردند. م) ، یا با نابودی مجسمه لنین، چه کسی و تقلید از چه کسانی تنور فاشیستهای باندر را گرم نمود؟ بخود آیید: تنها در ژانویه ۱۹۹۱ تا آپریل ۲۰۰۹ در روسیه و در دولت اکراین دهها بنای یادبود شوروی تخریب ویا نابود شده اند. در طی یک روز – ٣ مه ۱۹۹۷ در سن- پترزبورگ دو مجسمه لنین آسیب دیدند، ودر تعطیلات نوامبر، چهار مجسمه متلاشی شد. ...
حکومت تلاش می کند همه آنچه که در خاطره مردم از شوروی مانده است، را بزادید. بدین خاطر نام شهر ها، کارخانه ها، کشتیها را تغییر داد...
از کجا و چه کسی این طاعون را پروراند، گمانش ساده است. یوگنی تارلو "یدیناروُس" عضو شورای فدرال در همین برنامه گفت: "در آغوش غرب، فکر کردیم، که در اکستاس حل خواهیم شد". آری، این روهمه می دانند. فقط یک آدم کور نمی دانست که، در وضعیت قبل از اکستاس، رهبری "جدید" روسیه خدمت گذارانه به اجرای برنامه های غرب پرداخته و با پشتکار در جامعه و در نهادهای اجتماعی از برژینسکی، تا سولژنیتسین و رزون، بذر "جامعه آزاد" آنتی سویتیسم پروراندند. حکومت نیز مجسمه های آدمکشان جنبش ارتش سفید را که دشمنان غدار دولت شوروی بودند در شهرهای روسیه آراست. وینستون چرچیل در مورد ارتش سفید گفت: "اشتباه خواهدبود اگر فکر کنیم، که ما (کشورهای آنتانت) در جبهه ها برای بلشویک های دشمن و روسها می جنگیدیم. برعکس، ارتش سفید روس برای ما می جنگیدند".
همراه با میکروبهای آنتی سویتیسم ، حکومت، روسیه را به اپیدمی غربگرایی به شکلی آشکار و چندش آور مبتلا نمود. پروفسور آلکساندر زینوویف غربگرایی را برای فرایندهای اجتماعی ما از فرهنگ تا معنویات تا اقتصاد مرگ آور خوانده است. تنها تعداد میلیاردرهای دلاری از زمان حکومت پوتین از هفت به ۱۴۶ تن رسیده است. در اکرائین تعداد آنان ۹ تن است، بدین ترتیب، اگر به تعداد جمعیت تقسیم نماییم در روسیه دقیقا پنج برابر بیشتر از اکرائین است. آنهایی که آرزو داشتند در آغوش غرب در اکستاس حل شوند، در زمینه فروش اقتصاد کشور به همکاران غربی و در شتاب جذب سرمایه غرب روسیه را بمراتب جلوتر از اکراین رانده اند و با این سیاست ها مرجع تقلیدی برای اکراین در شتاب گرفتن بسوی غرب گردیدند. از اینکه بیش از یک سوم جمعیت اکراین در این آواخر خواهان پیوستن به غرب شده اند، از خدمات "رفرمیستهای" اهل کرملین می باشد.   
آتنی سویتیسم فزاینده، در روسیه ی به آغوش غرب رفته، پایگاه حمایتی غیر قابل تصوری برای آن دسته از نیروهای جامعه اکراین شد، که در مبارزه با "ماسکال ستوا" (نوع توهین آمیز به ساکنین مسکو است، که در معنی به معنای موجودات مغز گُنده و حسود به شکل هیولا.م) از جدایی خلق ها به عنوان ابزار اصلی استفاده می کنند. دولت روسیه نیز در کمک به آنان (به عنوان مثال دسامبر ۲۰۱۰) از هیچ وسیله ای دریغ نکرد.

تاریخچه الویت ها
در آن زمان، هنگام انتخاب رئیس جمهور بلاروس، اپوزیسیون "دموکرات" علیه لوکاشنکو به صف ایستاد، تلاش کرد در مینسک کودتای "رنگی" کند. همه چیز برپایه سناریوی میدان کیف در سال ۲۰۰۴ و با توجه به تجارب انقلابات "رنگی" در گرجستان و قرقیزستان که توسط غرب فراهم گشته بود، موفق شد نوکر آمریکا ویکتور یوشنکو را به مقام ریاست جمهوری برساند.
در آستانه انتخابات، نمایندگان سازمان آتلانتیک شمالی: وزیر وزارت خارجه لهستان، غلام معرف واشنکتن رادوسلاف سیکورسکی، تبلورکامل "دموکراسی"، اصول "آزادی جامعه" و وزیر خارجه آلمان گیدو وستروله با لوکاشنکو دیدار نمودند. آنها به رسمیت شناختن انتخابات توسط اتحادیه اروپا و آمریکا و لغو همه تحریمات، عضویت بلاروس به ساختارهای اروپا را تضمین نموده، ویک حمایت بیست میلیارد دلاری نیز، در صورت تغییرروند سیاسی در بلاروس و اتخاذ سیاست مقابله با روسیه به نفع غرب، وعده دادند. همزمان با مذاکرات، دولت های غربی و نهاد ها مختلف میلیونها یورو و دلار برای میدان مینسک ارسال نمودند. به هر روی، درگیریها آغاز شد و جالب تر از هر چیز "منشور اتحادیه اروپا در مورد بلاروس (در حمایت از کسانی که تلاش در انجام کودتا داشتند و در محکومیت مقامات در مینسک ) بود، در همین وانفسا، سرگئی لاورف وزیر امور خارجه روسیه با اعلامیه کرملین و نقطه نظر روسیه، بیش از هر چیز شگفت انگیز بود: روسیه علیه متحد خود همراه با کسانی که قصد داشتند بلاروس را بوسیله انقلاب رنگی (که نام "گل گندم" داده بودند) نابود کنند، همراه گردید.
از چنین حمایتی غرب و سازماندهندگان میدان و همدستان آنها حتی درخیال خود نیز تصور نمی کردند. بویژه در اکرائین، که بلاروسِ "لوکاشنکو" نمودار همه چیز شوروی از مسیر اتحاد و یگانگی، همچون استخوانی در گلو شده بود. در مینسک در تجمعات "دموکراتیک" که به درگیریهای برنامه ریزی شده ختم گردید، رزمجویان اونا-اوسنا (شورای ملی اکرائین و دفاع مردمی اکرائین.م) نیز شرکت داشتند. دیمیتری کورچینسکی رهبر این سازمان ناسیونال- پروفاشیست با اعلان، همه دستورات و هزینه ها را از آمریکا دریافت می کند، در سال ۱۹۹۶ نوشت: "سرآغاز نخست مبارزه اکراین برای استقلال از بلاروس شروع خواهد شد".
پس از ٨ دسامبر ۱۹۹۹ ، زمانی که میان بلاروس و روسیه قرارداد اتحاد دو دولت امضاء گردید، بین ناسیونالیستهای اکراین جنب جوشی آغاز شد. غرب نیز که برنامه های خود را در خطر دید وارد عمل گردید.
امروز که اکراین به میدان خون تبدیل گشته، ما باید زنجیر پیوسته این حوادث را بیاد آوریم- یاد آوری این حوادث کمک در راستای درک درست دلایل تراژدی خلق برادر می باشد. در این مورد "پراودا" به کرات نوشته است.
پس از یک ماه، بعد از امضای قرار داد اتحاد بیش از ۹۰% شهروندان تاجیکستان خواهان پیوستن به قرارداد شدند، با چنین مطالباتی تضاهرکننده گان در آستانا (پایتخت قزاقستان. م) به خیابان آمدند. با ارزیابی اوضاع، کارشناسان به این نتیجه رسیدند که: قزاقستان بعد از دو یا سه سال به این قرارداد خواهد پیوست، سند پیوستن به اتحاد بین روسیه و بلاروس توسط اکثریت نمایندگان مجلس قرقیزستان پذیرفته شد. همین شکل در ارمنستان نیز تکرار گردید، مولداوی تقاضای عضو ناظر جهت پیوستن در آینده به قرارداد را مطرح نمود.
مردم اکراین نیز در راستای اتحاد در شهرهای بزرگ به خیابانها آمدند، و تهدیدی برای حکومت شدند. در چنین وضعیتی حتی لئونید کوچما با روحیه ای کاملا غربی وادار به عقب نشینی گشت. او گفت، برتری این اتحاد را به ما نشان دهید، ما راهی نخواهیم داشت.
نخبگان سیاسی کشورهای مشترک المنافع وادار شدند هرچه بیشتر به جنبش توده ای گوش دهند، که پس از تلخی "استقلال" پسا شوروی به خیابانها می آمدند. با ارزیابی اوضاع، لوکاشنکو در آغاز سال ۲۰۰۰ گفت: "هم اکنون آنها با دقتی بسیار شاهدند، که رابطه متقابل این دو کشور در چارچوب قرارداد به کجا می رود، و میخواهند که این اتحاد به سرانجام رسد".
شرایطی پیش آمد که بتوان دولت متلاشی شده [شوروی] توسط "دموکراتها " را احیاء نمود. بنظر می رسید از این شانس تاریخی- که در پشت مرز ها ایجاد شده قبل از هرچیز روسیه، که مردم در این اتحاد، انتیگراسیون را بمثابه هسته اصلی احیای سرزمین مشترک از دست رفته را می دیدند، می بایست استفاده کند.
ولی همه چیز کاملا بر عکس شد. تابستان ۲۰۰۲ پوتین پیشنهاد امحای قرارداد را مطرح نمود وبجای دولت متحد، خواهان ورود بلاروس به ترکیب روسیه گردید. شکلی که از پیش غیر قابل اجراء بود، چراکه، تخطی از اصل برابری جمهوری برادر در قرارداد می شد. از این پیشنهاد غیر منتظره بوی همان آنتی سویتیسم برخواست، چیزی که خود پوتین نیز پنهان نکرد، پوتین با اظهار تاسف گفت: طرف بلاروس خواهان ایجاد این اتحاد بر پایه شوروی می باشد و امکان اتحاد برابر را بطور کامل نفی نمود.
آلکساندر لوکاشنکو این عمل را بمثابه "توهین به خلق بلاروس" ارزیابی نمود. زمینه های تلاشی ابتکار اتحاد دو کشور روشن شد. "مسکو الویتهای سیاست خارجی خود را تعیین کرده بود. الویت عمده – رابطه با غرب بود". سرمقاله روزنامه "کامرسانت" با عنوان "کیسه پول" روحیه و مساله الیگارشی روسیه را بخوبی در آن زمان توضیح داده است.

"این هم از انطباق منافع"
تلاش صاحبان کرملین جهت پایان دادن به اتحاد شوک، برای کسانی شد، که آماده پیوستن به آن بودند. منجمله، برای میلیونها اکرائینی، که خواستار احیای عدالت، اتحاد برابر با روسیه بودند. زمینه ای برای "حامیان استقلال" فراهم شد تا نفسی راحت بکشند. فرایند تجدید پیوند کشورهای مشترک المنافع، که از میان مردم آغاز شده بود، در نطفه خفه شد. کرملین، در واقع، اکراین را به غرب و ناسیونالیستها واگذار نمود. در همان زمان بخشی از طرفداران روسیه نا امید شدند، و مبارزان جیره خوار توانستند یوشنکو طرفدار آمریکا را به مقام ریاست جمهوری برسانند.
اما، پاداش عمده این امر از سوی حکومت روسیه، زمانی که به پیشنهاد (بخوان خواست) غرب، قبل از هر چیز آمریکا، گروه پوتین اساس دولت اتحاد که بر پایه ارزش برابر حامل های انژی، تامینگر یک فضای اقتصادی واحد را فروخت، پرداخت شد. همزمان، روسیه قطع گاز به بلاروس را آغاز کرد، که به جنگ نفت، گوشت، لبنیات، شکر فراروید. با بلوکه کردن تشکیل دولت متحد، کرملین پس از فروپاشی اتحاد شوروی، بزرگترین خیانت ژئوپلیتیک را انجام داده و در واقع، حمایت غیرقابل تصوری به ناسیونالیستهای اکراین نمود. دست در دست آنها دولت روسیه در آخرین انتخابات ریاست جمهوری بلاروس عمل کرد. از طریق کی یف اپوزیسیون "دموکرات" انجا در راستای سرنکونی "دیکتاتوری لوکاشنکو"، سیل پول های بی پایان غرب و نهادهای خصوصی و دولتی روان گردید. پول برای کسانی که میدان بلاروس را آماده کرده بودند از روسیه نیز روان شد. تنها از یکی از پیکها ۲۰۰ هزار دلار مصادره شد. البته این رقم قطره ای از دریا بود. میلیونها"سبز" (دلار.م) به حساب نامزد ریاست جمهوری، ولادیمیر نیکولایف، که با رهبر مرکز مالی بین المللی روسیه آلکساندر والوشین، رئیس امور دفتر کرملین در سال های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰٣ دیدار کرد، همچنین به دیگر نامزد های اپوزیسیون "دموکرات" حواله می شد.
همه اپوزیسیون "دموکرات" غربگرا بوده، همزمان توسط روسیه نیز تامین مالی می شدند. در این مورد لوکاشنکو گفت: "در اینجا هیچ گونه تضادی وجود ندارد، برخی ها در روسیه، همینطور درغرب، می خواهند آنچه که در بلاروس انجام می گیرد و دولت موجود را نابودکنند، این است انطباق منافع". ایشان در یک مصاحبه گفتند: "وحشتناک تر از هرچیز آنست، که در روسیه حق دفاع از مردم را کسانی عهده دار هستند، که از روسیه متنفرند. این آدمها، دیروز و امروز از اروپا و آمریکا تضمینات لازمه را دریافت کرده اند، و هم اکنون یک اسپانسر دیگری نیز یافته اند: سرمایه داران روسیه".
منافع اسپانسرهای روسیه نه تنها با منافع غربیها تطابق دارد، بلکه با منافع ناسیونالیستهای اکراین نیز منطبق است. ... در مورد همه این مساله، هواداران رژیم فعلی روسیه ترجیح می دهند سکوت کنند. یا اینکه می گویند، بیش از حد به غرب اعتماد کردم و به آغوش شان رفتیم: خوب اشتباه شد.

از یک خونیم – با چه کسی؟
آیا این اشتباه بود؟، آیا مگر می توانستند مردان کرملین نفهمند که، با محکوم کردن، برخورد و مهار میدان توسط دولت بلاروس، دولت روسیه همراه با همکاران غربی "چراغ سبز" به جنبش میدان می دهند؟ و در وهله اول به میدان کیف، که سردمداران آن ناسیونالیستها بودند؟ این امری بود بر همه آشکار. مگر می توانستند نفهمند، که، با فشار بر بلاروس و بلوکه کردن دولت اتحاد، سایر کشورهای مشترک المنافع را وادار به امتناع از فرایند اتحاد آغاز شده و از دست دادن شانس تاریخی احیای دولت سرتاسری می کنند؟ یا ندیدند، نفهمیدند، که با گلگشت در آغوش غرب، روسیه به زائده استعمار تبدیل می گردد، می آلاید و از بین میرود؟.
خیر، اشتباه نبود، بلکه پاشنه آشیل سیاست کرملین، آنتی سویتیسم، برپایه مواضع طبقاتی بورژوازی بود، خطری که کمونیستها دائم هشدار می دادند. در ارادت به این مواضع کارگزار مالی غرب، دمیتری مدویدوف در داووس گفت: "ما با شما هستیم- از یک خون". پونین نیز به کرار در دیدار با بوش و رهبران اروپا با تکرار عبارتی آیه گونه بر آن صحه گذاشت: "ما دارای متغیرهای مشابه هستیم". بیهوده نیست که روزنامه "نارودنایا وُلیا" ارگان اصلی "دموکرات های" بلاروس، که با همه نخهای ممکن به غرب دوخته شده است، برای خوانند گان خود نوشت: "پوتین قبل از هرچیز با بوش دولت اتحاد تشکیل می دهد، تا با لوکاشنکو".
نقش خونین این پاشنه آشیل این بار در حوادث اکرائین رُخ نشان داد. این حوداث در کل، اصول بدیهی و قانونمندی را به تائید رساندند. موج نخست آنتی سویتیسم به فروریزی شوروی انجامید. موج دوم-به بلوکه کردن احیای کشور بزرگ توسط سیاستمداران "دموکرات" ختم گردید. موج سوم- به تقسیم اکراین.
در قانونمندی این امر ذره ای اتفاق وجود نداشت. اتحاد شوروی سوسیالیستی، هسته، روح حقیقی تلاش مردم ما به یگانگی و برادری بود. علیه این روحیه زحمتکشان، همه متحد شدند، همه کسانی که چپاول کرده، ثروتی بر اساس غارت دیگران بدست آورده و برای امتیازات ناعادلانه شان، حتی یادآوری عدالت اجتماعی بیگانه و خطرناک است. علیه این روحیه، رهبران "جدید" روسیه، اکراین، و سایر کشورهای مشترک المنافع بغیر از بلاروس، که به نابرابری نظم جهانی، غارت و سود نیاز دارند، به آغوش غرب شتافتند. و با دقت دستورات اجتماعی همکاران غربی را به انجام رساندند، منجمله: به تلاشی هسته، که چِفت تلاش مردم در راستای یگانگی- ساختار حیات شوروی، اقتصاد آن، فرهنگ، مبانی اخلاقی و دولت آن بود، پرداختند.
در راستای آنتی سویتیسم، تخریب، به ابزار اصلی آنها تبدیل شد، و نابودی شوروی- به هدف عمده تبدیل گشت، در گزارش پیوتر پوروشنکو به کنگره آمریکا آمده است: "ما امروز با اتحاد شوروی وداع گفتیم"، تائیدی بر این ادعا است.
و زمانیکه، در کنگره آمریکا پس از گزارش رئیس جمهوره نورسیده اکراین شادی شدت گرفت، در واقع، قبل از هرچیز به خود، جهت انجام موفقیت آمیز برنامه، که در مرکز کاپیتول (ساختمان کنگره) و کاخ سفید تهیه شده بود، و به رهبران فدراسیون روسیه، جهت اجرای این برنامه کمک کرده بودند، تبریک می گفتند.

آیا بازگشتی در آینده خواهد بود؟
یاد آوری در مورد پاشنه آشیل کرملین، و قضاوت درباره سیاست امروزی رهبران روسیه، به نظر می رسد کاملا بجا نباشد. از آغوش غرب، اینک گویا خارج شده اند. برهمین مبنا، در پاسخ به تحریمات فراورده های کشاورزی دولت های غربی، پاسخی بر حرکت گستاخانه آمریکا و اتحادیه اروپا داده شد. که در این مورد می توان بسیار گفت. ولی ما نمی توانیم این را لحظه ای فراموش کنیم، که همه این مساله پس از انکه غرب همه چیز ممکن: پایه و اساس صنایع، از صنایع هواپیما سازی، صنایع کشاورزی... را نابود کرده، روسیه را از آغوش خود بیرون انداخت، رخ داد.
و اینک، پوتین، طبق ضرب المثل فرانسویها: هیچ همسری بیش از آنچه که دارد، نمی تواند بدهد. که در مورد سیاستمداران نیز صدق می کند، نیز نمی تواند بمردم بیش از آنچه که دارد، بدهد، چه برسد به حمایت از مردم، ویا تجلی ایده ساختارهای حیاتی شوروی، چراکه، به همراه پدران –پایه گذار روسیه "نوین" فعالیت خود را آغاز و به تخریب سنگر آن، روح آن، حس عدالت خواهی مانده آن ادامه می دهد. زشت ترین (آنتی سویتیسم) شکل نابرابری انسان ها – کلان های حریص الیگارشی تحت رهبری ایشان بطرز بی سابقه ای رشد یافته است. این الیگارشی، همانطور که تراژدی اکراین نشان داد، خطر بزرگی برای روسیه می باشد. چراکه، فقط الیگارشی توانست، اکراین و بلاروس را از روسیه جدا سازد.
جبهه الیگارشی - عملکردی سه گانه است. همه هستی مردم را میگیرد، ثروتمند می گردد، با این عمل ایجاد نارضایتی نموده، توده ها را به میدان می کشد، وانگاه از میدان در راستای تقویت آتی تسلط بلامنازع خود بهرهبرداری می نماید. در روسیه تعداد الیگارش ها بیش از اکراین است. و اینکه، آنها از نارضایتی مردمی که هرچه بیشتر در فقر غوطه ور میشود استفاده کرده، با دستان نامرئی خود آنان را به میدانهای مسکو، جهت تامین سلطه کلانهای لیبرال- پروغربی خواهد کشید، به هیچ وجه فانتزی نیست. همه آنانی که قادر به فکر کردن و درک هستند این خطر را می بینند، در مورد آن می گویند.
خطر زمانی تقویت شد، که رهبران با پوشش، پیوستن به تمدن جهانی- در دوران شوروی، یکی از متحمل ترین و جذابترین رویکردها عمل کردند. تحت این به اصطلاح ایده متحمل و جذاب، اهداف دروغین پیوستن به گلوبالیسم – امریکایی استتار گردید.
شگفت انگیز نیست که ناسیونالیستهای اکراین زیر شعار پیوستن به اروپا و تمدن جهانی، تخریب اکراین با بردیدن از روسیه و به زیرپای غرب نهادن را آغاز و ادامه دادند. در مورد این تمدن و جنبه های جذاب آن آلکساندر پوشیگن نوشت: "آمریکا چیست؟ مردار، انسان در این کشور بی ارزش تر از یک تخم مرغ است... با تعجب، بدبینی چندش آور، با پیشداوری های خشن، استبداد غیر قابل تحمل، دموکراسی آن را دیدیم. همه نجابت و فداکاری که تسکین روح انسان است- تحت سرکوب خودخواهی و اشتیاق بی وقفه برای رضایت جان است". لئون تولستوی می پرسد: "سیستم غربی نتوانست سیستم اخلاقی را در خود غرب تامین نماید، چرا ما باید آنرا بپذیریم؟". سرگئی یسنین بطور شاعرانه ماهیت ضد انسانی شئون اجتماعی – اقتصادی آمریکا را ترسیم نمود: "این است زنجیرهای جهانی/ اینانند اوباشان جهان".
سیاست مداران روسیه نمی خواهند خطر فاشیسم را ببینند، که غرب و سیستم سرمایه داری پدید آورنده آن است، که در این آواخر هر چه بیشتر نهال آن در کشورهایی که آمریکا برای منافع خود انتخاب کرده، کاشته می شود. اکراین یکی از این نمونه ها است. همه ما گزارش اخیر سازمان ملل را که موضوع ممنوعیت تجلیل از نازیسم را طرح نمود، درک می کنیم. آمریکا و کانادا و اکراین رای مخالف دادند. که در واقع، یعنی موافقت با آن است. همزمان در مورد نگرانی از این خیزش پوتین نیز سخنرانی خود گفت: "مصونیت از ویروس نازیسم در دادگاه نورنبرگ، ضعیف شده است". بنظر می رسد درست است. ولی مصونیت از ویروس نازیسم نه در دادگاه نورنبرگ، بلکه توسط ایدئولوژی شوروی، شیوه زندگی شوروی تهیه شده بود. و حوادث اکراین بهترین گواه این امرندکه: از آنتی سویتیسم به فاشیسم فاصله ای کوتاه و مستقیم وجود دارد.
چندی پیش دانشمند ژئوپلیتیک معروف، ژنرال پیوتر – ماری کالو نوشت: "احیای روسیه زمانی خواهد بود، که از شیوه ها، وسایل و رویه زندگی تحمیل گشته از خارج سرباز زنیم. کپی جهان خارج فقط کشور را خراب خواهدکرد، قبلش را ویران میکند، باید، روسها به اصل، به تاریخ، به گذشته، به روح خود برگردند."
تراژدی اکراین زمان یافتن حقیقت برای جامعه شد. امروزه تنها کمونیستها برگشت به روح خود- گذشته شوروی را فرا نمی خوانند. کارن شاه نظرف در آن برنامه گفت: "ما یک مردمیم، مردم شوروی- اگر بخواهیم عظمت گذشته شوروی را نفی کنیم، کشور ما فرو خواهد ریخت". ...یوگئنی تارلو افزود: "یگانه شعار زمان، جمهوری سوسیالیستی اکراین است". بخش بزرگی از مردم جمهوری مردمی دانیسک خواهان برگشت به شوروی هستند. دنیس پوشلین یکی از رهبران این جمهوری گفت: "ما میخواهیم جامعه ای بر پایه های عدالت بسازیم، در کنار پرچم داس و چکش".
شرایط جدید، امکانات تازه ای را برای کمونیستها فراهم می نماید. باید از آنها استفاده نمود. در حمایت از پوتین، البته، تا زمانی که در چارچوب منافع روسیه (کمک به دانباس) قرار داشته باشد، باید آنتی سویتیسم وی را که مترادف با ضد میهن پرستی است، افشاء کنیم. پیکار در راستای تغییر نظام را هرچه فعالتر نماییم. در غیر این صورت، پاشنه آشیل، که توسط حکومت فعلی پدید آمد است، روسیه را به هلاکت خواهد رساند.

منبع : www.comparty.by