مبانی نظری جریان‌های سلفی - جهادی
درآمدی بر دولت اسلامی عراق و شام"داعش" از ظهور تا گسترش


شاهو حسینی


• به نظر می‌رسد ظهور داعش، روند روبه رشد قدرتش، گسترش آن در نقاط گوناگون جهان و اعلام حمایت و بیعت شاخه‌های گوناگون القاعده با آن، القاعده را به افول خود نزدیک‌تر نموده، می‌توان گفت داعش به عنوان یک سازمان سلفی – جهادی شاید واکنشی به شکست‌ها و صدمات جدی باشدکه طی سال‌های گذشته بر پیکره القاعده وارد آمده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۵ مهر ۱٣۹٣ -  ۱۷ اکتبر ۲۰۱۴


مقدمه:

اگر بپذیریم که سیاست علم قدرت و اداره جامعه است، در آن صورت می‌توان گفت که اسلام از همان ابتدا یک دین سیاسی بود که توسط محمد ابن عبدالله به عنوان یک پیشوای دینی – سیاسی ارائه شد. در واقع به دلیل عدم تفکیک نهاد حکومت از نهاد دین در زمان حضور پیامبر ایشان هم یک شخصیت دینی داشت هم یک شخصیت سیاسی، زیرا او بود که از یک سو دستورات دینی و شریعت را دریافت و به مردم ابلاغ می‌کرد و از دیگر سو نهادهای اداره کننده جامعه را مدیریت می‌کرد و تصمیم گیرنده در برقراری روابط با سایر حکومت‌ها، اعلان جنگ و تعیین حاکم برای متصرفات بود. این روند در دوره خلفا نیز ادامه داشت با این تفاوت که دیگر خلفا دریافت مستقیم کننده شریعت نبودند اما مقام خلیفه در عین اینکه یک مقام دینی بود مقامی سیاسی نیز به شمار می‌رفت. با ظهور حکومت امویان آرام آرام نهاد دین و نهاد سیاسی از هم جدا گشته و نهاد دین به زیر مجموعه نهاد سیاست و مشروعیت بخش آن تبدیل شد. روندی که در دوره عباسیان به مدد حضور وزرای ایرانی در درباره عباسیان و رواج دوباره اندیشه های ایرانی در حوزه حکومت‌داری و نظام دیوان‌سالاری به شکل کامل‌تری ظاهر شد. اگر چه همواره تلاشهایی برای بر صدر نشاندن نهاد دین به صورت جنبشهای دینی – اجتماعی در ایران و سایر کشورهای اسلامی صورت گرفت، اما این جنبشها نتوانست خدشه‌ای جدی به جایگاه نهاد سیاست وارد کنند تا زمان حضور اروپائیان و تصرف کشورهای مسلمان که منجر به ظهور پدیده بیداری اسلامی گردید و از این رهگذر جنبشهایی دینی – اجتماعی با ماهیت استعمار ستیزی و برای بیرون راندن کفار (به زعم رهبران این جنبشها) شکل گرفت. در همین دوره بود که واژه اسلام سیاسی وارد واژگان علوم سیاسی گردید. در واقع اسلام سیاسی به عنوان یک گفتمان محصول دوران معاصر است، در این گفتمان احیای هویت اسلامی به عنوان دال مرکزی در نظر گرفته شده و سایر دال‌های دیگر حول آن مفصل‌بندی می‌شوند. رفته رفته این جنبشها در کنار بعد خارجی استعمار توجه خود را معطوف به بعد داخلی استعمار کردند، زیرا به زعم آنها نهادهای سیاسی مدرن برآیند اندیشه، فرهنگ و آیین استعمارگران کفار بودند، بنابراین تلاش کردند که به مرور با بدست گیری قدرت سیاسی، خود جایگزین حکومت‌ها شوند و حکومتی اسلامی بر مبنای اصول اسلامی ایجاد کنند. وجه اختلاف این گفتمان با سایر گفتمان‌های دیگر در این است که اسلام سیاسی به تفکیک‌ناپذیری دین از سیاست و برتری نهاد دین به دلیل تکیه بر وحی و مشروعیت ماورایی معتقد است. البته که برداشت‌ها ازاسلام سیاسی به عنوان یک گفتمان شکل‌های گوناگونی به خود گرفت، به طوریکه در طیف چپ آن نومعتزله قرار گرفت، در میانه آن اخوان المسلمین قرار گرفت و هر چه به سمت راست توجه می‌شود، جریانات بنیادگرا تر و رادیکال تر می‌شوند به طوریکه در انتهای طیف راست گروههای تکفیری - جهادی نظیر قرار گرفته که از هیچ جنایتی برای پیشبرد برنامه‌ها و تحقق راهبردهای خود چشم‌پوشی نمی‌کنند.

مبانی نظری بنیادگرایی و اندیشه‌های تکفیری – جهادی

یکی از مولفه‌های تاثیرگذار بر عمل و فعالیت سیاسی بدون تردید اندیشه‌ و مبانی نظری گروهها و جنبشها می‌باشد. به عبارتی دیگر اندیشه و نظر گروهها و جنبشها درباره چگونگی سیاست ورزی، تحقق و عینیت یافتن اهداف و آرمان‌ها، اندیشه سیاسی پاسخی است به یک بحران یا نیاز سیاسی با محوریت جامعه و نظام‌های معرفتی جامعه، در واقع اندیشه سیاسی هر جامعه‌ای در هر دوره‌ای پژواک جهان بینی و جهت‌گیریهای معرفتی جامعه و راهنمای کنش جمعی می‌باشد.

به جرات می‌توان گفت که پدر معنوی و معمار اندیشه‌های تکفیری – جهادی سید قطب می‌باشد. سید قطب با استفاده از اندیشه های مودودی با به میان کشیدن بحث حاکمیت و نیز بحث مولفه های جهان بینی اسلامی (مقومات التصور الاسلامی) گامی بلند به سوی بنیادگرایی برداشت. به نظر سید قطب، قضاوت درباره هرآنچه که در جامعه در جریان است، با یک پرسش اساسی ممکن می‌باشد: چه کسی در عرصه اندیشه، فرهنگ، سیاست‌وحکومت، حکم میراند، خدا ( شریعت خدا) یا طاغوت (قوانین و رجال و نظام های طاغوتی ) ! او معتقد بود که هرآنچه جز اسلام است جاهلیت و گمراهی و طاغوت است. و باید با آن مبارزه کرد. در واقع سید قطب پا را از جامعه و مملکت مسلمانان فراتر نهاد، او با تکفیر جوامع بشری کنونی اعم ازمسلمان و غیر مسلمان که در آن شریعت خدا حاکم نیست پایه‌های یک اندیشه جهان شمول بنیادگرایی اسلامی را پدید آورد. سید قطب در کتاب معالم فی الطریق ( نشانه هایی در راه ) که بیانیه بنیادین گروههای اسلام گرا بود، معتقد است که جوامع کنونی همگی جوامعی جاهلی و غیراسلامی اند... و شایسته است با صراحت و بی ترس بگوییم که اسلام هیچ ارتباطی با هرآنچه که امروزه بر روی کره زمین در جریان است، ندارد ؛ زیرا حاکمیت از آن اسلام نیست و تنها جایگزین برای این اوضاع دروغین، نخست و پیش از هر چیز بر پایی جامعه ای اسلامی است که اسلام را شریعت و قانون خود قرار داده باشد و هیچ شریعت دیگری را برنتابد ؛ وی در جای دیگری از این رساله میگوید : برای رویارویی با جامعه جاهلی درجه ای از قدرت لازم است، قدرت اعتقاد و تصور، قدرت اخلاقی و خودسازی، قدرت سازمان دهی اجتماعی و دیگر انواع قدرت که به مدد آن میتوان با جامعه جاهلی روبرو شد، قدرت پایداری و قدرت غلبه یابی بر چنین جامعه ای.[1] بنابراین سید قطب با انتشار کتاب معالم فی الطریق که در آن تمام جوامع جهان تکفیر شده بود، عملا بستر و زمینه‌های نظری و عملی شکل‌گیری گروههای تکفیری – جهادی را ایجاد نمود. مێ‌توان گفت که اندیشه‌های سید قطب واکنشی بود به بحران در جنبش اخوان المسلمین، تشدید محدودیت‌ها و بسته‌تر شدن فضای سیاسی مصر و عدم تحقق شعارها و آرمان‌های انقلابیون مصری (از نظر سید قطب )که با کودتا حکومت پادشاهی را سرنگون و خود جایگزین شده‌بودند.

شکل گیری گروههای سلفی – جهادی
جماعت جهاد مصر:

نخستین گروه شکل گرفته تحت تاثیر اندیشه‌های سید قطب در کتاب معالم فی الطریق، جماعه الجهاد مصر است که در سال 1974 توسط "صالح سریه" پایه گذاری شد. این جماعت در راه اقامه دولت اسلامی و پیاده کردن شریعت همه راههای خشونت را مجاز میدانست. خلف صالح سریه، محمد عبذالاسلام فرج بود که جوامع کنونی را تکفیر کرده و راهی برای رهایی جز قتل و خشونت نمی‌شناخت، وی رساله الفریفته الغائبه را نگاشت و در آن قوانین موجود در جوامع کنونی را احکام کفر و وضع شده بوسیله کافران دانست. منظور وی از فرضیه غایب، جهاد است آنچه تازگی دارد اینست که وی در این رساله جهاد را واجب ( فریضه ) شمرده است درحالیکه در فقه اهل سنت، جهاد واجب کفایی _ و نه عینی _ است و مهمتر اینکه وی جهاد را در درون جامعه اسلامی واجب شمرده است در حالیکه همواره جهاد بر رویارویی با بیگانه نامسلمان اطلاق میشده است.[2] به جرات می‌توان گفت که این جریان مادر تمام گروههای تکفیری – جهادی بعدی از جمله القاعده ، طالبان و داعش هستند.

داعش به عنوان یک جنبش تکفیری – جهادی

درباره القاعده و طالبان مطالب بسیاری نوشته شده، بنابراین بعد از جماعت جهاد مصر به داعش پرداخته می‌شود. دولت اسلامی عراق و شام ابتدا با نام گروه توحید و جهاد فعالیت خود را آغاز کرد. رهبری این گروه با ابومصعب الزرقاوی بود که پس از بیعت با بن لادن در سال 2004 به «قاعده الجهاد» در سرزمین رافدین تغییر نام داد. از جمله اقدامات تروریستی این گروه عملیات در مقابل مقر سازمان ملل در بغداد و کشته شدن «سرجیو دو میللو» نماینده دبیرکل، کشتار نمازگزاران نماز جمعه در نجف، سه عملیات بزرگ بمب‌گذاری در هتل‌های بغداد، سربریدن شیعیان و کشتار 58 مسیحی در کلیسای النجات بغداد را در کنار مجموعه‌ای دیگر از اقدامات تروریستی می‌توان نام برد. فعالیت نظامی داعش نخست در سوریه آغاز شد. داعش که از گروه‌های تندرو جدا شده‌بود موفق شد بخش‌هایی از شمال سوریه را تصرف و تقریباً سراسر استان رقه را تصاحب کند. سپس همزمان با اقدام نظامی در سوریه به عراق حمله کرد و موفق شد رمادی و فلوجه (مرکز استان انبار ) را در عراق تصرف کند. در سال ۱۳۹۳ (۲۰۱۴ میلادی) داعش با گسترش اقدام نظامی خویش توانست موصل ـ دومین شهر عراق ـرا تصرف کند و بخش زیادی از خاک عراق از جمله تکریت را نیز به دست آورد. سپس در سوریه نیز پیشروی کرد و منطقه‌هایی که دست دیگر مخالفان نظام سوریه در استان‌های دیرالزور و حسکه بود را به دست آورد. تا تیرماه (ژوئیه) حدود یک سوم خاک سوریه در تصرف داعش بوده‌است و بخش‌های زیادی از عراق را نیز در دست دارد. بیشتر بخش‌های نفت‌خیز سوریه و بسیاری از نفت‌خیز عراق را داعش در اختیار دارد. البته فعالیت‌های داعش تنها به سوریه و عراق محدود نمی‌شود و فعالیت‌هایی از او در اردن گزارش شده‌است، همچنین به دولت لبنان اعلان جنگ کرده‌است. داعش که پس از گرفتن موصل بیانیه تشکیل خلافت اسلامی با خلیفگی ابوبکر بغدادی را صادر کرد و فعالیت‌های حکومتی خود را که از پیش بیشتر در سوریه آغاز شده‌بود گسترش داد (از جمله این اقدام‌ها چاپ اسکناس با واحد دینار داعش و گذرنامه، درست کردن پلیس، صدور نفت، راه‌اندازی شبکه تلویزیون، برگزاری گشت‌های گردشگری است)؛ نام خود را از «دولت اسلامی عراق و شام» به «دولت اسلامی» تغییر داد. دولت اسلامی در مدت کوتاهی بدلیل قانون‌های سختگیرانه و مجازات‌های سنگین شهرت جهانی پیدا کرد[3]

داعش به دنبال کسب موفقیت‌هایش و گسترش جغرافیای قدرت خویش در منطقه به شدت در سایر نقاط در حال گسترش و نفوذ می‌باشد به طوریکه بزرگترین رقیب القاعده محسوب شده و حتی گروههای بسیاری از متحدان سابق القاعده از داعش اعلام حمایت نموده‌اند.

1-      امارت اسلامی قفقاز:

این جنبش در سال 2007 میلادی ایجاد شدو به عنوان چتری بود که جنبش های مسلح در شمال قفقاز را در سایه خود جمع می کرد. هدف این جنبش ایجاد یک کشور واحد آن هم در زیر لوای اسلام است. امارت اسلامی قفقاز یک جنبش اسلامی به رهبری دوکو عمروف می باشد و برخاسته از جنبش جدایی طلب چچن است که نظامیان روس موفق به شکست آن شدند. رهبران این جنبش اسلامگرا مستمرا بر مشروع بودن کشتار شهروندان و غیر نظامیان روس تاکید می کنند. جنبش «امارت اسلامی قفقاز» می کوشد تا تمامی گروه های شورشی فعال در جمهوری های قفقاز روسیه مانند چچن، انگوش، داغستان، اوستیای شمالی و ... را در زیر پرچم خود قرار دهد.

رهبران برجسته مبارزان چچنی
عربی بارایف

وی یکی از فرماندهان برجسته جنگی جنبش «امارت اسلامی قفقاز» بود که در سال 1999 میلادی توسط روس ها در چچن کشته شد. مسخادوف، رئیس جمهور چچن وی را در سال 1998 میلادی به اتهام ربودن و گردن زدن مهندسان شرکت تلکام و مخالفتش با پذیرش دستورات فرماندهان نظامی چچن خلع درجه کرد که این امر به درگیری میان نیروهای وابسته به بارایف و گارد ملی چچن در شهر جدرمیز این ایالت انجامید و بعد از شش سال از کشته شدن وی، عمروف دستور بازگرداندن رتبه نظامی عربی بارایف را صادر کرد.

سامر صالح عبدالله السویلم مشهور به "خطاب"

نامش «سامر صالح عبدالله السویلم» و تبعه عربستانی بود. به او لقب «خطاب» دادند. خطاب رهبر پیشین مجاهدان عرب در قفقاز بود که در آپریل سال 2002 میلادی با استفاده از سم کشته شد. وی که قرار بود به عنوان نماینده شرکت «آرامکو» عربستان راهی آمریکا شود، از رویای این سفر صرف نظر نمود و به جای آن در سال 1987 میلادی راهی افغانستان شد تا در صف مجاهدان مسلمان علیه شوروی بجنگند. روسیه می گوید که او در جریان جنگ اول مسکو علیه چچن که در بین سال 1994 تا 1996 میلادی روی داد، پا به منطقه چچن گذارده است. گفته می شود که خطاب به مدت 15 سال علیه نیروهای روسیه فعالیت داشت که این فعالیت از افغانستان آغاز شد و پس از آن به تاجیکستان رسید. وی همچنین در اثنای مناقشه قره باغ از مبارزان مسلمان حمایت می کرد.

به نوشته روزنامه های روسی، خطاب در بین سال های 1979 تا 1989 میلادی در افغانستان علیه شوروی می جنگید و روابط گسترده ای با سازمان «افغانی های عرب» داشت یعنی همان کسانی که در قفقاز و چچن نیز تحت فرمانش می جنگیدند. به گفته همین منبع، وی در جریان جنگ داخلی که در بین سال های 1992 تا 1997 میلادی در تاجیکستان روی داد، در کنار مخالفان اسلامگرای دولت جنگید و در جریان مناقشه قره باغ که در بین سال های 1988 تا 1994 روی داد، به مسلمانان آذربایجانی کمک می کرد. خطاب در جریان اولین جنگ مسکو علیه چچن که در بین سال های 1994 تا 1996 میلادی به وقوع پیوست، پا به این منطقه گذاشت و در آگوست 1999 میلادی با همکاری شامل باسایف از فرماندهان جنگی، عملیات های مسلحانه ای را در جمهوری داغستان روسیه که در مجاروت چچن قرار دارد، سکانداری کرد. این عملیات ها با هدف ایجاد یک کشور اسلامی در قفقاز صورت می گرفت.

رضوان احمدوف

یکی از رهبران و فرماندهان چچنی بود که در سال 2002 میلادی هنگام فرماندهی یک عملیات نظامی علیه نیروهای روسی در منطقه ویدنو کشته شد. تیم تحت فرمان رضوان احمدوف چندین انفجار را علیه روس ها در منطقه ویدنو انجام دادند که این موضوع به کشته شدن هشت سرباز روس انجامید. گفتنی است که تیم مذکور در منطقه ویدنو با استفاده از تسلیحات سنگین، حمله ای را علیه یک مرکز پلیس انجام دادند.

ابو الولید الغامدی

عربستانی تبار با نام کامل «عبدالعزیز بن سعید بن علی الغامدی» است. وی با لقب «ابوالولید» شناخته می شود و آپریل 2004 میلادی در چچن کشته شد. سازمان اطلاعات روسیه وی را رهبر جنگجویان و مبارزان عربی می دانست که از سال 2002 میلادی در چچن حضور داشتند و می جنگیدند. نیروهای ویژه روسیه، ابو الولید را جانشین الخطاب و به عنوان فرمانده مبارزان چچنی می دانستند.

ابو عمر السیف

«محمد بن عبد الله السیف» ملقب به «ابو عمر السیف» یک چهره شاخص مذهبی و رهبر مبارزان عرب در چچن به شمار می رفت. وی در دسامبر 2005 میلادی به همراه همسرش توسط نیروهای روسی کشته شد. عمر السیف که در القصیم به دنیال آمده بود، فتواهای بسیاری را در دعوت افراد به جهاد صادر نمود. ضمنا بسیاری از پیام های صوتی و ویدئویی وی از طریق اینترنت منتشر شد به ویژه مجموعه ای از پیام ها که عنوان آن «عراق و جنگ های صلیبی» بود. ابوعمر السیف در کنار الخطاب (سامر السویلم) که در سال 2002 میلادی به وسیله سم در چچن کشته شد، جنگید و به مفتی مبارزان چچنی مبدل گردید. بر اساس گزارش پایگاه های اینترنتی وابسته به رادیکال ها، السیف به شیوه ای سنتی علم و دانش را فرا گرفت و بعد از آغاز درگیری ها با نیروهای روسی و در زمان رهبری سامر السویلم (خطاب) به صف مجاهدان عرب در چچن پیوست.

ابوعمر منصب مفتی شرعی مجاهدان چچنی را کسب کرد. وی تلاش های بسیاری را در گسترش علوم دینی در میان مبارزان صرف نمود و در کاستن از گسترش افکار افراط گرایانه تر و خشونت بارتر در میان مجاهدان تاثیر داشت. به هر حال، او متاثر از علوم دینی سنتی بود که افراد را از تکفیر، غلو و انجام کشتارهای بی هدف بر حذر می داشت. شاید وی در برخی از اشتباهاتی که مبارزان چچنی کردند، مقصر باشد ؛ ولی در کل گرایش های افراط گرایانه کمتری از او سراغ داریم. وی تلاش هایی نیز در احیای اجرای شریعت در زندگی روزمره مردم در چچن داشت و این کار را با آموزش طلاب علوم دینی انجام می داد. وی آنها را پس از آموزش به مناطق مختلف چچن می فرستاد تا در راستای گسترش علوم دینی در آن مناطق فعالیت کنند و مسائل شرعی مردم را حل کنند. آخرین مطالبی که از شیخ ابو عمر السیف ضبط شده و بین رادیکال ها رد و بدل می شود، یک پیام صوتی تحت عنوان «دموکراسی و انتخابات در عراق» است. وی دموکراسی را کفر نسبت به خداوند توصیف می کند و از مبارزان مسلمان در عراق می خواهد تا به حملات خود علیه آمریکایی ها تشدید بخشند. اتهامی که نیروهای روسی به ابوعمر السیف می زنند، این است که وی نماینده القاعده در چچن بوده و تامین اعتبار لازم جهت انجام عملیات گروگان گیری منطقه بیسلان را بر عهده داشته است.

ابو حفص الأردنی

نام او «فارس یوسف عمیرات» یا «أبو حفص الأردنی» است. وی در سال 1973 میلادی در منطقه الزرقا یعنی زادگاه ابومصعب الزرقاوی، رهبر پیشین القاعده در عراق به دنیا آمد و در سال 1995 میلادی پا به چچن گذارد. وی تحت فرمان مبارز عربستانی سامر صالح عبدالله السویلم کار می کرد یعنی همان فردی که به نام خطاب شناخته می شد و در مه سال 2002 میلادی با سم به قتل رسید. ابو حفص الاردنی پس از قتل خطاب، به عنوان معاون ابوالولید الغامدی کار خود را ادامه داد. ابوحفص الأردنی که با لقب ابو حفص الشیشانی (چچنی) نیز شناخته می شد، در مجلس شورای نظامی عضویت داشت و به عنوان فرمانده مجاهدان در چچن بود. وی معاون ابوالولید بود و از جمله مجاهدانی به شمار می رفت که در افغانستان، بوسنی و تاجیکستان جنگیده بودند. وی به همراه «خطاب» چندین عملیات بزرگ را ترتیب داد و روابطی صمیمی با شامل باسایف، رهبر مشهور چچنی داشت و باسایف شخصا در جشن انتصاب وی به منصب فرمانده مجاهدان چچنی حضور داشت. ابو حفص در آپریل سال 2004 میلادی و بعد از اعلام خبر کشته شدن عبدالعزیز ملقب به «ابوالولید الغامدی» این منصب را عهده دار شد. ابوالوید، همان فردی که نیروهای ویژه روسیه وی را به عنوان جانشین «الخطاب» عربستانی در فرماندهی مبارزان چچنی می دانستند.

اصلان مسخادوف

وی در سال 1997 میلادی به عنوان رئیس جمهور چچن انتخاب شد. با وجود آنکه مسکو در بسیاری از حملات صورت گرفته علیه نیروهای روسی مسخادوف را گناهکار می دانست ؛ ولی وی از میانه روترین رهبران چچنی به شمار می آمد. بعد از آنکه شورشیان چچنی در سپتامبر 2004 میلادی مدرسه ای را در شهرک بیسلان در آوستیای شمالی مورد حمله قرار دادند و بیش از 300 نفر نیز در آن ماجرا کشته شدند، مقامات روسی ده میلیون دلار جایزه برای کسی که اطلاعاتی جهت دستگیری مسخادوف و نیز شامل باسایف، فرمانده نظامی چچن ارائه دهد، تعیین کرد. وی در سال 2005 میلادی و در جریان عملیاتی که نیروهای ویژه روسیه در نزدیکی شهرک تولستوی یورت در حوالی گروزنی، پایتخت چچن روی داد، به قتل رسید.

شامل باسایف

شامل سلمان (سلمانویچ) باسایف، فرمانده مجلس شورای نظامی چچن و متولد 14 ژانویه 1965 میلادی است. در پی جنگ اول چچن که در بین سال های 1994 تا 1996 میلادی روی داد، به عنوان دشمن اول روسیه معرفی شد. مسئولان روسی او را مسئول دو مورد شورشی می دانند که در ماه های آگوست و سپتامبر 1999 میلادی در جمهوری داغستان در مجاورت چچن به وقوع پیوست. روس ها همچنین وی را مسئول موج انفجاراتی می دانند که در شهرهای مختلف روسیه انجام گرفت و قربانی آن 239 غیر نظامی بودند. باسایف در فوریه سال 2000 میلادی و در هنگامی که مشغول هدایت عملیات فرار مبارزان چچنی از گروزنی، پایتخت چچن بود از روی یک مین رد شد و پای خود را از دست داد. وی سکانداری گروه های مسلحی که در آگوست سال 1999 میلادی با هدف ایجاد یک جمهوری اسلامی وارد داغستان شدند، بر عهده داشت. نیروهای روسی به تحرکات نظامی باسایف در داغستان خاتمه بخشیند و حمله گسترده ای را برای تعقیب نیروهای وی در چچن انجام دادند.

مهند

عربستانی تبار بود و در دسته بندی ارائه شده توسط نیروهای امنیتی روسیه، ‌وی به عنوان نماینده عالی سازمان القاعده در چچن به شمار می رفت. مهند در سال 1999 میلادی از طریق گرجستان وارد چچن شد و به گروهی پیوست که ریاست آن بر عهده خطاب عربستانی بود. بعد از کشته شدن خطاب و دو تن از اخلافش در سال 2002 میلادی مهند به عنوان هماهنگ کننده اصلی در زمینه تامین هزینه های گروه های تروریستی در خارج تعیین گردید. مهند در واقع رقیب دوکو عمروف در تصدی مقامات رهبری گروهک های تروریستی بود. این چهره مستقیما در برنامه ریزی جهت عملیات های تروریستی که با استفاده از افراد انتحاری در روسیه انجام می گرفت، مشارکت داشت. سازمان اطلاعات روسیه مهند را در سال 2011 میلادی به قتل رساند.

دوکو عمروف

ملقب به ابوعثمان بود و از زمان جنگ اول استقلال چچن که در سال های 1994 تا 1996 میلادی روی داد، مقابله با نیروهای روسی را شروع کرد. عمروف در ژوئن 2006 میلادی رئیس جنبش جدایی طلب چچن شد و بعد از آنکه عبدالخالد سعیدولایف در یک عملیات نظامی کشته شد، او سکاندار شورش علیه روسیه گردید. این چهره رادیکال در اکتبر سال 2007 میلادی خود را به عنوان رهبر «امارت اسلامی قفقاز» اعلام کرد، قفقازی که چچن یکی از ایالت های آن به شمار می رفت. وی نامه های بسیاری را برای طرفدارانش صادر نمود و از آنها خواست تا کشورهایی همچون ایالات متحده، روسیه، انگلستان و روسیه که آنان را به عنوان دشمن بر می شمرد، حمله نمایند.

برجسته ترین عملیات ها (از حمله تا آدم‌ربایی)

از زمان آغاز جنگ چچن، روسیه هدف مورد علاقه مبارزان انتحاری چچنی در منطقه قفقاز بوده است. روسیه صحنه درگیری های مسلحانه هر روزه، انفجارها و ترور نیروهای امنیتی می باشد و تنها چیزی که در این میان حرف می زند، سلاح است.

در هشتم نوامبر 1991 میلادی چچنی ها یک هواپیمای توپولوف 154 روسیه را ربودند. این هواپیما که 178 مسافر داشت از مینیرالنی فودی (قفقاز) به سمت ایکاتیرین بورگ در حال حرکت بود که چچنی ها هواپیما را مجبور به تغییر مسیر به سمت آنکارا کردند. هواپیماربایان مسافران را در گروزنی، پایتخت چچن پیاده کردند. گفتنی است که فرماندهی این عملیات هواپیماربایی بر عهده شامل باسایف یکی از برجسته ترین فرماندهان جنگی چچن بود.

در 14 ژوئن 1995 میلادی و در جریان عملیات گروگانگیری که در بودنوسک در جنوب روسیه به وقوع پیوست، 150 نفر کشته شدند. فرماندهی این عملیات بر عهده شامل باسایف بود. روس ها و چچنی ها ـ در پی این حادثه ـ تصمیم به آتش بس گرفتند و تا دسامبر 1995 میلادی پایبند آن بودند.

از 9 تا 24 ژانویه 1996 میلادی گروهی از کوماندوهای چچنی 2000 نفر را در کیزلیار (در داغستان در منطقه قفقاز روسیه) و بیرفومایسکا (مرزهای داغستان با چچن) گروگان گرفتند. به گفته منابع خبری، تعداد کشته شده های این حادثه بین 50 تا 100 نفر بود.

در 16 ژانویه 1996 میلادی یک گروه از کوماندوهای ترک هوادار چچن، کشتی «افراسیا» که در بندر تریبیزوند در ساحل ترکیه پهلو گرفته بود، به کنترل خود درآوردند و 150 سرنشین این کشتی که بیشتر آنها روس بودند و برای حرکت به سمت بندر سوچی روسیه آماده می شدند، گروگان گرفتند. در 19 ژانویه بود که افراد مذکور گروگان ها را رها کرده و خود را تسلیم نمودند. گفتنی است که در 7 مارس 1997 میلادی دادگاه 9 فردی که در ماجرای کشتی روسی دست داشتند، به تحمل 9 سال حبس محکوم کرد.

در سال 1999 میلادی روسیه سپتامبر سیاه را تجربه کرد. سلسله حملات انتحاری این کشور را تکان داد. این حملات دست کم سیصد کشته و هزاران زخمی بر جای گذاشت و در پی آن، مسکو جنگ دوم خود علیه چچن را به راه انداخت.

در سال 2002 میلادی یک گروه از کوماندوها در هنگام اجرای یک نمایش، به تالار محل اجرای آن در چچن هجوم آوردند و هشتصد نفری را که در آن به سر می بردند، به گروگان گرفتند. بعد از گذشت سه روز مذاکره، مسکو از گاز استفاده کرد که نتیجه آن کشته شدن بیش از 129 تن بود که البته بیشتر آنها را تماشاچی ها تشکیل می دادند.

چرخ ماشین مرگ توقف نداشت و در سال 2003 میلادی دو بمب در دو قطار در منطقه استافروبوا منفجر شد که نتیجه آن کشته شدن 61 نفر و زخمی شدن صدها تن بود. رد پای حضور مبارزان چچنی در این حمله مشهود بود.

در سال 2004 میلادی بود که موج حملات مبارزان چچنی به قلب پایتخت روسیه رسید. در حمله این افراد به یکی از ایستگاه های مترو در مسکو 21 تن کشته شدند. ضمنا دو عامل انتحاری زن نیز خود را در داخل یک هواپیمای مسافربری منفجر کردند که نتیجه آن کشته شدن نود نفر بود.

خونبارترین درگیری سال 2004 میلادی مربوط به یک گروگان گیری در یک موسسه آموزشی در آوستیای شمالی بود که در جریان تلاش برای آزادی گروگان ها، دست کم 330 نفر کشته شدند که بیش از نیمی از آنها را کودکان تشکیل می دادند.

در 31 آگوست 2007 میلادی بود که انفجار یک بمب حرکت قطار سریع السیر مسکو ـ سن پترزبورگ را متوقف نمود و باعث زخمی شدن 30 تن گردید.

17 آگوست 2009 میلادی یک فرد انتحاری کامیونی را به سمت مرکز اصلی پلیس در نازران (بزرگ ترین شهر منطقه اینگوش) هدایت کرد که در نتیجه آن، 24 تن کشته و دست کم 130 تن زخمی شدند.

در 27 نوامبر 2009 میلادی بود که انفجار یک بمب باعث انحراف قطار سریع السیر نیویسکی با 700 مسافر از خط شد. در این ماجرا دست کم 26 تن کشته و صد تن دیگر زخمی شدند.

در ششم ژانویه 2010 میلادی دست کم هفت تن از نیروهای پلیس در داغستان کشته شدند. این ماجرا وقتی صورت گرفت که یک فرد انتحاری، خودروی بمب گذاری شده را در انبار پلیس راه منفجر کرد.

در 29 مارس 2010 میلادی دو انفجار انتحاری در دو ایستگاه مترو مسکو ـ آن هم در ساعت اوج شلوغی ـ روی داد که منجر به مرگ 40 تن شد.

در 31 مارس 2010 میلادی دو انفجار در کیزلیار (واقع در جمهوری داغستان) به وقوع پیوست که به مرگ 9 تن انجامید.

در 26 مه 2010 میلادی دو انفجار در جنوب شهر استافرپل به وقوع پیوست که با کشتار هشت تن همراه شد. این دو انفجار پیش از آغاز جشنی روی داد که یک شرکت وابسته به رمضان قدیروف، رئیس جمهور حامی روسیه چچن برگزاری آن را بر عهده داشت.

9 سپتامبر 2010 میلادی یک عامل انتحاری با منفجر کردن خود در اوستیای شمالی جان 18 نفر را گرفت. بیشتر ساکنان محل انفجار را مسیحیان شمال قفقاز تشکیل می دادند.

در 24 ژانویه سال 2011 میلادی یک عملیات انتحاری در فرودگاه مسکو به وقوع پیوست که نتیجه آن مرگ 36 تن و زخمی شدن بیش از 150 نفر بود.[4]

انصار بیت المقدس:

این گروه توسط ابرهیم محمد فریق معروف به ابوصهیب ایجاد شد. بنا بر گفته نبیل یکی از اعضای سابق جهاد اسلامی این گروه توسط خیرات شاطر از معاونان اخوان المسلمین حمایت مالی می‌شده. این گروه عامل اصلی فعالیت‌های تروریستی در صحرای سینا پس از سقوط محمد مرسی از قدرت بوده، این گروه در آوریل 2014 توسط آمریکا و بریتانیا در لیست گروههای تروریستی قرار گرفته. [5]

انصار الشریعه لیبی:

این گروه شبه نظامی در لیبی توسط محمد الزهاوی شکل گرفته و از طرفداران حقوق اسلامی و اجرای سخت گیرانه شریعت اسلام در سراسر لیبی هستند، این گروه از جمله گروههای حاضر در طول جنگ داخلی لیبی بوده و در سال 2012 به بنغازی حمله نمودند، این سازمان مسئول حمله به دیپلماتهای آمریکایی در لیبی می‌باشد. [6]

سربازان خلافت در الجزایر:

یک گروه مسلح جدید که خود را سربازان خلافت در الجزایر می نامد، از شاخه القاعده در شمال آفریقا جدا شده و به گروه تروریستی داعش در سوریه و عراق اعلام وفاداری کرده است. به گزارش ایرنا به نقل از خبرگزاری رویترز از الجزیره، خالد ابوسلیمان فرمانده منطقه مرکزی القاعده در مغرب اسلامی با صدور بیانیه ای، سرکردگی این گروه جدید را در کنار یکی از فرماندهای القاعده در مغرب اسلامی در منطقه شرقی الجزایر از آن خود دانست. گروگان فرانسوی   "هروی پی یر گوردل" بود که برای کوهنوردی به الجزایر سفر کرده بود در الجزایر توسط این گروه سر بریده شد.[7]

جنبش جوانان سومالی " الشباب" :

این گروه در اواسط سال 2004 به­عنوان بازوی نظامی دادگاه­های اسلامی شکل­گرفت شکاف میان گروه الشباب و سایر گروه­های اسلامی سومالی در اواخر سال 2007 روی­داد. زمانی که محاکم اسلامی و سایر گروه­های سومالی در کنفرانس اسمره شرکت­کردند و شیخ شریف شیخ احمد به­عنوان رئیس­جمهور دولت انتقالی سومالی مورد حمایت سازمان ملل و آمریکا قرارگرفت. گروه الشباب این کنفرانس را محکوم­کرد و رهبران آن واکنش­هایی تند ضد این نشست نشان­دادند و معتقد بودند که شرکت­کنندگان در این کنفرانس از ایدئولوژی جهادیسم جهانی عدول­کرده­اند.

از اواخر سال 2008، جنگ میان دولت انتقالی و الشباب آغازشد؛ زمانی که نیروهای اتیوپی در سال 2009 سومالی را ترک­کردند، جنگجویان وابسته به الشباب، جای آنها را گرفتند و الگوهای سخت­گیرانه­ای از شریعت را در این مناطق به­اجرادرآوردند؛ این گروه جلوه­ای دیگر از جهادیسم جهانی را ارائه­می­دادند؛ آنها هم مانند اتحاد اسلامی و دادگاه­های اسلامی معتقدند که حکومت اسلامی و مذهبی تنها راه­حل مشکلات سومالی است؛ اما الشباب، التزام به قانون اسلامی را ابزاری برای تمایز خود از سایر گروه­ها می­داند و دلیل اعتراض به کنفرانس اسمره را اسلامی­نبودن دولت اریتره می­داند. به نظر آنها همکاری با کفار، اندیشه جهاد را فاسدمی­کند. به نظر آنها هدف اریتره این است که گروه­های اسلامی را به سیاست واردکند تا از مقاومتشان دست­بردارند و به این ترتیب، کنترل آنها را به­دست­می­گیرد و آنها را از مسیر اصلی خود منحرف­می­کند. گروه الشباب از قبایل مختلف سومالی عضو دارد و با آنها همکاری­می­کند؛ همچنین این گروه، هدف خود را جهانی و شامل تأسیس خلافت اسلامی در سراسر جهان می داند. آمریکا در سال 2008، این گروه را در فهرست گروه­های تروریست خارجی قرارداده­است . رهبر این گوره احمد عبدی گودان بود که در سپتامبر 2014 با حمله هوایی آمریکا کشته شد.[8]

بوکو حرام:

بوکو حرام ( که به زبان هوسه به معنی تحصیل غربی حرام است) یک گروه مسلح و تندرو اسلامی در کشور نیجریه می‌باشد، که خواستار تعطیلی تمامی مدارس نوین و تحمیل قانون شریعت بر تمامی 36 ایالت نیجریه است. این گروه در سال 2002 توسط محمد یوسف بنیانگذاری شد، او سلفی می‌باشد و به شدت تحت تاثیر آموزهای فقهی ابن تیمه می‌باشد. با کشته شدن او در سال 2009 ابوبکر شکوهر رهبر این گروه شد.[9]

سازمان القاعده در خلیج:

حوزه امارتی شمار چهارم القاعده می‌باشد که متشکل از کشورهای شرق میانه وکشورهای خلیج عرب مانند یمن، کویت عربستان سعودی، عراق، اردن، ترکیه و لبنان میباشد که امیر ابتدائی آن عبد الرحیم الناشری بوده است.

طالبان پاکستان:

یک سازمام فراگیر از گروه‌های شبه‌نظامی اسلام‌گرا است که در شمالغربی پاکستان، در مناطق قبیله‌ای فدرال در طول مرز افغانستان مستقر هستند. که متحدان آن شامل، سپاه صحابه و لشکر جهنگوی می‌باشد. از جمله رهبران آن بیت‌الله محسود( ۲۰۰۷) حکیم‌الله محسود (2009) را می‌توان نام برد[10]

قیده‌‌الجهاد شاخه هندی القاعده

ایمن‌الظواهری در تابستان 1393 با انتشار پیامی ویدئویی، از موجودیت شاخه جدید القاعده در شبه‌قاره هند خبر داد و گفت که این اقدام پس از دو سال زمینه‌سازی انجام شد. او هدف نهایی این گام را تشکیل یک «خلافت اسلامی» در میانمار (برمه)، بنگلادش و بخش‌هایی از هندوستان از جمله کشمیر، گجرات و احمد‌آباد خواند.[11]

گروه انصار و توحید در جنوب شرق آسیا و اندونزی :

گروه انصار التوحید یک گروه سلفی – جهادی است که درجنوب شرق آسیا و اندونزی فعال است، رهبر این گروه ابوبکر بشیر بود که به دلیل فعالیت‌های تروریستی به 15 سال زندان محکوم شده وهم اکنون در زندان به سرمی‌برد، به جای ایشان محمد اشوان اکنون رهبری گروه را بر عهده دارد. هدف نهایی این گروه شبه نظامی تشکیل یک دولت اسلامی با عنوان "ˈدولت اسلامی نوسانتراˈ" متشکل از مالزی، اندونزی، سنگاپور، جنوب تایلند و جنوب فیلیپین است[12]

گروه ابوسیاف

درباره چگونگی تشکیل، اهداف و فعالیت این گروه چریکی گفته‌های فراوان و گاه متفاویت وجود دارد. برخی از این گفته‌ها به انشعاب آن از جبهه آزادی‌بخش ملی مورو اشاره دارند و برخی دیگر آن را ساخته و پرداخته سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) برای پشتیبانی از فیدل راموس رئیس‌جمهوری پیشین فیلیپین در مبارزه با گروه‌های شورشی می‌دانند. برخی از مطبوعات فیلیپین در این مورد اعتقاد دارند که گروه بنیادگرای اسلامی ابوسیاف از یک گروه تبلیع سرچشمه گرفته است و شاخه نظامی گروه تبلیغ بعدها به ‌نام گروه ابوسیاف شناخته شده است. گروه ابوسیاف که الحرکه ‌الاسلامیه نیز خوانده می‌شود. خود مدعی است که برای دستیابی به استقلال در جنوب فیلیپین مبارزه می‌کند ولی عملکرد آن بیشتر به آدم‌ربائی و اخذ پول در برابر آزادی گرگان‌ها محدود بوده و کمتر فعالیتی در زمینه‌های ایدئولوژیک مانند دیگر گروه‌های مبارز اسلامی از آن دیده شده است. پیشینه این گروه نشان می‌دهد که در سال ۱۹۹۱ میلادی تحت رهبری فردی به نام عبدالرجاء ابوبکر جنجلانی از جبهه آزادی‌بخش ملی مورو منشعب شده است. ابوسیاف به معنی پدر شمشیرها نام جنگی جنجلانی است. جنجلانی هنگامی از این جبهه منشعب شد که زد و خورد آن با نیروهای دولتی همچنان ادامه داشت. وی پس از اینکه جبهه ملی مورو به صلح با دولت دست یافت و نور میسواری رهبر آن به فرمانداری میندانائو برگزیده شد در زد و خورد با پلیس به قتل رسید ولی اعضاء گروه چریکی وی که گفته می‌شود در خاورمیانه و نزد مجاهدین عرب تربیت شده‌اند همچنان به مبارزه ادامه دادند. این گروه اعلام کرده است قصد دارد در صورت پیروزی بر دولت در نواحی غربی میندانائو و مجمع‌الجزایر سولو یک کشور مستقل اسلامی تشکیل دهد. گروه ابوسیاف فعالیت‌های خود را با حدود ۲۰۰ چریک آغاز کرد که نخستین رشته عملیات بزرگ چریکی این گروه آوریل سال ۱۹۹۵ هنگامی‌که اعضاء آن به شهر ایپیل در میندانائو حمله کردند، گزارش شده است. ولی گفته می‌شود با میلیون‌ها دلار پولی که در گروگان‌گیری‌ها کسب نموده‌اند توانسته‌اند شمار فراوانی از جوانان جزایر جنوبی فیلیپین را که بیشتر بر فقر زندگی می‌کنند را به خود جلب کرده و شمار اعضاء خود را به بیش از ۵ هزار نفر برساند. همچنین گفته شده است که اسامه ‌بن‌لادن، میلیاردر سعودی نیز نیازهای مالی گروه ابوسیاف را تأمین می‌کند. برخی از مطبوعات فیلیپین در این زمینه معتقدند که بن‌لادن برای رساندن کمک‌های مالی خود به گروه ابوسیاف یک بنیاد خیریه ساختگی تأسیس کرده و پول لازم را تحت ‌لوای اعانه در اختیار آن قرار می‌دهد. این موضوع را یکی از اعضاء پیشین گروه ابوسیاف که از نخستین اعضاء انشعابی از جبهه آزادی‌بخش ملی مورو بوده و با نام مستعار جنی ابونذار فعالیت می‌کنند، فاش کرده است. گزارش‌های اطلاعاتی پلیس و ارتش فیلیپین نیز ادعای ابونذار را در این مورد تأیید می‌کنند. بر پایه گزارش‌های منتشره، ‌بن‌لادن و شوهرخواهرش خلیفه در سال ۱۹۹۲ میلادی سازمان بین‌المللی رفاه اسلامی‌ را که به اختصار ایرو خوانده می‌شود در شهر ماکانی واقع در جنوب فیلیپین بنیانگذاری و دفاتری نیز در میندانائو دایر کردند، گزارش‌های اطلاعاتی پلیس و ارتش فیلیپین همچنین نشان می‌دهند که این سازمان زیر پوشش لیگ جهان اسلام فعالیت می‌کند. یگان‌های اطلاعاتی پلیس و ارتش فیلیپین گزارش کرده‌اند که لیگ جهان اسلام و ایرو با کمک یکدیگر دانشگاهی را در شهر زامبوانگا در جنوب این کشور بنیانگذاری کرده‌اند و دانشجویان مسلمانان را در آن می‌پذیرند.

دولت فیلیپین با استناد به این گزارش‌های اطلاعاتی مدعی شده است که ایرو دانشجویان دارای توان بالقوه برای تبدیل به اندیشمندان اسلامی را شناسائی می‌کند و به آنان بورسیه تحصیلی می‌دهد، آنگاه آنان را به ترغیب مسلمانان دیگر به بهره‌گیری از شیوه‌های تروریستی وا می‌دارد. ابونذار در مصاحبه با برخی مطبوعات فیلیپین اظهار داشته است؛ بن‌لادن و خلیفه برای توزیع پول جهت خرید نیازهای تسلیحاتی و تدارکاتی گروه چریکی ابوسیاف از تشکیلات سازمانی ایرو بهره می‌گیرند و برای این‌کار طرح‌های رفاهی برای جوامع اسلامی ساکن میندانائو به بهانه‌ای برای توزیع این پول به‌کار گرفته می‌شوند. به گفته وی تنها ۱۰ تا ۳۰ درصد از این پول صرف رفاه مسلمانان شده و بقیه صرف فعالیت‌های تروریستی می‌شود. سازمان ایرو از ساخت بسیاری از مساجد مدارس و دیگر مراکز خدماتی برای مسلمانان که گروه ابوسیاف در آنها از نفوذ فراوان برخوردار است، حمایت می‌نماید. وی همچنین اظهار داشته است ایرو به‌طور مرتب برای مسلمانان جنوب فیلیپین پوشاک، غذا و ملزومات دیگر تأمین می‌کنند و بن‌لادن و خلیفه که می‌خواستند از این کمک‌ها نتیجه فوری بگیرند و نمی‌توانستند در انتظار جبهه آزادی‌بخش ملی مورو باقی بمانند گروه چریکی ابوسیاف را بنیانگذاری کردند. جنجلانی و ادوین آنخلس، نخستین معاون فرمانده گروه ابوسیاف هنگام تشکیل آن نیز در میان این تربیت‌شدگان بوده‌اند. ادوین آنخلس کسی بود که ابونذار را به عضویت گروه ابوسیاف در آورد و پس از تربیت وی او را به‌عنوان دست راست خود به سمت افسر ارتباطی گروه گذاشت. آنخلس سرانجام به‌دست نیروهای امنیتی فیلیپین دستگیر شد ولی برخی از رهبران گروه ابوسیاف بر این باور هستند که وی به هم‌قطاران خود خیانت و خود را به دولت تسلیم کرده است. به گفته ابونذار پیش از دستگیری یا تسلیم آنخلس، بن‌لادن و خلیفه بخشی از چریک‌های ابوسیاف را به‌عنوان گروهی جداگانه تحت فرماندهی غالب آندانگ سازماندهی کرده بودند. خلیفه خود اواخر سال ۱۹۹۴ میلادی در کالیفرنیای آمریکا دستگیر و از سوی اداره بازرسی فدرال آن کشور (اف بی آی) به اتهام استفاده از مدارک جعلی مسافرتی بازداشت شد ولی بن‌لادن به تنهائی به پشتیبانی مالی از گروه ابوسیاف ادامه داد. جنجلانی، بنیانگذار گروه ابوسیاف در دسامبر سال ۱۹۹۸ به‌دست نیروهای امنیتی فیلیپین کشته شد و یک ماه پس از آن، آنخلس به قتل رسید. بستگان جنجلانی می‌گویند انخلس ترتیب کشته شدن جنجلانی را داده بود و از این رو وی را به قتل رساندند. ابونذار معتقد است گروه اصلی ابوسیاف که نخست با ۲۰۰ عضو از جبهه آزادی‌بخش اسلامی مورو منشعب شده بودند اینک از هم پاشیده است و دیگر وجود ندارد. مطبوعات فیلیپین همچنین در شرح حال جنجلانی می‌نویسند: وی به شکل خالص اسلام معتقد بوده و با تلویزیون، سینما، رقص و پخش موسیقی از رادیو مخالفت می‌ورزیده و حتی با خندیدن به‌گونه‌ای که دندان‌های آدمی نمایان شود نیز ضدیت داشته است. جنجلانی در میان مسلمانان سنی مذهب فیلیپین که قرن‌ها با میانه‌روی و طبعی آرام زندگی می‌کردند، صدائی رسا بود و به زودی توانست شمار فراوانی از جوانان مسلمان را، که به تازگی از ادامه تحصیل در کشورهای خاورمیانه به فیلیپین بازگشته بودند، به خود جلب کند. در این میان شماری از رهبران گروه‌های اصلی جدائی‌طلب که خواهان تشکیل یک دولت مستقل اسلامی در جنوب فیلیپین بودند نیز رفته‌رفته به گروه وی پیوستند. وی با بمب‌گذاری در اسکله بندر زامبوانگا در سال ۱۹۹۲ میلادی فعالیت‌های چریکی خود را آغاز کرد و پس از آن فرودگاه این شهر و چند کلیسا را مورد حمله قرار داد. ادامه اقدامات این گروه از جمله آدم‌ربائی، انفجار، ترور و ... از یک سو موجب خدشه‌دار شدن موقعیت فیلیپین به‌عنوان یک کشور امن برای جهانگردان و از سوی دیگر تأثیر بسیار نامطلوبی در ترسیم چهره مسلمانان فیلیپین داشته است.[13]

کلام آخر:

به نظر می‌رسد ظهور داعش، روند روبه رشد قدرتش، گسترش آن در نقاط گوناگون جهان و اعلام حمایت و بیعت شاخه‌های گوناگون القاعده با آن، القاعده را به افول خود نزدیک‌تر نموده، می‌توان گفت داعش به عنوان یک سازمان سلفی – جهادی شاید واکنشی به شکست‌ها و صدمات جدی باشدکه طی سال‌های گذشته و به خصوص پس از سقوط اقتدار آنها و نظام سیاسی برآمده از القاعده در افغانستان و همچنین ترور اسامه بن لادن بر پیکره القاعده وارد آمده. بنابراین در کنار وضعیت نابسامان و بحران‌های سیاسی دامنگیر خاورمیانه، لزوم تجدید سازمان و فعالیت از نظر شخصیت‌های سلفی – جهادی امری اجتناب ناپذیر می‌نمود. بنابراین با توجه به اشتراک آبشخور فکری و نظری داعش با القاعده گروه‌های سابق متحد القاعده در نقاط گوناگون نسبت به داعش اعلام حمایت و بیعت می‌کنند. به نظر می‌رسد شاید در کوتاه مدت، میان مدت و حتی در بلند مدت نیز سایه گروههای سلفی – جهادی و اقدامات آنها در مرتبه اول همچنان تهدیدی جدی علیه امنیت کشورهای مسلمان و در مرتبه دوم جهان باشد. زیرا به همان میزان که اراده‌ای راسخ برای پیوستن سایر گروههای سلفی – جهادی و گسترش اتحاد و انسجام در میان آنها دیده می‌شود به همان میزان اتحاد و همگرایی برای از میان برداشتن در میان قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی دیده نمی‌شود.

[1] - www.rohama.org

[2] - همان

[3] - fa.wikipedia.org

[4] - www.mashreghnews.ir

[5] - ar.wikipedia.org

[6] - http://ar.wikipedia.org

[7] - www.mehrnews.com

[8] - iws.shahed.ac.ir

[9] - fa.wikipedia.org

[10] - fa.wikipedia.org            

[11] - www.radiozamaneh.com

[12] - hamshahrionline.ir

[13] - www.aftabir.com