پای اسب پرنیان


طاهره بارئی


• رویای رقصی مخملین
شکوفائی ِ بند بند پیکری
به تاخت در نمی آورد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٨ خرداد ۱٣۹٣ -  ۲۹ می ۲۰۱۴


 اتاق پر از تنهائی بود
به آسمان میرفت فریاد بیکسی از در و دیوار ها
پرده های تور
آویخته چون نیایشی
در یک معبد دور، از بلندی ها
به گوش نمیرسیدند، گنگ بودند
چون انگشتانی در لاله ی گوشها
گامهای دادرسی، چاره سازی
نوازش نمیکرد
فرش خاکسار را

رویای رقصی مخملین
شکوفائی ِ بند بند پیکری
به تاخت در نمی آورد
فَلَک ساعت و چرخ تشکچه را
خرس ها و خرگوش های آکنده از کاه
نمی وزید دیگر به این فضا
تردستی نسیم را

آب ها رفته از آینه
و رو نمی نمود
کویر ترک خورده
رنگی، نشاطی
تشنگان تصویر را

کدام تقویم دزدید زمان را
کدام گردباد ورق زد
محّل ِ مکان را
کدام گنجه حبس کرد
نفس را

بوی جوی مولیان...
جوی موی لولیان.....
پای اسب پرنیان......
آید همی...