سلسله بحث های تئوریک چپ های اروپا - ۱


هانس هاینز هولس - مترجم: ناهید جعفرپور


• سلسه بحث های تئوریک کمونیست های ایتالیائی در مورد تئوری سوسیالیسم، اقتصاد سیاسی و استراتژی انقلابی دریچه های نوینی را بروی ما میگشایند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۶ آبان ۱٣٨۵ -  ۲٨ اکتبر ۲۰۰۶


بحث های تئوریک درون چپ های آلمان ( پ د اس، واسگ) برای شکل گیری چپی نوین در سیستم اجتماعی رهبری کننده کنونی روز بروز کاراکتری جدیدی به خود می گیرد و اختلافات نظری آنان بشکل عملی در تاکتیک های سیاسی شان خود را نشان می دهد.
اما از وظایف مهم چپ مارکسیست فورموله کردن بدیل هائی برای ضدیت با نحوه باروری و عملکرد جامعه کنونی است و هم اکنون در میان کمونیست های ایتالیا این چنین بحث های پایه ای در جریان است که در نشریاتی چون "مارکسیسمو اوگی" و "کونترا دیزیونی" بطوری سیستماتیک دنبال می گردد که متاسفانه چپ های آلمان کمتر این بحث ها را مورد توجه قرار می دهند.
اصولا برای چه بحث های تئوریک باید انجام پذیرند؟ آیا در حال حاضر پراتیک عملی مبارزه طبقاتی در شرایطی که طبقه سرمایه داری در سرتاسر جهان حمله گسترده و عمومی را به ترکیب اجتماعی زندگی مردم و حقوق سیاسی آنها به پیش می برد، مهم تر نیست؟
متاسفانه در شرایط کنونی مفهوم تئوری برای دوام و پایداری استراتژی سوسیالیستی جدی گرفته نمی شود و به آن پرداخته نمی شود. طبیعی است که یک سیاست هدفمند نیاز به پایه های محکم تئوریک دارد که بتوان توسط آن برای پیشبرد امر مبارزه   در جهت ایجاد جامعه ای بهتر کوشا بود. از این رو روبرتو گابریله بدرستی چنین مطرح می کند که "موضوع این است که بتوان از این طریق (منظور از طریق تئوریک) به چون و چرا و اندازه فاکتور های عینی که تعین کننده در بحران ها می باشند پی برد". همچنین آلساندرو مازونه می گوید "دست یافتن به تئوری تنها به این خاطر نیست که ما چرائی این بحران ها را درک کنیم بلکه بیشتر از این بابت است که شیوه و نوع این بحران ها را بتوانیم تعیین نمائیم".
استفانو گارونی اعتقاد دارد که تجزیه و تحلیل بر روی مفهوم واژه بحران می بایست به "تغییر شکل مارکسیسم" بیانجامد و می گوید: تنها بر بستر یک تئوری جامع قرن که از طریق انقلاب اکتبر هدایت شد و به فاز های این عصری که ما در حال حاضر در آن قرار گرفته ایم ادامه می یابد می توان پراتیک سیاسی را طرح ریزی نمود. پراتیک سیاسی که از اهداف، محتوا و شرط و شروط هائی برخورداراست".
 
هویت کمونیستی
در حال حاضر ما با سه منطق برای پراتیک انقلابی روبرو هستیم که باید به لحاظ تئوریک روی آنها کار شود. حال سئوال اینجاست که ضرورتا ما با کدامیک از این منطق ها باید درگیر شویم تا بدان وسیله به بستر یک چنین پراتیک انقلابی دست یابیم؟
بورژوازی موفق شده است که بخش بزرگی از کمونیست ها را با تاریخشان بیگانه سازد و از این طریق هویت تاریخی جنبش را منهدم سازد. اینکه بورژوازی به این امر موفق شده است خود بیانگر عملی شکست کمونیست ها در مبارزه برای هژمونی ایدئولوژیک است. اما کمونیست هم به کسانی گفته می شود که خود را عضو و محصول تاریخ انقلابی جنبش کارگری می دانند. جنبش کارگری ای که در طول تاریخ مبارزه اش میان مرگ و زندگی، خدمات بسیار و اشتباهات و ناحقی های بسیاری انجام داده است. (هگل).
بخش تعیین کننده در این تاریخ انفلاب اکتبر بود که در آن طبقه کارگر در مقابل دنیائی از دشمنان به لحاظ سیاسی پیروزی خویش را ثابت نمود و می توانست ساختمان جامعه ای سوسیالیستی را بنا نماید. این مسئله کاملا مسلم است حتی اگر در این فاز سازندگی سوسیالیسم تضادهای داخلی حل نشده و قدرت ظاهری دشمن و ... در نهایت باعث شدند که این تلاش ها موفق نشوند. اما طبقه کارگری که اخیرا در سرتاسر جهان سازمانیافته است نشان داد که حتی در بدترین شرایط می تواند پیشرفت های واقعی در مبارزه بدست آورد و دقیقا بینوائی دولت های اسبق سوسیالیستی بلوک شرق بعد از فروپاشی باعث شد تا وسعت این پیشرفت های جنبش کارگری جهان برای همگان مشخص تر شود.
از این رو روبرتو گابریله حق دارد اگر که بر دفاع از ارثیه تاریخی جنبش کمونیستی پافشاری می کند. اما این ارثیه زمانی قابل دفاع است که بتوان تضاد های داخلی عملی که باعث این فروپاشی شد را با ابزار دیالکتیکی ماتریالیسم تاریخی توضیح داد.
با وجود اینکه در لحظاتی در درون ما احساسات و شیفتگی به انقلاب غلیان می زند و همچنین از اخلاقیات در رفتار انقلابی هم نمی توان گذشت اما تنها همبستگی عاطفی و محکوم نمودن اخلاقی هم نه اصولی و نه درست است. بنا بر این ما باید میان اخلاقیات فرد و ساختار های تاریخی رده بندی شده فرق بگذاریم تا بدین وسیله به چشم اندازهای حقیر و صندوق خانه ای که هگل با نفرت از آنها انتقاد می کند و ما از آن بنام مشاهده سیاست از دریچه زندگی شخصی نام می بریم، در نیافتیم.
بنا بر این ما احتیاج به یک بررسی ماتریالیسم تاریخی از تاریخ صد سال گذشته جهان داریم و برای بررسی تاریخ سیاسی مبارزه طبقاتی و قوت و ضعف های آن از اولین پیش شرط ها حفظ هویت کمونیستی بر محور تغییرات در صد سال گذشته است. هویتی که نظرات کارل مارکس و فریدریش انگلس و آنتونیو لابریولا و آنتونیو گرامشی، لنین، استالین، مائو را در بر دارد و مورد بررسی قرار می دهد و بطور دیالکتیکی هویت را از هویت و ازغیرهویت مشخص می کند. گابریله در اینجا اعتقاد دارد که: "تنها از دل دلائل تئوریک و ارزش گذاری منتقدانه آن می توان نقاط قدرت را کسب نمود و مجددا هویتی با استراتژی بلند مدت بدست آورد".   
اروس بارونو در این باره می گوید: "مبنا را بر این قرار دهیم که انقلاب اکتبر اشتباهی تاریخی نبود حتی اگر که در شرایط ناپختگی به وقوع پیوست".
 
ادامه دارد