پروژه وحدت چپ دمکرات در چند پرده


مارال سعید


• نباید اجازه داد موضوع بیش از این حیثیتی شود. فردای روز بنا به هر دلیلی اگر این جمع نتوانست به وحدت برسد هر کدام به غارهای خود باز نگردیم و نفرین ابدی تاریخ را برای خود رقم نزنیم. یعنی اگر وقوف یافتیم که "وحدت" حلوای نسیه است بپذیریم سیلی نقد "اتحاد" را و آغاز کنیم کنش سیاسی، اجتماعی را، که راه عبور از ج.ا.ا. جز با کنش مشترک هموار نخواهد شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۰ آبان ۱٣۹٣ -  ۱۱ نوامبر ۲۰۱۴


ابتدا به ساکن و در نمائی از دور به نظر می آید همگی یکدل و یکزبانند لیک به قول یکی از شرکت کننده ها "با بلاهائی که دو رژیم شیخ و شاه بر سر ما آورده اند و با اشتباهاتی که خود مرتکب شده ایم اکثر ما دچار بیماری فلج رفتاری هستیم". با طنین صدایش در سر از نمای دور می گذرم و چند پرده را کنار میزنم تا گردآمده گان به زیر چتر وحدت را در نمائی نزدیک ببینم.
۱- ملاک و معیار برای دمکرات بودن کدام است؟ مرز بین دمکراسی حزبی و هرج و مرج کجاست؟ آیا صرف اینکه فرد یا جریانی خود را دمکرات بخواند برای دمکرات شناختن او کافیست؟ با بار تاریخی ی مفاهیمی چون دمکرات و دمکراتیک چه کنیم؟ چه بسیار افراد دمکرات که دمکراتیک رفتار نکرده و نمی کنند، و بسیار احزاب و دولتهای دمکراتیک که دیکتاتوری پیشه کرده و می کنند. به نظر می آید ابتدا نیازمند درک واحد یا توافقی بر سر مفاهیم کلیدی هستیم.
۲- حضور ناچیز زنان در اجرائی کردن پروژه وحدت (در حدود ۱۲/۱ مردان) بیانگر هیچ چیز که نباشد می خواهد بگوید زنان گردآمده زیر چتر چپ دمکرات اهل سیاست (آشتی، سازش، توافق، مصالحه و ...) نیستند.
٣- میانگین سنی ی فعالین پروژه وحدت چیزی بالاتر از ۵۵ سال و بیانگر واقعیت غمبار گسست نسلها در درون جریانات سیاسی ی ایران است.
۴- پروژه وحدت زیر فشار احساسات، خویش را تا حد پروژه ای حیثیتی برای شرکت کننده گان فرو کاسته و تصویری گشته از فیلمهایی که کارگردان خود در هراس از دیدن پایان ماجرا، میگذارد تماشاگر خود پایانی برای خویش بسازد.
از آخر به اول به هر پرده نگاهی دوباره میکنم:
در نگاه فردی که از ابتدا و بیرون، نظاره گر اجرای پروژه ی وحدت بوده، واضح و ملموس است که مجریان به نمایندگی ی آحاد شرکت کننده گان برای وحدت دارای پلان اجرائی نبوده اند و آنگاه که تصمیم به ترسیم نقشه ی راه گرفته اند متأسفانه صرفا ً یک نقشه را برگزیده اند و به این فکر نکرده اند و یا نخواسته اند فکر کنند که در صورت عدم اجرای پلان A بایست پلان B داشت. و اینک که کار از میانه گذشته و مشکلات و موانع بیش از پیش بر دوش مجریان سنگینی میکند همچنان رسوبات باقیمانده از تفکرات رمانتیسم انقلابی نقش بازی میکند و صحبت از شکست را تابو می انگارد و زمزمه های "رفقا تا دیر نشده پلان B (اتحاد) تهیه کنیم" را ناشنیده می گذارد. اما آیا به راستی نبایست برای دلنگرانی به حق آنهایی که عدم اجرای پلان A را پراکنده گی ی بیش از پیش برآورد می کنند فکری نمود؟ چرا بگذاریم پروژه وحدت به سمت شعار "یا وحدت یا مرگ" رهنمون گردد؟ هیچ سیاستمداری با یک نقشه در هیچ اجلاسی شرکت نمی نماید، چرا که اصولا ً ذات سیاست و ذات گوناگونی ی انسانها و بالطبع ذات دیگرگونه اندیشیدن می طلبد که در صورت عدم دستیابی به حداکثر، نقشه هایی برای حداقل و حدوسَط داشته باشیم.
در زمینه ی کهولت و میانسالی ی فعالین پروژه وحدت، کاری از دست کسی ساخته نیست اما اگر این جسارت را در خویش تقویت نمائیم که با چشمانی باز در فاجعه ی فرسایش، تحلیل رفته گی و دورافتاده گی از بستر اصلی خویش بنگریم، بی شک میتوان درها را گشود تا جوانان ایران، احزاب سیاسی را خانه ی خویش بدانند ولی نبایست فراموش کنیم شرایط استبدادی موجود، ملزومات خاص خود را داراست و هنر سیاست در شناخت این شرایط ویژه نهفته است که اراده در ارائه ی راه مناسب را فرا رویمان می نهد.
اما عدم حضور یا حضور بسیار ناچیز ما زنان در درون سازمانهای سیاسی و اینک در پروژه وحدت، بیانگر آن نیست که ما زنان از مبارزه در راه رسیدن به حقوق خویش و معالا ً حقوق سیاسی/اجتماعی ایرانیان خسته شده، رویگردانده و میدان را به مردان وانهاده ایم. چرا که فعالیتهای جاری در داخل و خارج کشور نشانگر آنست که زنها در عرصه های مورد علاقه ی خویش بسیار پیگیر و توانمند و فعال بوده و هستند. شاید بهتر است اینگونه عنوان کنم؛ که احزاب سیاسی چرا از خود نمی پرسند: چرا ما برای زنان جذابیت نداریم؟
و بالاخره در ارتباط با پرده اول بایست بگویم این "افراط" دستبردار ما نیست! یا از آنسوی بام یا از این سوی بام. روزی روزگاری سانترالیسم یا به قول خودشان سانترالیسم دمکراتیک چنان افراد را در تنگنا می گذاشت که جز صدای مرکزیت صدایی شنیده نمی شد و حال دمکراسی را چنان معنا می کنند که هر فرد در جایگاه یک گروه جلوس کرده و دمکراسی شانه به شانه هرج و مرج می ساید! ساده گفته باشم؛ بیائید ترک کنیم چرخانده لقمه به دور سر را! مگر در فردای روز عبور از نظام فخیمه ج.ا.ا. غیر این است که در همان گامهای اولیه اقدام به تأسیس مجلس موسسان از طریق انتخاب نمایندگان مردم خواهد شد تا اقدام به نگارش قانون اساسی نماید. آیا غیر این است که برای اجرائی شدن پروژه وحدت مجریان نیازمند یک قانون اساسی (منشور) هستند؟ در مورد ساختار یا چگونگی ی این مجلس موسسان (کارگروه) علیرغم آنکه میتوان راهکارهایی عنوان داشت ولی می پذیریم همین تصمیم ادغام دو کار گروه "تدارکات" و "مسائل نظری" را بعنوان کارگروه نگارش منشور. اینک به تعداد احاد اعضای شرکت کننده در این پروژه، گو هزار پیشنهاد فرستاده شود به این کارگروه و آنها با درنظرداشت جمیع جهات قانون اساسی (منشور) پیشنهادی خود را در زمانی معین ارائه میکنند. این پیشنهاد به درون سازمانها و کنشگران میرود و هر کدام با ساز و کارهای خودشان نظرات اصلاحی خود را به کارگروه (مجلس موسسان) ارائه میدهند سپس کار گروه با جمع بست نظرات ارائه شده پیشنهاد غائی خود را به کنگره ارائه خواهد داد تا در صورت آوردن رای اکثریت، بار حقوقی پیداکند.
نبایست فراموش کرد این پروژه قرار نیست غیرممکن را ممکن سازد. غیرممکن است با توجه به اختلافات و نظرات مختلفی که از دیر باز و هم اکنون مشهود بوده و هست منشور (قانون اساسی) جامعی نوشت که نظرات همگان را دربرگیرد و مورد تأیید احاد افراد گردآمده زیر چتر وحدت باشد. در ثانی همانگونه که هیچ قانون اساسی ای وحی منزل نبوده و شریعت جامد و ابدی نیست این منشور نیز بدیهیست اینگونه نخواهد بود و برای تغییر آن نیز میتوان تمهیداتی اندیشید.
در تشویش ایجاد شده از این نمای نزدیک به خود میگویم: همانطور که در لابلای پرده ها بود «هیچ فرض محالی محال نیست»، پس نباید اجازه داد موضوع بیش از این حیثیتی شود و به این فکر کرد؛ فردای روز بنا به هر دلیلی اگر این جمع نتوانست به وحدت برسد هر کدام به غارهای خود باز نگردیم و با بغل کردن زانوی غم، نفرین ابدی تاریخ را برای خود رقم نزنیم. تا همین نیمه ی راه همگان نشان داده اند که پتانسیل کنشهای مشترک در این یا آن موضوع سیاسی/اجتماعی را دارا هستند، و این یعنی اگر وقوف یافتیم که "وحدت" حلوای نسیه است بپذیریم سیلی نقد "اتحاد" را و آغاز کنیم کنش سیاسی/ اجتماعی را، که راه عبور از ج.ا.ا. جز با کنش مشترک هموار نخواهد شد.